امروز بیوگرافی فریدون آسرایی خواننده فوق مشهور و البته داخلی را مرور میکنیم. از او بعنوان آقای احساس موسیقی ایران یاد میشود، ترانه هایي همچون: خوشکل عاشق، خاطره، درود، نیستی و… موجب شهرت همیشگی او شده اسـت. فریدون آسرایی فوق العاده بی حاشیه اسـت و طرفدار یک زندگی آرام و بی تیتر و حاشیه می باشد، در ادامه با پارس ناز همراه باشید تا زندگی نامه وی را مرور کنیم.
فریدون آسرایی از خوانندگان پاپ ایرانی در 17 مرداد 1335 در منطقه آسارا در 40 کیلومتری کرج در جاده چالوس بدنیا آمد.او بچه یکی مانده بـه آخر اسـت. فریدون آسرایی دیپلمش را در ایران گرفت ودر لشکر 64 ارومیه خدمت کرد و چون زن برادرش فیلیپینی بود.بـه کمک ایشان در شهر مانیل آن کشور 8 سال درس خواند کـه حاصلش مهندسی کشاورزی بود کـه 3 سال آنرا برای فوق لیسانس خواند کـه منصرف شد و بـه تهران آمد.
فریدون آسرایی بعد از تحصیلات مقدماتی، در ژوئیه 1987 بـه شهر ونکوور کانادا مهاجرت کرد و 14 سال در آنجا زندگی کرد. فریدون آسرایی بيرون از کشور دوران نامزدی کوتاهی داشته و چندین بار بـه گفته خود عاشق شده ولی بـه ازدواج نرسیده اسـت، او در حال حاضر مجرد میباشد.
آسرایی:وقتی کـه وارد کانادا شدم، آن جا دریک مکانیکی کار کردم و بعد مدتی بکار پیتزا رسانی مشغول بودم. بعد هم نامه رسانی کردم و کم کم تاکسی خریدم تا اینکـه یک رستوران زدم. مابین این اتفاقات عاشق شدم و بعد ترک عشق کردم و ازآن جا رفتم.
پس از اینها یکبار در کانادا نامزد کردم کـه بـه هم خورد و بـه ایران برگشتم. دراین جا بعد از مدتی عاشق شدم و آهنگ «خوشگل عاشق» را برای او خواندم، اما پس از مدتی وی بـه خارج رفت و این جا بودکه «خدانگهدار» را خواندم و بعد «درود» و والسلام.
صدا از کودکی
مـن از کلاس پنجم دبستان شروع بـه خواندن کردم. آن موقع علاقه زیادی بـه اذان آقای موذن زاده داشتم، در کلاس درس همیشه می خواندم و بچه ها گوش میکردند.
علاقه بـه خوانندگی ارثی اسـت درخانواده مـن عمویم صدای خیلی خوبی داشت پدر و برادر بزرگم سال هاي سال در مراسم هاي مختلف خانوادگی آواز میخوانند.
بعد از اتمام دوره دانشجویی درسال 13987 میلادی، وقتی بـه کانادا رفتم با یکی از دوستانم کـه موزیسین بود دور هم کـه جمع می شدیم برای دل خودمان شروع میکردیم بـه خواندن. مـن هم می خواندم بعد از یک مدت دوست مـن یک کیبورد خریداری کرد و از مـن خواست با او موسیقی کار کنم آن موقع گروهی بنام غزال کار موسیقی انجام می دادند.
مـا هم بـه آنها اضافه شدیم کـه نتیجه آن تبدیل شد بـه اجرای 2 کنسرت در تورنتو و دیگری در شهر اتاوا و بعد ازآن بـه ونکوور کانادا رفتم. درسال 81 هم گروه پرواز را تشکیل دادم و مدت ها خواننده آن گروه بودم.
همکاری با خواننده هاي آن ور آبی
در لس آنجلس با خواننده هاي آن ور آبی فعالیت هاي جدی داشته اسـت، او حالا در ایران ودر تلویزیون هم حضور دارد!
فریدون آسرایی در کانادا بـه صورت جدی وارد کار بیزینس شد، از رستوران داری تا 3 فروشگاه DVD و CD پخش موسیقی بخش از فعالیت هاي اقتصادی وی در کانادا بود.
بعد از بازگشت از خارج، او نخستین آلبومش رابا تنظیم رامین زمانی و با نام نخستین درود، درسال 1380 روانه بازار کرد این آلبوم، موفقیتی حاصل نکرد ولی دومین آلبوم رسمی وی بنام غریبه، توانست موفقیت قابل توجهی کسب کند
فریدون آسرایی فعالیت هاي هنری خودرا در ایران پس از بازگشت از کانادا با آلبومی بنام “غریبه” آغاز کرد، کـه این آلبوم فریدون آسرایی، رکورد فروش در ایران را شکست. گل هیاهو آخرین کار آلبوم بود. فریدون آسرایی با غریبه «ترانه مورد علاقه اش» راه خواندنش را پیدا کرد. ترانه کبوتر را از یک مجله پیدا کرد.
فریدون آسرایی توسط دیدن فیلم هاي از کرخه تا راین و آژانس شیشه اي با جنگ آشنا و احساس ترانه بوی سیب رابه دست آورد. فریدون آسرایی ملودی 7 ترانه آلبوم را خودش ساخت. آلبوم بعدی فریدون آسرایی با نام سرگذشت وارد بازار شد کـه یکی از آهنگهای او با نام اي میهن دراین آلبوم قرار دارد.
آسرایی آلبوم گروهی نه بگو را در راستای کمک بـه پیشگیری از آسیب هاي اجتماعی و افزایش سطح اطلاع افراد جامعه نسبت بـه آسیب هاي مواد مخدر منتشر کرد؛ در همین راستا ستاد مبارزه با مواد مخدر استان البرز، فریدون آسرایی بعنوان سفیر مبارزه با مواد مخدر انتخاب شد.
مـن یک استودیوی صدابرداری در شهرک غرب بنام استودیو فرزین دارم کـه یک مدت در اجاره دوستی بوده و اکنون پس گرفتم و خودم دوباره دارم آنرا راه اندازی میکنم.
فریدون آسرایی و داوری شب کوک
باربد بابایی مجری شبکه هاي ماهواره در ایده اي کـه بـه صدا و سیما داد توانست مسابقه اي همانند شوی استعداد یابی شبکه هاي ماهواره رو در ایران با نام شب کوک راه اندازی کند کـه فریدون آسرایی جز یکی از داوران این برنامه می باشد.
فریدون آسراییاهل فوتبال و تیم مورد علاقه
مـن در زمین چمن حیدرنیای تهران بطور منظم فوتبال بازی میکنم و خیلی هم فوتبالی ام، در ایران طرفدار تیمی نیستم، چون فوتبال باشگاهی ایران را متاسفانه در حد کشورم نمیدانم و ضعیف اسـت.مـن رئال مادرید را خیلی دوست دارم.
تیم ملی و کیروش
ولی تیم ملی کشورمان رابه دلیل عرق بـه میهن و هم چنین حضور و داشتن یک مربی خوب، فهیم و دوست داشتنی بنام کارلوس کی روش خیلی پیگیری میکنم و فکر میکنم یکی از خوش شانسی هاي مردم ایران داشتن این تیم ملی با این مربی اسـت.
این را هم بگویم کـه مقایسه آقای کی روش با مربیان داخلی مانند مقایسه یک دندان پزشک متخصص و جراح با دندان پزشک تجربی میماند.
مـن بیشتر بـه فیلیپین میروم.فیلیپین رابا اینکـه هوایش مرطوب و گرم اسـت بیشتر از جاهای دیگر دوست دارم، جاهای بهتر دیگری هم برای سفر رفتن وجوددارد، اما مـن فیلیپین را ترجیح میدهم چون سالها در آن زندگی کردم.فیلیپین تقریباً مثل کشورم میماند و با محیط آن آشنایی دارم.
اجرای سرطان حنجره فریدون اسرایی وی درباره مشکل خود گفت :مدت طولانی بود کـه در حنجره ام احساس درد میکردم. این مشکل تا حدی پیش رفت کـه صدایم بـه زور خارج می شد. بـه پزشکان زیادی مراجعه کردم، اما هیچ کدام تشخیص درستی ندادند، وی افزود :در نهایت یک دکتر حاذق ضمن معالجه از مـن درباره علت این درد پرسید و مـن در جواب گفتم در طول یک ماه بیش از 40 اجرا رفتم.
متاسفانه دکتر بـه مـن گفت کـه وضعیت خطرناکی دارم و مشکوک بـه ابتلا بـه سرطان حنجره هستم و باید بیش از پیش مراقبت بـه عمل آورم. او ادامه داد بالاخره با کمک دوستان بـه دکتر امینی در بیمارستان عرفان معرفی شدم و وی بعد از معاینه دستور جراحی و بیهوشی کامل رابه خاطر وضع خطرناکی کـه داشتم، سریعاً اعلام کردند.
او روی حنجره مـن امواج رادیویی با نام مستعار آر اف اعمال کرد و بعد از این عمل بـه مدت یک روز بستری بودم آسرایی هم چنین گفت :دوران نقاهت مـن بین دو تا شش ماه تعیین شد. خدا را شکر حس بهتری نسبت بـه قبل دارم. استاد آسرایی در شبکه اجتماعی خود نوشت: واجب میدونم کمی توضیح راجع بـه ناراحتی کـه در حنجره داشتم بدم چون بعضی از رسانه ها ظاهراً موضوع رو بـه درستی درک نکردن.
بنده بر اثر رفلاکس یا ترشح بیش از حد اسید معده دچار ناراحتی حنجره شدم و یکی از متخصصین وضعیت رو کمی خطرناک اعلام کردند و با مراجعه بـه چند دکتر تصمیم گرفتم عمل RF رو در انتهای مری انجام بدم تا از بازگشت اسید بـه مری و حنجره پیشگیری کنم. البته زخم معده هم یکی دیگه از مشکلاتم بودو توضیح اینکـه مـن هیچ عمل جراحی روی حنجره انجام ندادم و هم اکنون مشکلی هم برای خوندن ندارم.
اطلاع رسانیم برای این بود کـه قبل از عمل جراحی میشه با عمل RF یا رادیو فرکانسی خودتونو بـه دست تیغ جراحی ندید و تنها دکتر امینی در بیمارستان عرفان این عمل رو انجام میدن در نهایت مـن حالم خیلی خوبه و حنجره ام مشکلی نداره و دو شب پیش اهنگ جدیدم رو در استودیو خوندم و هفته بعد هم اجرا دارم و کنسرت ها هم از ٢١ مرداد شروع میشه شاد باشید و بـه شایعه ها اهمیت ندید و حقیقت رو از خودم سوال کنید.
آهنگ آهای خوشگل عاشق شامل بیشترین همراهی مخاطبان حاضر در سالن میشود کـه از این جهت خیلی خوشحال هستم بطور معمول این قطعه یک مرتبه در بین کنسرت و یک مرتبه در پایان زمان اجرا، برای هواداران خوانده میشود.او بیش از 24 تک اهنگ نیز در کارنامه هنری خود دارد.
موسیقی شش و هشت احساس ندارد؟
احساس دارد اما خب کاری اسـت کـه برای حرکات موزون خوانده میشود و اساسا از حال و عواطف مـن کمی بـه دور اسـت.
همه ی نوع موسیقی را گوش میدهم اما صدای اسطوره اي موسیقی مایکل جکسون را دوست دارم همین طور جورج مایکل، سلندیون و هم چنین یک سری فضاهای خاص در موسیقی را گوش میدهم. بنام چیل اوت و موسیقی نیوایچ را دوست دارم هم چنین موسیقی هایي کـه فضاهای بوداوار دارند مثل اینگما و …
مـن یک باغچه اي در زادگاهم دارم، در محل پدری مان در آسارا کـه در آنجا یک سری از ایده هاي خودم را پیاده کرده ام یک مدت در آن باغ خیلی زحمت کشیدم ودر آنجاها بیشتر با درخت هاي میوه طرفیم. مـا گل هم در آنجا داریم مانند یاس و رز ولی بیشتر توجهمان روی میوه اسـت. از گوجه گرفته، زردآلو یا آلبالو، گیلاس، سیب، گردو و … هر نوع میوه اي کـه از هر فصلی شروع می شد، مـا در باغ مان داریم.
مـن زیاد اهل غذا نیستم و بیشتر بـه میوه علاقه مندم اما مـا ایرانی ها کباب خوریم، شـما کسی را پیدا نمیکنید کـه بگوید سلطانی یا برگ دوست ندارم، زیاد اهل مرغ نیستم و جوجه کباب میخورم و گوشت گوساله را بهترین گوشت میدانم و بـه گوشت قرمز بدون چربی بیشتر علاقه مندم.بـه طوریکه چلوکباب برگ را از جوجه کباب بیشتر دوست دارم.
یک سری از برندها هستند کـه مـن از زمانی کـه در کانادا زندگی میکردم دوست داشت ازآن زمان لباسهای Boss را بیشتر از همه ی دوست دارم و برندهای دیگری مثل جورجیو آرمانی؛ اما Boss همیشه برند مورد علاقه ام بوده، ورساچی هم برند خوبی اسـت و از برندهای روز دنیاست.
آسرایی از برخی انتقادها و واکنش هایي کـه درباره سری اول «شب کوک» در عده اي از رسانه ها شد، گله مند اسـت و اعتقاد دارد کـه این قبیل واکنش هاي تخریبی از سوی افراد و رسانه هایي اسـت کـه هرگز دل خوشی از موسیقی نداشته و ندارند. او از اتفاقات جدید در سری دوم برنامه میگوید و اینکـه تغییرات زیادی نسبت بـه دوره اول دراین برنامه رخ داده اسـت و پیشبینی میشود استقبال چشمگیری نیز ازآن شود.
در همین برنامه مـا چند خواننده خیلی خوب داریم. خیلی از آهنگسازها کـه از مـا سراغ فلان خواننده در فلان برنامه را میگیرند و تمایل دارند روی هنر و استعدادش سرمایه گذاری کنند. این یک قدم خوب برای بچه هایي اسـت کـه پیش تر کسی انها را نمی شناخت. از سوی دیگر این نگاه استعدادپروری کـه بـه سمت تهیه کننده هاي موسیقی آمده، بسیار قابل احترام و مهم اسـت.
مارکت موسیقی باید بـه سمت این نگاه جهانی سوق داده شود و حمایت از استعداد چهره هاي جوان، یکی از اصول مهم در زاییش و همه ی گیر شدن چهره ها در مارکت داخلی اسـت. از سوی دیگر شروع هر برنامه اي با همه ی سختی هایي کـه در صدا و سیما برای آن وجوددارد، کار اسانی نیست.
خیلی ها سالها بـه دنبال شروع آن بوده اند و بالاخره از «شب کوک» شروع شده اسـت. خیلی ایرادات و اشکالات و اشتباهات برای آن احساس می شد. ولی باید نفس کار را دید کـه نتیجه انچه میشود. در نهایت مـن فکر میکنم کار قشنگی بودو همین حالا بچه ها خودشان را پیدا کرده اند و امکانات بیش تری از طرف صدا و سیما در اختیارشان قرار داده شده اسـت. استیجی کـه برایشان تدارک دیده شده بسیار زیبا و حرفه اي اسـت.
بـه تعداد داورها یکی اضافه شده و روز بـه روز شرایط بهتر میشود. اگر مـا واقعا میخواهیم از موسیقی حمایت کنیم بجای داستان درست کردن و حرف و حدیث ها و تهمت ها بیاییم کمک کنیم. یک سری افراد با موسیقی ضدیت دارند و دوست ندارند اینبخش از هنر در ایران دیده شود. البته بعضی افراد بعد از یک سری رف هایي کـه زده بودند عذرخواهی کردند.
مـا تلاش مان بر این اسـت کـه یک قدم خوب برای جوان هایي برداریم کـه این فرصت در اختیارشان نیست تا خودشان رابه خوبی در مرحله بعدی نشان دهند. دراین مرحله خواندن انها با آهنگ خواهدبود و جذابیت بیش تری خواهدداشت. شک ندارم کـه این برنامه همه ی قابلیت هاي تبدیل شدن بـه یک موج بزرگ را در تلویزیون ایران دارد.
یک خواننده خوب
خواننده «عشق یعنی» تعریف جداگانه و آکادمیکی از یک خواننده خوب دارد. او معتقد اسـت همانگونه کـه فقط تمرین و استعداد نمیتواند بـه تنهایی بـه شناساندن شخصیت یک هنرمند در حوزه موسیقی کمک کند. حضور دریک آکادمی یا یک برنامه موسیقی هم قرار نیست بـه «خواننده شدن» یک هنرجو ختم شود. آسرایی مجموعه اي از برخی عوامل را در همه ی گیر شد استعداد و توانایی هاي یک خواننده موثر میداند.
کـه دراین بین برخی آموزش ها، ریزه کار هاي، مباحث آموزشی و تئوریک نیز کارساز اسـت:«شـما در مورد صدا صحبت میکنید ولی آنچه راکه مـن دارم میبینم آن اسـت کـه صدا تنها عامل موفقیت یک انسان نیست. خیلی از چهره هاي مشهور مـا در داخل و خارج کشور صداهای خاصی ندارند و مثال هاي زیادی برای آن هست. شاید اخلاقی نباشد کـه مـن بخواهم اسم ببرم، ولی تعداد زیادی از چهره هاي موسیقی داخل و خارج کشور هیچ صدایی ندارند.
تنها برخی قواعد بازی کـه مـا از این بـه بعد با لفظ «کاراکتر خوانندگی» از انها یاد خواهیم کرد، باعث شده بتوانند بـه خوبی خودی نشان دهند و کارشان بگیرد و حالا ستاره هاي موسیقی کشور لقب بگیرند. «کاراکتر خوانندگی» عبارت اسـت از یک مجموعه و پکیجی کـه باید دست بـه دست هم بدهد تا فرد رابه شهرت برساند ودر اصطلاح خمیرمایه خوانندگی را در شخصیت هنری و اجتماعی این فرد بسازد.
همین حالا خوانندگی فقط داشتن صدای خوب و آکادمیک نیست. یک مجموعه بسیار مهم در کار خوانندگی اسـت کـه دست بـه دست میدهند تا یک فرد را موفق کند. بازهم نمونه هاي زیادی هستند کـه میتوان از آنها نام برد کـه علی رغم نداشتن یک صدای خوب، با تکیه بر دیگر اصول خوانندگی از قبیل استایل، سبک، تکنیک، کاریزما و… توانسته اند ضعف صدای خودرا زیر سایه ببرند و توانسته اند چهره هاي موفقی باشند.
علاوه بر این بچه ها باید این شانس را داشته باشند تا یک آهنگ هیت را بخوانند و آهنگ خوب برای شان ساخته شود. وضعیت اجتماعی و مالی انسانها در ایراناز نظر اختلاف طبقاتی بسیار متفاوت اسـت و خیلی ها هستند کـه موقعیت مالی مناسبی برای انتشار آلبوم ندارند. «شب کوک» در حال فراهم کردن مقدماتی اسـت کـه هنرجویان بااستعداد و نفرات برگزیده بتوانند آلبومش تولید کنند.
آسرایی از سال هاي بایکوت موسیقی در کشور خاطرات خوبی ندارد. اعتقاد دارد چهره هاي زیادی بودند کـه بدلیل نگاه غلط بـه موسیقی، زندگی و عمر هنری شان بـه باد رفت و نتوانستند درسال هاي اوج کاری شان، صدای خود رابه گوش مخاطب برسانند و حالا کـه چنین بستری در جامعه برای این هنر فراگیر فراهم آمده بهتر اسـت در بهترین حالت ممکن در راستای اشاعه و همه ی گیری آن تلاش کرد:
«موسیقی همیشه ستمدیده واقع شده اسـت و بعد از 30 سال با بدبختی بـه این جا رسیده اسـت. بنابر این داشتن برنامه موسیقی بـه این شکل در ایران بی سابقه بوده و بنظر مـن یک قدم بسیار خوب اسـت و باید ازآن حمایت کرد. موسیقی هنر ستمدیده و بی پشتوانه اي اسـت. چهره هاي زیای در همه ی این سالها بوده اند کـه بدلیل نداشتن تریبون مناسب، شرایط مالی خوب و بسیاری دیگر از کمبودها، با سرخوردگی از حوزه موسیقی رفته اند.
فریدون آسرایی مهمان برنامه خندوانه بود. آسرایی در ابتدا با بیان اینکـه پس از 30 اجرای پشت سر هم بـه حنجره اش فشار وارد شده، گفت: وقتی بـه دکتر مراجعه کردم بـه مـن گفته شد کـه با این اوضاع نزدیک بـه سرطان حنجره هستم، ولی بعد داروهایی را مصرف کردم و سه روز هم بـه دستور دکتر حرف نزدم کـه مشکل مرتفع شد. وی با اشاره بـه تحصیل در رشته مهندسی کشاورزی در فیلیپین و مهاجرت بـه کانادا اظهار داشت:
وقتی کـه وارد کانادا شدم، آن جا دریک مکانیکی کار کردم و بعد مدتی بکار پیتزا رسانی مشغول بودم. بعد هم نامه رسانی کردم و کم کم تاکسی خریدم تا اینکـه یک رستوران زدم. خواننده آهنگ «آهای خوشگل عاشق» ادامه داد:مابین این اتفاقات عاشق شدم و بعد ترک عشق کردم و ازآن جا رفتم. پس از اینها یکبار در کانادا نامزد کردم کـه بـه هم خورد و بـه ایران برگشتم.
دراین جا بعد از مدتی عاشق شدم و آهنگ «خوشگل عاشق» را برای او خواندم، اما پس از مدتی وی بـه خارج رفت و این جا بودکه «خدانگهدار» را خواندم و بعد «درود» و والسلام. رامبد در این جا پس از اینکـه آسرایی گفت از 50 سالگی بـه بعد دیگر عشق را ترک کردم، با ناراحتی پرسید:چراا؟! همیشه عشق باید بـه نحوی وجود داشته باشد. فریدون آسرایی هم اظهار کرد:
پدر و مادر هستند و مـن واقعا عشق را از مادرم یاد گرفتم، چرا کـه بـه نظرم مادر تنها عاشق واقعی اسـت کـه در هر شرایطی بـه علاقه اش پایبند اسـت. جوان پس از این حرف انگار کـه تلنگری خورده باشد، گفت:بله اصلا یادم رفته بود کـه پدر و مادر هم هستند و یک لحظه فراموش کردم کـه پدر و مادر دارم چرا کـه مـا فکر میکنیم مدام باید در فاز دیگری دنبال عشق باشیم.
قرمز هستید یا آبی؟
مـن بـه هردو رنگ دلبستگی دارم؛ اما پرسپولیس یا استقلالی نیستم.
فریدون آسرایی
گپی با خواننده پاپ فریدون آسرایی
یعنی پرسپولیسی نیستید؟
یکبار مهرداد میناوند همین سوال را از مـن پرسید و مـن گفتم نه پرسپولیسی هستم نه استقلالی. شاید بـه این دلیل کـه رفقای مـن بیشترشان پرسپولیسی هستند بـه مـن میگویند قرمز، اما دوستان استقلالی هم دارم. مـن نمیخواهم زیاد درمورد فوتبال حرف بزنم اما باید قبول کنیم در فوتبال مـا باندبازی وجوددارد. مافیا بخشی از فوتبال جهان سومی هاست.
فریدون آسرایی آهنگ ها ،فریدون آسرایی مادر
شـما هرجا بروید سفارش و رفاقت حرف اول را میزند. چرا کشور مـا همیشه مشکل دارد؟ چون تخصص معنی ندارد. مثل این اسـت کـه مهندس عمران بشود وزیر کشاورزی! مـن خودم جزو بچه هاي درسخوان دانشگاه بودم، اما رفتم ودر فیلیپین درس خواندم. چون حس میکردم کسیکه از روی دست مـن تقلب میکرد، فردا شاید بشود رئیس مـن!
چـه سالی از ایران رفتید؟
سال 58 رفتم فیلیپین و درس خواندم.
چـه شد بـه سمت موسیقی رفتید؟
آخرین ارز تحصیلی ام کـه آمد، فرصتی پیش آمد کـه بروم کانادا. موسیقی، در کانادا برایم جدی شد.
یعنی روزهای دانشجویی نمی خواندید؟
برای دلم می خواندم. بـه یاد مادرم کـه خیلی دوستش داشتم و دارم. وقتی با دوستان جمع می شدیم. آن زمان دور و بر مـن کسی زیاد اهل موسیقی نبود. مـن رفتم با یکی از دوستانم کانادا. او از ژاپن آمده بود. آن زمان مـا ارز دولتی 7 تومانی میگرفتیم. تمام دوران تحصیل مـن با این پول گذشت. با پول هایي کـه برادرم تهیه میکرد.
در کانادا فرصتی برای دکترا پیش نیامد؟
آنجا وارد مرحله جدیدی از زندگی شدم. شکل زندگی مـن متفاوت شد. از صفر شروع کردم و صاحب بیزینس هاي خوب شدم. بعد از دو سال برای خودم رستوران زدم. وقتی رسیدم کانادا بـه ونکوور رفتم و بعد رفتم تورنتو. زمان ورود فقط 20 دلار کانادا توی جیبم داشتم. البته آنجا سازمانی بود کـه بـه بیکاران یارانه می داد. البته این پول، موقت بودو هرروز ماموران می آمدند و شـما را برای مشغول شدن بـه یک کاری ترغیب میکردند.
مـن همیشه گفته ام کسانی کـه وارد کانادا میشوند، زرنگ ترین و باهوش ترین هاي کشور خودشان هستند! مـن وقتی رسیدم پول بلیت هواپیما نداشتم. بلیت اتوبوس گرفتم و سه شبانه روز کامل در راه بودم. بـه اندازه مسافت زمینی تهران تا لندن. سه شبانه روز در راه بودم تا از تورنتو رسیدم ونکوور. 4500 کیلومتر در اتوبوس بودم. رفتم پیش دوستانم و بعد از دو ماه شروع کردم بکار کردن.
دلیل ازدواج نکردن فریدون اسرایی
اول دریک مکانیکی مشغول کار شدم. چون کانادا سرد بود یک دستگاه کنترلی داشتند کـه از راه دور، استارت اتومبیل را می زد و بخاری را روشن میکرد تا وقتی راننده میرود داخل خودرو، هوایش گرم باشد. مـن کارم نصب این ریموت بود. بعد پولم را جمع کردم و اتومبیل خریدم ودر پیتزافروشی و نامه رسانی یک شرکت ایرانی مشغول کار شدم.
پس این همه ی درسی کـه خوانده بودید
فراموش کنید. آنجا آن قدر زمان نداشتم کـه تمام کانادا را بگردم و شغل متناسب با تحصیلاتم را پیدا کنم. ضمن آن کـه آنجا مدرکم اعتبار نداشت و باید تبدیلش میکردم. آنجا میگفتند فعلاً کار را شروع کن تا بعد بـه مدرک رسیدگی شود. باید سخت کار میکردم. از ساعت هفت صبح تا چهار بعد از ظهر و بعدش در پیتزا فروشی. روزهای جمعه پیتزایی تا چهار صبح باز بود. وادار بودم این طوری کار کنم تا بتوانم پس انداز داشته باشم.
بـه صورت جدی از چـه سالی خوانندگی را شروع کردید؟
از سال 1988 میلادی «19 سال پیش». با گروه غزال در تورنتو. بعد بـه ونکوور رفتم یک جا خواندم و یک سری بچه ها شنیدند و از مـن دعوت کردند. آنها در گروه پرواز بودند. مـن ونکوور را دوست داشتم. آنجا شهر پولدارها، تنبل ها و بازنشسته ها بود. مـن همیشه میگویم دو سالی کـه در تورنتو بودم خواب خوب نداشتم. بـه ده ثانیه نمیرسید کـه می خوابیدم. خستگی ناپذیر کار کردم؛ اما خوب بود. از تورنتو خاطرات بدی داشتم.
نخستین آلبوم جدی شـما چـه زمانی منتشر شد.
سال 79 بود کـه مـن آلبوم را در کانادا پخش کردم. یک خاطره عجیب هم از نخستین آلبوم بگویم. وقتی آلبوم مـن پخش شد، در تهران بودم. کارها را در کانادا هماهنگ کرده و قبل از انتشار آلبوم در کانادا بـه تهران آمده بودم. استقبال از این آلبوم در ایران خیلی خوب بود. همان روزهای اول انتشار آلبوم کـه بـه پخش اتومبیل هاي تهران راه پیدا کرده بود، با پدرام کشتکار در تجریش رفته بودیم بستنی بخوریم.
پک پاترول هم ایستاد کـه از ضبطش، صدای آلبوم مـن بلند بود. پدرام بـه مـن گفت فریدون، کاست تـو خیلی خوب گرفته. مـن هم با لبخند جوابش را دادم. بـه هرحال خیلی خوشحال بودم. چهار جوان ازآن بیرون آمدند. پدرام بـه یکی از پسرها گفت فریدون گوش میکنید؟ گفت بله. خوب خوانده و باب سلیقه مـا. مـا دوستش داریم.
پدرام هم بـه آن پسر گفت این آقا فریدون آسرایی اسـت. پسر خنده اش گرفته بود. دستش را دراز کرد و بـه مـن گفت:خوشبختم. مـن هم مایکل جکسون هستم! حق هم داشت. آلبوم مـن در کانادا منتشر شده بودو باور نمیکرد خواننده اش تهران باشد. سریع بلند شدم بـه پدرام گفتم برویم! یکبار هم رفتم سراغ یکی از فروشنده ها و گفتم آلبوم فریدون داری؟ گفت فریدون می خواهي چکار؟ بهتر از او دارم !
آنجا چند آلبوم جمع کردید؟
یکی.
کنسرتی در کانادا نگذاشتید؟ یا حتی در لس آنجلس؟
نه. بهروز برای آلبوم دوم برادرش بـه شهر دبی رفت و آقایی هم آمد و گفت سالن نمایشگاه را برای کنسرت هماهنگ میکند. آن موقع مـن هنوز بـه خوانندگی برای امرار معاش فکر نمیکردم. شغلم چیز دیگری بود کـه برایم درآمد خوبی داشت. همکاری مـن با بهروز برای همان آلبوم اول بود. آلبوم دوم مـن را پدرام کشتکار تمام کرد. سرعتش بالا بود. هر چیزی کـه نخستین بار می زد بهترین بود.
آیا فریدون آسرایی ازدواج کرده
برعکس بهروز کـه بارها و بارها تغییر میدهد و بـه مرور، کار را پخته تر میکند. در فاصله آلبوم اول تا دوم، آرام آرام با فضای موسیقی ایران آشنا شدم. یکبار قرار بود یک کنسرت داشته باشیم و قرارداد هم بستیم؛ اما هیچ اتفاقی نیفتاد یعنی قرارداد هیچ ضمانت اجرایی نداشت. مثل همان چیزی کـه آقای پروین در مورد مدیرفنی گفت «کشک!». یکسال از قرارداد گذشت و دیدم اتفاقی نیفتاد.
برگشتم کانادا و یکسال هم ماندم. بـه مـن زنگ زدند کـه چرا رفتی؟ گفتم هر زمان کنسرت داشتید بـه مـن بگویید. رفتیم در کیش اجرا کردیم. میخواستیم در تهران اجرا کنیم کـه سالن تکمیل نبود و اجرا شد. آن هم بدلیل یک سری از مشکلات. تیم مـا بعد ازآن اجرا نابود شد. بعد ازآن، آهنگ خاطرات گم شده را خواندم کـه سال 90 پخش شد. پول مـا را خوردند و بازهم هیچی!… مـن 15 سال در کانادا بودم.
از چـه لحاظ؟ این قراردادها اذیت تان کرده؟
نه. مثلاً شهر. شهر تعریف دارد. در همین میرداماد صد تا آپارتمان 4 طبقه داریم کـه هیچ کدام دریک سطح نیست. یکی دو متر بالاتر اسـت یکی دو متر پایین تر. یکی با آجر اسـت یکی با سنگ. یکی سیاه اسـت یکی سفید. آنجا همه ی چیز روی اصول اسـت. دریک منطقه فقط میتوانی خانه داشته باشی و برج ممنوع اسـت. دریک خیابان هم میشود برج صد طبقه زد.
در کانادا امکان ندارد خانه اي پیدا کنید کـه آبفشان نداشته باشد. تازه چهار سال اسـت در ساختمان هاي جدید ایران دارد استفاده میشود. در آنجا وضع مالی همه ی معمولی اسـت. این طور نیست کـه یکی از زیادی مال بنالد و یکی از نداری. متاسفانه این جا مردم درگیر مسائل اقتصادی هستند. بیشتر اختلاف ها هم بخاطر پول اسـت.
چرا نخواستید تجربه موفق اقتصادی تان در کانادا را این جا تکرار کنید؟
این جا قواعد تجارت فرق میکند. این جا سر آلبوم «خاطرات گم شده» بـه بی پولی کامل خوردم و پول نداشتم آلبوم تهیه کنم. یکی از دوستانم گفت چرا کم کاری؟ گفتم «کم کار نیستم. کم پولم»! یکی از دوستان کمک کرد آلبوم را بیرون بدهم. پس ازآن بـه کنسرت دادن رو آوردم و خوانندگی شغلم شد.
مـن خیلی مقاومت کردم تا مافیای موسیقی مـن را نبلعد. پیشروهای پاپ در 30 سال اخیر ایران مثل آقایان عصار، اصفهانی و اعتمادی، حالا بـه جشنواره موسیقی حتی دعوت نمیشوند. بدلیل تغییر ذائقه موسیقی مردم، بعضی خوانندگان کـه شش و هشت میخوانند، بیشتر میفروشند! مـن هم کـه مانده ام، فقط دارم مقاومت میکنم تا خفه نشوم.
در فاز اول هدفم، فقط سرمایه میخواستم. پول کار صبحم خرج روزانه مـن بودو پول کار بعدازظهر ذخیره می شد. بعد رفتم تاکسیرانی کـه درآمدش بهتر بود. 45 روزه توانستم تاکسی بخرم البته قسطی. زرنگ بودم و گفتم هردو شیفت را در همین تاکسی کار میکنم. از ده صبح می راندم تا سه صبح. ماهی 6000 دلار کانادا در می آوردم کـه 4000 دلار برایم میماند. خب پول زیادی بود. آنجا میتوانید همه ی چیز را قسطی بخرید.
پول تاکسی را دو ماهه دادم. در مدتی کـه آنجا بودم 35 هزار دلار جمع کردم و رستوران خریدم؛ اما بـه این دلیل کـه تجربه کافی برای اداره رستوران نداشتم، همه ی پولم یکجا رفت و ورشکسته شدم. پول رستوران را یکجا داده بودم؛ اما قسطی و ماهی هزار دلار فروختم! شکست دراین رستوران، زمینگیرم نکرد. رفتم کلی اطلاعات جمع کردم و اشتباهات کارم را پیدا کردم. البته اینکار را باید یکسال قبل میکردم.
دوباره رفتم با یک نفر شریک شدم. بعد از سه ماه رستوران ایرانی و ایتالیایی زدیم. اینبار، کارم گرفت و طوری شده بود کـه مشتری توی صف می ایستاد. وضع مـا خوب شده بود. بعد از پنج سال کار کسل کننده و این اواخر رستوران داری، اداره مهاجرت، مـن را پذیرفت. داشتم می مردم از این همه ی کار. تا برگه ام آمد، بـه شریکم گفتم باید بروم سفر. گفتم جای مـن کارگر بگذار. برگشتم فیلیپین تا از تز خودم دفاع کنم.
رفتم آنجا دو ماه ماندم؛ اما کاری برای دفاعیه نکردم. برگشتم کانادا. شریکم میخواست رستوران را بفروشد و فروخت و سهم مـن را داد. آمدم ایران و هر چـه داشتم و نداشتم خوردم! دوباره برگشتم کانادا و از صفر شروع کردم! با خودرو کار کردم. رفتم توی کار CD و DVD. یک شرکت زدیم برای توزیع محصولات صوتی تصویری. مغازه هایمان زیاد شد و مـن صاحب یکی از این مغازه ها شدم. ماه اول 1200 دلار فروش داشتم.