در اینبخش حقایقی در مورد جنگ جهانی دوم را مرور میکنیم، از زمان این جنگ خونین و ترسناک بیش از هفتاد سال می گذرد اما جنایات و گستردگی این جنگ تمام عیار بـه حدی اسـت کـه هنوز هم اطلاعات و ادعاهای عجیبی منتشر میشوند، دراین قسمت از تاس کردن فاحشه ها در فرانسه گرفته تا فرار هیتلر از پناهگاه حقایقی در مورد این جنگ خونین رابه همراه هم بررسی میکنیم.
آزادسازی شهر هـای فرانسه در اواخر جنگ جهانی دوم برای اکثر مردم این مناطق خبری خوشحال کننده بود اما این خبر برای زنان زیادی بـه معنای تحقیر شدن در انظار عمومی و شرمنده شدن در برابر همشهری هاي شان بود. با عقب راندن نیروهای آلمانی توسط متفقین از شهر هـای فرانسه اشغال شده، چیزی کـه روزنامه گاردین آنرا «کارناوال زشت» خطاب می کند رخ داد.
دراین موارد سر زنان فرانسوی کـه بـه آنها تهمت همکاری و معاشقه با سربازان آلمانی داده می شد در انظار عمومی تراشیده شده و سپس بـه صورت دسته جمعی سوار کامیون شده ودر خیابانها چرخانده میشدند تا تمام مردم عاقبت انها را نظاره کنند. در مواردی نیز بدن آنها رابا قیر می پوشاندند یا صلیب شکسته کشور آلمان نازی را روی بدنشان نقاشی می کرده و آنها را لخت ودر خیابان رها میکردند.
در واقع دراین امر زیاده روی شد و حتی زنانی کـه خانه هاي شان بـه اجبار غصب شده و یا بخاطر دریافت غذا برای فرزندان خود تن بـه خواسته هاي سربازان آلمانی داده بودند نیز پس از آزادسازی فرانسه تحقیر شدند. حتی دریک مورد یک روسپی فرانسوی بدلیل داشتن رابطه با یک آلمانی کشته شد اگر فیلم مالنا را دیده باشید این موضوع رابه خوبی درک میکنید.
آیا شـما بـه یاد دارید کـه در سن 12 سالگی چـه میکردید؟ کالوین گراهام بـه خوبی بـه یاد دارد: وی در آن زمان در کشتی جنگی یو اس اس داکوتا خدمت می کرد. سال 1942 بودو او کـه در کلاس هفتم درس میخواند ترک تحصیل کرده و بـه مرکز آموزش نظامی رفت کالوین در نبرد گوادال کانال حضور داشته و بـه گفته ي خودش کمربندهای کشته شدگان را جمع کرده و برای مجروح هاي شریان بند میبرد.
او تازه 13 ساله شده بود اما داستان او پایان خوشی نداشت زیرا بعد از اینکـه نیروی دریایی از سن واقعی او آکاه شد مدال هایش را از او گرفته و برای مدتی نیز بـه بازداشتگاه منتقل شد و سپس بدون هیچگونه حق و حقوق خاصی از ارتش اخراج شد. او درسال 1992 درگذشت و تنها دو سال بعد بود کـه مدال ها و حقوقش بـه خانواده اش بازگردانده شد. جک لوکاس 14 ساله بود کـه وارد ارتش شد.
او بـه جوانترین دریافت کننده مدال لیاقت «در سن 17 سالگی» بخاطر خدماتش در آیووجیما تبدیل گردید. روی برادشاو از ارتش بریتانیا بخاطر خدماتش در روز نبرد آزادسازی نورماندی و عملیات دانکرک در سن 16 سالگی مدال لژیون دونور را دریافت نمود. جوانترین سرباز بریتانیایی رجینالد ارنشاو نام داشت کـه در سن 14 سالگی ودر حالیکه در کشتی یو اس اس نورث دوون خدمت می کرد کشته شد.
درسال 2003 روزنامه ي تلگراف از کشف نام یک بچه ي 5 ماهه کـه قبلا با عنوان «مورد کا» «Case K» ازآن یاد می شد خبر داد. اسم واقعی او گرهارد کرشمار بودو پس از اینکـه والدینش نامه اي بـه هیتلر نوشته و از او خواستند اجازه دهد فرزندشان را بکشند کشته شد. وقتی کـه کارل برانت، دکتر شخصی هیتلر، در دادگاه نورنبرگ حاضر شد در مورد این موضوع سخن گفت.
وقتی کـه وی برای این کودک دارویی را تجویز کرد کـه رفته رفته بـه مرگ وی منتهی می شد، این واقعه باعث تسریع شدن برنامه اي بنام «تی 4» شد. بر اساس فرمان هیتلر، این دسته افراد انسان هایي بودند کـه وی آنها را «فاقد ارزش زنده ماندن» میدانست و برنامه ي خاص او بـه کشته شدن بیش از 300.000 فرد مبتلا بـه بیماری هاي روانی و ناتوانی هاي جسمی از جمله کودکان تازه متولد شده ناقص منتهی شد.
اسمش مارسل پتیو بودو هیچکس نمیداند کـه قربانیان او چند نفر بوده اند. تنها میدانیم کـه او درسال 1897 بدنیا آمده ودر طول جنگ جهانی اول بـه شدت از لحاظ شخصیتی خرد شده بود. با این وجود پس از پایان جنگ جهانی اول و بـه رغم اینکـه پزشکان توصیه کرده بودند وی باید بخاطر نشانه هایي از جنون در آسایشگاه روانی بستری شود مارسل توانست در رشته دکتری تحصیل کرده و مدرک خودرا بدست آورد.
او سپس بـه ویلنوو در فرانسه نقل مکان کرده و یک مرکز درمانی افتتاح کرد و حتی بعنوان شهردار شهر نیز انتخاب شد. تا اینکـه درسال هاي دهه 1930 ناگهان مشخص شد کـه عده اي از بیماران مرکز درمانی او بـه شکلی غیرطبیعی و اسرار آمیز جان میدهند. در واقع جنگ جهانی دوم فرصت بی نظیری در اختیار وی گذاشته بود. وی پروژه اي را آغاز کرد کـه بر اساس آن بـه یهودیان فرانسه قول می داد انها را از کشور خارج کند.
او بعد از اینکـه میگفت در حال انتقال انها بـه آمریکای جنوبی اسـت بـه گفته ي خود یک «واکسن» خاص رابه انها تزریق می کرد. این «واکسن» در واقع نوعی زهر بودو بعد از مرگ وی تمامی متعلقات و دارایی هاي آنها را برداشته، پس از تکه تکه کردن اجساد، نامه هایي از طرف آنان مبنی بر اینکـه بـه سلامت فرار کرده ودر نخستین فرصت ممکن بازخواهند گشت برای خانواده هاي شان می فرستاد.
گرچه بعد ها وی بـه جرم قتل 27 نفر بـه این روش محکوم شد اما خود بـه قتل 60 نفر اعتراف کرده و بسیاری تعداد قربانیان او را بیش از 15 نفر اعلام کردند. پتیو تنها زمانی دستگیر شد کـه پلیس و آتشنشانان خانه اي کـه آتش سوزی در آن رخ داده بود را بررسی کرده و با تکه هایي سوخته ازبدن انسان مواجه شدند. بدین ترتیب بـه وی لقب «دکتر شیطانی» داده شده ودر سال 1946 با گیوتین اعدام شد.
درسال 1945 توشیو تونو دانشجوی سال اولی رشته پرشکی دانشگاه سلطنتی کیوشو بودو وقتی کـه وی درسال 2015 با روزنامه گاردین صحبت کرد گفت کـه وظیفه ي او این بوده کـه جهان آزمایشات باورنکردنی کـه روی 8 اسیر جنگی آمریکایی در روزهای آخر جنگ جهانی دوم رخ داده رابه یاد داشته باشد. این افراد بعد از سقوط هواپیمای بی- 29 خود دستگیر شدند. 4 نفر از آنها قبل از دستگیر شدن کشته شدند.
بقیه افراد بـه فوکوما منتقل شده و بعد از مدت کوتاهی انها رابه بخش پاتولوژی دانشکده دکتری بردند. تونو می گوید کـه می دانسته اتفاق ناخوشایندی در انتظار این زندانیان اسـت اما هرگز تصور نمی کرده کـه این موضوع تا این حد دردناک و وحشیانه باشد. تونو کـه تنها بازمانده ناظر این کالبدشکافی زنده بود گفته اسـت کـه این آرمایش ترسناک با تزریق آب دریا بـه بدن این سربازان همراه بود.
تا مشخص شود کـه آیا می توان ازآن بعنوان سرُم نمکی استفاده شود یا خیر. هم چنین عده اي از اعضا و ارگان هاي این سربازان برداشته می شد تا ببینند کـه این افراد تا چـه مدت پس از برداشته شدن ارگان زنده میمانند. تکه اي از مغز یکی از زندانیان در حالیکه زنده بود برداشته شد تا ببینند کـه آیا می توان از این روش بعنوان روشی برای درمان صرع استفاده کرد یا خیر.
برنامه ي موسوم بـه «لبنزبورن» کـه معنای آن «سرچشمه زندگی» اسـت برنامه اي ساخته و پرداخته هیملر در زمینه ي اصلاح نژادی انتخابی بود کـه با هدف تولید نسل هایي کـه بـه شکلگیری ملتی با نژاد خالص نازی منجر می شد آغاز گردید. این برنامه بطور رسمی درسال 1936 با افتتاح خانه ي لبنزبورن در روستایی کوچک در خارج از شهر مونیخ کـه مادران آن توسط خود هیملر دست چین شده بودند آغاز شد.
این برنامه مراحل مختلفی داشت اما مرحله اول شناسایی و انتخاب مردان و زنانی بود کـه می توانستند خلوص نژادی خود رابه اثبات رسانده و رضایت می دادند کـه فرزندی رابه وجود آورند کـه بعد از تولد در شیرخوراگاه هاي اس اس پرورش داده شوند. درسال 1939، بـه مردان اس اس دستور داده شد کـه تا حد توان در تولید کودکانی با نژاد خالص نازی تلاش کنند. درسال 1942 بـه انها گفته شد کـه:
میتوانند زنان خودرا از میان زنان غیرآلمانی نیز انتخاب نمایند. با افزایش نظارت نازی ها بر بخش هاي بیشتری از اروپا، انها کودکان زیادی کـه شرایط لازم را دارا بوده از خانه هاي شان ربوده ودر طی برنامه اي مشابه برای «آلمانی سازی» بـه این کشور منتقل میشدند بـه آنها گفته می شد کـه والدینشان انها را رها کرده اند و با دکترین نازی آموزش دیده و سپس توسط خانواده هاي نازی بـه فررندخواندگی پذیرفته میشدند.
عملیات «گوشت قیمه» «Mincemeat» درسال 1943 آغاز شد و بـه مرگ گلیندور مایکل بـه اتمام رسید. جنازه ي او دریک انبار در شهر لندن پیدا شد و علت مرگ نیز خوردن زهر موش عنوان گردید. البته جنازه ي او بـه خاک سپرده نشد و بعد از اینکـه 3 ماه را در سردخانه نگه داری گردید، همراه با مدارک شناسایی تقلبی، متعلقاتی کـه کاملاً برنامه ریزی شده انتخاب شده و تعدادی اسناد ظاهرا «فوق محرمانه» در ساحل اسپانیا رها شد.
در واقع تمام این ماجرا یک نقشه حساب شده برای رساندن تمامی آن اسناد «فوق محرمانه» بـه دست نیروهای آلمانی از طریق جاسوسانی بود کـه متفقین میدانستند در اسپانیا فعال بوده و برای کشور آلمان ها کار می کنند. این نقشه با موفقیت همراه بودو این مدارک بـه مدارج بالای نظامی کشور آلمان منتقل شد کـه در نهایت منجر بـه انتقال 90.000 سرباز بـه فرانسه منجر گردیده و راه را برای نیروهای متفقین فراهم کرد.
مناقشه هاي بسیاری در آن زمان در کشور هـای اروپایی وجود داشت مبنی بر اینکـه آیا ورود بـه نبرد ضروری اسـت یا خیر اما هیچ کشوری با کسانی کـه مانع نفوذ بیشتر نازی هاي در اروپا شدند مانند ایرلند رفتار نکرد. در طول دوران جنگ جهانی دوم، ایرلند بی طرفی خودرا اعلام کرد اما با این وجود 42.000 ایرلندی برای شرکت در نبردها بـه ارتش بریتانیا پیوستند. در آن زمان تنها 20 سال از جدایی ایرلند از بریتانیا می گذشت.
برای این استقلال نبردهای سختی بین دو طرف درگرفته و نفرت نسبت بـه یک دیگر در هردو گروه دیده می شد. سربازان ایرلندی کـه خانه و کاشانه ي خودرا رها کرده تا در جنگ علیه نازی ها بـه بریتانیا کمک کنند فراری قلمداد شده و کسانی کـه بعد ها بـه خانه برگشتند دیدند کـه دیگر جایی برای انها وجود ندارد حدود 5.000 نفر از این مردان، زندانیان اردوگاه هاي مرگ را نجات داده ودر نبرد بولژ جنگیده بودند.
آنها بعد از بازگشت بـه خانه متوجه شدند کـه در «لیست مرگ تدریجی» قرار گرفته اند. همسایگان شان از انها متنفر بوده، از ارتش اخراج شده، تمامی حقوق و مزایای آنها قطع شده و اسم آنها بـه تمامی مراکز و ادارات دولتی و غیردولتی فرستاده شده بود تا از استخدام انها جلوگیري شود. تعداد زیادی از آنها چاره اي جز ترک دوباره میهن خود نداشتند زیرا نه کاری برای آنها وجود داشت و نه خانواده اي داشتند.
لیدیش شهر کوچکی در چکسلواکی بود کـه کشتار مشهور سال 1942 بعد از ترور راینهارد هایدریش کـه یکی از افسران بلند مرتبه کشور آلمان نازی بود در آن رخ داد. عصر روزی کـه مراسم تدفین هایدریش انجام شد، گروهی از افسران اس اس و نظامیان آلمانی وارد شهر شدند. تمامی 192 مرد و پسر این شهر کوچک بـه حاشیه شهر منتقل گردیده و اعدام شدند.
بیشتر زنان نیز بـه بازداشتگاه هاي اسرای جنگی ریونزبروک فرستاده شدند کـه در آن جا 60 نفر از تمامی 203 نفر انها جان دادند. کودکانی کـه شرایط فیزیکی مناسبی داشتند برای فرآیند «آلمانی سازی» بـه کشور آلمان فرستاده شده و 82 نفر دیگر نیز بـه اتاق هاي گاز سیار شلمنو منتقل شدند. 10 مرد اهل این شهر کـه در زمان حادثه در لیدیس حضور نداشتند نیز شناسایی، تعقیب و کشته شدند.
تنها یک نفر زنده ماند کـه نامش فرانتیسک ساژدل کـه در آن هنگام در زندان پراگ بـه سر میبرد بهمین دلیل تنها بازمانده این کشتار لقب گرفت. وی کـه روزگاری سِمت معاون شهردار لیدیس را در اختیار داشت در آن زمان بـه جرم قتل زندانی شده و تنها چند ماه پس از کشتار لیدیس آزاد شد و با خانه اي بازگشت کـه شهر ارواح شده بود. تنها بازمانده کشتار لیدیس بـه این خاطر زنده ماند کـه پسر خود رابه قتل رسانده بود.
زیگموند راشر وقتی کـه با منشی و نامزد سابق هاینریش هیملر ازدواج کرد ترفیع گرفته و بعنوان یک دکتر خوب در اردوگاه مرگ داخائو مشغول بکار شد. بین سال هاي 1941 تا 1944 او عده اي از باورنکردنی ترین و وحشیانه ترین آزمایشات دکتری رابه نام توسعه علم دراین مکان رهبری کرد.
او دکتر دیوانه اي بود کـه با زندانیان شلیک می کرد تا ببیند کـه آیا ماده ي جدیدی کـه کشف کرده بود، با نام «پلی گال» «Polygal» تاثیری در سرعت بخشیدن بـه انعقاد خون در محل زخمها دارد یا خیر. هم چنین وی زندانیان را درون آب یخ زده قرار می داد تا ببیند کـه این افراد تا چـه مدتی زنده میمانند. هم چنین وی همین روش را در مورد آب داغ و جوش نیز بکار میبرد.
واحد 731
بر اساس گزارش روزنامه تلگراف بیش از 10.000 نفر در طول جنگ جهانی دوم توسط واحد سری موسوم بـه «واحد 731» در ژاپن شکنجه شده و مورد آزمایش هاي هولناک قرار گرفتند بدون اینکـه اطلاعات زیادی در مورد ماهیت این آزمایشات بـه بیرون درز کرده باشد. درسال 2010 مقامات توکیو اعلام کردند کـه متعلقات و اطلاعاتی مربوط بـه قربانیان واحد 731 را در یکی از شهر هـای این کشور پیدا کرده اند.
این اطلاعات را پرستاری بنام تویو ایشی بـه مقامات داده بود کـه دراین بیمارستان فعالیت می کرده ودر روزهای پایانی جنگ مسئولیت دفن کردن اعضای بدن و استخوان هاي قربانیان را بر عهده داشت. وی گفته اسـت کـه دراین بیمارستان در قسمت سردخانه و مرده شور خانه کار می کرده کـه طبق معمولً جنازه ها و اجزای بدن زندانیانی در آن جا نگه داری می شد.
از آنها در آزمایشاتی شبیه زنده بـه گور کردن یا قرار دادن در مکان هایي با فشار بالا استفاده شده بود. هنوز تعداد زیادی از مقامات ژاپنی وجود اینبخش را تکذیب می کنند اما بسیاری بر این باورند کـه اعضای این واحد باعث مرگ بسیاری در اثر تزریق ویروس و میکروب هاي بیماری زا مانند طاعون، وبا و سیاه زخم کشته شده، بدن بسیاری در حالیکه زنده بوده اند تکه تکه شده اسـت.
سرنوشت هیتلر، رهبر کشور آلمان نازی پس از شکست در جنگ جهانی دوم کـه از خونینبارترین جنگهاي تاریخ اسـت، چـه شد؟ آیا هیتلر نجات پیدا کرد؟ آیا هیتلر خانوادهاي را پس از مرگ خود دراین دنیا باقی گذاشت؟
شایعه نجات یافتن هیتلر، سبب شد عکسی مخفی و با لباس مبدل توسط نیروهای مخفی ایالات امریکا درز پیدا کند. در حالیکه تعداد زیادی از افراد ادعا کردند کـه هیتلر را دیدهاند، اما هیچکدام، ثابت نشده اسـت. مقامات رسمی روسی نیز ادعا می کنند بقایای استخوانهاي جمجمه در اختیارشان، متعلق بـه هیتلر اسـت.
اگر چـه، درسال ۲۰۰۹، یک باستانشناس از دانشگاه کنتیکت «ایالتی در کشور آمریکا»، استخوانها را آزمایش کرد و متوجه شد این استخوان ها متعلق بـه زنی زیر ۴۰ سال هستند. مقامات رسمی روسیه، هم چنین استخوانهاي فک رابه همراه دندانها را در اختیار دارند کـه با نشان دادن بـه دندان پزشک هیتلر، تعلق داشتن آنها بـه هیتلر و اوا براون، تایید شد. یک تئوری محبوب دیگر این اسـت کـه هیتلر بـه آرژانتین فرار کرد.
اخیرا، مردی در آرژانتین ادعا کرده اسـت کـه هیتلر اسـت و ۷۰ سال گذشته را در خفا سپری کرده اسـت. در حالیکه بنظر میآمده، کـه وی یک مهاجر آلمانی اسـت، او ادعا میکند کـه با یک گذرنامه جعلی بـه آرژانتین رفته ودر حقیقت، او هیتلر اسـت. وی می گوید حالا کـه سرویس مخفی اسرائیل دیگر بـه دنبال مجرمان جنگی جهانی دوم نیست، تصمیم گرفته اسـت کـه از خفا در بیاید. وی گفته اسـت:
مـن بـهخاطر جنایاتی کـه هیچوقت مرتکب نشدهام، سرزنش می شوم. بهمین علت، مـن وادار شدم بیش از نصف عمرم رابهصورت مخفی از دست یهودیان زندگی کنم، پس فکر میکنم بـه اندازه کافی تا کنون مجازات شدهام. اگر چـه باید بدانید همسر ۵۵ ساله او، آنجلا مارتینز می گوید کـه همسر او، هرمان گانتربرگ، قطعا آدولف هیتلر نیست. همسر او می گوید کـه هرمان زمانی جزو نیروهای نازی بوده اسـت، ولی قطعا هیتلر نیست.
در دهه ۱۹۷۰، یک کارگر راهآهن فرانسوی بنام ژان ماری لورت ادعا کرد کـه پسر هیتلر اسـت. ظاهرا در بیشتر روزهای زندگیش، مادرش بـه وی میگفته کـه پدر واقعی او یک سرباز ناشناخته آلمانی اسـت کـه در زمان جنگ جهانی دوم با او رابطه داشته اسـت. کمی قبل از اینکـه مادر او بمیرد، بـه ژان میگوید کـه پدر واقعی او، رهبر نازیها یعنی آدولف هیتلر اسـت.
بر طبق بعضی از اسناد، هیتلر زمانی کـه سرباز بود، با یک زن جوان فرانسوی رابطه داشت و خیلیها میگویند کـه هیتلر از این زن، یک پسر داشت. تعداد زیادی از تاریخدانان این حقایق را انکار می کنند، در حالیکه بدون داشتن تست DNA، خاطرجمعی از واقعیت، امری مشکل اسـت. علیرغم این موضوع، خانواده لورت و پسرهای او فکر میکنند کـه بـه آدولف هیتلر مرتبط هستند.
عده اي از ترسناکترین جنایات جنگی در هولوکاست و قتل عام تعداد زیادی از یهودیان در جنگ جهانی دوم، بـه وقوع پیوستند. عده اي از انسانهاي بیچاره حتی بـه سرنوشتی بدتر از مرگ دچار شدند. نازیها، بـه آزمایشات انسانی بر روی زندانیان و بـهخصوص بچهها بسیار علاقهمند بودند. این آزمایشات در کمپهاي بسیاری انجام گرفت. در حالیکه بیشتر قربانیان آنها، یهودیان بودند.
نازیها این آزمایشات را روی رومانیها، سینتیها «مردم مرکز اروپا»، نیروهای شوروی و آلمانی هاي ناتوان نیز انجام می دادند. اساسا، مرگ آنها از طریق شکنجهاي فجیع و غیر قابل تصور فرا می رسید. از این آزمایشات برای توسعه تسلیحات یا روی دوقلوها «بـهطور مثال برای تغییر رنگ چشم آنها یا دوختن دوقلوها بـه هم برای خلق دوقلوهای بـه هم چسبیده» استفاده میشد.
زیگموند راشار، دکتر آلمانی در حین جنگ جهانی دوم، مسئول چندین آزمایش مخوف و رعبآور بر روی انسانها بود. زیگموند، مستقیما بـه رهبر اس اس، یعنی هاینریش هیملر، گزارش میداد. عده اي از آزمایشات ترسناک او، شامل اثرات ارتفاع زیاد، انجماد و انعقاد خون در بدن انسان بوده اسـت. اعمال سیگموند، قبل از اتمام جنگ نیز مشخص شده بود.
آن زمانی کـه وی ادعا کرد تجهیزات باروریاي را در اختیار دارد کـه می تواند زنان با سن بالا را نیز بارور کند. او ادعا کرد همسر وی، پس از سن ۴۸ سالگی، چندین بار حامله شده اسـت. بعد ها مشخص شد بچههاي حاصل از این نوع باروری، ربوده شدهاند. قبل از اینکـه او را بـه اردوگاه اجباری داخائو «Dachau» ببرند و او را اعدام کنند، وی متهم بـه جنایات بسیاری شد.
اردوگاه اجباری داخائو از بزرگترین اردوگاههاي کار اجباری نازیها بود کـه توسط رژیم نازی درسال ۱۹۳۳ در ۱۶ کیلومتری شمال مونیخ در نزدیکی شهر داخائو در ایالت بایرن کشور آلمان ساخته شد. بیش از ۳۰ هزار نفر از یهودیان، لهستانیها، روسها و تعداد زیادی از کشور هـای دیگر دراین اردوگاه بـه قتل رسیدند. این اردوگاه ۹۴ اردوگاه فرعی نیز داشت.
هاینریش هیملر یکی از رهبران حذب نازی بودو مطمئنا نام او یکی از شناختهشده ترین نامهاي آن عصر، تا کنون اسـت. او تحت خدمت هیتلر، بـه یکی از قدرتمندترین افراد تبدیل شد و سهم عمده مسئولیت فاجعه هولوکاست بر دوش او بود. او کسی بود کـه مسئولیت اردوگاههاي کار اجباری نازی را بر عهده داشت. وی هم چنین بر نیروهای گشتاپو، نظارت می کرد.
بـه عنوان مسئول اصلی اردوگاههاي کار اجباری، او مسئول قتل شش میلیون یهودی، صدها هزار نفر از مردم رومانی و تعداد زیادی از مردم لهستان و شورویتبار اسـت. زمانی کـه جبهه کشور آلمان، با شکست مواجه شد، او سعی کرد با غرب، صلح کند ودر همان زمان هیتلر کـه متوجه این موضوع شده بود، دستور دستگیری او را صادر کرد. وی در زمان بازداشت درسال ۱۹۴۵، اقدام بـه خودکشی کرد.
محاکمههاي نورنبرگ، در ۱۳ مرحله برای اجرای عدالت برای مجرمان جنگی نازی در سطح بین المللی، برگزار شدند. محاکمهها در نورنبرگ، در کشور آلمان، صورت گرفتند. مدت زمان این دادگاهها ۵ سال بودو از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ بـه طول انجامید. تعداد زیادی از مقامات رسمی نازی، افسرهای نظامی و پزشکان دراین دادگاهها، محاکمه شدند. جرم آنها، جنایت بر علیه بشریت بود.
البته باید بدانید هیتلر، رهبر کشور آلمان نازی، قبل از مواجهه با عدالت همانند تعداد زیادی از افراد نازی، اقدام بـه خودکشی کرد. هم اکنون، ازآن محاکمهها بـهعنوان نقطه تحول تاریخی و استاندارد دادگاههاي بین المللی، بـهخصوص برای مواجهه با موقعیتهاي دیگر نسلکشی و جنایت علیه بشریت یاد میشود.
آدولف آیشمان، یک افسر ارتش نازی بودو مستقیما در جنایت هولوکاست، دخالت داشت. او در درجه اول، متهم بـه تدارک انتقال یهودیان بـه منطقه مخصوص کلیمیها و سپس اردوگاههاي کار اجباری در حین جنگ جهانی دوم بود. پس از جنگ، در ابتدا او بـه اتریش گریخت و پس ازآن موفق شد بـه آرژانتین فرار کند. اگر چـه، او درسال ۱۹۶۰، توسط موساد دستگیر شد.
آیشمان، جنایات خودرا انکار نکرد، اما گفت کـه فقط از دستورات پیروی میکرده اسـت. وی سپس در دادگاهی در اسرائیل بعلت جنایات جنگی، مقصر شناخته شد و بـه اعدام محکوم شد. وی درسال ۱۹۶۲، برای جنایاتش، کشته شد.
درسال ۲۰۱۲، دیلی میل «Daily Mail» گزارشی رابا استناد بـه فایلهاي محرمانهاي منتشر کرد کـه نشان میداد ۹ هزار افسر نازی موفق شدند بـه کشور هـای مختلف آمریکای جنوبی بگریزند. آنها مدعی شدند کـه برزیل، مقصد ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر از مجرمان جنگی بوده اسـت؛ در حالیکه ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر ازآنها در شیلی اقامت کردند و ۵ هزار نفر دیگر بـه آرژانتین گریختند.
بنظر می رسد این امر تا حدی بـه این دلیل اسـت کـه عده اي از این کشورها، یعنی آرژانتین، دارای جمعیت مهاجران زیادی از کشور آلمان بوده ودر نتیجه ارتباطات نسبتا نزدیکی با این کشور داشته اسـت. هم چنین اعتقاد بر این اسـت کـه آنها با رئیس جمهور آرژانتین خوآن پرون و همسرش ایوا، کسانی کـه راههاي مخفی را برای قاچاق نازیها رابه وجود آوردند، همکاریهاي بسیاری داشتند.
ادعاها بر این مبنا اسـت کـه پرون و همسرش، از کلیسای کاتولیک برای کمک بـه فرار گسترده مجرمان جنگی استفاده کردهاند. حداقل یکی از اسقفهاي اعظم کاتولیک اتریشیتبار بنام آلویس هودال «Alois Hudal» با جعل مدارک برای فرار بـه آرژانتین، بـه تعدادی از مجرمان جنگی کمک کرده اسـت. تعداد زیادی از آن مجرمان جنگی برای اعمال مخوفشان با عدالت روبرو نشدند.
بـهطور مثال، والتر راف، سرهنگ اس اس کـه درسال ۱۹۸۴ در شیلی مرد، مسئول اختراع اتاقهاي گاز سمی «برای کشتن گروهی از آلمانیهاي بیمار، پیر و یا ناتوان استفاده میشده اسـت» بود. شاید مهمترین فردی کـه موفق بـه فرار شد، دکتر یوزف منگله بود؛ کسیکه از آوشویتس بـهعنوان فرصتی برای ادامه مطالعات انسانشناسی خود و پژوهش بر وراثت، و از زندانیان برای آزمایشهاي انسانی استفاده میکرد.
از جمله جنایات او می توان بـه تزریق مواد شیمیایی بـه چشم بچهها برای مطالعه در مورد احتمال تغییر رنگ عنبیه، قطع عضوهای مختلف و مطالعه بر روی اثرات آنها، انداختن دوقلوها در استخر اسید سولفوریک برای تهیه اسکلتشان و مقایسه استخوانهایشان با یک دیگر، اتصال رگهاي دوقلوها بـه هم برای مطالعه در مورد امکان احتمالی تعویض خون دوقلوها و بسیاری آزمایشهاي غیرانسانی دیگر، اشاره کرد.