امید به زندگی در خانم ها اکثر از آقایان هست و در حالت کلی جامعه و طبق آمار میتوان به راحتی به این حقیقت دست یافت. همه ي ما در بین نزدیکان خود، زنان سالخورده اي را داریم که همسر، فرزندان پسر و حتی نواده هاي پسر خود را از دست داده اند ولی خود همچنان به زندگی ادامه میدهند. این موضوع ممکن هست ما را به فکر وادارد که آن چه در رسانه ها مبنی بر قوی تر بودن بدن زنان و طولانی تر بودن عمر آنان میشنویم واقعیت دارد.
درواقع، آن چه به این شکیات در ذهن ما پاسخ خواهدداد، روشهای علمی میباشند که در قالب آمار و شاخص هاي آماری در میآیند. یکی از این شاخص ها، امید به زندگی هست. نرخ امید به زندگی، شاخصی آماری هست که برای سنجیدن سطح بهداشت و رفاه یک جامعه به کار برده میشود. این شاخص در طی یک قرن جدید،
در برسی هاي اجتماعی حول مفهوم توسعه، بسیار موثر بوده هست. اما بزرگترین تاثیر آن در سال هاي پس از جنگ چهانی دوم و با ورود رویکردهای توسعه اي به عرصه سیاست بین الملل، همزمان با شکل گیری سازمان ملل متحد نمایان شده هست.درواقع، امید به زندگی شاخصی هست که متوسط طول عمر انسان را عمدتا در بدو تولد می سنجد
و عموما عواملی چون سال تولد، جنسیت، مکان تولد در آن دخیل میباشند. اما نرخ امید به زندگی زنان در جهان چگونه هست؟ آیا همه ي زنان جهان به یک میزان عمر میکنند؟ آیا این موضوع که زنان اکثر از مردان عمر میکنند، صحت دارد؟ چنانچه این موضوع صحیح هست، چه عواملی بر این طولانی شدن عمر تاثیرگذار بوده و میباشند؟ این مطلب به این سوالات پاسخ میدهد.
زنان محکم تر از مردان میخندند
زنان، ثروت و امید به زندگی
یکی از مهمترین شاخصه هاي توسعه در دنیای مدرن، نرخ امید به زندگی در بدو تولد هست. این شاخص خصوصا با ورود به بحث هاي توسعه اجتماعی و توسعه پایدار و با اهمیت پیدا کردن موضوع جنسیت در روند توسعه، مهم تر نیز شده هست. سال ها مطالعه و بررسی موشکافانه، نشان دادها ست که نرخ امید به زندگی،
در کشورهای توسعه یافته اکثر از کشورهای در حال توسعه هست و این رقم حتی در بین کشورهای در حال توسعه نیز بسیار متغیر هست. عواملی چون جنگ، خشکسالی و عدم دسترسی به منابع بهداشتی و درمانی در تغییر این شاخص تاثیرگذار میباشند. اما این بخش از مطلب قصد دارد، با توضیح رابطه امید به زندگی و دو عامل مهم شرایط اقتصادی و جنسیت، به تشریح توزیع نامتعادل بهداشت و درمان برای زنان در سطح جهان بپردازد.
بر هیچ کس پوشیده نیست که شرایط اقتصادی بر شاخص امید به زندگی تاثیرگذار هست. برای مثال، در بریتانیا، نرخ امید به زندگی در مناطق ثروتمند، چندین برابر اکثر از مناطق فقیری هست که دستمزد اغلب مردم، دستمزد پایه هست. این موضوع ممکن هست نتیجه این مهم نیز باشد که افرادی که مریضی هاي سخت درمان و مزمن دارند،
کمتر ثروتمند میباشند و امکان ساکن شدن در محله هاي برخوردار را ندارند. همین طور ممکن هست این را نیز یادآور شود که مریضی به صورت دوجانبه هم مانع از این میشود تا فرد کسب درآمد داشته باشد و هم هزینه هاي درمان که عمدتا فقرزا و کمرشکن میباشند، ثروت انباشته شده یک یا دو نسل از یک خانواده را از بین میبرد.
در همین راستا، نرخ امید به زندگی مردان در محله کالتون گلاسکو که یکی از محله هاي فقیرنشین این شهر هست 54 سال بوده و درواقع با محله دیگری که تنها 8 کیلومتر با آن فاصله دارد و ساکنان آن ثروتمندند، شاهد 28 سال اختلاف در امید به زندگی هست.
مشاغل پرخطر، آلوده و سخت که عموما مشاغل کم دستمزدی نیز میباشند، یکی دیگر از عوامل کمتر شدن امید به زندگی در اقشار خاص و کم درآمد جامعه میباشند. برای مثال کارگران معدن هاي زغال سنگ که اکثر در معرض آلودگی میباشند و کار پرخطر آنها با دستمزد کم و اغلب بیمه هاي سلامت ناکارآمد جبران میشود، معمولا در انگلستان 30 سال کمتر از مدیران بی نظیر و میانی عمر میکنند.
چنانچه این شاخص را در سطح جهانی بررسی کنیم، با الگوی نامتوازنی رو به رو خواهیم شد که در آن کشورهای توسعه یافته نرخ امید به زندگی بالایی دارند. در بین کشورهای توسعه یافته این رقم در ژاپن با 83 سال بیشترین و در ایالات امریکا با رقم تقریبی 80 سال کمترین مقدار را به خود اختصاص داده هست. در کشورهای در حال توسعه نیز، بسته به میزان درگیری انها با مریضی هاي مسری، جنگ و قحطی، نزخ امید به زندگی بین کمتر از 50 تا 80 سال در نوسان هست.
ایران به تازگی با افزایش چشمگیری در نرخ امید به زندگی در بدو تولد واجه شده هست و آنگونه که توسط سازمان بهداشت جهانی اعلام شده، نرخ امید به زندگی در ایران، در سال 2015، بیش از 75 سال بوده هست. این بدین معناست کودکانی که در سال 2015، متولد شده اند، به طور میانگین بیش از 75 سال خواهندزیست.
گفتنی هست این رقم در نقاط گوناگون ایران نیز متفاوت هست و الگوی ثروت و طول عمر در مورد ایران نیز صدق میکند. برای مثال امید به زندگی در استان هاي سیستان و بلوچستان و کهگیلویه و بویراحمد، با تقریب نزدیک به 5 سال کمتر از استان هاي برخورداری چون استان تهران و اصفهان هست.
سوی دیگر قضیه امید به زندگی و توزیع نامتعال بهداشت و درمان، زنان میباشند. به نظر میرسد که با دقت به فقیرتر بودن زنان در اقصی نقاط جهان، باید نرخ امید به زندگی آنان نیز کمتر باشد. اما مدت هاست که آمار و ارقام جهانی از بالاتر بودن نرخ امید به زندگی زنان نسبت به مردان خبر میدهند. جدول پیوست این گزارش عکس تقریبا کاملی از آمارها سال 2016 را ارائه میکند.
نکته بسیار مهم در جدول هاي شبیه به جدول فوق و تحلیل هاي مبتنی بر آنها، برجسته کردن اختلاف امید و به زندگی مردان و زنان هست. اگر برای مثال، امید به زندگی زنان در کشوری چون چاد یا سیرالئون «در حدود 51 سال» را در نظر بگیریم، خواهیم دید که با امید به زندگی مردان در کشورهای توسعه یافته اي چون ژاپن «80 سال» و با امید به زندگی زنان در همین کشور «86.5 سال» اختلاف چشمگیری دارند.
بنابراین آن اختلافی که باید اکثر مورد دقت قرار گیرد، نه اختلاف کمتر از 5 سال در امید به زندگی زنان و مردان در یک کشور، بلکه اختلاف بی نظیر عمده امید به زندگی «تقریبا 30 سال» زنان با مردان و زنان در کشورهای ثروتمند جهان هست. موضوعی که غالبا در تحلیل هاي موجود در رسانه ها نادیده گرفته میشود.
در راستای تشریح رویکردهایی که سعی دارند اختلاف بین امید به زندگی زنان و مردان در یک جامعه را تحلیل کنند، موضوعات بسیاری مطرح شده اند. از جمله این که زنان اکثر به سلامت خود بها میدهند، غذا هاي سالم تری میخورند، لوازم بهداشتی بیشتری تهیه میکنند و در مجموع به بهداشت و سلامت خود اکثر اهمیت میدهند.
عادت ماهیانه با کاهش غلظت خون از بروز سکته مغزی زوردرس در زنان جلوگیري میکند. زنان برون گراتر میباشند و بنابراین کمتر دچار مشکلات و مریضی هاي روانی میشوند. زنان کمتر کار میکنند و استرس گذران زندگی را ندارند، در حالیکه مردان کار سخت، پرخطر و پراسترس دارند و زودتر می میرند. کاهش غلظت سلول هاي سفید خونی
که با خود کروموزم Y حمل میکنند به مرگ زودتر مردان منجر میشود و صدها دلایل زیست شناسانه، روان شناسانه و محیط محور و تربیت شناسان دیگر.اما آیا این دلایل برای توجیه این امر کافی میباشند؟ چطور میتوان فقر عمومی زنان چه در جوامع در حال توسعه و چه در جوامع توسعه یافته را در نظر نگرفت و بر مبنای داده هاي آماری
که حتی خود متخصصان آمار نیز بر آن واف میباشند، توجیه تراشی کرد؟ برای این منظور، در بخش بعدی این مطلب، بعضی دستاوردهای جدید علم پزشکی راکه به شکلی متفاوت از توضیحاتی که تا به حال ارائه شده اند، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
چرا نرخ امید به زندگی زنان اکثر از مردان هست؟
مطالعات جدید نشان میدهند که در رحم زن و در مراحل نخست تشکیل نوزاد، جنین نر شانس کمتری برای لانه گزینی و بعدتر رشد و نمو دارد. درواقع نسبت مرگ و میر جنین نر به جنین ماده 107 بر 100 هست. در ایالات امریکا این نرخ 105 بر 100 هست. همین طور گفته میشود که در بین نوزادان نارس و زود متولد شده، یعنی آن دسته از نوزادانی که زیر 900 گرم وزن دارند، نوزادان دختر شانس بیشتری برای نجات دارند.
آمارها نشان میدهند که 90 درصد از افرادی که بیش از 110 سال سن دارند، زنان میباشند. با این اوصاف، به نظر میرسد که این اصل که زنان شانس بیشتری برای عمر طولانی تر دارند، اصلی کاملا علمی هست و اختلاف بین امید به زندگی مردان و زنان در جوامع علمی پذیرفته شده هست. در این بخش به توضیح رویکردهای گوناگون در مورد چرایی طول عمر اکثر زنان، خواهیم پرداخت.
درست هست که بنا بر داده هاي آماری زنان اکثر از مردان عمر میکنند، اما این اختلاف امید به زندگی و طول عمر، در بین جوامع گوناگون و حتی در یک جامعه مشخص نیز در طی سال هاي گوناگون، متفاوت هست. برای مثال، در ایالات امریکا، اختلاف نرخ امید به زندگی زنان و مردان از رقم 7.8 سال در سال 1979 به رقم 5.3 سال در سال 2005 کاهش یافته هست.
گرچه، شرایط گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مجددا بر این نرخ اثر گذاشته و در طی دو سال جدید، این رقم مجددا به 5 سال افزایش یافته هست.شاخص امید به زندگی مداول، شاخص امید به زندگی در بدو تولد هست و درواقع اختلاف مورد نظر در نرخ امید به زندگی زمان بدو تولد در نظر گرفته میشود. همانگونه که پیشتر نیز گفته شد،
میزان مرگ و میر نوزادان پسر بیش از نوزادان دختر هست و این موضوع در ایجاد این شکاف جنسیتی در امید به زندگی موثر واقع شده هست. گرچه موضوع به همین جا ختم نمیشود؛ مطالعات جدید در بریتانیا نشان داده اند، اختلاف امید به زندگی در سنین بالاتر، خصوصا در جوانی و میانسالی، بین زنان و مردان، کمتر شده و گاه حتی در شرایط اقتصادی و اجتماعی خاص معکوس بوده هست.
این موضوع میتواند نگرش قدیمی به اختلاف امید به زندگی زنان و مردان و طول عمر اکثر زنان را به کلی دگرگون کند. که علی رغم طرح این ادعا در رسانه هاي مترقی جهان، اطلاعاتی در مورد نرخ امید به زندگی در سنین جوانی و میانسالی در دسترس نیست و اکثر داده ها شانس زنده ماندن نوزادان تازه متولد شده را بررسی کرده و از طول عمر احتمالی جوانان و میانسالان غافل مانده اند.
در قبل، نرخ مرگ و میر زنان در سن باروری اکثر از همسن و سالان مرد آنها بود. این موضوع عمدتا به علت عدم دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی در زمان بارداری، زایمان و پس از زایمان بود. امروز چنین موضوعاتی دست کم در مناطق ثروتمند و نسبتا ثروتمند جهان قابل رویت نیست و احتمالا بنا به همین علت امید به زندگی زنان اکثر از امید به زندگی مردان هست. گرچه، همان طور که پیشتر نیز گفته شد، دلایل این موضوع عمده واضح نیستند.
در این راستا توضیحات بسیاری ارائه شده هست. بعضی از این توضیحات با هدف قرار دادن مفهوم سبک زندگی و تعاملات محیطی بر این باورند که مردان از دیرباز اکثر از زنان مصرف کننده الکل، مواد مخدر، سیگار و تنباکو بوده اند و بنابراین اکثر از زنان جامعه خود در معرض خطر مرگ بر اثر مریضی هاي مرتبط مثل سرطان ریه،
سل و ناکارآمدی دستگاه تنفسی و دستگاه گوارش بوده و میباشند. همین طور گفته میشود که مردان به علت حضور اکثر در فضای عمومی و خارج از خانه، اکثر در معرض جراحات، تصادفات و خطرات خارج از خانه میباشند.یکی دیگر از فرض هاي مطرح شده برای پاسخ به این سوال که چرا امید به زندگی زنان اکثر هست، این هست
که مردان در طول زندگی خود با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم کرده، استرس بیشتری متحمل شده و اکثر در معرض ابتلا به مریضی هاي روانی میباشند و همین مستقیما بر بالاتر بودن نرخ خودکشی آنها اثرگذار بوده هست. همین طور مریضی هایي که مردان اکثر قربانی آنها میباشند، کشنده تر از مریضی هاي زنان هست. برای مثال، سرطان پروستات و مریضی هاي قلبی و عروقی، خطرناک تر از سرطان پستان و سرطان رحم یا دهانه رحم میباشند.
اضافه بر این دلایل، بعضی بر این باورند که کوتاه تر بودن امید به زندگی مردان، نشانه اي از این فرضیه عمومی هست که در پستانداران طول عمر و اندازه بدن با هم نسبت عکس دارند. به این معنا که چون مردان از نظر جثه به طور عمومی بزرگ تر از زنان میباشند، کمتر عمر میکنند و زنان به واسطه کوچک تر بودن جثه خود در مقابل عفونت ها و مریضی هایي که کم کم اندام هاي بدن را از بین میبرند، مقاوم تر میباشند.
با این وجود، پاره اي از دیدگاه ها موضوع را به نحو دیگری تحلیل میکنند. یکی از این دیدگاه ها، مربوط به باربارا کالین، جامعه شناس آمریکایی هست. او معتقد هست که این گزاره که زنان اکثر از مردان زندگی میکنند، موضوع جدیدی نیست و عمر آن به اواسط قرن هجدهم میلادی یعنی بیش از 250 سال پیش باز میگردد.
در مطالعات او، از بین 72 عامل مریضی مرگ آور در سال 1998 در کشور آمریکا، فقط در 6 مورد زنان قربانی بیشتری داده اند. همین طور در اغلب حیوانات بررسی شده نیز، به جز پرندگان، حیوانات نر اکثر از ماده هاي همسن و سال خود تلفات داشته اند.با این اوصاف به نظر میرسد که ارائه توضیحات یک جانبه در مورد کمتر بودن امید به زندگی مردان نسبت به زنان و تقلیل آن به عوامل صرفا زیست شناختی و ژنتیکی یا عوامل صرفا اجتماعی، راه به جایی نخواهدبرد.
در رویکرد کالبن، نرخ مرگ و میر زنان با شروع انقلاب صنعتی در 1880، به سرعت کاهش یافت. این در حالی بود که نرخ مرگ و میر مردان همچنان اثبات مانده بود، زیرا مریضی هاي مردان مربوط به سنین میانسالی و پیری بود، در حالیکه مرگ و میر زنان عمدتا در سنین باروری آنان اتفاق می افتاد. همین امر، به تثبیت اکثر بودن امید به زندگی زنان نسبت به مردان در طی دو قرن جدید کمک کرده هست.
در کنار این دیدگاه، دیدگاه برتراند دسژاردین، محقق و استاد دانشگاه مونترال کانادا نیز قابل دقت هست. او معتقد هست، مردان زودتر از زنان می میرند و این از لحاظ بیولوژیکی معنادار هست، زیرا به ازای هر 100 زن، 105 مرد متولد میشود. اما نکته قابل دقت این هست که با وجود این که زنان در طی دهه جدید، تقریبا در همه ي نقاط جهان، اکثر از همسن و سال هاي مرد خود زندگی کرده اند، اندازه این اختلاف در نقاط گوناگون جهان متفاوت هست.
برای مثال، در کشور آمریکا امید به زندگی مردان 73.4 سال و امید به زندگی زنان 80.1 سال بوده هست و این به معنای اختلافی 6.7 ساله هست. این در حالیست که در فرانسه، این رقم 7.3 و در بریتانیا، 5.3 سال، در روسیه 12 سال و برعکس در هند 6 ماه و در بنگلادش کمتر از یک ماه بوده هست.
درواقع، این مقایسه ساده نشان میدهد که موضوع فقط مربوط به زیست شناسی نمیشود و عوامل اجتماعی مختلفی در ایجاد این اختلاف دخیل بوده اند. گرچه این بدین معنا نیست که زنان از نظر بیولوژیک از مردان مقاوم تر نیستند، همانگونه که به این معنا نیست که مقاوم تر میباشند. همان طور که پیشتر نیز گرفته شد،
روش آماری به کار برده شده در شاخص امید به زندگی و متداول بودن شاخص امید به زندگی در بدو تولد، احتمالا ایجاد این خطا را بالا میبرد که طول عمر زنان به طور مطلق و طبیعی اکثر هست، در حالیکه چنین نیست و عوامل اجتماعی و اقتصادی بی شماری در روند افزایش امید به زندگی هم مردان و هم زنان تاثیرگذارند.
عدالت اجتماعی یا جنسیت محوری
این مطلب تلاش داشت با ارائه رویکردهای متداول در مورد امید به زندگی مردان و زنان، عکس واضحی از انچه در جهان نامتوازن امروز اتفاق میوفتد را به عکس بکشد. جهانی که در آن با وجود کوتاه تر بودن عمر زنان و مردان در کشورهای در حال توسعه و فقیر نسبت به کشورهای ثروتمند «در حدود 30 سال»،
اختلاف امید به زندگی به طور میانگین سه ساله زنان، رسانه ها را به خود جذب میکند و فقر و عدم دسترسی به بهداشت و درمان در کشورهای در حال توسعه ندیده گرفته میشود.در این مسیر، رویکردهایی که موضوع را صرفا زیست شناسانه در نظر گرفته و رویکردهایی که سعی داشتند با ورود مباحث اجتماعی،
فضای گنگ موجود را روشن تر سازند، ارائه شدند. همین طور تلاش شد که عدم قطعیت در ارائه چرایی نیز تا حد ممکن تشریح شود، که این امر نیز کفه ترازو را بیش از پیش به سمت عوامل اجتماعی و لزوم برقراری عدالت در توزیع منابع ثروت جهان و عدالت در دسترسی به امکانات رفاهی، بهداشتی و درمانی تغییرداد.
در پایان اما هنوز این سوال باقی هست که چرا باید اختلاف امید به زندگی در جوامع توسعه یافته و در حال توسعه، طبیعی انگاشته میشود، محل پرسش صدها رسانه و هزاران محقق در جهان باشد.