هنگام شکل گیری شخصیت در کودکان والدین باید به برخی از نکات توجه داشته باشند تا این دوره زمانی به بهترین نحو برای کودک طی شود. در دنیای امروز همه ی ما به نوعی با مشکلات مختلفی روبرو هستیم, مشکلاتی که گاهی نشات گرفته از رفتار خودمان است؛ مثلا کسانی که عمده خشمگین میشوند یا نمی توانند به درستی با دیگران رابطه برقرار کنند, گاهی مجبور میشوند در دایره بسته خود بمانند و به سختی مشکلاتشان را حل کنند.
اما نکته اینجاست که تعداد زیادی از مشکلات و خصوصیات رفتاری ما به زمان کودکی مان بر میگردد و حتی در ضمیر ناخودآگاهمان نیز ضبط می شود.با دکتر محمدجواد کمالی, روانشناس و کارشناس سلامت محیط کار درباره این که چگونه میتوانیم فرد موفق تری در زندگی باشیم, گفت و گو کرده ایم.
اگر موافق باشید, گفت و گویمان را از اینجا شروع کنیم که نحوه درست مذاکره کردن چیست؟
دیدن نمایید, مذاکره مفید زمانی به وجود می آید که برد- برد باشد. به این معنی که دو طرف مذاکره کننده از خواسته های هم باخبر باشند و منافع یکدیگر را در نظر بگیرند. ضمن این که باید سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. معمولا ما انسانها وقتی عصبی میشویم, تمایل به عمده صحبت کردن داریم
و در نتیجه خیلی از حرف هایی که باید بگوییم, نمی گوییم و به جای آن حرف هایی میزنیم که نه برایمان مفید است و نه طرف مقابلمان به شنیدن آن نیاز دارد.اگر طرف مقابل به شما گفت: «هیچ راهی ندارد», به جای داد و فریاد کردن یا از کوره دررفتن, چند لحظه آرامش خود را حفظ کنید
و بعد دنبال پاسخی مناسب و منطقی برای این جمله بگردید. در ادامه بهتر است هدف دار صحبت کنید. چارچوبی برای صحبت های خود تعیین و تلاش کنید از این شاخه به آن شاخه نپرید. اگر هدفی از صحبت کردن نداشته باشید, این را بدانید که فقط وقت خود و طرف مقابلتان را می گیرید
و در نهایت هم به هیچ نتیجه ای نمی رسید. به خود تلقین کنید که می توانید. سعی کنید به خود انرژی مثبت بدهید و خود را توانا در صحبت و مذاکره بدانید. به خود تلقین کنید که من میتوانم به خوبی از پس این کار بربیایم و هیچ کس نمیتواند مانع موفقیت من شود. در یک کلام نسبت به مهارت های خود خوش بین باشید.
معمولا وقتی دو نفر در مواجهه با یکدیگر قرار میگیرند, رفتارشان با یکدیگر رویشان اثر می گذارد که این حالت شخصیت فرد را تا حدودی نشان خواهدداد. اریک برن که یک محقق بوده برای این رفتار 3 حالت در نظر گرفته که شامل کودک, بالغ و والد است.
منظورتان از والد چیست؟
والد قسمتی از خاطرات ماست که وقایع خارجی در آن وجود دارد که شامل کودکی ما تا 5 سالگی است و هرچه به ابتدای زندگی نزدیک تر شویم, حجم ضبط شده های ذهن بیشتر است. برای همانند کودکی که 3 یا 4 ماهه است وقتی والدینش با او صحبت میکنند, صدای انها را میشنود
و در ذهنش ثبت می کند, حتی حسی را که والدینش نسبت به او دارند. برای همانند اگر زمان تعویض پوشک والدین چهره شان عبوس و درهم باشد, آن کودک آن چهره را گرفته و ضبط میکند و وقتی بزرگ میشود در مواجهه با کسی که آن چهره خشمگین را به خود می گیرد,
عکس کودکی برایش تداعی می شود. حال وقتی بچه به 5 سالگی می رسد, هنوز کوچک است و به والدینش نیاز دارد. به همین علت آنها را مرکز هستی می داند و هرچه والدینش به او می گویند برایش دستور قوانین زندگی را دارد.
پس درواقع کودک حس هایی را که از والدینش به واسطه رفتارهایشان میگیرد به علت می سپارد؟
بله, دقیقا همین طور است. برای همانند اگر والدین با کودک بازی کنند, او حس مفید دریافت می کند, اما گر با حالت خشمگین و چهره در هم او را در آغوش بگیرند, باز آن حس منفی به کودک منتقل می شود اما این زمان کودک هنوز نطق ندارد و نمیتواند روی حس هایش کلمه و واژه بگذارد و مسائل را تحلیل کند
در نتیجه ناخودآگاه حس های اطرافیان را ضبط میکند. مثلا اگر نیمه شب کودک به علت گرسنگی اش بیدار شود و شیر بخواهد و پدر یا مادر با حس بد و بی حال شیشه شیر را در دهان کودک بگذارند, حتی میتواند تن صدای انها را ضبط کند, آن هم به عنوان یک حس بد و این اولین نکته ای است که هر فردی ابتدای کودکی اش آن را ضبط میکند و حس بالغ نیز وقایع خارجی را در والد ضبط میکند.
اگر بخواهید حالت های شخصیت کودک را تعریف کنید چه می گویید؟
حالت شخصیتی کودک دارای 3 بخش کودک مطیع و سازگار, کودک طبیعی, کودک پرخاشگر و شر است. زمانی که لجبازی می کنیم یا در فکر تلافی عملی هستیم و زمان هایی که خشم داریم و پرخاش میکنیم و شدیدا خشمگین شده ایم, در قسمت کودک شر یا پرخاشگر خود به سر میبریم, ولی زمانی که به راحتی به حرف دیگران گوش میدهیم و دستورات انها را عملی میکنیم, در حالت کودک مطیع و سازگار خود قرار داریم.
کودک درون ما همان حس و حال های لحظه ای ماست که به انها توجه نمیکنیم, حس لذت, شادی, غم و غصه, شرم و ناراحتی. هر چقدر احساساتمان را نادیده بگیریم, یعنی کودک درون مان را نادیده گرفته ایم و سرکوب کردن احساسات و نادیده انگاشتن انها باعث ایجاد رفتارهای آسیب زننده به خودمان میشود.
برای همانند از کودکی به پسربچه ها میگویند: «مرد که گریه نمی کنه» و پسربچه که تمام قدرت را در دست والدین خود می بیند و برای زنده ماندن به پدر و مادرش وابسته است, تمام حرف های غول های زندگی اش را باور میکند و برای تمام عمر آن را آویزه گوشش میکند, ولی هر وقت که غمگین میشود,
حس ناراحتی و غم خود را به شکل خشم بروز میدهد و اجازه دارد خشمگین شود بنابراین چون حس خشم برای او مجاز شناخته میشود, در بزرگسالی زمانی که می ترسد یا غمگین است, به صورت ناخودآگاه با خشم و فریاد احساسات خود را بروز میدهد و باعث اخلال در رابطه میشود, در صورتی که اگر در لحظه حال حضور کامل می داشت و با تمام وجود احساسات خود را می دید و لمس می کرد, متوجه احساس ترس یا غم خود می شد و بیان احساساتش به شیوه دیگری بود.
از طرفی, به دختربچه ها اجازه بیان خشم داده نمی شود و معمولا والدین این پایم را به دختر کوچولو میدهند که یک دختر مفید داد نمی زند و صدایش را بالا نمیبرد, ولی اگر گریه کند, ایرادی ندارد و او را به علت گریه سرزنش نمیکنند. همین دختر در بزرگسالی هر وقت که خشمگین می شود, به جای ابراز درست احساس خشم, احساسی را به نمایش میگذارد که مجاز شناخته میشود, پس گریه می کند.
امر و نهی دائم والدین چقدر در عدم اعتماد به نفس کودکان اثر میگذارد؟
خیلی عمده! این والدین هیچ گاه نتوانسته اند به کودکانشان اعتماد کنند و قدرت تصمیم گیری به انها بدهند. در صورتی که والدین هر چقدر به کودکانشان فرصت اشتباه و تصمیم گیری بدهند, انها در آینده هم اعتماد به نفس بیشتری دارند و هم راحت تر تصمیم میگیرند. اگر والدین دائم کودک را بازرسی کنند حتی دیگر کمتر میتواند با دیگران رابطه برقرار کند. یادمان باشد بخش اعظم شخصیت ما در کودکی شکل میگیرد.
فردی که همواره در رابطه با دیگران دچار مشکل است, از نحوه تعامل با دیگران ناراضی است, انها را پس میزند و حتی پس از برقراری روابط با انها, دائم با خود کلنجار میرود, در واقع, یک «والد» سرزنشگر و سختگیر دارد که کوچک ترین حرکات او را زیر نظر دارد و از وی میخواهد همه ی وقت کامل باشد. از آنجا که رابطه ایده آل هرگز وجود ندارد, وی هرگز نسبت به روابط خود احساس خوشایندی نخواهدداشت.
معمولا درمانگرها در مواجهه با این مساله سعی میکنند وجه غالب شخصیت فرد را شناسایی کنند و دو وجه دیگر را پرورش دهند. به عنوان مثال کسی را که «والد» سختگیر و سرزنشگری دارد و از روابط خود با دیگران لذت نمیبرد, ترغیب میکنند به «کودکش» اجازه دهد احساسات و هیجاناتش را تخلیه کند
و با «کودک» خود از آن لذت ببرد. طبیعی است که دانستن ریشه رفتارهای آدمی در مواجهه با دیگران فقط با دانستن و شناسایی این وجوه خاتمه پیدا نمی کند و فرد باید آگاهی بسیار بالایی داشته باشد تا بتواند به درستی این مرزها را در و جود خود شناسایی کند.
تعریفتان از رفتار بالغ چیست؟
وقتی «بالغ» تصمیم میگیرد رابطه سالم «کودک» با «کودک» برقرار کند, صمیمیت رخ میدهد. در چنین رابطه ای میزان تعهد و مسوولیت نسبت به یکدیگر بدون اجبار یا فشار بالاست و احساس ها و خواسته های طرفین بدون ترس ابراز میشود. این رابطه از پیش برنامه ریزی شده نیست و دو طرف خواهان روابط صمیمانه و سازنده ای هستند که طی آن بیشترین صمیمیت را از یکدیگر دریافت میکنند.
چه آینده ای در انتظار افرادی خواهدبود که در کودکی به درستی محبت و نوازش والدینشان را دریافت نکرده اند؟
اگر منبع نوازش وجود نداشته باشد و خشونت وجود داشته باشد, کودک می آموزد در بزرگسالی خودش زخم های خودش را ترمیم کند, درست مثل بچه هایی که سر چهارراه ها هستند. آنها با خشونت و درد بزرگ میشوند و می آموزند که همه بد هستند و تنها من مفید هستم و این مساله باعث روان پریشی و بحران های جدی در بزرگسالی میشود.
پرخاشگری ریشه در گذشته دارد
زن و شوهرهایی که با یکدیگر مشکل دارند و دائم با هم لجبازی می کنند یا به یکدیگر شک دارند در کدام حالت شخصیتی دچار مشکل هستند؟
این افراد هنوز به حالت بالغ به بالغ نرسیده اند. برای همانند وقتی زنی از همسرش میخواهد کیسه زباله را از خانه خارج کند, از آنجا که مرد خانه در کودکی همه ی وقت با پرخاش پدرش باید زباله را بیرون می برده, ناخودآگاه این حس در او تداعی می شود که همسرش هم دارد به او امر میکند.
به همین علت یا کارشکنی می کند یا اصلا زباله ها را بیرون نمیبرد و این مساله منجر به دعوا میشود در صورتی که اگر بالغ با بالغ حرف بزند, مشکلی پیش نخواهدآمد و هر دو میتوانند شرایط یکدیگر را درک کنند. ضمن اینکه یادمان باشد بیشتر مشکلات ما از حرف نزدن با یکدیگر است. وقتی احساساتمان را با یکدیگر در میان می گذاریم, خیلی از مشکلات حل خواهدشد.