وقتی تیمی ببازد باید فحش بشنود و بازیکنان به وضوح رکیک ترین فحش ها را از جایگاه هاي تماشاگران می شوند و این برایشان تبدیل به عادت شده هست. تحلیل این نکته که چرا در ورزشگاههاي ایران فحش, نقل و نبات هست, کار سادهاي هست. جو غالب محیطهاي مردانه-پسرانه ایرانی, مملو از گفتگوهاي بالای 18 سال هست,
جوکها, خاطرهها, حرفها و فحشها در این محیطها معمولاً با فرهنگ کلی جامعه همخوانی ندارد. اصلا برای همین هست که اصطلاح محیط خانوادگی تعریف شده هست, وگرنه علتی برای جداسازی مکانها به خانوادگی و غیرخانوادگی وجود نداشت.
بهصورت خلاصه در ایران, در هر محیطی که خانوادگی نباشد, فحش مرسوم هست. استادیوم بزرگترین محیط غیرخانوادگی ایران, بدون تردید شرایط نابی را برای ردوبدل شدن انواع فحش فراهم می کند. اکنون اینکه خانوادگی کردن ورزشگاهها کمکی به حل این دشوار میکند یا نه, سوالی هست که در اینجا پاسخی برای آن پیدا نمی کنید
دنبه فحشه؟
وقتی علی پروین, پادشاه بیچونوچرای فوتبال ایران, بعد از اتمام دوران پرفروغ بازیگریاش روی نیمکت پرسپولیس مینشست, خب طبیعی بود که اندکی هم شکم بیاورد. اما این «اندکی شکم» برای استقلالیها کافی بود تا شعاری برای پروین بسازند که تا پادشاه مربی پرسپولیس بود, بیوقفه از جانب استقلالیها سر داده میشد.
از اوایل دهه 70 تقریباً 10, 15 سالی استقلالیها بیعلت و بادلیل با همان شعاری که آدم رویش نمی شود بنویسد و دست پایان هم نفهمیدیم که فحش بود یا برای تمسخر پروین بهره گیری میشد, از خجالت علی پروین درآمدند. بعد که پروین خودش را از فوتبال بازنشسته کرد و برای همه ي وقت منزلنشینی را پیشه کرد, آن شعار هم از استادیومهاي ایران رخت بست.
وقتی شیر سماور هم فحش بود…
اما خیلی گذشتهتر از اینکه دنبه وارد ادبیات ورزشی ایران شود, «شیرسماور» یکی از کاربردیترین وسایل در ورزشگاههاي ایران بود; وسیلهاي که کاربردش اکثر برای داوران بود. دهه 60 و 70, وقتی هنوز کمی از آن حجب و حیای آریایی در تماشاگران باقی باقیمانده بود, به محض اینکه داور به اشتباه سوت میزد,
یا به حدس تماشاچیها به اشتباه سوت زده بود, از روی سکوها شیر سماور بود که حواله داور بیچاره میشد. آنقدر شیر سماور… شیر سماور گفتند تا فدراسیون فوتبال با تنبیههاي گوناگون سرانجام توانست ورزشگاههاي ایران را از شیر سماور پاک سازی کند.گرچه با حذف شیر سماور از ورزشگاهها خیلی زود تماشاگران الفاظ جدیدی را برای بالا بردن توجه داوران جایگزین کردند. واقعا سلام بر تماشاگر ایرانی که هیچگاه از یادآوری دادن به داور ایرانی غافل نشد.
وقتی تیم عقبه باید فحش داد…
تماشاگر ایرانی خیلی طاقت ندارد, یعنی اصولا علتی وجود ندارد که تماشاگر طاقت داشته باشد, تماشاگر هست دیگر, ایوب نیست که بخواهد صبر پیشه کند. از نظر تماشاگران وقتی بازیکنی خودی توپی را گل نمیکند, نباید وی را تشویق کرد, بلکه میتوان با فحاشی به او یادآوری کرد که در زدن ضربات پایان توجه بیشتری داشته باشد.
این یادآوری فقط مختص مهاجمان نیست, گلر یا سایر بازیکنان وقتی در انجام وظیفهشان دچار اشتباه می شوند, خیلی زود با چند فحش آبدار خانوادگی از جانب تماشاگران خودی جریمه میشوند تا دقتشان را اکثر کنند.
تیم حریف باید فحش بخوره…
وقتی تماشاگری به بازیکنان خودی رحم نمی کند, حساب بازیکنان رقیب که کاملا روشن هست, اصلا رقیب تعریفش مشخص هست, آن هم در فوتبال که هر رقیبی به نوعی دشمن محسوب می شود و سکوها برترین جا برای تسویه حساب با دشمنان هست. اگر از این شعار مشهور «فلانی سرور بهمانیه» که از معدود شعارهای خانوادگی در ورزشگاهها هست
بگذریم, تقریباً شعاری نیست که برای تیم رقیب سر داده شود و در آن فحشی مستتر نباشد, حتی اگر در خود شعار فحش نباشد, مضمون آن شعار بیتردید با فحاشی عجین خواهد بود.
حفره فحش نیست…
نباید به همه ي چیز گیر داد و هر لفظی راکه از دهان تماشاگران بیرون می آید, فحش تلقی کرد. بهعنوان مثال همین شعار «فلانی سوراخه»; این شعار برای تیمها و گلرهای ایرانی بهره گیری میشود و اشاره به ضعیف بودن یا گل خوردن تیم یا گلر حریف میشود. مثلاً هواداران سرخابیهاي شهر تهران با هر تیمی بازی داشته باشند,
از شعار اون تیم سوراخه بهره گیری می کنند, می خواهد تیم رقیب پرسپولیس باشد یا پدیده, برای تماشاگران فرقی ندارد, از نظر آنها هر تیمی که مقابل تیم محبوبشان قرار بگیرد, محکوم به حفره شدن هست مگر اینکه در انتهای بازی تصویر آن اثبات شود. به هر تقدیر حفره فحش نیست.
خانوادهها میباشند…
اگر در ایران قانون توانسته از حضور خانوادهها در ورزشگاهها به صورت فیزیکی پیشگیري کند, اما بدبختانه هنوز هیچ قانونی نتوانسته مانع از فحاشی علیه خانوادهها شود. هیچ بازیکن, مربی یا حتی داوری در ورزشگاههاي ایران در برابر فحشهاي ناموسی مصونیت ندارد.
گاهی اوقات بازیکنان کاری نمی کنند, اما باز هم فحش میخورند. اکنون حساب آن کسی که به طرفداران تیم رقیب بیاحترامی کند, یا به نوعی آنها را جری کند, کاملا پیداست. معمولاً وقتی بازیکنی برای هواداران تیم رقیب کری میخواند, یا پیشینه کریخوانی زیادی برای آنها داشته باشد, بدون تردید با فحشهاي ناموسی روبهرو میشود; فحشهایي که بارها و بارها اشک بازیکنان جوان را در همین استادیوم آزادی درآورده هست.
وقت می کشی, باید فحش بخوری…
اگر فوتبال گره بخورد, تماشاگر باید به داد تیمش برسد. این خاصیت هوادار هست و همین هست که برگ برنده تیمهاي میزبان در بازیهاي خانگی به تعداد می رود. تماشاگران هم برای باز کردن گره بازی راههاي زیادی بلدند; راههایي که با تشویق تیم خودی نخست می شود و معمولاً با فحاشی به بازیکنان حریف ختم میشود.
مثلاً اگر تیم محبوب عقب باشد و بازیکنان حریف خودشان را به علت مصدومیت زمین بیندازند, خیلی زود تماشاگران برای باز کردن گره وقتکشی وارد عمل میشوند, برترین راه برای باز کردن این گرهها هم چیزی نیست جز فحش.
سرکش باید فحش بخوره…
فوتبال ایران سالهاست که در حسرت یک سرکش تمامعیار هست; یکی مانند هاشمینسب یا نیکبخت واحدی. سوپراستارهایی که یکشبه تصمیم می گیرند لباس تیم رقیب را به تن کنند. این ها که تا دیروز محبوب هواداران بودند, با این انتقالهاي غوغایی خون همه ي را به جوش میآورند تا انتقام در نخستین داربی گرفته شود.
گرچه همۀ چیز در آن داربی تمام نمی شود, بلکه این آغازی هست برای یک مسیر بیانتها. همین هاشمینسبی که سالها محبوب دل سرخها بود, بعد از استقلالی شدن, همه ي فحشهایي راکه در زبان پارسی وجود داشت, در زمان بازیگریاش از پرسپولیسیها خورد. برعکس این رخداد هم برای نیکبخت افتاد, اما اکنون خوشبختانه مدتهاست کسی هوس سرکشگری به سرش نمی زند, احتمالا مهمترین دلیلش همین فحش خوردنها باشد.
داربیه و فحشش…
ماحصل یک فصل فوتبالی را میتوان در داربی خلاصه کرد; داربی بزرگ شهر تهران که جذابیتهاي زیادی دارد. یکی از مهم ترین دلایل پرجاذبه بودن این بازی, هوادارانی هست که از قدیم, چند ساعت باقیمانده به شروع بازی در ورزشگاه آماده میشدند. از بیرون اینطور پیداست که این تماشاگران برای تشویق تیم خودی به ورزشگاه می آیند, اما وقتی سکوها پر میشود, تازه مشخص می شود هدف از حضور در داربی, انتقام گرفتن از تماشاگران رقیب هست.
یعنی پرسپولیسیها می آیند انتقام یک فصل فحش خوردن از استقلالیها را بگیرند و طبیعی هست که آبیها هم با همین هدف بلیت میخرند و به ورزشگاه میروند. فحشها در داربی حتی لحظهاي هم قطع نمی شود, بعد از هر خطا فحش هست که سرازیر میشود, بعد از هر رفتار تحریکآمیز, فحاشی شروع می شود,
گلی زده شود, فحش میدهند, حتی این اواخر اگر موقعیت خطرناکی روی دروازه ایجاد شود و گل هم نشود, هواداران تیم رقیب با یک فحش حسابی آبدار پاسخ دندانشکنی به رقیب میدهند. خلاصه از قدیم داربی بود و دعوا و فحش, وگرنه فوتبال که هر هفته هست.
بقره فحش نیست, حیوونه!
اصولا هواداران استقلال و پرسپولیس در طول سال تا میتوانند از خجالت هم درمیآیند; از داربی گرفته تا بازیهاي بیاهمیت دیگر, هر فرصتی برای فحاشی از جانب تماشاگران غنیمت شمرده می شود. اما در بازیهاي ملی, همه ي هواداران در کنار یکدیگر, فارغ از هرگونه تعصبات رنگی, یکصدا به تیم رقیب فحش میدهند. یعنی کرهجنوبی مقابل تیم ملی ایران بازی کند یا عربستان فرقی ندارد, بیگانه باید فحش بخورد, اکنون اگر عربستان باشد, اکثر فحش میخورد.
حتی در بازیهاي بینالمللی باشگاهی هم طرفداران ایرانی با فحشهایي به زبان تیم رقیب از خجالت آنها درمیآیند, مانند همین بقرهاي که به بازیکنان تیمهاي عربی وقتی با وقتکشیهایشان روی اعصاب تماشاگران رژه می روند, گفته میشود.
یا برد یا فحش!
مربی ایرانی محکوم به نتیجه گرفتن هست, خصوصا در استقلال و پرسپولیس که برای کسی حلوا خیرات نمی کنند. تماشاگر گناهی ندارد که کلی راه بیاید به ورزشگاه و باخت تیمش را تماشا کند. گرچه شیرینی فوتبال به برد و باختش هست, اما وقتی این شیرینی چندان شود و دل تماشاگر را بزند, سرمربی تیم راهی جز فحاشی برای تماشاگران باقی نمیگذارد. گرچه تماشاگر ایرانی نشان داده که گام به گام جلو می رود.
آنها بعد از اینکه برایشان محرز شد تیم محبوبشان با فلان مربی نتیجه نمیگیرد, محترمانه از او می خواهند که حیا کند و تیمشان را رها کند. خیلی از مربیان فهیم ایرانی در همین مرحله تصمیم به جدایی می گیرند, اما افرادی که حیا نمی کنند, معمولاً بعد از این شک, یا روند نتیجهگیريشان مثبت میشود, یا کار به جاهای باریکتری کشیده می شود و با فحشهاي رکیکتر مجبور به ترک صندلی مربیگری می شوند.