در اینبخش بـه معرفی قدرتمندترین زنان تاریخ جهان میپردازیم. کسانی کـه نام شان در کتاب تاریخخ ثبت شده و یادبودها و مجسمه هاي آن ها هنوز هم در شهر هـای و کشور هـای شان وجوددارد، از ملکه ویکتوریا گرفته تا خرم پادشاه. زنانی کـه قدرت را در اختیار داشتند و توانستند جلوتر از مردان بنام و صاحب مقام حرکت کنند، در ادامه با این زنان آشنا میشویم. با مجله پارس ناز همراه باشید.
بی شک نام ملکه ویکتوریا بـه گوش شـما خورده اسـت، این ملکه بزرگ بریتانیایی کـه در اوایل قرن هجدهم میلادی بر بیشتر از یک چهارم دنیا سلطنت می کرد اخلاق عجیبوغریب زیادی داشت. دراین زمینه برای نمونه می توان بـه سوگواری ملکه ویکتوریا برای همسرش اشاره کرد. این ملکه پرافتخار و عجیبوغریب پس از این کـه همسرش را از دست داد بـه مدت 40سال برای او عزادار بود.
از طرف دیگر ملکه ویکتوریا بـه طرز بیمارگونهاي مواظب رفتار فرزندانش بود اما فرصتی برای زیر نظر گرفتن رفتار فرزندانش نداشت. ملکه ویکتوریا کارهای مهمتری داشت و قصری کـه در آن بـه همراه فرزندانش زندگی می کرد بسیار بزرگتر ازآن بود کـه بتواند بـه تنهایی بچههایش را بازرسی کند. در نتیجه شبکهاي از جاسوسان درست کرد تا کوچک ترین رفتار بچههایش رابه او گزارش کنند.
بـه این ترتیب جاسوسها حتی آبخوردن بچهها رابه ملکه گزارش میدادند و اگر دست از پا خطا میکردند، این ملکه ویکتوریا بود کـه زودتر از همه ی باخبر میشد. ملکه ویکتوریا بیشتر از چیزی کـه فکرش را بکنید تمایل داشت تا فرزندانش را نظارت کند. حتی زمانی کـه بچههایش بزرگ شده بودند بازهم تمامی جنبههاي زندگی آنها را زیر نظر داشت. برای نمونه:
دو تن از دخترهای ملکه ویکتوریا پس از رسیدن بـه سن بزرگسالی، همسر اختیار کردند و از پیش ملکه ویکتوریا رفتند. ملکه ویکتوریا باورهاي خاصی در خصوص شیردادن مادر بـه فرزند داشت و از اینکار بدش میآمد، در نتیجه دخترانش را نیز از شیردادن بـه بچهها ممنوع کرد اما این دو دوختر دور از چشم مادر در قصرهای خود بـه بچههاي شان شیر میدادند.
ملکه ویکتوریا کـه هم چنان رفتار بچهها را زیر نظر داشت از این قضیه باخبر شد و دخترهایش را گاو خطاب کرد. ملکه ویکتوریا دختر کوچکی با نام بئاتریس داشت و میخواست این دختر تا زمانی کـه ملکه زنده اسـت مجرد باقی بماند و بـه او کمک کند. اما عشق و دلدادگی این حرفها سرش نمیشود و دست بر قضا بئاتریس زیبا چشمش بـه پرنس هنری از خاندان باتنبرگ افتاد و صد دل عاشقش شد.
ملکه ویکتوریا پس از این کـه از این قضیه باخبر شد بـه مدت ۶ ماه در حالیکـه با بئاتریس دریک مکان زندگی میکرد با او سخن نگفت. وسواس ملکه ویکتوریا در خصوص بچهها تنها بـه فرزندان تنی او ختم نمیشد و عروس بخت برگشته ملکه ویکتوریا هرگز از چشم او دور نبود. در همین زمینه دکتر مخصوص دربار موظف بود زمان عادت ماهانه عروسش رابه ملکه اطلاع دهد تا ملکه تاریخ برگزاری مراسم رسمی را تنظیم کند.
اگر بـه تاریخ و سیاست آمریکای لاتین علاقه داشته باشید بـه احتمال زیاد اوا پرون را میشناسید، وی دومین همسر خوان پرون، یکی از رئیسجمهورهای آرژانتین بود. وی قدرت زیادی داشت و مورد علاقه مردم و شهروندان آرژانتین بود. اما این قدرت رسمی نبود و عملاً این ایزابل پرون بود کـه بـهعنوان همسر دوم خوان پرون، قدرت رسمی این کشور را درسال ۱۹۷۴ در اختیار گرفت و بـهعنوان نخستین رئیسجمهور زن دنیا شناخته شد.
اوا پرون قدرت و تأثیر زیادی داشت اما این ایزابل بود کـه از این قدرت بـه عجیبترین شکل ممکن استفاده کرد. اوا در نخستین دوره رئیسجمهوری همسرش درسال ۱۹۵۲ بر اثر سرطان درگذشت، خوان پرون قصد داشت برای اوا پرون آرامگاهاي بسازد اما بـهناگاه جنازه اوا بـه دلایل سیاسی بـه نقاط مختلف دنیا منتقل شد ودر نهایت دوباره بـه منزل ایزابل بازگشت. در آن زمان ایزابل با خوان پرون ازدواج کرده بود.
او بجای این کـه جنازه اوا پرون را دفن کنند، این جنازه توسط ایزابل پرون در تابوتی رو باز بر روی یکی از میزهای منزل قرار گرفت. ایزابل پرون هر شب مو هاي جنازه اوا پرون را شانه می کرد تا از این طریق تعهد و علاقه خود رابه اوا ثابت کند. اینکار نمادین باعث شد تا ملت آرژانتین کـه علاقه زیادی بـه اوا پرون داشتند، بـه سمت ایزابل پرون گرایش پیدا کنند.
مدتی بعد نیز کـه ایزابل قدرت بیشتری پیدا کرد، جنازه اوا پرون رابه آرژانتین بازگرداند تا ملت این کشور بـه بهانه وفاداری ایزابل بـه اوا پرون، ارزش بیشتری برای ایزابل قائل شوند. حتی گفته میشود ایزابل مراسم مخصوصی برگزار کرد تا قدرت فوقطبیعی اوا پرون رابه خودش منتقل کند.
ماریا ترزا دختر امپراتور شارل ششم بودو بـهعنوان ملکه مجارستان و بوهم بر این سرزمینها حکومت می کرد، این زن نیرومند توانست با هم دست شدن با فرانسه و روسیه، لهستان رابه تصرف درآورد. ماریا ترزا درسال ۱۷۴۰ بـه قدرت رسید و تا چهار دهه بعد، بعنوان قدرتمندترین شخص منطقه شناخته می شد. ماریا ترزا با فرانسیس اول، از خاندان مقدس رم ازدواج کرد.
بـهرغم این کـه در آن زمان رسم بود تا تنها مردها شلوار بپوشند، ماریا ترزا نخستین زنی بود کـه درخانواده خود شلوار می پوشید. جالب اسـت بدانید ماریا دیوانهوار عاشق همسرش بودو حتی اجازه نمیداد همسرش برای یک شب دریک اتاق جدا و تنها بخوابد. این رفتار تا پایان عمر ماریا ترزا ادامه پیدا کرد.
از طرف دیگر ماریا ترزا وسواس زیادی در خصوص تقدس ازدواجشان داشت و از او ۱۶ فرزند باردار شد. اما فرانسیس اول، بـهعنوان همسر ماریا ترزا، بـه او وفادار نبود و مدت طولانی معشوقهاي داشت. بهمین منظور ماریا ترزا قوانین بسیار سختگیرانهاي را برای حفظ کانون خانواده و وفاداری همسران بـه یک دیگر وضع کرد.
آنا النور روزولت همسر فرانکلین روزولت، یکی مشهورترین رئیسجمهورهای ایالات امریکا بود بـهعنوان بانوی اول ایالات متحده کشور آمریکا، فعالیتهاي سیاسی و انساندوستانه زیادی انجام داد و بسیاری او را یکی از فعالترین زنان قرن بیستم میشناسند. النور تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی نداشت اما زن بسیار باهوشی بودو پس از این کـه فرانکلین روزولت فلج شد.
او روی صندلی چرخدار نشست، تعداد زیادی از وظایف او رابهعهده گرفت و بـه بهترین شکل انجام داد. جالب اسـت بدانید النور بـهرغم این کـه هوش و ذکاوت سرشاری داشت بازهم بـه میزان زیادی تحت تسلط مادر شوهرش بود. سارا دلانو روزولت، مادر فرانکلین، تنها یک فرزند داشت و بهمین دلیل تا پایان مرگش تلاش زیادی بـهخرج داد تا تسلط کاملی بر زندگی فرانکلین روزولت داشته باشد.
در همین راستا زمانی کـه خبر ازدواج فرانکلین با النور بـه گوش مادرش رسید، سارا دلانو روزولت حسابی ناراحت شد و پسرش را سوار بر یک کشتی مسافری کرد تا نتواند از جلوی چشمش دور شود. وی در طول مدت سفر دائم در گوش پسرش خواند تا از این ازدواج چشمپوشی کند اما فرانکلین روزولت برای یکبار در زندگیاش جلوی تصمیم مادر ایستاد و النور رابه همسری برگزید.
این ازدواج فرخنده صورت گرفت ودر کمال تعجب سارا با عروسش کنار آمدند. اوضاع بـه اندازهاي خوب بود کـه مادر فرانکلین برای عروسش خانهاي در منهتن ساخت. البته تمامی طراحی بیرون و داخل این خانه با نظر مادر فرانکلین انجام شد و عروسش اجازه هیچ دخالتی پیدا نکرد. مادر فرانکلین درکنار خانهاي کـه برای عروسش ساخته بود، یک خانه برای خودش نیز ساخت.
طراحی این خانهها بـه نوعی بود کـه مادر فرانکلین روزولت در خانه خودش بـه تمامی طبقههاي خانه عروسش راه داشت و بدون این کـه حتی دری وجود داشته باشد بـه اسانی بـه داخل منزل پسرش معاشرت میکرد. اینکار باعث شد تا مادر فرانکلین تمامی زندگی عروس و پسرش را زیر نظر بگیرد و تربیت بچهها را از نزدیک بازرسی کند.
حتی پس از این کـه فرانکلین روزولت رئیسجمهور برگزیده ایالات امریکا شد، بازهم النور تحت بازرسی شدید مادر شوهرش بودو ثروت و دارایی هنگفت فرانکلین در اختیار مادرش قرار داشت تا این کـه در نهایت مادر فرانکلین درسال ۱۹۴۱ دار فانی را وداع گفت و ازآن پس النو و فراکنلین روزولت توانست یک نفس آسان بکشند.
بـه احتمال زیاد بـه لطف سریالهاي ترکی، خرم پادشاه را میشناسید یا دستکم نام او بـه گوش شـما خورده اسـت. برای آن دسته از خوانندگانی کـه خرم پادشاه را نمیشناسند باید بگوییم خرم پادشاه یکی از نیرومندترین زنان تاریخ عثمانی بـهحساب می آید و بـه کمک پادشاه سلیمان بـه قدرت و نفوذ زیادی در دربار عثمانی داشت.
خرم پادشاه درسال ۱۵۰۲ میلادی زاده شد و پس از فراز و نشیبهاي زیاد بـهدنبال بدست آوردن دل پادشاه سلیمان، یکی از قدرتمندترین پادشاهان عثمانی، بـه بانوی اول آن مرز و بوم تبدیل شد. خرم پادشاه هوش سرشاری داشت و این هوش و ذکاوت در بسیاری مواقع بـه کمک او آمد و بـه یکی از مشاورین اصلی دربار تبدیل شد. خرم پادشاه در منطقهاي کـه اکنون این منطقه رابا نام اوکراین میشناسیم بدنیا آمد.
او وقتی کـه هنوز نوجوانی بیش نبود او را ربودند و بـه قسطنطنيه کـه همان استانبول فعلی اسـت منتقل شد. او در آنجا بـهعنوان برده بـه دربار پادشاه فروخته شد ودر عرض چند ماه توانست مهر خودش رابه دل پادشاه سلیمان باز کند و بـه سوگلی پادشاه تبدیل شود. پادشاه سلیمان پس از مدتی جایگاه ویژهاي در بین زنان حرمسرای خود برای خرم پادشاه قائل شد.
بـه لطف این امتیازها، خرم پادشاه توانست مشاورههاي خوبی در زمینه تعامل با سایر کشورها بـه پادشاه بدهد. این مشاورهها بـهاندازهاي کارساز بود کـه دیگر مشاورین مرد دربار عثمانی خرم پادشاه رابه جادوگری متهم کردند. چنین سخنانی پشتسر خرم پادشاه ادامه داشت تا این کـه نهایتاً بـه گوش پادشاه سلیمان رسید و تمامی این افراد را بابت این سخنان ناشایست، شدیداً تنبیه کرد.
خرم پادشاه کـه غرق قدرت شده بود بـه فکر نفوذ بیشتری در دربار عثمانی افتاد، در نتیجه پادشاه سلیمان را بازی داد و بـهرغم این کـه یک مسیحی بـهدنیا آمده بود بـه پادشاه گفت کـه میـــخواهد بـه دین اسلام بگراید. پادشاه سلیمان کـه از این تصمیم خرم پادشاه بـه وجد آمده بود می خواست بازهم با معشوقهاش همبستر شود اما بزرگان حرمسرای پادشاه از این تصمیم شوکه شدند.
چرا کـه بر اساس قوانین عثمانی، ۲۰۰ سال بود کـه هیچ پادشاهی با زنی بـه صورت عقد رسمی ازدواج نکرده بود. از طرف دیگر گرویدن خرم پادشاه بـه دین اسلام بـه این معنا بود کـه پادشاه نمیتوانست بـهغیر از ازدواج با او همبستر شود. در نتیجه پادشاه عثمانی پس از ۳ روز فکر و مشورت خرم پادشاه کـه اکنون مسلمان شده بود رابه عقد خود درآورد و صاحب ۶ شاهزاده شدند.
مادام پمپادور بـهعنوان یکی از زیباترین زنان دوران پادشاهی فرانسه بـهحساب میآمد و توانسته بود دل لوئی پانزدهم رابه دست بیاورد، این بانوی نیرومند و زیبای فرانسوی در سن بیست و سه سالگی بـه دربار فرانسه راه یافت و دخالتهاي زیادی در امور فرانسه کرد کـه البته جنگهاي مختلفی را نیز در پی داشت. پادشاهان فرانسه نیز همانند سایر کشورها معشوقههاي زیادی داشتند.
اما رسم بر این بود کـه سوگلی پادشاه فرانسه دارای اتاقهاي خاصی در قصر باشد و بـه لحاظ سیاسی نیز قدرت زیادی در امور کشور داشت. اینگونه کـه تاریخنویسان روایت کردهاند مادام پمپادور هوش سرشاری داشت ودر گفت و گوها با تسلط کامل، مسیر گفتمان را در اختیار می گرفت. همین امر باعث شد تا مادام پمپادور درکنار قدرت زیادی کـه داشت، ذهن پادشاه را نیز در اختیار بگیرد و از طریق قدرت پادشاهی بـه اهدافش برسد.
مادام پمپادور در نهایت توانست بـه قدرتی در حد نخستوزیر فرانسه دست پیدا کند و امیر و وزیر مشخص کند. باور عموم بر این اسـت کـه معشوقه پادشاه دائم با او همبستر میشود اما جالب اسـت بدانید مادام پمپادور چیزی حدود ۱۹ سال اریکه سلطنت را زیر نگین انگشتری خود داشت ولی بـه ندرت با لوئی پانزدهم همبستر میشد. از قرار معلوم مادام پمپادور بیماریهاي خاصی داشت و بهمین دلیل نمیتوانست با لوئی پانزهم باشد.
ظاهرا پمپادور برای درمان بیماری خود داروهای خاصی را مصرف میکرد و این داروها بـه اندازهاي اوضاع او را ناگوارتر کرده بود کـه یکی از دوستانش او را از مصرف دارو منع کرد. پمپادور برای این کـه آتش عشق را در دل لوئی پانزدهم فروزان نگه دارد، حرم سرای بزرگی برای پادشاه ترتیب میداد و از این طریق مهرش را در دل قوی ترین فرد فرانسه جا کرده بود.
جیانگ چینگ، همسر مائو تسه تونگ، رهبر چین بودو نقش مهمی در انقلاب فرهنگی چین داشت. وی چهارمین همر مائو تسه تونگ بودو تعداد زیادی از چینیها او را بـهعنوان مادام مائو میشناختند. جیانگ چینگ درسال 1914 زاده شد و کودکی بسیار سختی را تجربه کرد. این بانوی نیرومند چینی در 14 سالگی از مدرسه اخراج شد و بـه هنرپیشگی روی آورد.
در همان زمان بود کـه با اندیشههاي کمونیستی آشنا شد و با پیوستن بـه حزب کمونیست چشمش بـه جمال مائو روشن شد. جیانگ چینگ برای سربازان مائو نمایش اجرا میکرد و مائو کـه نمایشهاي جیانگ چینگ را میدید مهرش رابه دل گرفت. مائو ازدواج کرده بودو بـه لحاظ سن و سال نیز از جیانگ چینگ بسیار بزرگ تر بود اما عشق این حرفها نمیفهمد و مائو نتوانست از جیانگ چینگ زیبا چشم بپوشد.
دراین بین حزب کمونیستی کـه مائو تشکیل داده بود نیز روی خوشی بـه رابطه مائو و جیانگ چینگ نشان نمیداد چرا کـه درنظر آنها چیانگ سبک زندگی فاسدی داشت و همانند غربیها زندگی میکرد. اما مائو گوشش بـه این حرفها بدهکار نبود و همسرش را طلاق داد تا بـه وصال جیانگ چینگ برسد. یکی از شرطهاي این ازدواج این امر بود کـه جیانگ چینگ درگیر سیاست نشود.
جالب اینجاست کـه جیانگ بـه این شرط وفادار ماند و دقیقاً پس از گذشت بیست سال، مائو کـه اکنون قدرت زیادی در چین داشت، اختیارهای بسیاری رابه جیانگ چینگ واگذار کرد. جیانگ چینگ نیز از این اختیارات بـه نفع خود سوءاستفاده کرد و فرمان داد تا هنرپیشه معروفی کـه یک دهه پیش برای ایفای یک نقش حریف چینگ بود رابه زندان بیاندازند، این هنرپیشه بختبرگشته در زندان جان خودرا از دست داد.
سایر دشمنان جیانگ چینگ نیز از دست وی در امان نماندند و مورد آزارهای فیزیکی و تحقیرهای شدید قرار گرفتند. جیانگ چینگ سوءاستفادههاي دیگری نیز از قدرت خود کرد و نواختن پیانو را ممنوع اعلام کرد. جالب اسـت بدانید خدمتکاران جیانگ چینگ وادار بودند در حالیکه دستهاي خودرا در هوا نگهداشتهاند راه بروند تا حتی صدای راهرفتن آنها اوقات خوش جیانگ چینگ را آزرده نکند.
جیانگ چینگ چندین مرد جوان و با انرژی را انتخاب کرده بود تا با انتقال خون آنها بـه بدن خود، بـه انرژی و شور و نشاط جوانی دست پیدا کند. در نهایت مائو درسال ۱۹۷۶ جان داد و جیانگ چینگ بـه همراه سه تن دیگر از همکارانش گروهی رابا نام گروه چهار تشکیل دادند. اعضای این گروه بـه جرم کودتا دستگیر شدند و جیانگ بـه مرگ محکوم شد اما در نهایت مجازات او بـه حبس ابد کاهش پیدا کرد.
ملکه تئودورا یکی از قدرتمندترین زن ها در دوران تاریخ امپراتوری روم بودو سالها بر نواحی زیر سلطه امپراتوری روم شرقی حکومت کرد. وی با پادشاه آن زمان روم، ژوستینین یکم ازدواج کرد و پادشاه رسما قدرت زیادی را در اختیار تئودرا گذاشت. در بین تمامی زنهاي تأثیرگذار تاریخ، تئودرا یکی از جالبترین آنهاست چرا کـه زندگی بسیار سختی را در کودکی و نوجوانی گذراند ودر نهایت ملکه روم شد.
بر اساس گزارشهایي کـه گاردین منتشر کرده اسـت ملکه تئودورا درسال 500 بعد از میلاد مسیح زاده شد ودر کودکی مادرش بـه او رقصیدن را آموخت ودر مراکز فساد بـه رقص و پایکوبی مشغول می شد و دل سربازان رومی را شاد میکرد. تئودورا در سن 15 سالگی بـه یک رقاص مشهور تبدیل شد و بـه 21 سالگی کـه رسید زندگی او با ملاقات ژوستینین یکم تغییر کرد.
امپراتور روم پس از ملاقات تئودرا یک دل نه، صد دل عاشق او شد. تئودورا پس از این کـه ملکه روم شد با قدرتی کـه در اختیار داشت شرایطی را مهیا کرد تا رقصندههایي کـه عمدتا در مراکز نابسمان کار میکردند شرایط زندگی بهتری پیدا کنند. دخترکانی کـه برای بردگی فروخته شده بودند نیز تحت حمایت تئودرا قرار گرفتند و تا زمانی کـه تئودورا زنده بود جماعت کارگر و زیردست در روم زندگی خوبی داشتند.
یاسینتیوا درسال ۱۸۷۷ ملکه غنا شد و بعنوان یک ملکه از همان ابتدا نگرانی زیادی برای حفظ حقوق بانوان داشت اما نگرانیهاي دیگری نیز بـه یاسینتیوا تحمیل شد. در آن زمان بریتانیاییها مشکلات زیادی برای مردمان آفریقا ایجاد کرده بودند و قبایل محلی تا کنون چهار بار در نبردهای بزرگ بـه مصاف انگلیسیها رفته بودند. بریتانیاییها نیز روز بـه روز حملههاي بیشتری انجام میدادند و پایتخت را زیر آتش خود گرفته بودند.
از طرف دیگر کارگرهای آفریقایی زیادی زیر یوغ بریتانیاییها بـه زور کار می کردند و مردم عادی وادار بودند مالیاتهاي سنگینی بـه انگلیسیها پرداخت کنند. یاسینتیوا بـهعنوان ملکه تمامی این گندهگوییهایي انگلیسیها را تحمل کرد تا این کـه انگلیسی ها از او صندلی طلایی راکه سمبل تخت و تاج غنا بود را طلب کردند. ملکه یاسینتیوا نیز این امر را یک توهین بزرگ تلقی کرد و بـه مصاف آنها رفت.
در آن شرایط مردان قبایل غنا از نبرد خسته شده بودند اما روحیه یاسینتیوا و جسارتی کـه در برابر انگلیسیها نشان میداد آنها را حاضر بـه نبرد کرد و ملکه غنا طی یک سخنرانی انگیزشی و ارزشمند بـه مردهای قبیله گفت هرکسی کـه از نبرد امتناع کند باید لباس زن ها را بپوشد. در آن زمان رسم نبود زن ها در جنگ شرکت کنند اما یاسینتیوا حاضر نشد سپاهش را تنها بگذارد و بعنوان فرمانده سپاه بـه دل دشمن زد.
یاسینتی وا برای این کـه مردان بیشتری حاضر بـه شرکت در نبرد شوند بـهعنوان ملکه قانون جالبی را بنا نهاد و بـه زنهاي قبیله دستور داد تا قبل از این کـه همسرانشان برای شرکت در نبرد علیه انگلیسیها اعلام آمادگی نکنند، حق همبستر شدن با مردهای خودرا ندارند. این تاکتیک نیز بازخورد مثبتی داشت و مردان بیشتری در نبرد علیه دشمن حاضر شدند.
رانی جانسی درسال ۱۸۲۸ زاده شد و مادرش زمانی کـه او هنوز طفلی بیش نبود از دنیا رفت. پدر رانی نیز بـهجای این کـه آموزشهاي رایج آن زمان رابه رانی جانسی بدهد بـه او فیلسواری، پریدن با اسب، شمیرزنی و تیر انداختن با کمان را آموخت. رانی زمانی کـه نوجوان بود با یک مهاراجه هندی از خاندان جانسی ازدواج کرد.
این مهاراجه خوشقلب بـه رانی اجازه داد تا تمرینهاي ورزشی و نظامی کـه بـه آنها علاقه داشت را ادامه دهد. از آنجایی کـه تمرینهاي نظامی بـهتنهایی انجام نمی شود، رانی برای رسیدن بـه هدف خود ارتشی از زنهاي هندی را تشکیل داد تا بـه آنها آموزش دهد ودر کنار هم تمرین کنند. روزگار بـه رانی و همسرش فرزندی نداد و بهمین دلیل آنها یک پسر رابه فرزندی گرفتند و مهاراجه بـه ناگاه از دنیا رفت.
در نتیجه پسری کـه بـه فرزندی گرفته بودند توسط رانی جانسی بزرگ شد تا با رسیدن بـه سن لازم، تخت و تاج را بدست بگیرد. رانی جانسی نیز تا بزرگ شدن پسرش بـهعنوان ملکه حکومت جانسی بر سرزمینهاي شمال هند فرمانروایی کرد. دراین بین انگلیسیها کـه تخت و تاج مهاراجه را خالی دیدند بـه فکر سرنگونی رانی جانسی افتادند، در همین بین بود کـه شورش بزرگی درسال ۱۸۵۷ در هندوستان شکل گرفت.
رانی جانسی کـه فرصت رابه نفع خودش می دید بـه این شورش ملحق شد. وی سپاه بزرگی تدارک دید و ارتش خود رابه سمت نیروهای دشمن هدایت کرد. رانی جانسی بـه لطف تمرینهاي نظامی و آموزشهایي کـه دیده بود یکتنه بـه دل دشمن زد و حماسهاي بزرگ در هندوستان آفرید. گفته می شود رانی جانسی در حالیکه افسار اسب را در دهان گرفته بود.
او با دو شمشیر در هردو دست هر جنبندهاي کـه سر راه او قرار می گرفت را از میان برمیداشت. حتی در افسانههاي هندی آمده اسـت کـه رانی جانسی در نبرد روی اسب، پسرش را هم بـه پشتش بسته بود. در نهایت رانی جانسی جان خودرا در میدان نبرد از دست داد و خون پاکش خاک هندوستان را گلگون کرد اما این شیرزن قهرمان بـه اندازهاي جانانه جنگیده بود کـه افسران انگلیسی او را خطرناک ترین رهبر شورشیان خطاب کردند.
درکنار مردان و زنان بزرگی کـه نام و آوازه آنها بـه تاریخ راه پیدا کرده اسـت هزاران زن و مرد موفق را سراغ داریم کـه خط و خبری ازآنها در تاریخ نیست، اما آدمهاي بزرگی هستند و آوازه آنها نقل مجلس هر خانوادهاي اسـت، در نتیجه پیشنهاد میکنیم اگر شـما هم بانوی بزرگی را میشناسید کـه رفتارهای جالبی دارد، در قسمت نظرات مـا و سایر کاربران را در جریان بزرگمنشی این بانو و همچنین رفتارهای او قرار دهید.
اپرا وینفری تهیه کننده، هنرپیشه، مجری، خیرخواه، برنده جایزه اسکار و کاندیدای جایزه گلدن گلوب و بفتا و از مشهور ترین و مطرح ترین مجری هاي تلویزیونی کشور آمریکا و جهان اسـت. او در حال حاضر یکی از قدرتمندترین زنان جهان محسوب می شود. البته او این شهرت و محبوبیت رابه سادگی بـه دست نیاورده اسـت. اپرا در کودکی و نوجوانی زندگی سختی داشت اما هیچ گاه رنج هایش رابه زبان نیاورد.
اپرا بزرگترین خیر و نیکوکار سیاه پوست در تاریخ کشور کشور آمریکا اسـت کـه در فعالیت هاي بشر دوستانه متعدد و گستردهاي مشارکت دارد. او در صحبت هایش طبق معمول جملات الهام بخشی بیان میکند کـه زندگی تعداد زیادی از مردم را تحت تاثیر قرار داده اسـت. بزرگترین راز زندگی این اسـت کـه هیچ راز بزرگی وجود ندارد. هدف تان هر چـه باشد، میتوانید با اراده و تلاش بـه دست بیاوریدش.
شـما از زندگی هر آنچه راکه جسارت بیانش را داشته باشید، بـه دست خواهید آورد. کمال واقعی شخصیت شـما زمانی شکل میگیرد کـه کار درست را، حتی زمانی کـه دیگران آنرا نمیبینند، انجام دهید. یکی از دلایلی کـه باعث شد مـن سرمایه دار شوم، این اسـت کـه هیچ گاه تمرکز هدفم را بر پول نگذاشته ام. برای خودتان ارزش قائل شوید زیرا شـما همانی میشوید کـه باور دارید.
مـن خودم را زنی کـه فقیر بودو مورد تجاوز قرار گرفت، نمیبینم. مـن خودم را شخصی میبینم کـه برای زندگی ام مسئولم و باید آنرا آن طور کـه دلم می خواهد، بسازم. نفسی عمیق بکشید و یادتان باشد کـه این لحظه تنها زمانی اسـت کـه شـما از داشتن آن خاطرجمعی دارید. اگر شـما خودتان را بی ارزش ببینید، جهان هم با شـما همان گونه رفتار خواهد کرد.
اگر از علاقمندی و عشق خود بی خبرید، بدانید کـه یکی از وظایف شـما دراین جهان پیدا کردن آن اسـت. هر کدام از مـا وظیفه خاصی دراین جهان داریم کـه مانند اثر انگشت دست مان منحصر بفرد اسـت. موفقیت هر شخصی در زندگی وابسته این اسـت کـه مـا وظیفه خودمان و انچه بدان عشق می ورزیم را کشف کنیم، سپس بـه دنبال راهی ازآن برای خدمت بـه دیگران باشیم.
علاوه بر سخت کوشی، مـا باید از انرژی جهان اطرافمان نیز برای قویتر بودن، بهره بگیریم. زخم هایت را تبدیل بـه خردت کن. اگر دوستی شـما را بارها و بارها ناامید کرد، این اشتباه شماست. شـما باید رفتار بد دیگران را تشخیص دهید ودر مقابل آن ها از خودتان محافظت کنید. تغییر رفتار کار ساده اي نیست، بنابر این دیگران تنها بـه این علت کـه شـما آن ها را دوست دارید، رفتار خودرا تغییر نمیدهند.
یکی از سخت ترین تصمیم هاي زندگی این اسـت کـه تشخیص دهیم از کدام پل باید عبور کنیم و از کدامیک بگذریم. اگر مـن کارم را از دست دهم، در واقع خودم را یا حداقل، توانایی هایم را از دست داده ام. بنابر این نگهداشتن انچه در زندگی داریم خود یکی از راههای بودن بـه معنای واقعی خودمان اسـت. مانند یک شاهزاده فکر کنید. یک شاهزاده از شکست نمیترسد، بلکه آنرا سنگی برای قدم گذاشتن و نزدیک شدن بـه موفقیت می پندازد.
با آدمهایی در معاشرت باشید کـه خوبی شـما را میخواهند ودر پیشرفت تان نقشی دارند. فرقی نمیکند کـه چـه نژاد یا جنسیتی دارید در هر شرایطی سعی کنید بهترین باشید. چیزی کـه بدان خاطرجمعی دارم این اسـت کـه صداقت قدرتمندترین ابزاری ست کـه همه ی مـا در دست داریم.سال جدید فرصت تازهاي را در اختیار مـا قرار میدهد تا بار دیگر با قدرتی بیشتر، را همان را آغاز کنیم.