هپی ها فرقه غرب گرایی که از زمان قاجار قصد داشتند تا خود را در ایران معرفی کنند و طرفدار جمع کنند اما حوادث ایران انها را به کجا کشاند؟ در ادامه میخوانیم. روزنامه اطلاعات به تاريخ٣٠ فروردين ١٣٣٥ در خبري با تیتر «ژيگلوهايي كه دستگير شدند» درمورد مزاحمتهای خياباني کسانی گزارش داد که پیدایش آنها در کنار دیگر گروههای
و دستههای اجتماعی، از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی ایران دهههای چهل و پنجاه خورشیدی به شمار می آید «ديروز عصر سه نفر ژيگولو را در فرمانداري نظامي سر تراشيدند.دو نفر از اين ژيگلوها در مقابل دبيرستان ژاندارك و يكي ديگر را در «میعادگاه» پشت سفارت انگليس به تور مامورين افتاد.
امروز از فرمانداري نظامي كسب اطلاع شد كه تصميم اتخاذ شده هست از اين پس كساني را كه به وسيله تلفن مزاحم مردم شوند بلافاصله پس از دستگيري كردن به جزيره خارك تبعيد نمايند. همچنين ماموريني معين شدهاند كه با لباس مبدل در جلوي مدارس دخترانه مترصد باشند و چنانچه ژيگولوها قصد مزاحمت داشته باشند آن را جلب نمايند».
ناگهان دروازههای تمدن غرب گشوده شدند
کوشش براي غربيسازی جامعه ایران در دوره پهلوي دوم شتاب و شدتی افزون یافت. دگرگونیهایي فراوان بدینترتیب در زندگی ایرانی به ویژه در شهرها پدیدار شد. گسترش کوچ روستاييان به شهر و افزايش جمعيت شهرنشين در اين دوران، دگرگونیهایي در شيوه زندگي، ساختار و گروهبندیهای اجتماعی شهري در پی آورد.
این دگرگونیها با افزايش درآمدهاي نفتي به ويژه از دهه چهل خورشیدی رفتهرفته نمای شهرها و شهرنشینی را زیرورو کرد. بوتیکها، شعبههای بانکهای خارجي، رستورانها، هتلها و کافهها، بافت سنتی شهرهای بزرگ را دگرگون کردند. بسياري از خيابانها و ميدانها نامهایي تازه همچون اليزابت دوم و روزولت بر خود میدیدند که نشانههایي ظاهری از شیوه
تازه اجتماعی زندگی در ایران به شمار میآمدند. اين تغييرهای گسترده و نمادين اما در همۀ بخشهای شهرها رخ نداده بودند؛ این تنها یک روی سکه به شمار میآمد.حلبیآبادها و مفتآبادهایی در منطقهها فقيرنشين و حاشيه شهرها در كنار مصرفگرايي و ظواهر پرزرقوبرق زندگي غربي در محلههای برخوردار شكل گرفتند.
ساكنان منطقههای فقيرنشين و حاشيه شهرها با کمترین امكانات و درآمد ناچيز روزگار ميگذراندند و تامين خورد و خوراك مهمترين دغدغه آنها بود.اين توسعه ناهمگون در مناطق شهري و به پیروی از آن، نابرابري در دسترسي به امكانات و امتيازها براي قشرهای مختلف جامعه، گونهای رویارویی طبقاتي و دوگانگیهای فرهنگی و اجتماعی
در شهرها به ویژه در استان تهران پدید آورد. پیدایش اين دوگانگیهای فرهنگي و اجتماعی، یکی از ویژگیهای مهم جامعه در روزگار پهلوی به شمار می آید که ریشههای به آغاز شکلگیری این حکومت بازمیگردد. سینا علوي در كتاب «موريانه ترس» روایتی خوشگل درمورد نمودی از این رویاروییها ارایه داده هست « از پدرم پرسيد: پسرت مدرسه ميرود؟ پدرم گفت: كلاس چهارم هست و به دبستان مهرگان میرود.
پرسيد: مگر در دبستانهای ما درس نميخواند؟! پاسخ پدرم منفي بود. وي گفت: از شما بعيد هست … شما چرا؟ شما كه آخوندزادهاید چرا فرزندتان را در مدارس كافرها بگذاريد؟ اینها به بچهها جز بيايماني چيزي یاد نمی دهند. آن هم اين دولت فاسد. بگذاريدش مدارس ديني خود ما، تا يك قدمي براي آخرتتان برداشته باشيد.
و با عصبانيت حكم كرد: فردا بچه را بياور تا بگويم اسمش را بنويسند. اگر جهان را می خواهی بچهات را در همين كافرستان بگذار بماند تا يك قرتي از آب دربيايد و اگر دين و آخرت و خدا و پيغمبر را ميخواهي بگذار مدارس دينيه».
جوان شیفته، پیران انگشت بر دهان!
دوگانگیهای فرهنگي و اجتماعی در زمان پهلوي دوم از راه گسترش نظام آموزش و پرورش، اکران برنامههای راديويي در سراسر ايران و سياستهای اکران در تلويزيون و سينما شدت یافت. برنامههای رسانهای حکومت با بهرهگیری از ابزارهای نوین همچون تلويزيون به ویژه پیش از آن راديو، نقشی فراوان در ترويج فرهنگ غربي مورد نظر حاکمیت در ايران داشت.
حوزه نفوذ این برنامهها تا كوچكترين و دورافتادهترین روستاها را نیز دربرمیگرفت و آنها را از خود متاثر میتولید.تلویزیون ملی ایران در هر هفته ساعتها فیلمهای خارجی به ویژه امريكايي اکران میکرد. صحنههایي از زندگي عاشقانه به شیوه غربي، باغچهآرایی، پوشش ویژه زنان، شیوه سکونت و زندگی در منزل در این فیلمها به نمایش درمیآمد که نمایی کلی،
خوشگل و فریبنده از دنياي غرب پیش روی جامعه سنتی ایران میگذارد. اینها گرچه با جامعه سنتی ایران عمده هماهنگ نبود اما به ویژه در بین جوانان تقلید از مدلهای آرایش مو، پوشش و لباس و رفتارهای هنرپیشگان غربی را رواج میداد. چنانچه كودكان و نوجوانان در روستاهايي دورافتاده نيز در پی تقليد از آن شیوه زندگی برمیآمدند،
چنانکه در این روایت از یک جوان روستایی در آن روزگار به روشنی دیده میشود «تغيير در رفتار انسانها بخصوص در جوانان بسيار مشهود بود و به اصطلاح پيران نوعي قرتيبازي تلقي ميشد.جوانان تازه ازدواجكرده گاه نوعروسان خود را سوار دوچرخه ميكردند و از روستايي به روستاي ديگر ميبردند. اين حركت براي جوانان و نوجوانان رشكبرانگيز بود
اما پيران انگشت به دهان ميبردند و آن را تقبيح ميكردند. بچههايي مانند من عاشق راديو بوديم و چون نداشتيم خود ما اداي آن را درميآورديم … آواز ميخواندم و مانند ديوانهها حرف ميزدم. براي خودم اخبار ميگفتم، گزارش ميدادم و ساعتها خودم و ساير دوستانم را سرگرم ميكردم.
در ادامه اين قرتيبازيها يك بار نميدانم با چه جراتي ساعت مچي شوهرخالهام را از فرحآباد دزديده بودم … يك بار من اين ساعت را روي مچم بستم و سر جوي آب جلوي مسجد مشغول آرايش و پيرايش خودم شد. با آب موهايم را خيس كرده و به آنها فرم دادم. شانهای را كه نميدانم از كجا كش رفته بودم برداشته و با آن داشتم موهايم را تاب ميدادم. به نظرم دكمههای يخهام را بسته بودم تا درست عين يك آقاي فكلكراواتي شيك شوم».
دوگانه متحجر- فناتیک
غربزده- قرتی
حكومت پهلوي با افزايش درآمدهاي نفتي در دههها چهل و پنجاه خورشیدی، برای غربيسازي جامعه ايران بسیار میکوشید. بخشي از اين تلاشها اما ظاهري و سطحي بود و تنها به قشر و طبقهای ویژه در جامعه منحصر ميشد، به همين علت در شهرهاي بزرگ همچون شهر تهران ناهمگونيهای شديد در پی آورد.
اين ناهمگوني به نوشته دلال عباس در نوشتار «زن در جامعه معاصر ايراني» در پوشش ظاهري افراد نمودی فراوان داشت «چادرهایی سیاه یا رنگی در مناطق فقیرنشین که اغلب جامعه ایرانی را تشکیل میداد، و بیحجابی تا مرز برهنگی در مناطق مرفهنشین همراه با آرایش بیش از حد و بیدینی آشکار». پشتیبانی حكومت پهلوي دوم از غربيسازي جامعه ایران به ویژه در حوزههای فرهنگی و اجتماعی،
تضادهاي اجتماعي و شكافهای فرهنگي پدیدار تولید؛ افراد و گروههايي نيز در برابر تلاشهای دولت و وابستگان آن، به رویارویی با غربزدگی و مظاهر آن در جامعه برخاستند.جامعه ايراني به روزگار یادشده در یک بخشبندی کلی، میانه دو قطب یک طیف ناهماهنگ و دوگانه سرگردان بود؛
یک، گروهي كه به ظاهر غربي و پيروي از مدهاي اروپايي فخر فروخته، ديگراني را كه آنگونه نبودند متحجر و فناتیک ميناميدند و دو، آن بخش از جامعه كه به سنتها و ارزشهای دینی پايبند بوده، افرادي را كه ظاهر غربي داشتند، غربزده و قرتي خطاب ميكردند. جلال آل احمد در كتاب «غربزدگي» درمورد انسان غربزده،
اوضاع جامعه ایرانی در آن روزگار را از دریچه یک منتقد چنين روایت کرده هست «آدم غربزده، قرتی هست. به خودش خیلی می رسد، با سر و پزش خیلی ور میرود همه ي وقت انگار از لای زرورق باز شده هست یا از فلان مزون فرنگی آمده هست».
طبقه متوسط و مرفه، پرچمدار غربگرايي
شكلگيري طبقه متوسطِ نزدیک به اندیشههای غالب حكومت، در زمان پهلوي دوم گسترش يافت. نسلِ پیشین طبقه متوسط که از میانههای دوره قاجار در ایران پدید آمده بود، پیوندی فراوان با فرهنگ سنتي داشت اما نسلِ پس از دوره پهلوی اول، متاثر از فرهنگ غرب از فرهنگ سنتي رفتهرفته دوری جست. طبقه جديد متوسط،
از گونهای فرهنگ غربي و غیر ایرانی برآمده بود و میکوشید ارزشهايی تازه به ویژه از راه مد، لباس غربی و مصرفگرایی در جامعه ترويج كند.رفتن به سینما برای مشاهده آخرين آثار سینمای غرب، بهرهگيري از مجلههای مد و ژورنالهای اروپایی و امریکایی، رفتن به بارها و کازینوها، كنسرتهای خوانندگان، کلوپها و قمارخانهها،
تفریحها و سرگرمیهایي نو به شمار میآمد كه در ميان طبقه متوسط فریبندگی و رواج بسیار داشت. مدهاي روز جهان در اين دوران در ميان قشرهای متوسط و ثروتمند متداول بود و بسياري از جوانان میکوشیدند همانند هنرپيشههای اتوكشيده اروپایی و امریکایی شوند. اين جنبشها و کنشهای تازه، از جنبههای فرهنگي با سنتهای جامعه ايراني عمده سازگاري نداشت و رفتهرفته دودستگی و شکاف را در جامعه متلاطم ایران در پی آورد.
فكلكراواتيها
قانون متحدالشکل شدن لباس در ايران در دوره پهلوی اول تصویب شد و حکومت برنامهای گسترده در این اساس اجرا کرد. همۀ وابستگان و حقوقبگيران دولتي در آغاز ناگزیر شدند از لباس متحدالشکل و کلاه ویژه پهلوی بهره بگیرند. یک يونيفورم خاكيرنگ نیز برای پوشش دانشآموزان در نظر گرفته شد. دولت رفتهرفته پوشيدن
لباس متحدالشکل را به ديگر قشرهای جامعه نيز تکليف کرد. همه ي مردان در شهرها بدینترتیب موظف شدند كتوشلوار بپوشند. سیدحسن مدرس، منتقد و مخالف پرآوازه اقدامات پهلوی اول به ویژه در حوزه فرهنگی و اجتماعی، در انتقاد از يكسانسازي پوشش در جامعه ايراني به تقليد از غربيها، به روايت حسين مكي در كتاب«مدرس قهرمان آزادي» چنين گفته بود «در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کردهاند،
نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهند نمود … قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات در خیابانهای استان تهران خودنمائی می کنند»پهلوي دوم نیز سياست یکسانسازی و غربيسازي پوشش افراد در جامعه ايراني را به گونهای ديگر پی گرفت.
گروههایي اجتماعی از کارمندان، هنرپیشهها، سیاستمداران، تاجران و فرهنگیان، حتي برخي قشرها و گروههای ویژه همچون جاهلها و کلاهمخملیها نیز به پوشیدن كتوشلوار روی آوردند. شکلهایي ديگر از كتوشلوار همچون مدلهای اسپرت افزون بر مدلهای کلاسیک آرامآرام با تغيير شرايط اجتماعي و گسترش برنامههای تلويزيوني و فیلمهای سينمايي در ميان طبقههای متوسط و بالاي شهري رواج يافت.
مهمترين عامل تمايز فكلكراواتيها با دیگران، در نوع و رنگ كتوشلوار و ملزوماتي دیگر بود كه بهره می گرفتند. کراوات، یکدستی یا دو رنگی کتو شلوار، دستمال گردن، سنجاق، کمربند، کلاه، جلیقه، پیراهن و نوع یقه آن، دوخت و جنس پارچه و نوع یقه کت، از جمله این تفاوتها و تمایزها به شمار میآمدند.
کتوشلوار و اجزای وابسته آن بدینترتیب به اشیایی نمادین بدل شدند که در سالهای بعد خود را در قالب سرچشمه تنش میان سبکهای مختلف زندگی نمایان ساختند. فکلکراواتیها در کنشها و رفتارهای خود به شدت تمایل داشتند خود را از دیگر گروههای اجتماعي متمايز سازند؛ بهكارگيري واژگان غربي، استناد به کشورهای اروپایی و امریکایی و نویسندگان و روشنفکران آنها از ويژگيهای به شمار میآمد.
لمپنها و جاهلها رخ مینمایاند
گسترش تاسيسات شهري، شبکههای ارتباطي و افزايش درآمد فروش نفت از دهه چهل خورشیدی رونق و توسعه شهرها به ویژه پایتخت را در پی آورد. بسياري از ساكنان مناطق محروم و روستاها در جستوجوي كار به شهرهاي بزرگ راهي شدند. اين افراد درآمدی عمده نداشتند و در حاشيه شهرها و محلهها ساكن میشدند.
محلههای نو پیرامون سینما، زمین فوتبال و دیگر پاتوقها شكل گرفته، نسلهای پیدرپی اینان در یک رفتوآمد مشخص، جای خود را به نسل بعدی میدادند. ساكنان اين منطقهها و محلهها، بدون هرگونه مهارت و تخصص بودند، بدینترتیب به کارهایی چون كارگري، کار در منزلها، سرایداری، آبدارچیگری، دورهگردی و فروشندگی اشتغال مییافتند.
پس از شكلگيري اين منطقهها و محلههای حاشيهای و حلبيآبادها، تعریفها و عبارتهای «پايين شهر» و «بالای شهر» كه بر اختلافهای طبقاتي در شهرها مبتني بود، نمودی بيشتر يافت. محیط ویژه اجتماعی متعارف در اين مناطق، فقر اقتصادي خانوادهها و كمبود امكانات موجب میشد ساكنان اين مناطق از سواد و دانشهای مختلف
زمانه بيبهره باشند. پارهای دستههای ویژه اجتماعی همچون لمپنها و جاهلها در چنين بسترهایی پرورش مييافتند. اين گروهها به گونهای طبقه مازاد در جامعه به شمار آمده، در کوچهپسکوچههای تنگ و تاریک پایین شهر از تحصیل و ثروت بیبهره بودند و میکوشیدند با تكيه بر زور بازوي خود سري ميان سرها درآورند.
دسته «لمپنها» یا «جاهلها» فرهنگ ویژه خود را داشتند. لباس رسمي آنان کتوشلوارهایى با کلاه مخمل همرنگ و کفش سیاه پاشنهخوابیده تمام میخ و پیراهن یقهباز بود.اينها از وسيلههایي چون كراوات، بارانى و چتر بهره نمی برد، اينگونه كارها را ژیگولبازى ميپنداشتند. جاهلها در محلهها میدانداری میکردند؛
زورگیری، باجخواهی حتي قمهکشی از كارهاي رايج آنان به شمار میآمد. همین طور با دقت به نفوذي كه داشتند در محلهها داراي اعتبار بودند، از همینرو پارهای ز جوانان در پي تقليد از آنان برمیآمدند «برخیها واقعا جاهل بودن، ولی برخیها هم ادای جاهلا را درمیآوردند- پاشنه کفششونو میخوابوندن، کتشونو مینداختن رو شونهشون،
عربده میکشیدن- تیزکی میکشیدن و از این کارا دیگه … ولی همین آدمها، کسایی بودن که مردم ناموسشونو بهشون میسپردن و طرف چند ماه میرفت زیارت».
رواج هيپيگري در ايران
طرحهای مختلف لباس همچون يخه انگليسي، شلوار جين و جليقه كه بیشترشان از لباسهای اروپايي و آمريكايي برگرفته شده بود، با افزايش ارتباطات و گسترش رسانهها در اين دوره در جامعه به ویژه ميان جوانان رواج گسترده يافت. افراد با پوششهايی بسيار متفاوت، از دخترکانی با ظاهر كاملا غربي تا زنان چادري،
بدينترتيب در جامعه به چشم ميآمدند. اين درهم آمیختگی اجتماعی به رواج مدهايی مختلف انجاميد. هيپيگري در همین حال و هوا در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، برگرفته از دگرگونی اجتماعی جامعههای اروپايي و آمريكايي، در ايران رواج يافت. هیپیگری از جنبشهای ضد جنگ ایالات متحده در دهههای ٦٠ تا ٨٠ سده بیستم
میلادی برآمده بود و پيروان آن مدلهای ویژه لباس، موسیقی و سر و وضع و آرایشی منحصر به خود داشتند. سبک لباس، رفتار و ارزشهای هیپیها تاثیری بسیار بر فرهنگ جهان از راه موسیقی، تلویزیون، فیلم، ادبیات و هنر گذاشت. موی ژولیده در ایران اما نماد هیپیگری به شمار میآمد. هيپيهای ايراني از جهانبيني و فلسفه آن جنبش آگاهی عمده نداشتند
و به پیروی از گروههای موسيقي همچون بيتلز و فيلمهای سينمايي، اداها، ژستها و مدل لباس پوشيدنشان را تقليد ميكردند.گروه موسیقی بیتلز همراه با شکلگیری جنبش هیپی، کار خود را آغاز کرد. جريانهای فرهنگي دهه شصت ميلادي در غرب در پیدایش این گروه تاثیرگذار بودند. ترانههای اين گروه ميان جوانان ايراني هوادارانی بسیار داشت و در گسترش هيپيگري به ویژه در ظاهر و لباس جوانان تاثيرگذار بود.
اين سبك از پوشش در دانشگاهها نيز رواج یافت. برخي از دانشجويان آن روزگار، ظاهر دانشجويان همدوره خویش را چنين توصيف ميكردند «دانشجویان فنی عموما ظاهری ساده دارند با شلوار جین و مو های کوتاه و دخترها با ظاهری سادهتر و بدون آرایش. در مقابل فنی هنرها میباشند با ظاهری غربیتر به سبک بیتلها و هیپیها که آنها
را در مقابل بچههای فنی قرار میدهد». اين سبك زندگي و پوشش گرچه در لایههایي از جامعه ایران آن روزگار عمده مناسب پنداشته نميشد.استقبال جوانان از اينگونه پوشش را به گونهای از اعتراض و نارضايتي آنها از شرايط اجتماعي زمانه را ميتوان متاثر دانست.
چون اينگونه سبك زندگي و پوشش با غربیسازي رسمي- دولتي با سنتها و ارزشهای پذیرفتهشده ايراني در سدههای پیشتر هماهنگی و همراهی نداشت، از سوي خانوادههای ايراني نيز پذيرفته نمیشد. پوشش تازه گرچه از غرب برآمده بود و در بین برنامههای فرهنگی و اجتماعی حکومت میتوانست جای گیرد، اما در پارهای موارد با برخوردهایی رسمی روبهرو میشود.
به گزارش پارس ناز نيروهاي انتظامي گاه برخوردهايي با اينگونه پوششها انجام داده، موي بلند جوانان را در خيابانها ميتراشيدند. خبرها و گزارشهایي که در اینباره در روزنامههای آن دوره منتشر میشد، شاید با كارهاي نامناسب پیوند مییافت كه آنگونه کسان انجام میدادند. روزنامه اطلاعات به تاريخ ٧ مهر ١٣٤٩ در خبري با تیتر «بيتلهايي كه دختران را به هيپيگري
تشويق ميكردند» در اینباره نوشت «يك بازپرس دادسراي شهر تهران ديروز چهار بيتل را كه در خيابان دردشت نارمك مزاحم دخترها ميشدند و آنان را تشويق به هيپيگري ميكردند دستگیر كردند. بيتلها جمشيد، كاظم، كمال و هوشنگ نام دارند. ديروز پدر يكي از دخترها نزد اين چهار نفر رفت و به آنان اعتراض كرد كه وی را كتك زدند.
طبق گزارش خبرنگار ما اين چهار نفر جوان كه قيافهای شبيه دختر ها داشتند از مدتها گذشته در خيابان دردشت نارمك ميایستادند و مزاحم دختران محل ميشدند و ميخواستند كه به جرگه هيپيها بپيوندند و اين امر موجب ناراحتي دختران ميشد. ديروز يك دختر … جريان را به پدر خود اطلاع داد و وي بعنوان اعتراض نزد بيتلها رفت.
آنها پدر دختر را به باد تمسخر گرفتند و گفتند كه «قديمي» فكر ميكند. پدر دختر نيز متقابلا بيتلها را «به درد نخور» خطاب كرد كه بر سر او ريختند … واقعه به مامورين پاسگاه ژاندارمري نارمك، شماره ٢ اطلاع داده شد … و بازپرس دادسراي استان تهران پس از تحقيق از بيتلها آنها را زنداني تولید».