بیماری های ذهنی وقتی در حالت حاد باشند می توانند بسیار عجیب و گاهی نیز وحشتناک به نظر برسند،مثل بیماران سایکوپات. زمانی که می خواهیم فردى را توصیف کنیم، وی را با صفاتى که شخصیت و روحیاتش را نشان می دهد، بیان می کنیم. مثلا می گوییم فلانى مهربان و دلسوز یا خشن و بىرحم هست. حالا پرسش اینجاست
که چرا ما بىرحم یا دلسوز می شویم؟ این موضوع زمانى دیدنیتر میشود که بدانیم محققان در آزمایشهایى نشان دادهاند که انسانها از کودکى مهربانى و دلرحمى را میشناسند و میستایند. طى یک فرایند پژوهشى، در نمایشى که تماشاگران آن تعدادى کودک خردسال بودند، روى صحنه جعبهاي دربسته قرار دادند و بازیگرى با لباس عروسکى در نقش یک بچهخرس روى صحنه آمد.
او قصد داشت در جعبه را باز کند و درون آن را ببیند. در این میان خرس عروسکى زردرنگى به صحنه آمد و زمانى که دست بچهخرس در جعبه بود در آن را بست و موجب ناراحتى و آزار او شد. پس از آن خرس آبىرنگى آمد و در جعبه را باز کرد و به بچهخرس براى دیدن و بازى کردن درون جعبه کمک کرد. بعد از تمام شدن نمایش هر دو خرس زرد و آبى نزد کودکان تماشاگر آمدند.
در این هنگام کودکان سراغ خرس آبى رفتند، وی را در آغوش گرفتند و با واکنش خود رضایت و شادىشان را از عمل خرس آبى نشان دادند و خرس زرد نامهربان تنها ماند! این پژوهش نشان داد کودکان مهربانى و همدلى را میفهمند و به آن واکنشى مثبت نشان میدهند، پس چه چیزى باعث میشود میان این افراد عدهاي به خشونت و تبهکارى روى آورند و حتى روزى دست به جنایاتى هولناک و حتى کشتن انسانى دیگر بزنند؟!
من نبودم، مغزم بود!
در مسیر رشد و تکامل هر فرد عوامل بسیارى بر جسم، روان و شکلگیرى شخصیت او تاثیر میگذارند. بهطور کلى می توان این عوامل را به دو عامل کلى وراثت و محیط تقسیم کرد. همانطور که دانشمندان با پیشرفت علم و رسیدن به دانش وسیع ژنتیک، توانستند روابط خانوادگى افراد را از روى DNA آن ها مشخص کنند
و از میان هزاران مورد، ژنوم والد و فرزند را تشخیص دهند، اینک با گسترش این علوم میتوانند بسیارى از خصوصیات جسمى و روانى را در افراد پیشبینى کنند. تصویربردارىهایى که با بهره گیری از دستگاهها، امواج و اشعههاى گوناگون از اندامهاى گوناگون بدن انجام میشود، نشاندهنده تفاوتهایى قابلدقت میان افراد هست. یکى از شگفتانگیزترین بخشهاى بدن، مغز انسان هست.
MRI، FMRI، CT، PET و MEG از جمله فناورىهایى با کاربردهاى متفاوت میباشند که دانشمندان و پزشکان مغز و اعصاب براى بررسى این اندام ظریف و پرمسوولیت به کار می برند. انها از این طریق می توانند با تصویر هاي سهبعدى و وضوح فضایى چندان، ساختار، فعالیتهاى عصبى و چگونگى کارکرد مغز را بررسى کنند و با تحریک
یا تخریب ناحیهاي از مغز انسان یا حیوانات آزمایشگاهى آن را مورد آزمایش قرار دهند. مغز، مادهاي نیمهجامد شبیه خمیردندان هست با وزنى حدود ۴/١ کیلوگرم در یک انسان بالغ- ٢ درصد وزن بدن انسان- که تا ١٨ سالگى رشد میکند و مهم ترین و حیاتىترین وظیفه را میان اندامها برعهده دارد. بررسىها نشان داده اندازه مغز افراد تفاوت چندانى با یکدیگر ندارد
ولى در تراکم سلولهاى مغزى، ساختارهاى عصبى و نورونها و همین طور کارکرد امواج الکتریکى مغز افراد گوناگون تفاوتهایى مهم و اساسى دیده می شود.همانطور که مغز زنان و مردان با دقت به تاثیرات هورمونى، وراثت و عوامل پس از تولد تفاوتهاى اساسى با یکدیگر پیدا میکنند، می توان گفت
مغز همۀ انسانها در جریان تکامل تفاوتهایى مییابند که موجب میشود ساختار و کارکردى یکسان نداشته باشند. در این میان گروهى از افراد به دلایلى گوناگون دچار اختلالاتى در مغز خود می شوند که به نارسایى در رشد مغز، ناهنجارىهاى امواج مغزى و در نتیجه کندى این امواج میانجامد. این اختلالات باعث می شوند ما نتوانیم با منطق خود، علت بعضى اعمال و رفتارهاى انها را درک کنیم.
بعضى از افرادى که دچار اختلال شخصیتى سایکوپات و داراى رفتارهاى ضداجتماعى و خشونتآمیز میباشند، در این گروه قرار میگیرند. سایکوپاتها داراى نشانههایى مثل رفتارهاى تکانشى، نداشتن حس همدلى، فقدان احساس ترس، بىقیدى، عدم مسوولیتپذیرى، عدم درک احساس گناه، شرم و پشیمانى میباشند
و حتى توان زیادى در متقاعدسازى و مجاب کردن سایرین دارند. در این افراد قسمتى از مغز به نام آمیگدال یا بادامه که مرکز پردازش عواطف هست، دچار کاستىهایى می شود.آمیگدال، مرکز هیجانى مغز ماست که بر حافظه هیجانى تاثیر میگذارد. همین طور ویژگىهاى چهره افراد را به صورت خودکار و سریع مورد پردازش قرار می دهد
و در مورد بىخطر بودن یا نبودن افراد تصمیم میگیرد و این مبناى اعتماد و تصویرالعمل سریع ما نسبت به افراد میشود. زمانى که این قسمت مغز دچار نقص یا آسیب می شود، بر قضاوت فرد تاثیر می گذارد و میتواند عامل بروز واکنشى نابجا براى دفاع از خود در مقابل احساس خطرى غیرواقعى باشد. پزشک گرهارد راث، عصبشناسى آلمانى در مورد وجود قسمت شر مغز در مجرمان کشور آلمان تحقیق کرده هست.
او افرادى که در قسمت پایینى پیشانى درگیر تومور یا کمبودهایى بودند یا بر اثر جراحت ناشى از عمل جراحى در مغز دچار این نقص شده بودند، بررسى کرد. طبق تحقیقات پزشک راث، افراد جوانى که با این ناهنجارى رشد میکنند با احتمال ۶۶ درصد به افرادى بزهکار تبدیل میشوند. او بالا بودن تمایل به خشونت در این گروه از بزهکاران را ناشى از نقایص فیزیولوژیکى و وجود مواد خاصى مثل سروتونین در پیشمغز آن ها دانست.
در سالهاى جدید نیز جیم فالون، دانشمند عصبشناس و استاد دانشگاه کالیفرنیا، طى تحقیقاتى در مرکز پژوهشى UC Irvine، عکس هاي اسکنهاى مغزى تعدادى از افراد دچار اختلالات روانى، اسکیزوفرنى، افسردگى و قاتلهاى زنجیرهاي را مورد بررسى قرار داد و با مغز افراد سالم مقایسه کرد.
میان تصویر هاي، اسکنهایى از مغز افراد خانواده او نیز وجود داشت که پیشتر برای بررسى بیمارى آلزایمر تهیه شده بود. فالون در جریان این تحقیقات بهطور اتفاقى متوجه شد مغز او از لحاظ کارکرد مثل مغز افراد سایکوپات هست. چنانکه اسکنهاى PET نشان میداد در نواحى پیشانى و گیجگاهى قشر مغز این افراد نسبت به دیگران فعالیت کمى دیده میشد،
الگویى که در مغز قاتلها و متجاوزها نیز برقرار بود. این مناطق مغزى مسوول بازرسی یکدلى، خویشتندارى و رفتار اخلاقى میباشند.فالون پس از این یافته، خود را مورد آزمایشهاى بیشترى قرار داد و متوجه وجود نوع خاصى از ژنها در الگوى ژنى خود شد که نشان میداد او یک سایکوپات هست. اختلال او داشتن مشکل در همدلى با دیگران بود اما تا حدى که بتواند رفتارهایش را در محدوده پذیرفتهشده در جامعه نگه دارد.
سپس فالون به بررسى خانواده و پیشینه خانوادگى خود پرداخت و با شگفتى به 8 قاتل میان شجره خانواده پدرىاش برخورد اما او، پدر و عموهایش افرادى آرام و صلحجو بودند. چطور فردى با ژنتیک و ساختار مغزى سلطهجویانه و پرخاشگرانه توانسته بود دانشمندى پیروز شود؟ او پاسخ این پرسش را در عشق و محبتى
که در کودکى از سوى خانواده دریافت کرده بود، یافت. اگرچه فالون بهعلت اختلال در مغزش حس همدردى و دلسوزى را تجربه نکرده بود ولى انسانیت و رفتارهاى پذیرفتهشده اجتماعى را میفهمید. او معتقد هست بودن کودکان در فضایى خشونتبار و دیدن خشونت دائمى و فجایع میتواند
اختلال در ژنها و خصوصیات فیزیکى آن ها را در راستاى تبدیل شدن به شخصیتى ضداجتماعى و سایکوپات همسو و بارور کند. او این مساله را بهخصوص در مناطق جنگزده و ناآرام مورد دقت بسیار قرار داد.
پرورش خوبىها
اگرچه چگونگى ساختار مغز ما تاثیر به سزایى در روند زندگى و شخصیت ما دارد ولى در این میان نمىتوان نقش محیط و شرایط رشد و پرورش افراد را نادیده گرفت. انسانها از زمان تولد با احساسات و عواطفى مثل شادى، غم، سرخوشى، خجالت و ترس آشنا میشوند و این احساسات در انها به میزان متفاوتى ایجاد می شود.
شرایط و روش پرورش و تربیت هر فرد میتواند این احساسات را در او بارور یا سرکوب کند. براى مثال تحقیقات نشان داده تغییراتى در ساختار و کارکرد سلولهاى مغزى افرادى که تحت استرسهاى زیادى قرار داشتهاند، ایجاد خواهد شد. همین طور افرادى که در کودکى مواردى از آزار و اذیت جنسى را تجربه کردهاند
با تاثیرات دائمى این تجربیات در مغز و کند شدن رشد مغز مواجه می شوند و حتى در مواردى در بزرگسالى امواج مغزى آن ها به کندى امواج مغزى یک کودک خواهد بود.همانطور که شیوه پرورشى والدین و جامعه میتواند از کودکى سالم، فردى با مشکلات خاص شخصیتى و ضداجتماعى بسازد، به همان اندازه هم میتواند فردى با کاستىها و اختلالات ژنى و فیزیکى را به صورت شخصیتى آرام و پذیرنده تربیت کند.
باید دقت داشت که شاید افرادى که با فقدان احساساتى مثل دلسوزى و همدردى روبرو میباشند، بتوانند در کارها و مشاغل خشن بسیار پیروز عمل کنند. بهعنوان مثال یک جراح قلب باید بتواند بدون احساس ناراحتى و دلسوزى تمام حواس خود را روى شکافتن اندامها و انجام عمل جراحى بیمار متمرکز کند.
همینطور در مورد ماموران امنیتى که با زیرکى، تیزبینى و شامه قوى یک سایکوپات می توانند افراد خطرناک را به سرعت شناسایى کنند. چهبسا در شرایطى مناسب و کارآمد افراد سایکوپات می توانند شهروندانى پیروز شوند و نقشى خوب و سازنده در جامعه ایفا کنند.
وراثت، محیط یا اراده؟
در این میان ما از سویى با وراثت و محیط رشد خود مواجهایم و از سوى دیگر میدانیم انسانها داراى ارادهاي آزاد میباشند. ما با ژنتیکى منحصر به فرد متولد میشویم، در شرایط و محیط خانوادگى و اجتماعى خاصى پرورش مییابیم، تحتتاثیر عوامل فیزیکى و روانى مثل صدمات جسمى و آسیبهاى روانی ناشى از حوادث طبیعى و غیرطبیعى قرار می گیریم
و در نهایت به فردى بالغ با دنیابینى خاص خود تبدیل میشویم. اینک می توانیم با دیدن دنیا پیرامون و اتفاقات و نتایج حاصل از انها براى تکتک قدمهاى خود در زندگى تصمیمگیرى کنیم. اگرچه عوامل وراثتى و تربیتى ما نقش مهم و تعیینکنندهاي در دنیابینى و گزینههاى ما دارند ولى در نهایت همۀ افراد سایکوپات دست به قتل نمىزنند و زندانها نیز پر از افراد سالم ولى بزهکار هست.
این که سیاستمدارانى زورگو و متقلب، تاجرانى بىرحم و منفعتطلب یا تبهکارانى جانى بدون هیچگونه همدلى، عذاب وجدان یا پشیمانى هر روز به سلطهگرى، استثمار، خشونت و تجاوز به حقوق دیگران میپردازند شاید در مواردى توجیه علمى بیابد ولى هیچگاه از لحاظ انسانى قابل توجیه و گذشت نخواهد بود.