رضا عطاران بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون ایران تاکنون آثار طنز زیادی را در قاب نمایش برای مخاطبین عرضه نموده هست و چندین نقش جدی نیز داشته هست.او در این گفتگو درمورد همۀ چیز حرف زده؛ از پیروزی ها و شکستش در سینما تا مصافش با مرگ و زندگی و خیلی چیزهای دیگر.
راحت بگیر و بی خیال باش
گفتگو با رضا عطاران کلا کار سخت و در عین حال ممتنعی هست؛ سخت از این بابت که باید به مصاف آدمی بروی که برخلاف تصور، خیلی سخت حرف میزند و حرف کشیدن از او به این آسانی ها نیست، ضمن اینکه خودش هم علاقه اي به گفتگو ندارد و میگوید همه ي حرف هایش را زده هست و حرف تازه اي برای گفتن ندارد.
همۀ اینها در کنار هم شرایطی را موجب شده که گفت و گو با او کلا کار سختی باشد اما بخش ممتنع آن، جایی هست که وقتی روبرویت نشست، به درستی وارد گفت و گو بشوی و سوالات را در مسیری جلو ببری که سر ذوق بیاید و حرف بزند اما پیدا کردن این مسیر کلی مکافات دارد.
به خاطر همین طی این دو سه سال هر چه گفتگوی تصویری و نوشتاری بود، جمع کردیم و به دقت مرور کردیم و نکاتش را در آوردیم و بعد از بچه هاي تحریریه که عشق سینما میباشند یعنی مهران باقی و امین محمدی هم درمورد محور حرف هاي مان با عطاران بحث کردیم. در نهایت تصمیم بر این شد که گروهی با او حرف بزنیم تا بحث مان از حالت گفتگوی دو نفره به یک گپ و گفت دسته جمعی تبدیل شود.
برای اینکه این گپ و گفت حالتی صمیمانه داشته باشد، نیم کیلو تخمه آفتابگردان هم روی میز گذاشتیم و بحث مان را با عطاران شروع کردیم. رضا صیادی هم از یک جاهایی که موتور عطاران روشن شده بود وارد بحث مان شد تا جمع مان حسابی جمع شود. این چند صفحه ماحصل یک گفتگوی جمعی با مرد یاست که همچنان مردم برای مشاهده فیلم هایش جلوی سینماها صف میکشند
و وقتی وی را در کوچه و خیابان میبینند میخواهند هر طور که شده به او ابراز احساسات کنند. کافی هست فقط چند دقیقه با عطا در خیابان قدم بزنید.راستش ما خیلی ناامیدانه سراغ شما آمدیم و خود ما را هم آماده کرده بودیم که از رضا عطاران جواب رد بشنویم؛ یعنی می دانستیم چندان از گفتگو خوش تان نمیآید و حال و حوصله گفت و گو و عکاسی و این جور چیزها را ندارید؛ حالا واقعا چرا این طوری هستید؟
– شرایط راکه میبینید، همۀ از هم دلخوری دارند و همه ي چشم ها به تلفن همراه هاست که اگر از حرفی خوش مان نیامد، جواب دندان شکن نثار طرف کنیم که ختم کلام باشد و همه ي آفرین بگویند که مفید جوابش را دادی. زمانی که از این خبرها نبود، به خاطر حرف هایي که محض شوخی گفته بودم، چندین ماه زمین و زمان می لرزید،
حالا که همه ي افتاده اند به جان هم، ترس از گفتن چیزی که شاید به کسی یا جایی بر بخورد و باز هم همۀ چیز به هم بریزد مانع گفتن میشود و اصولا از خودم ناراحتم که با پای خودم میآیم این جا و سعی میکنم خیلی چیزها را نگویم ، در صورتی که اصولا میآییم تا بگوییم اما نمیگوییم، میآییم و تلاش میکنیم که نگوییم، پس چرا میآییم؟
اتفاقا توی گفت و گو هاي تصویری که از شما دیده ایم خیلی مفید حرف میزنید و کلا حرف هاي تان باحال بود.
– همین حالا خودتان دارید حرف قبلی را نقض میکنید. گفتید من شل و ول و بی حالم، حالا میگویید سر شوق می آورم (میخندد) نه ولی واقعا اگر بلد بودم مفید صحبت کنم، حتما اینکار را میکردم اما یکی از نواقص من همین هست که نمیتوانم مفید صحبت کنم.
امسال با دو فیلم «من سالوادور نیستم» و «آبنبات چوبی» بعنوان بازیگر روی پرده سینماها بودید و فیلم «دراکولا» هم به کارگردانی خودتان پخش شد. یک جورهایی میشود گفت نبض بخشی از فروش میلیاردی میلیاردی فیلمهای امسال در دست شما بود. هنوز هم از اینکه شما را «پول سازترین» بازیگر سینمای کشور ایران معرفی کنند، ناراحت میشوید؟
– پول سازترین ترین بار منفی دارد. احساس میکنم وقتی این حرف را میزنید منظورتان این هست که من دارم برای خودم یا تهیه کننده و آدم هاي دور و بر پول سازی میکنم، در صورتی که شما میدانید بخش زیادی از این فروش متعلق به سینمادار هست و باز بخش زیادی از این پول هزینه ساخت فیلم بوده و باز بخش زیادی از این فروش صرف مشکلات سینما و خرج سینما میشود و از این ها قبل، اصولا نیت، پول ساز بودن ما نیست.
ما کارمان را میکنیم و سعی میکنیم آن کار، خوشگل و قابل مشاهده باشد و وقتی کار مفید باشد، مردم دوست داشته باشند، میروند و میبینند و این ماجرا هم همیشگی نیست و شاید شما هم ندانید در طول سال از حدودا صد فیلمی که ساخته میشود، تعداد کمی زیان نمیکنند؛ کمتر از 10 فیلم.
شاید شما چنین تعریفی را قبول نداشته باشید ولی خود تهیه کننده ها و عوامل سینما که به این علت سراغ شما میآیند؛ یعنی با این باور که عطاران در هر فیلمی باشد آن فیلم مفید می فروشد، گزینش تان میکنند.
– میدانم اما میگویم خود عبارت «پول ساز بودن» عبارت خوبی نیست؛ مخصوصا هم اکنون در شرایط فعلی جامعه، نسبت دادن پول به یک آدم دیدنی نیست.
کلا با پول مشکل دارید؟
– شاید نتوانم کامل توضیح دهم اما فقط میتوانم بگویم که با وجود درآمدهایی که از همۀ این فیلم ها داشتم، همین حالا هیچ پولی ندارم. شاید برای همین هم قراردادهای بیشتری می بندم چون همه ي را خرج کردم.
یعنی این پول ها هیچ وقت باعث نشده که سبک زندگی یا رفتاری که پیش از این در مواجهه با زندگی داشتید تغییر کند؟
– نه اصلا. سبک زندگی ام همان طوری هست.
گفتید کلا حوصله دردسر ندارید، حالا چه دردسر بهره گیری از تکنولوژی باشد، چه دردسر گفت و گو و … با این طرز فکر چطور شده که سخت ترین کار یعنی کارگردانی را گزینه کرده اید؟ این سخت ترین کار ممکن هست؛ هم مورد قضاوت قرار میگیرد، هم با این همه ي آدم در ارتباط هستید.
– چون انتخابش کرده ام و دوستش دارم. خیلی وقت ها واقعا متوجه سختی اش نمیشوم. اتفاقا وقتی سخت تر باشد، اکثر کیف میکنم. این سختی در ذهن و فکرم تنوع ایجاد میکند و باعث میشود اکثر لذت ببرم.
ولی یک جاهایی وقتی از این تنوع و هیجان خارج شود و انجام یک پروژه به جای داشتن جذابیت، برای تان تبدیل به کار شود، دیگ راین طور فکر نمیکنید، چون زمان ساخت «کوچه اقاقیا» طولانی شده بود، کلافه شده بودید.
– بله، همین کار هم به یکنواختی برسد، اذیت میکند.
تا حالا به این فکر کرده اید که اگر یک روز این محبوبیت از دست برود، برای مردم معمولی شوید و دیگر کسی برای تان سر و دست نشکند، چه حسی پیدا میکنید؟
– به نظرم همین حالا هم کسی سر و دست نمی شکند.
این شکسته نفسی هست، چون مثلا عید سال قبل مردم به خاطر فیلم شما حتی ساعت سه نیمه شب یا شش صبح هم بلیت می خریدند.
– این ها شایعه نیست؟
نه اصلا. پارسال سینما آزادی ساعت سه صبح هم برای «من سالوادور نیستم» پخش داشت و روز 12 فروردین برای نخستین بار این فیلم 24 ساعت پشت سر هم پخش شد. حالا واقعا این ها را نمیدانید یا مثلا دارید سر کارمان میگذارید؟
– نه واقعا، پارسال عید مشهد بودم. حال بابا مفید نبود. تمام عید را توی بیمارستان می خوابیدم. می دانستم مردم فیلم را دوست دارند اما دیگر راجع به شش صبح و سه نیمه شب چیزی نشنیده بودم.
این نشانه سر و دست شکستن نیست؟
– مثلا یک فیلم دیگر مانند «دراکولا» که این اتفاق سر و دست شکستن برایش نیفتاد چی؟ آنجا هم من بودم اما چنین استقبالی از آن نشد. برای همین میگویم این حرفی که میزنید چندان درست نیست. خیلی چیزها باید کنار هم قرار بگیرند تا چنین اتفاقی بیفتد. فقط یکی از عوامل این فروش، بازیگر هست.
کلا سالوادور قصه جالبی داشت. اینکه یک آدم مذهبی را بگذارید وسط برزیل خودش خوشگل هست. هر کس هم از نگاه خودش فیلم را میبیند. یک آدم مذهبی از نگاه خودش فیلم را میبیند، شما شاید از نگاه خودتان مشاهده نمایید و یک بچه هم از نگاه خودش؛ مثلا از یک بچه بپرسیم فیلم سالوادور را دیدی؟ میگوید آره چقدر مفید رقصیدی. فقط از همان قسمت فیلم خوشش آمده.
اگر کس دیگری جز شما همین را بازی میکرد، این قدر می فروخت؛ یا مثلا اگر حضورتان در یک فیلم اهمیتی ندارد، چرا خودتان در «دراکولا» بازی کردید؟ شاید اگر یک بازیگر دیگر آن را بازی میکرد، همین اندازه هم فروش نداشت.
– نمیدانم. من توی همۀ جنبه ها انرژی خاصی گذاشتم. دلم میخواست حرفم را در این فیلم بزنم. شاید اگر به فکر خوشی مردم بودم یک طور دیگ رمی ساختم و اکثر هم می فروخت.
می دانستید که مردم با دراکولا چندان ارتباط برقرار نمیکنند؟
– تا اندازه اي حس میکردم اما نه دیگر تا این حد.
پس وقتی کم فروخت، احساس شکست کردید؟
– بله، من خودم فکر میکردم تا حدود 10 میلیارد بفروشد.
دیدنی اینجاست که «ردکارپت» با اینکه انتظار می رفت مردم چندان با آن ارتباط برقرار نکنند و با وجود اینکه در ماه رمضان پخش شد، خیلی اکثر فروخت.
– درمورد «ردکارپت» هم فکر میکنم اگر فضایش به فضای سریالهای کمدی ام نزدیک تر بود اکثر می فروخت.
چرا این قدر فضای فیلمهای سینمایی تان با سریال ها فرق میکند؟
– من دوست دارم همۀ وقت} کار متفاوت انجام دهم. اگر قرار بود باز هم یک چیزی مانند سریال ها بسازم که قبلا یکبار ساخته بودم.
هیچ کدام از فیلمهای تان در یک دسته بندی خاص قرار نمیگیرند اما ویژگی اصلی شان این هست که نسبت به سریال ها جدی ترند و فضای تلخ تری دارند. شاید هم به سن و سال تان مربوط میشود.
– ممکن هست این هم باشد ولی اکثر از همۀ توی ذهنم این هست که اگر قرار هست کاری بسازم باید با قبلی ها فرق داشته باشد.
یعنی اگر هم اکنون بخواهید سریال بسازید، دیگر سراغ آن حال و هوای سریالهای قبلی نمیروید؟
– امکان دارد در سریال دوباره همان کارها را انجام دهم.
اینکه مردم چندان دراکولا را نپسندیدند یک زنگ خطر برای شما نیست که حالا برای فیلمهای بعدی سراغ این فضا نروید؟
– همه ي وقت این اتفاق افتاده. حتی زمان یکه سریال هایم را می ساختم. این زنگ خطر برایم وجود داشت. انگار جزیی از زندگی ام شده. یکی از سخت ترین کارها فکر کردن به این نکته هست که حالا کار بعدی چه باید باشد؟ کجا باید باشد؟ و خلاصه چه اتفاقی باید بیفتد که ما ضربه نخوریم.
شما موقع ساخت دراکولا با یک جور اعتماد به نفس بسیار بالا وارد کار شدید، چون می دانستید برند رضا عطاران را دارید. یک جورهایی مطمئن بودید که فیلم می فروشد، این را قبول دارید؟
– تا حدی درست هست. مثلا وقتی شرایط پخش و فروش سالوادور را میدیدم به این فکر میکردم که برای دراکولا هم اتفاق خوبی خواهد افتاد.
خودتان هم دراکولا را دوست داشتید؟
– آره، خیلی دوست داشتم کارهای تازه اي انجام دهم و خیلی وقت ها انجام کارهای اخیر ضربه میزند، یعنی مردم عادت کرده اند یک آدم یا یک کارگردان را در یک قالب خاص ببینند. اگر فیلم از آن عادت بیرون باشد، آن وقت خیلی سخت برای شان قابل قبول میشود. من در بازیگری خیلی سعی کردم این عادت را بشکنم و یک جاهایی هم مانند «دهلیز» جواب داد.
چرا علاقه دارید که هم نویسنده کار باشید هم کارگردان و هم بازیگر، چرا بقیه کارها را به دیگران نمی سپارید؟
– به خاطر غرور هست دیگ ر(میخندد) ولی نه واقعا فقط توی اینکار این طوری شد.
اما در هر سه فیلم تان، هم متن ها را خودتان نوشتید، هم کارگردان بودید و باز هم کردید.
– نه. فیلمنامه «خوابم میاد» را احمد رفیع زاده نوشته بود، من فقط بازنویسی کردم. «ردکارپت» راکه اصلا نمی شد کس دیگری بنویسد، چون توی شرایط جشنواره بودیم و شبانه مینوشتیم و شکل عجیب غریبی داشت. طرح درآکولا را هم از قدیم داشتم و نوشتم. بعد تهیه کننده گفت خودت باید بازی کنی.
واقعا اگر اصرار تهیه کننده نبود، بازی نمیکردید؟
– ممکن بود بازی نکنم.
یعنی موقع نگارش فیلمنامه ،نقش را بر زمینه خودتان ننوشتید؟
– موقع نوشتن واقعا فکر میکردم که کس دیگری بازی میکند اما خب خودم بازی کردم.
یعنی اصرار آقای سرتیپی باعث شد؟
– اصرار که نه، یک توصیه بود و نهایتا خودم هم تصمیم گرفتم بازی کنم.
بعد که قرار شد خودتان بازی کنید، نقش را بر زمینه ویژگی هایي که دارید، تغییر دادید؟
– این برای همۀ کارها اتفاق میوفتد. چه متن را کس دیگری نوشته باشد چه خودم بنویسم در زمان کار معمولا تمرین میکنیم و توی این تمرین ها برخی اتفاق خو بیا بد میوفتد. بدها را حذف میکنیم و سعی میکنیم مفید ها بماند. معمولا در هر کاری درخواست میکنم که قبل از گرفتن پلان، اگر میشود تمرین داشته باشیم.
یکی از مسائلی که درمورد شما مطرح میشود این هست که همۀ نقش را به شکل و قالب خودتان در می آورید. یعنی یک جوری دیالوگ ها را میگویید که طنز شود یا حتی خندیدن خودتان باعث خنده دیگران میشود.
– بخش اعظمی از این ماجرا غریزی هست اما خب مطمئنا تفکر هم در آن دخیل هست اما مثلا درمورد دیالوگ گفتن، گاهی فیلمنامه راکه به دستم می سپرند، میبینم اگر جای یک کلمه ربط را عوض کنم، همۀ چیز درست میشود ولی به هر حال فکر میخواهد و حتی نمیشود خیلی واضح توضیح داد.
هیچ وقت شده با خودتان بگویید من رضا عطاران هستم و کارگردان نمیتواند به من بگوید چه کاری را انجام بدهم و چه کاری را انجام ندهم؟
– نه. اتفاقا توی بازیگری هر وقت با این شیوه جلو بروی نابود می شوي. خودم هم دیده ام که هر وقت از این غرور کاذب کوتاه آمده ام و حرف گوش داده ام به نتیجه بسیار خوبی رسیده ام.
یعنی اگر کاری خوشایندتان نباشد برای آن وارد چالش هم نمیشوید؟
– خیلی وقت ها پیش آمده که چنین حسی داشته ام؛ مثلا در فیلم «دهلیز» موقع ضبط، یک جاهایی فکر میکردم اشتباه هست اما با این حال سعی کردم کاری را بکنم که از من میخواهند. وقتی هم نتیجه اش را دیدم، متوجه شدم درست بوده.
در دهلیز یک نقش جدی و کاملا احساسی بازی کردید و یک جورهایی توانستید قالب همیشگی رضا عطاران را بشکنید. آن فیلم اثر خودش را گذاشت و با تعریف و تمجید زیادی روبرو شد. چه دلیلی باعث شد بعد از آن دوباره تصمیم بگیرید چنین کاری را تکرار کنید و مثلا در فیلمی مانند «آبنبات چوبی» که اثر خوبی نیست بازی کنید؟
– این حس تنوع طلبی همه ي وقت هست و هر جا حس کنم بد نیست که بازی کنم، همکاری میکنم.
موقع پذیرش یک نقش به چه چیز فکر میکنید؟ صرفا فیلمنامه برای تان مهم هست یا آدم هایي که توصیه میدهند؟
– یکی از بخش هاي مهم فیلمنامه هست. گرچه باید بگویم یکی از مسائلی هم که به آبنبات چوبی و هم به درآکولا ضربه وارد زد این بود که فیلم برداری آبنبات چوبی با پیش ساخت درآکولا همزمان شده بود و تداخل این کارها هم نتیجه خوبی نداشت.
بحث دهلیز پیش آمد و ماجرای اعدام و این جو رحرف ها انگار کلا از بیماری و مرگ می ترسید.
– قبلا این جوری بودم. دوستانم که مریض می شدند نمی رفتم بیمارستان، چون هر وقت می رفتم و در فضای بیمارستان قرار میگرفتم، حالم بد می شد. مثلا آن موقع ها یک سرطانی میدیدم از حال می رفتم و بهم آب قند می دادند. فکر اینکه این آدم ممکن هست چند روز دیگر پیش ما نباشد، برایم ترسناک بود.
اما از وقتی به خاطر پدر مجبور شدم بروم مشهد و شب ها در بیمارستان کنار او بمانم، اوضاع تغییر کرد چون در آی سی یو بستری بود و آنجا هم آدم در مواجهه مستقیم با مرگ قرار میگیرد.
در همان مدتی که آنجا بودم، چند مورد فوت پیش آمد. خودم هم باورم نمی شد. کارهایی انجام دادم که فکرش را هم نمیکردم. مثلا یکبار وقتی داشتند به یک بیمار در حال مرگ تنفس مصنوعی می دادند، رفتم گفتم بگذارید من هم اینکار را انجام دهم شاید انرژی من باعث شود که برگردد.
عجیب هست کسی که در سریال «بزنگاه» با مرگ شوخی میکند، حالا به جایی رسیده که در بیمارستان برای زنده بودن یک بیمار در حال مرگ، وارد عمل میشود و به او انرژی میدهد.
– هر دوی اینها یک معنی دارد و آن مبارزه و بهره گیری از انرژی برای زندگی کردن هست.
درمورد رضا عطاران میگویند در کار بسیار خوش قول هست و خیلی کم غر میزند. حتی همین امروز هم درست رأس ساعت سه که قرار داشتیم این جا بودید و توانستیم کاملا این مسئله خوش قول بودن را حس کنیم.
– همۀ این تعریف هاي مثبتی که از من میشنوید در نتیجه علاقه من به کار هست، چون کار را دوست دارم بنابراین خوش قول هستم و اگر ساعت چهار صبح هم از من بخواهند، میروم سر کار. گرچه برای سر وقت رسیدن به این جا اصلا چنین دلیلی نداشتم (میخندد) گاهی هم یک بدجنسی هایي هم میکنم و مثلا دیر میروم.
رضا عطاران سه فیلم در سینما ساخت اما هنوز هم سریال هایش در ذهن مخاطبان ماندگارتر و پیروز تر به حساب میآید. از او می پرسیم که کلا خودش را در تلویزیون پیروز تر میداند یا سینما؟
– خودم از کارهای تلویزیونی اکثر راضی هستم.
خب وقتی خودتان راضی ترید و مردم هم طنز شما را در تلویزیون اکثر دوست دارند چرا دیگر بر نمیگردید؟ لج هنری کردید و تغییر مسیر دادید؟
– یک بخشش را قبول دارم که لج هنری هست، جمله خوبی هم گفتید (میخندد) مثلا بعد از سریال بزنگاه شاید چنین شرایطی به وجود آمد اما یک بخشی هم بر میگردد به اینکه گفتم مغزم دیگر نمیکشد و فقط کارهای کوتاه را میتوانم انجام دهم. در سینما کل یک فیلم 90 دقیقه هست و تایم فیلم برداری هم نهایتا دو ماه. در سریال اما باید زمان زیادی صرف کرد. همانطور که خودتان هم گفتید مانند «کوچه اقاقیا» یک جایی ممکن هست خسته شوم و حالم خراب شود.
رضا عطاران در مصاف با فضای مجازی چه میکند؟
خب چرا فحش می دن؟
یک ویژگی دیدنی رضا عطاران این هست که کلا چندان با تکنولوژی و فضای مجازی و این ها کاری ندراد. گرچه چهار سال پیش جواد عزتی خیلی زورکی برایش اینستاگرام باز کرده اما توی این چهار سال فقط 150 تا پست گذاشته. ازش می پرسیم وقتی پست میگذارد، کامنت ها را هم میخواند؟ میگوید: «چندتایش را زمان بیکاری خوانده ام.
یک زمانی فحش نمی دادند. از زمانی که فحش مینویسند، دیگر نمیخوانم چون مثلا اولش کلی تعریف میخوانم و میبینم همه ي نوشته اند ایول، دمت گرم، چه بازی خوبی. بعد یکهو بعد از این همۀ تعریف، می عرف به یک فحش بد که اثر کل آن قبلی ها را خراب میکند.»
واقعا این فحش ها روی شما اثر میگذارد؟
میگوید: «به نظرم کلا چیز خوبی نیست. مثلا من هم اکنون اگر یک فحش بدهم، شما چه حسی پیدا میکنید؟ (میخندد) خب وقتی عادت میکنی به تعریف شنیدن، بعد چنین اتفاقی میوفتد، خیلی بد هست.»
دیدنی اینجاست که عطاران کماکان اتومبیل ندارد و از خودرو خوشش هم نمیآید. میگوید: «به نظرم جهان ارزش خیلی گیر دادن و دقت به جزییاتش ندارد، بنابراین من هم سعی میکنم خیلی به این چیزها دقت نکنم. برای همین جمله اول فیلم «خوابم میاد» را خیلی دوست دارم. اینکه وقتی راحت ترین راه زندگی کردن را پیدا کنیم ،آن موقع هست که خوشبختیم.»
معمولا با آژانس و تاکسی توی شهر تردد میکند و وقتی می پرسیم اسنپ هم میگیرید؟ میگوید: «خودم با تلفن همراه خودم نمیگیرم چون نمیخواهم شماره ام پخش شود اما مثلا همین حالا که بخواهم بروم از شماها میخواهم برایم اسنپ بگیرید.»
عطاران چقدر فیلم میبیند و کتاب میخواند؟
دروغ گفتم؛ فیلم چندان میبینم
عطاران در برخی از گفت و گو هایش گفته که میانه خوبی با فیلم مشاهده و کتاب خواندن ندارد. خیلی ها هم میگویند رضا عطاران و مهران مدیری نه کتاب میخوانند و نه فیلم میبینند. از او می پرسیم این مسئله چقدر واقعیت دارد/ میگوید: «خیلی کم کتاب میخوانم. یک زمانی این جزء ایده هاي فکری من بود که هر چیزی بخوانم روی کارهایم تاثیر میگذارد
اما هر چه در دنیای حقیقی ببینم خودم راجع به تاثیر آن تصمیم میگیرم. مسائل زندگی روزمره و آدم هاي معمولی خیلی مستندتر و حقیقی تر میباشند و اگر بخواهم آن را نمایش بدهم هم خوشگل تر هست و هم منحصرا برای خودم میشود.»
حالا واقعا کتاب نمیخوانید یا این حرف فقط یک جور پز هست؟ میگوید: «یک دوره اي جزء نمایش و پزم بود که میگفتم فقط «بیگانه» آلبر کامو را خوانده ام (میخندد) گرچه بعدها گفتم که «کافکا در کرانه» موراکامی را هم خوانده ام و تعداد کتاب هایم شد دو تا. اما اگر درمورد مشاهده فیلم جایی صحبت کرده ام، همین هم اکنون میگویم که دروغ گفته ام، فیلم میبینم.»
نگاه دیدنی عطاران به زندگی و اینکه چطور سعی میکند جهان را بگذراند:
خوشبختی همین جاست
عطاران بارها گفته سعی میکند توی زندگی بهش خوش بگذرد. حتی گفته اگر مجبور باشد در یک اتاق دو متری هم زندگی کند سعی میکند باز هم خوش بگذراند. همین حالا هم به ما میگوید: «به نظرم همه ي میتوانند این طوری زندگی کنند. وقتی که تو را مجبور کنند در جایی مانند یک اتاق یک در یک زندگی کنی، بالاخره می تواني خودت را تطبیق دهی
و احساس خوشبختی کنی. به نظرم ما کاملا به اجبار توی این جهان هستیم و خب این هم مانند همان زندگی توی یک اتاق هست. میتوانیم سعی کنیم خوشبخت باشیم.»
می پرسیم یعنی همه ي وقت این آمادگی را دارید که اگر مشکلی پیش بیاید در مواجهه با آن باز هم احساس خوشبختی کنید؟ میگوید: «آمادگی اش را دارم. به خاطر شرایط مالی و اجتماعی خانواده ام، قبلا توی زندگی ام شرایطی را تجربه کرده ام که باعث شده همۀ وقت} فکر کنم هر اتفاقی ممکن هست برایم بیفتد. برای همین آمادگی اش را دارم.»
با این حال حس میکنیم عطاران نسبت به قبل یک مقدار آرام تر یا مثلا بی حوصله تر شده. شاید به بالا رفتن سن ربط داشته باشد و شاید هم به برآورده نشدن انتظارش در فروش درآکولا. میگوید: «شاید یک مقدار سرما خوردم که اینطوری فکر میکنید. شاید هم اکثر از همه ي به خاطر سن باشد. کلا وقتی اتفاق بدی میوفتد، همه ي وقت دنبال چیزی هستم که اثرات آن اتفاق بد را بشورد و ببرد. هم اکنون هم بعد از درآکولا منتظر همین اتفاق هستم.»
عطاران در برخی از گفت و گو هایش گفته که عطاران همه ي چیز را راحت میگیرد جز خانواده اش
احساس آرامش
شاید به نظر نیاید اما رضا عطاران با اینکه ظاهرا بی خیال به نظر میرسد اما نسبت به خانواده اش احساس مسئولیت عجیبی دارد. مثلا همین پارسال وقتی پدرش بیمار بود، کارش را ول کرد و یک مدت رفت مشهد تا کنار او باشد. انگار خط قرمز بی خیالی اش، خانواده هست. میگوید: «فکر میکنم که منزل آدم را به سمت خودش میکشد. وقتی پدرم حالش مفید نبود، اگر تهران می ماندم راحت نبودم چون دوست دارم اعصاب و خیالم راحت باشد و کسی را آزار ندهم.
برای همین وقتی مشهد بودم احساس میکردم دارم کار درست را انجام میدهم و آدم خوبی هستم. آدم برخی وقت ها فقط با انجام دادن یکسری از کارها احساس آرامش میکند. من هم مانند همه ي به طریقی دنبال آرامش هستم و فک رمی کنم این آرامش را آنجا و کنار خانواده پیدا میکنم. در منزل پدری هم که فقط آدم میخوابد.» (میخندد)
روایت علیرضا داوودنژاد از همکاری با رضا عطاران
هنوز قابل کشف هست
زمانی که عطاران بعنوان کمدین در تلویزیون جا افتاده بود، علیرضا داوودنژاد برای فیلم «هوو» از او دعوت به همکاری کرد. در واقع میشود گفت که عطاران جدی ترین کارش را در سینما به کمک داوودنژاد شروع کرد. بعد از دو فیلم «هوو» و «تیغ زن» این کارگردان بود که عطاران جایگاه ویژه اي در سینما پیدا کرد و به حضورش در این مسیر ادامه داد.
داوودنژاد درمورد چگونگی گزینه رضا عطاران، شیوه کار کردن با او و میزان جدیت و تلاشی که برای در آوردن یک نقش از خودش نشان داده روایت جالبی دارد.
به شدت جدی هست
عطاران جزء پرسوناژهایی هست که به شدت در کارشان جدی میباشند. درست هست که اکثر کارهای کمدی بازی میکند اما سینما برایش جدی هست. ما زمان «هوو» مدت طولانی با هم معاشرت کردیم.
علت گزینه
یک شب پسرم رضا آمد به من گفت: «بابا بیا امشب این برنامه تلویزیونی را تماشا کن.» برنامه اي بود که رضا عطاران در آن بازی میکرد. گفت ببین چقدر مفید هست. من هم دیدم واقعا یک چیزی در بازیگری اش وجود دارد که خیلی کمیاب هست. با او قرار گذاشتم. آمد یک مدت طولانی معاشرت کردیم و تمرین هاي درست و حسابی انجام دادیم. یکی از ویژگی هاي رضا این بود که سر همۀ صحنه ها می آمد. کاری نداشت که خودش نقش دارد یا نه. می آمد و دائم کنار من بود.
یواش یواش مانند یک مشاور یا دوست راجع به هر چیزی با هم حرف می زدیم. میدانید این هشیاری خاصی میخواهد. نهایتا آنجا بود که در یک صمیمیت خیلی ناب تری با خودش برای ایفای نقش قرار گرفت. به هر حال همۀ ما جنبه هاي ناپیدایی داریم که باید تقویت شوند. من یک چیزی در عطاران دیده بودم. حس کردم اگر بتوانم روی آن جنبه بایستم
و آن را تقویت کنم، حتما اتفاق خوبی میوفتد. مدام کار کردیم تا با آن رگه زیبا و دوست داشتنی و کودکانه که در وجود عطاران نهفته هست، تماس صمیمانه تری پیدا کنیم و به آن پروبال دهیم.
رضا هنوز جای کار دارد
به نظرم رضا عطاران هنوز هم انعطاف پذیری زیادی دارد. من فکر میکنم هنوز هم جنبه ها و حال و هواهای خاصی در او وجود دارد که دستیابی به آن ها میتواند پرسوناژهای زیبا و متفاوتی ایجاد کند. او کماکان بعنوان یک بازیگر زندهاست و جای کار تازه دارد.