پارس ناز پورتال

حکایت های بسیار زیبا و خواندنی گلستان سعدی

حکایت های بسیار زیبا و خواندنی گلستان سعدی

حکایت های بسیار زیبا و خواندنی گلستان سعدی 

برترین حکایت های خواندنی از گلستان سرشناس سعدی شاعر نامدار ایرانی را برای شما داریم که واقعا آموزنده و مفید و خواندنی هستند. یکی از شاهان، شبی را تا بامداد با خوشی و عیشی به سر آورد و در آخر آن شب گفت:ما را به دنیا خوشتر از این یکدم نست کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست

 

فقیری «صبور» که در بیرون قصر شاه، در هوای سرد خوابیده بود، صدای شاه را شنید، به شاه خطاب کرد:

 

ای آنکه به بخت تو در عالم نیست گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست

 

شاه از سخن «و صبر» فقیر خوشحال گردید و کیسه ای با هزار دینار از دریچه قصر به سمت فقیر نزدیک کرد و گفت: «ای فقیر! دامنرا بگشا.»

 

فقیر گفت: دامن ندارم زیرا لباس ندارم!

 

دل شاه به حال او بیشتر سوخت و یک دست لباس خوب به آن دینارها افزود و به آن فقیر داد.

 

آن فقیر در حفظ آن پول و کالا نکوشید، بلکه در اندک زمانی همه ی ي آن را خرج کرد و پراکنده نمود. «و در مورد اموال، اسراف و زیاده روی کرد.»

 

ماجرا را در آن وقت که شاه از آن فقیر بی خبر بود به شاه گزارش دادند. شاه ناراحت شد و چهره در هم کشید. در همین مورد است که هوشمندان آگاه گفته اند: «از تندی و خشم شاهان بر حذر باش، زیرا تلاش آن ها در امور مهم کشور می گذرد و تحمل ازدحام عوام نکنند.»

 

حرامش بود نعمت پادشاه که موقعمهلت ندارد نگاه
مجال سخن تا نیابی ز پیش به بیهوده گفتن مبر قدر خویش

شاه گفت: این گدای گستاخ و اسرافکار را که آن همه ی ي نعمت را در چند روز اندک تلف کرد از اینجا دور کنید، زیرا خزانه بیت المال غذای تهیدستان است نه طعمه برادران شیطانها.«۶۲»

 

ابلهی کو روز روشن شمع کافوری نهد زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ

 

یکی از وزیران خیرخواه به شاه گفت: «چنین مصلحت دانم که به چنین فقیران به اندازه کفایت «و اندک اندک» داده شود، تا آنها خرج کردن، راه اسراف را نداشته باشند، ولی برای صاحبان همت نیز مناسب نیست که با خشونت شدید و زننده با فقیر برخورد کنند، به طوری‌كه یکبار با لطف سرشار او را امیدوار سازند و سپس دل او را با تندی و خشونت رنجور و خسته نمایند.»

 

به روی خود در طماع باز نتوان کرد چو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد
کس نبیند که تشنگان حجاز به سر آب شور گرد آیند
هر کجا چشمه ای بود شیرین مردم و مرغ و مور گرد آیند

 

«به این ترتیب باید گفت: «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» ولی در ماجرای فوق، نه شاه در نفاق و در خشونت، اندازه را رعایت کرد و نه فقیر در نگهداری اموال، رعایت و انظباط را نمود و هر به خاطر دوری از اندازه، مورد سرزنش هستند.»