پارس ناز پورتال

داستان جالب ضرب المثل تو نخندی من بخندم

داستان جالب ضرب المثل تو نخندی من بخندم

داستان جالب ضرب المثل تو نخندی من بخندم 

هر وقت کسی انقدر درد و رنج داشته باشد که نای غصه خوردن را هم نداشته باشد این ضرب المثل درمورد وی مصداق پیدا میکند. کاربرد ; این ضرب المثل در مورد کسانی صدق میکند که در اثر ناراحتی و رنج چندان حوصله غصه خوردن هم ندارند, همین طور در مورد کسی که گیر فرد بی مسئولیت و خوش تخیلی میوفتد, از این ضرب المثل بهره گیری میکنند.

 

حکایت ضرب المثل;
طلب کاری بود که هر وقت به سراغ طلبش می رفت بدهکار بهانه اي می آورد و طلبش را نمی داد. روزی تصمیم گرفت که هر طور که شده طلبش را وصول کند. پس شمشیرش را بر داشت و به سمت دکان بدهکار به راه افتاد. در راه با خودش میگفت یا طلبم را میگیرم و یا با همین شمشیر به حسابش می عرف.

 

وقتی به دکان بدهکار رسید با صدای بلند فریاد زد که پولم را می دهي یا با همین شمشیر به حسابت برسم. بدهکار هم که خشم و غضب طلبکار را دید لبخندی زد و گفت اتفاقا هم اکنون در فکر تو بودم. میخواهم تمام بدهی ام را یک جا به تو پرداخت کنم. طلبکار که دید, مرد دیگر پوزش و بهانه اي نمی آورد خشمش فرو نشست, شمشیرش را پایین آورد و گفت بدهی ات را بده.

 

بدهکار گفت; برنامه اي دارم که به زودی تمام بدهی ام را میپردازم. سپس گوسفندانی راکه از جلوی دکانش می گذشتند, نشان داد و گفت; در هر رفت و برگشت اندکی از پشم این گوسفندان به خار و خاشاک گیر می‌کند که من از امروز آنها را جمع میکنم وقتی به قدر کفایت شد پشم ها را می‌شویم بعد به همسرم میدهم تا از آنها نخ بریسد.

 

نخ ها را به رنگرز میدهم رنگ کند و سپس به منزل می‌برم تا زنم با آنها قالی ببافد. کار قالی که به اتمام رسید قالی ها را در بازار می فروشم. سپس دختر و پسرم راکه دم اقبال میباشند سر و سامان میدهم, بعد هم اگر خدا بخواهد دست و زن و بچه ام را میگیرم و میروم زیارت. بعد از زیارت هم رفقا و اقوام را باید دعوت کنم و سور بدهم تو هم که از رفقا مفید من هستی باید بیایی, توی همان مهمانی هر مقدار پولی که باقیمانده باشد تقدیمت می‌کنم.

 

طلبکار که این مهملات را شنیده بود ناخودآگاه از فرط عصبانیت خنده اش گرفت و بلند بلند خندید.

 

مرد بدهکار که خنده طلبکار را نشان از رضایت او دید, گفت; باید هم بخندی! تو نخندی, من بخندم. تو فکر می کردي که پولت ازدست رفته اما اکنون می‌بینی که حاضرم به همین زودی طلبت را یکجا بدهم.

 

طلبکار که دیگر نمیدانست از فرط عصبانیت چکار کند, فریاد کشید و به سمت بدهکار حمله کرد.