پارس ناز پورتال

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

مجموعه : اخبار سینما
دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای زیبا و ماندگار فیلم ها

وقتی صدمه دیدن و ترسیدنت برای مدت طولانی ای ادامه داشته باشه .

اون ترس و درد به نـفـرت تبدیل میشه

و نـفـرت دنیات رو برای همیشه عوض میکنه …

تپه خاموش

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای ماندگار فیلم ها

 

صدفی به صدف مجاورش گفت: «در درونم درد بزرگی احساس میکنم؛ دردی سنگین که سخت مرا می‌رنجاند.»

صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت: «ستایش از آن آسمان‏ها و دریاهاست؛ من در درونم هیچ دردی احساس نمی کنم؛ ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.»

در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید؛ به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت: «آری! تو خوب و سلامت هستی امّا دردی که همسایه‌ات در درونش احساس می‌کند مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.»

Book Title: [The Wanderer – 1932]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای زیبا 

 

کریس جانسون: «یه نقاش ایتالیایی هست اسمش کارلوتیه و اون… اهوم… اون زیبایی رو اینطور تعریف کرده: اون میگه زیبایی مجموعه‏ای از اجزاییه که آنچنان باهم هماهنگ هستن که نیازی نیست چیزی دیگه‏ای بهشون اضافه بشه، برداشته بشه و یا جایگزین بشه… و این چیزیه که تو هستی… تو زیبایی…»

لیز: «واو!»

Film Title: [Next – 2007]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای ماندگار سینمای کشور جمهوری اسلامی ایران

 

کریم: «اصلاً تو می‏دونی صدهزارتا ماهی چندتا میشه؟»

پسر بچه: «خب میشه صدهزارتا.»

عنوان فیلم: [آواز گنجشک‏ها – 1386]

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

معاویه: «قویتر از ذوالفقار علی سراغ داری؟»

عمرو بن عاص: «آری، جهل مردم.»

امام علی «ع» – 1375

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای زیبا و ماندگار فیلم ها

 

دنيا را بغل گرفتيم

گفتند: امن است هيچ كاری‌ با ما ندارد

خوابمان برد…

بيدار شديم،

ديديم آبستن تمام دردهايش شده‌ايم…

حسين_پناهی‌

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای زیبا

 

هرگز قاطی چیزای از پیش تعیین شده نشو …

چارلی چاپلین تو یه مسابقه ی تقلید از چارلی چاپلین درمونت کارلو شرکت کرد و سوم شد!!

Locky Number Slevin«2006»

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای ماندگار

 

همون طور که یهو خوابت میبره،

منم به همون سادگی عاشقش شدم.

اولش آروم آروم، و بعدش ناگهانی.

تقصیر ستاره بخت ماست 2014| جاش بون

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای ماندگار سینمای کشور جمهوری اسلامی ایران

 

کریدی: «بمیر… بمیر… چرا نمی میری؟»

وی: «زیر این نقاب چیزی فراتر از گوشت و خون وجود داره؛ زیر این نقاب یک آرمان وجود داره آقای کریدی و آرمان ها ضدگلوله هستند.»

Film Title: [V for Vendetta – 2005]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای عاشقانه

 

کامبی شیمادا: «برو بسمت شمال. جنگ قطعی اونجا درمی‏گیره.»

گوروبی کاتایاما: «خب چرا اونجا سنگر درست نمی‏کنی؟»

کامبی شیمادا: «یه سنگر خوب به جایی واسه رخنه کردن احتیاج داره. دشمن باید طمع کنه که بیاد داخل و اونوقته که ما بهشون حمله می‏کنیم. اگه فقط دفاع کنیم، جنگ رو می‏بازیم.»

 Film Title: [Seven Samurai – 1954]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای ماندگار سینمای جهان

 

هیچ چیز خاطرات را از لحظات عادی متمایز نمیکند،بعدهاست که آنها با نشان دادن زخم هایشان مدعی یادآوری می شوند.

” اسکله “

کریس مارکر / 1962

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای جالب  

 

خـانــم دارابــی : اعـتـراف کـنـیـد که بــه زنــهـا نـگـاه ابــزاری داریــد. اعـتــراف کـنـیـد؟!

دکـتـر : بـسـتـگـی به زنـش داره

ورود آقــایــان مـمـنـوع

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای به یاد ماندنی

 

هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو… تو تا حالا کسی رو کشتی؟»

پریس: «نه.»

هکتور: «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟»

پریس: «نه.»

هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن می‏میرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن می‏دونی نه چیزی راجع به عشق.»

Film Title: [Troy – 2004]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما

دیالوگ هـای معروف

 

دیوید: «یه مردی رو می‌شناختم که کور بود. وقتی چهل سالش شد جراحی کرد و بینائیشو بدست آورد.»

دختر: «چطوری بود؟»

دیوید: «اولش خیلی خوشحال بود. چهره‌ها… رنگ‌ها… منظره‌ها… ولی همه ی ی‌چی تغییر کرد. دنیا بدبخت‌تر از اون بود که تصور میکرد. هیچکس بهش نگفته بود چقدر کثافت اونجاست. چقدر زشتی. همه ی ی جا زشتی می دید. وقتی کور بود، عادت داشت با یه تیکه چوب تنهایی از خیابون رد بشه. وقتی بینائیش رو بدست آورد، از همه ی ی چی می‌ترسید. شروع کرد توی تاریکی زندگی کردن. هیچوقت از اتاقش بیرون نمیومد. سه سال بعدم خودشو کشت.»

Film Title: [The Passenger – 1975]

 

دیالوگ های خواندنی و تاثیرگذار سینما