بد نیست زن نسبتبه شوهرش مختصر مراقبتى داشته باشد لیكننه به حدى كه به بدگمانى و وسواسیگرى منتهى شود،بدبینى یك بیمارىخانمانسوز و صعب العلاجى است،متاسفانه بعضى خانمها بلكه بسیارى ازآنها به این مرض مبتلا هستند. یك زن وسواسى خیال مىكند شوهرش به طور مشروع یاغیر مشروع به او خیانت مىكند، فلان زن بیوه را گرفته یا مىخواهد بگیرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دیر بهمنزل مىآید لابد دنبال عیاشى مىرود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه
دارند،چوننسبتبه فلان زن بیوه و كودكانش احسان مىكند مىخواهد او را بگیرد،چون در اتومبیلش یك سنجاق سر پیدا شد معلوم مىشود محبوبهاش را بهگردش برده است،چون فلان زن برایش نامه نوشت معلوم مىشود زناوست،چون فلان دختر از او تعریف كرد كه مرد خوش تیپ و خوشاخلاقى است معلوم مىشود عاشق و معشوقند،چون فلان وقتبه حمامرفت معلوم مىشود خیانت كرده است،چون اجازه نمىدهد نامههایش رابخوانم معلوم مىشود نامههاى
عاشقانه است، چون به من كم محبتشدهمعلوم مىشود معشوقه دیگرى دارد،چون به من دروغ گفت معلوم مىشودخیانتكار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقاتخوشى را خواهید گذراند معلوم مىشود زن دیگرى دارد،چون دوستم بهمن گفت: شوهرت به فلان خانه رفتحتما در آنجا زنى دارد،چون فالگیرگفت:یك زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنى مىكند معلوم مىشود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با این قبیل شواهد پوچ خیانتكارى شوهرشانرا باثبات مىرسانند،حس بدبینى تدریجا در آنها تقویتشده به یقینتبدیل مىگردد،از بس در این باره فكر مىكنند از در و دیوار قرینهمىتراشند،شبانهروز فكر و ذكرشان همین مطلب است،با هر كه مىنشیننددم از خیانت و بىوفایى مىزنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در میانمىگذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تایید نمودهصدها داستان و حكایت از خیانت مردها نقل مىكنند.
ایراد و ناسازگارى شروع مىشود،اوقات تلخى و بد اخمىمىكند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمىرسد،هر روز قهر و دعوا مىكند،به خانه پدر و مادرش مىرود،به شوهرش بىاعتنایى مىكند،مثل سایه اورا تعقیب مىكند،جیب و بغلش را مىگردد،نامههایش را با حرص و ولعمىخواند،تمام اعمال و حركاتش را كنترل مىكند،هر حادثه بىربطى رادلیل محكمى بر خیانتشوهرش به حساب مىآورد.
با اینگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندانبىگناهش تنگ مىكند،خانه را كه باید محیط صفا و مودت و آسایش باشدبه زندان سختبلكه جهنم سوزانى تبدیل مىكند، در آتشى كه روشن كردهخودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز مىسوزاند، هر چهمرد دلیل بیاورد،سوگند یاد كند،التماس و گریه كند و بخواهد عدم خیانتخویش را اثبات كند ممكن نیست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانعگردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیكن در عین حال بد نیستبه داستانهاى زیر توجه فرمائید:
«خانمى در دادگاه حمایتخانواده میگوید:تعجب نكنید كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایىگرفتهام،حالا دیگر مطمئنم كه شوهرم به من خیانت میكند،چند روز پیشدر خیابان تخت جمشید او را با یك خانم شیك سلمانى رفته دیدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجلهاى را كه فال مفصلىدارد مىخوانم،بیشتر هفتهها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماهاوقات خوشى را خواهید گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زندیگرى است.
به علاوه اصلا حس مىكنم كه شوهرم دیگر محبتهاى گذشته راندارد،و به آرامى اشكهایشرا پاك مىكند.
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه كنم؟كاش این مجلهها فكراینطور خوانندگانشان را مىكردند،و كمتر از این دروغها سر هم مىكردند،باور كنید روزگار من و بچههایم از دست این فكرها سیاه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولى مىرسد بلائى بروزگارم مىآوردكه پولها را چه كردى؟یا اگر نوشته باشد:نامهاى به دستت مىرسد كه واىبه حالم، فكر مىكنم حالا كه این زن با استدلال رفتارش عوض نمىشودهمان به كه از هم جدا شویم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«یكماه پیش از یك مهمانى به خانه بازمىگشتم،یكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم،قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم،در راههمسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه یك سنجاق سر را به مننشان مىداد پرسید این سنجاق متعلق به كدام زن است؟من كه از ترس یادمرفته بود چه كسى سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحى بدهم،او را بهخانه مادرش رساندم،شب كه براى بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد كهدیگر حاضر نیستبه خانه باز گردد،علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتراستبا همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگى كنى (2) ».
زن جوان ضمن طرح شكایت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها بهعنوان اینكه در ادارهاش كار دارد دیر بخانه مىآید،همین امر موجبناراحتى من شده است،مخصوصا موقعى كه چند تن از زنهاى همسایهگفتند شوهرت دروغ مىگوید:شبها به جاى كار اضافى در اداره در جاىدیگر سرگرم خوشگذرانى استسوءظن مرا نسبتبه او بیشتر نموده،حاضر نیستم با مردى كه به من دروغ مىگوید زندگى كنم. در این هنگام شوهر زن چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و درروى میز رئیس دادگاه قرار داد و خواهش كرد نامهها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود كه دروغ نگفتهام و بىجهت همه شب با دادو فریاد و اعتراضات بیجاى خود اعصاب مرا ناراحت مىكند.
در این هنگام رئیس دادگاه شروع بخواندن نامهها نمود،یكى ازنامهها حكم اضافه كار بود كه به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود كهاز ساعت 4 تا 8بعد از ظهر در برابر دریافت دستمزد چهار ساعت كاراضافى باید انجام دهید،نامههاى ادارى دیگر نیز ثابت مىنمود كه باید براى شركت در كمیسیونهاى مختلف در ساعات مقرر حضور یابد. زن جوان جلو میز رئیس دادگاه آمد پس از دیدن نامهها گفت:منهر شب كه شوهرم مىخوابید جیبهایش را جستجو مىكردم ولى هیچیكاز این نامهها را ندیدم. رئیس دادگاه گفت:ممكن است آنها را در كشوى میز گذاشته و بهخانه نیاورده باشد. مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مىدهد كه دچارسوءظن شدهام،و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمىبرد،فكر مىكنم همسرمحاضر نیستبا من زندگى كند. در این موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانید و در حالیكهاز شدت شوق گریه مىكرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)
دكتر دندان پزشك به دادگاه شكایت نموده گفت:«همسرمبىنهایتحسود است،من پزشك دندان هستم،خانمها نیز به من مراجعهمىنمایند،همین مطلب باعثحسادت همسرم مىشود و هر روز بر سر اینموضوع با هم نزاع داریم،او معتقد است من نباید زنها را معالجه كنم،منهم نمىتوانم به خاطر حسادتهاى بیجاى او مریضهاى همیشگى خودم را زدستبدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى این فكربیجا زندگى را بما تنگ كرده است…چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بین ما دعوا شد،گفت: براى دیدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار كنار دختر خانمى نشستم،صحبت از طرز كار من شده،آن دختر بدون اینكه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تیپى است.گفته یك دختر سبب شده كه مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)
زنى به شوراى داورى شكایت نموده گفت:«یكى از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد،او را تعقیب كردم متوجه شدم حقیقتدارد،به قدرى ناراحتشدم كه به خانه پدرم رفتم،اكنون از شما مىخواهمكه شوهر خطاكارم را تنبیه كنید. شوهر در ضمن تایید سخنان زن گفت:براى خرید دارو بهداروخانه رفتم،در ضمن خرید متوجه شدم:زنى كه براى خرید شیرخشك به داروخانه آمده پولش كم است،به او كمك كردم،بعدا كه فهمیدمزن بیوه و بیچارهاى استبه كمكهایم ادامه مىدادم.
داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیتشوهر شدند و آنها را آشتىدادند». (5)
مطلب مذكور مشكل بزرگى است كه براى بسیارى از خانوادههااتفاق مىافتد، دبختخانوادهایكه به چنین بلائى گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلویشان پایین نمىرود،بیچاره كودكانبیگناهى كه در یك چنین محیط بدبینى و نزاع و كینهتوزى زندگى مىكنند،آنچه مسلم است اینكه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت،در اینمحیط عقدههایى پیدا مىكنند كه معلوم نیست در آینده سر از كجا در آورد. زن و مرد اگر با همین حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یكدیگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدایى منتهى خواهد شد،در آنصورت نیز زن ومرد هر دو بدبخت مىشوند،زیرا مرد از یك طرف خسارتهاى زیادى راباید متحمل شود،
از طرف دیگر معلوم نیستبه این آسانیها بتواند همسرمناسبى پیدا كند،بر فرض اینكه همسرى انتخاب كرد معلوم نیستبهتر ازاین باشد،زیرا ممكن است عیب بدبینى را نداشته باشد لیكن امكان داردعیب یا عیبهاى دیگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عیب بدگمانىباشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهى با مشكلبزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فكر كند این زن وسواسى را طلاق مىدهم و از شرشنجات پیدا مىكنم،آنگاه با زن بىعیب و نقصى وصلت مىنمایم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز میكنم باید بداند كه این فكر خامى بیش نیست وچنین موفقیتى خیلى بعید است،بر فرض اینكه این را طلاق بدهى و با زندیگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازهاى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختى زن نیز نخواهد شد،زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیكن خودش را بدبخت نمودهاست،معلوم نیستبه این آسانیها شوهرى پیدا كند،شاید تا آخر عمر بیوهبماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد،بر فرض اینكهخواستگارى هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد،شاید ناچار شود با مردى كه همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچههاى دیگران رابزرگ كند،و دهها مشكل دیگر كه برایش تولید خواهد شد،بنابراین نه قهر و دعوا مىتواند زن و مرد را از این بن بستخطرناك نجات دهد نهطلاق و جدایى،لیكن راه سومى نیز وجود دارد كه بهترین راه است.
راه سوم اینست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشتهبا عقل و تدبیر رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئولیتبیشترى دارد،تقریبامىتوان گفت كه كلید حل این مشكل در دست او قرار دارد،اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمىاندازد،هم همسر بیمارش را از این مهلكه نجات خواهد داد.
اكنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم!اولا بدین نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عینوسواسیگرى ترا دوست دارد،به زندگى و فرزندانش علاقهمند است،ازجدایى وحشت دارد،از اوضاع اسفناك زندگى شما قالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمىداشتحسادت نمىكرد،نمىخواهد اوضاع چنین باشد لیكن چه كند بیمار است؟بیمارى فقطدل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست،بلكه امراضعصبى نیز بخش مهمى از بیماریها بشمار مىروند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانى بسترى نیست لیكن به طور تحقیق یك بیمار روانىاست،اگر قبول ندارى به یك
روانپزشك مراجعه كن،با یك چنینخانمى با دیده دلسوزى و ترحم باید نگاه كرد نه با دیده انتقام و كینهجویى،به حال زار و افكار پریشانش ترحم كن،كسى با بیمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمىكند،در مقابل بىادبیها و ناسازگارىهایش عكس العملشدید نشان نده،دعوا و داد و فریاد راه نینداز،به كتك و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمایتخانواده مراجعه نكن،قهر و باد نكن،دم از طلاق و جدایى نزن، هیچیك از این كارها نمىتواند بیمارى این خانم را معالجهكند بلكه شدیدترش مىگرداند، رفتار تند و نامهربانیهاى ترا دلیل بر صدقعقیدهاش مىگیرد. راه كار اینست كه تا مىتوانى اظهار محبت كنى،ممكن است ازوسواسیگریها و ناسازگاریهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى لیكنچارهاى نیستباید به طورى اظهار محبت كنى كه یقین پیدا كند كه ششدانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگرى در آنجا راه ندارد.
ثانیا سعى كن با هم تفاهم نمایید،چیزى را از او مخفى نكن،بگذارنامههایت را حتى قبل از خودت بخواند،كلید كمد اختصاصى یا صندوقاسناد و مدارك را در اختیارش قرار بده اگر میل داشتبدانها مراجعهكند،بگذار جیب و بغلت را بررسى كند،اجازه بده تمام اعمال و حركاتترا تحت نظر بگیرد،از این قبیل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرایك امر عادى و از لوازم صفا و صداقتخانوادگى محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بیا.و اگر كارى پیشآمد كرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مىروم و در فلان ساعتبرمیگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان كن،مواظب باش در تمام این مراحل كوچكترین دروغى از تو صادر نشود،و الابد گمانى او تشدید خواهد شد،در كارها با وى مشورت كن،هیچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانهات را برایش شرح بده، صداقت وراستى را هیچگاه از دست نده،خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كهاسباب بدگمانى او مىشود بدون پروا توضیح بخواهد،و عقدهایرا در دل نگیرد.
ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خیانت هممنزه باشى لیكن بدگمانیهاى زنها نیز غالبا بىمنشا نیست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفتهرفته تولید سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشتهات دقت نمایى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را یافته و دررفع آن كوشش كنى،اگر با خانمهاى بیگانه خیلى شوخى و شیرین زبانىمىكنى این عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانىخوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیكن همسرت بدبین شده زندگىداخلى شما به بدترین وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودتشوخى و خنده بكنى تا همسرت خیال كند با او سر و سرى
دارى؟اصلا درصورتیكه همسرت بدبین است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدامكنى؟در مجالس با خانمهاى بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نكن،پیشهمسرت از آنها تعریف نكن،اگر به زن بیوه بیچارهاى مىخواهى احسانكنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مىتوانى این عمل خیررا به وسیله او انجام دهى.نگو:مگر من اسیر و برده هستم كه اینقدر مقیدزندگى كنم؟نه خیر اسیر و برده نیستى لیكن مرد عاقل و با تدبیرى هستىكه با همسرت پیمان وفا و همكارى بستهاى،بدین جهتباید زن دارى كنىو با عقل و تدبیر بیمارى او را بر طرف سازى،باید با فداكارى و رفتارعاقلانه،خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفعكنى،در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نمودهاى همفرزندان بیگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات دادهاى،هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كردهاى، البته مردى كه در یك چنینموقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على علیه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنید.باخوبى با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیكو گردد. (6)
امام سجاد علیه السلام فرمود:یكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارداینست كه جهالت و نادانیهاى او را ببخشد. (7)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر مردیكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدارثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد. (8)
اكنون باید چند مطلب را به خانمها یادآورى كنم. مطلب اول-خانم محترم،موضوع خیانتشوهرت،مثل همهموضوعات دیگر،احتیاج به دلیل و برهان دارد،مادامیكه خیانت او با ادلهقطعیه باثبات نرسیده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى،آیاسزاوار استبه صرف یك احتمال،شخص بیگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر كسى بدون دلیل و برهان ترا متهم كند آیا ناراحت نمىشوى؟ مگر با یك یا چند شاهد سفیهانه و غیر عقلایى مىتوان موضوع مهمى مثلخیانت را باثبات رسانید؟ خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید:اى كسانیكه ایمان آوردهایداز بسیارى از گمانها اجتناب كنید،زیرا بعض گمانها گناه است. (9)
امام صادق علیه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بیگناه از كوههاى بزرگ سنگینتر است. (10)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر كس به مرد مؤمن یا زنمؤمنه تهمتبزند خدا در قیامت او را بر تلى از آتش نگه میدارد تا به كیفراعمالش برسد. (11)
خانم محترم،دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار،متینو عاقل باش،موقعیكه عصبانى و ناراحت نیستى در گوشهاى خلوت كن،قرائن و شواهد خیانتشوهرت را در نظر بگیر،بلكه روى كاغذ یادداشتكن ،سپس وجوه و احتمالات قضیه را در مقابل آن بنویس،آنگاه مانند یكقاضى درستكار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل كن،اگر دیدىیقینآور نیستند باز هم مانع ندارد،تحقیق كنى لیكن موضوع را مسلم وقطعى نگیر و به صرف سوءظن و توهم بىدلیل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نكن.
مثلا وجود یك سنجاق سر در اتومبیل چندین علت مىتواند داشتهباشد:
1-متعلق باشد به یكى از خویشان شوهرت مانند:خواهر،خواهرزاده،برادرزاده،عمه و عمهزاده، خاله و خالهزاده.ممكن استیكىاز آنها را سوار ماشین كرده و سنجاق مال او باشد.
2-شاید مال خودت باشد،و قبلا كه به ماشین سوار شدهاى ازسرت افتاده باشد.
3-شاید یكى از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین كرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
4-شاید خانم درماندهاى را سوار كرده به منزلش برساند.
5-شاید یكى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشین انداخته تاترا بدبین نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.
6-شاید منشى خودش یا یكى از همكارانش را سوار كرده وسنجاق متعلق به او باشد.
7-احتمال هفتم اینست كه معشوقهاش را سوار نموده عیاشىرفته باشد:این احتمال به طور حتم از سایر احتمالات بعیدتر است و نبایدزیاد بدان ترتیب اثر داد.در هر صورت احتمالى بیش نیست،نباید آنرا یكدلیل قطعى و مسلم فرض كرد،و سایر احتمالات را به كلى نادیده گرفت،وداد و فریاد و بىآبروئى راه انداخت. اگر شوهرت دیر به منزل مىآید دلیل خیانتش نیست،شایداضافه كار داشته باشد،شاید كار فوق العادهاى پیدا كرده،شاید به منزل یكىاز دوستان یا همكاران یا خویشانش رفته باشد، شاید در یك جلسه علمى یادینى شركت نموده باشد،شاید براى تفریح سالم و قدم زدن دیر به منزلآمده باشد. اگر خانمى از شوهرت تعریف كرد و او را جوان خوش تیپى شمردتقصیر او چیست؟خوش اخلاقى دلیل خیانت نیست،چه كند اگر بد اخلاقباشد كسى به او مراجعه نمىكند،انتظار دارى بد اخلاقى كند تا همه او رابد اخلاق شمرده یك فرسخى از او فرار كنند؟
اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان مىكند دلیل خیانتش نمىشود،شاید آدم خیرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگیرى از بیچارهگان و براى رضاى خدا به آنها احسان كند. اگر شوهرت جعبه یا كمد مخصوصى دارد یا اجازه نمىدهدنامههایش را بخوانى دلیل خیانتش نیست،زیرا بسیارى از مردها ذاتامحافظهكار و راز نگهدارند،و دوست ندارند كسى از امورشان مطلع شود،شاید شغلش ایجاب میكند كارهایش را مخفى بدارد،شاید ترا راز نگهدارنمىداند. به هر حال،یك دلیل احتمالى بیش از یك احتمال نتیجه نمىدهد،نباید آنرا یك دلیل قطعى بدون تردید محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پیدا كردى فورا موضوع را باشوهرت در میان بگذار،به قصد كشف حقیقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبتبه فلان كار بد گمان هستم،خواهش میكنمواقع مطلب را بیان بفرمایید تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب بهحرفهایش گوش بده،و در اطراف آنها تامل كن،اگر بدگمانى تو بر طرفشد كه چه بهتر، لیكن اگر قانع نشدى مىتوانى بعدا در اطراف قضیهتحقیق كنى تا حقیقتبرایت روشن گردد، اگر در ضمن تحقیق بهموضوعى برخورد كردى كه شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقعتوضیح داده صرف این دروغ را دلیل خیانت
او نگیر،زیرا ممكن استشخص بیگناهى باشد لیكن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلبرا بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زیاده گردد،بهتر است در اینمورد هم باز به خودش مراجعه كنى و علتخلافگوئیش را بپرسى،البته مردكار خوبى نكرده كه مرتكب دروغ شده و بهتر بود حقیقت را مىگفت زیراچیزى از صداقتبهتر نیست.لیكن اگر او اشتباه كرد تو نادانى و جهالتبخرج نده،بلكه با تصمیم قاطع از او بخواه كه دیگر دروغ نگوید،اگرتوضیح خواستى و شوهرت نتوانست توضیح قانع كنندهاى بدهد،عجز ازجواب را یك دلیل مسلم و قطعى خیانت مشمار،زیرا ممكن است مطلبرا واقعا فراموش نموده باشد،یا اینكه چون از بدگمانى تو اطلاع داشتهدست و پاى خویش را گم كرده نتوانسته جواب قانع كنندهاى بدهد.دراینجا سخن را كوتاه كن و در یك موقع مناسب مطلب را در میان بگذار وعلت قضیه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نمودهام از اوبپذیر زیرا انسان محل سهو و نسیان است،اگر باز هم تردید داشته باشىمىتوانى از راههاى دیگر در صدد تحقیق بر آیى.
مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر كس در میاننگذار،زیرا ممكن است واقعا دشمن شما یا حسود باشد،بدین جهت گفتارترا تایید و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگى شما را از همبپاشد،ممكن استشخص نادان و زود باور و بىتجربهاى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تایید نماید بلكه شواهد پوچ دیگرى بدان اضافه نمودهذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراین صلاح نیستبا افراد نادان و بىتجربهمشورت نمایى،حتى مادر و خواهر و خویشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جایى ضرورت پیدا كرد یكى از دوستان عاقل و كاردان و باهوش وخیرخواه را در نظر بگیر و مطلب را با او در میان بگذار و از افكارشاستفاده كن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خیانتشوهرت قطعى نبود،ودوستان و خویشانت نیز تصدیق كردند كه دلائل مزبور قانع كننده نیست وشوهرت بیگناه است،و شوهرت نیز با دلیل و برهان و قسم و التماس عدم خیانتخودش را اثبات میكند لیكن با همه اینها بدگمانى ووسواسیگریهاى تو برطرف نمىشود یقین بدان كه بیمار هستى،وبدبینىات در اثر بیمارى عصبى و روانى پیدا شده است.لازم استبه یكروانپزشك حاذق مراجعه نمایى و از دستوراتش پیروى كنى. مطلب پنجم-راه كار تو همان بود كه گفته شد،داد و فریاد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشكلت را حل نمىكند بلكه مشكلات دیگرى بداناضافه خواهد كرد.به دادگاه حمایتخانواده نیز مراجعه نكن،دم از طلاقو جدایى نزن،آبروى
شوهرت را نریز.از این قبیل كارها نتیجه خوبىنخواهى گرفت،ممكن است كار به لجبازى و عناد بكشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد.در آنصورت نیز تو نتیجهخوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرین تاسف خواهى شد،مواظب باشتصمیم خطرناكى نگیرى دستبخودكشى و انتحار نزن، زیرا به وسیله اینعمل زشتخودت را نابود مىسازى در آخرت نیز به عذاب دوزخ معذبخواهى شد،حیف نیست انسان براى یك فكر بیجا بزندگى خودش خاتمهبدهد؟آیا بهتر نیستبا عقل و بردبارى قضیه را اصلاح كنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال میدهى یایقین دارى كه شوهرت به زنهاى دیگر نظر دارد باز هم تقصیر تو است،زیرامعلوم مىشود آنقدر هوش و كاردانى و عرضه نداشتهاى كه شش دانگ قلبشوهرت را مسخر گردانى تا جایى براى زنهاى دیگر نماند،هنوز هم دیرنشده،دست از نادانیگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیك واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز كن كه جز تو كسى را نبیند وجز تو كسى را نخواهد.