پارس ناز پورتال

رابطه محکم بین افراد منطقی و احساسی

رابطه محکم بین افراد منطقی و احساسی

رابطه محکم بین افراد منطقی و احساسی

انسان هاي منطقی و احساسی ارتباط‌ خوبی با هم دارند و معمولا این ازدواج ها و ارتباط‌ ها به جاهای خوبی خواهد انجامید به دلایل زیر که برایتان نقل مي کنیم.انسان هاي گوناگون در یک موقعیت نمونه ممکن هست رفتارهای متفاوتی از خود بروز دهند به خصوص در مشکلات و سختی هایي که در محیط کار و زندگی با آنها مواجه مي شویم. نظریه اي هست

 

که مي گوید زن و شوهرانی که دیدگاه و رفتارهای متفاوتی دارند بهتر مي توانند هم با مشکلات مقابله کنند و هم زندگی مستحکم و پایداری داشته باشند.آدم ها قابل پیش بینی نیستند. تلاش زیادی مي کنید تا انها را درک کنید، احساسشان را حدس بزنید و اینکه برترین کاری که مي توانید برایش انجام دهید چیست.

 

با وجود تمام اینها باز هم اشتباه مي کنید. به نظر مي رسد که هیچ ثباتی در انها وجود ندارد.بر زمینه شاخص هاي مایرز بریگز انسان ها به دو دسته تقسیم مي شوند.

 

فکری ها: افرادی میباشند که با سنجیدن همۀ جوانب تصمیماتشان را بر زمینه منطق و حقایق مي گیرند.

 

احساسی ها: افرادی میباشند که بر زمینه عواطف و احساسات تصمیم گیری مي کنند و به این فکر مي کنند چگونه با این تصمیمات روی خودشان و نزدیکانشان تاثیر مي گذارند.

رابطه محکم بین افراد منطقی و احساسی

بر زمینه نظریه اي که گذشته تر هم گفتم شادترین زوج ها کسانی میباشند که یکی فکری و دیگری احساسی باشد. گرچه نمیتوان برای این موضوع قانون خاصی قرار داد، هر شخصی مي تواند خودش تصمیم بگیرد که چه کسی را دوست داشته باشد و برای زندگی مشترک خود گزینش کند. ممکن هست

 

دو احساسی و یا دو فکری در کنار هم زندگی مفید و شادی داشته باشند. اما با این حال یک “فکری” بهتر مي تواند با یک “احساسی” زندگی کند چون انها متفاوت از یکدیگر میباشند و در یک مشکل هر کدام راه و روش خودشان را دارند. بعنوان مثال:

 

فکری ها بر زمینه حقایق به نتیجه اي مي رسند اما احساسی ها بر زمینه احساساسات.

 

فکری ها در شروع یک ارتباط‌ مشکلات و واقعیت هاي سخت را در نظر مي گیرند. مثلا موقعیت اجتماعی، توانایی هاي مالی، وقت آزاد و اینکه آیا الان به یک ارتباط‌ نیاز دارد یا خیر.اما احساسی ها از همان ابتدا احساسات خودشان را ارزیابی مي کنند حتی اگر تمام شرایط بر علیه آن ارتباط‌ باشد.

 

احساسی ها وقتی عاشق مي شوند هیچ کاری برای خوشحالی خودشان انجام نمیدهند. با این حال تمام روابط به دلیل احساسی هاست که آغاز مي شود.

 

فکری ها علائمی که نشاندهنده یک اشتباه هست را در نظر مي گیرند اما احساسی ها آن را درک مي کنند

 

فکری ها بر زمینه اسناد و مدارک متوجه مي شوند که ارتباط‌ انها به انحراف کشیده شده هست. بعنوان مثال وقتی مي بینند همسرشان با شخص دیگری مدام صحبت مي کند و یا پیام دریافت مي کند.اما احساسی ها فقط از تغییر لحن صدا و رفتار شما متوجه این موضوع مي شوند.

 

فقط یک حس درونی به انها مي گوید که اشتباهی در حال رخ دادن هست.همۀ وقت} این احساسی ها میباشند که متوجه اشتباهی در ارتباط‌ شان مي شوند.

 

فکری ها در ابتدا نادرستی ها را مي بینند اما احساسی ها درستی ها را مي بینند.

 

همۀ زن و شوهرها دیر یا زود باید سختی ها و مشکلات را طی کنند. گرچه اگر هر دو انها فقط نادرستی ها را ببینند بهتر هست.وقتی فکری ها تسلیم مي شوند و شروع به مشاهده نادرستی ها مي کنند احساسی ها به دنبال درستی ها مي گردند و این دلیلی هست که مي گوید این دو باید برای همۀ وقت} با هم بمانند.

 

زوج هاي فکری احساسی پس از بحران، روابطشان همچنان محکم و پایدار باقی مي ماند و تا زمانی که یک تضاد آشکار بین انها وجودنداشته باشد فرد احساسی به هر قیمتی که شده در کنار همسرش مي ماند.

 

نزاع و درگیری برای فکری ها طبیعی هست اما برای احساسی ها یک فاجعه ا ست.

 

فکری ها درک مي کنند که درگیری ها مشکلاتی میباشند که نیاز به حل و فصل دارند. اما احساسی ها عقیده دارند که بحث ها مصیبت میباشند و تا زمانی که حل نشوند و زندگی به حالت تعادل باز نگردد همچنان ترس و نگرانی دارند.فکری ها درگیری را حل مي کنند اما احساسی ها از آن فرار مي کنند. اما اگر در یک زندگی مشترک درگیری بوجود بیاید این فکری ها میباشند که مي توانند آرامش را ایجاد کنند.

 

فکری ها مشکل را حل مي کنند اما احساسی ها منتظر مي مثل تا فکری ها آن را انجام دهند.

 

وقتی فکری ها مشکلی را تشخیص دهند شروع به حل آن مي کنند با گل دادن و تعریف و تمجید. اما احساسی ها هیچ کاری برای آن مشکل انجام نمی‌دهند تا زمانی که احساس رنج و نارحتی شان به نفعشان تمام شود. به همین علت همۀ وقت} یک طرف هدیه مي دهد و دیگری هدیه را مي پذیرد.

 

فکری ها دوست دارند علت وقوع مسئله را بفهمند اما احساسی ها دوست دارند بفهمند که چرا برای آنها این اتفاق افتاده هست.

 

فکری ها معمولا در درگیری تلاش مي کنند که به ریشه مشکل پی ببرند که چرا این مشکل بوجود آمده. اما احساسی ها فقط در فکر فرو مي روند که چرا این مشکل برای آنها بوجود آمده و اینکه چه رفتاری در آنها باعث شده که همسرشان را بیزار کند. آنها همه ي وقت دنبال اشتباهات خود مي گردند.

 

فکری ها تلاش مي کنند که درمورد مشکل صحبت کنند و به جدایی فکر نمیکنند. در حالی‌که احساسی ها فقط یک جا مي نشینند و به خودشان فکر مي کنند.

 

فکری ها به دنبال حقیقت مي گردند اما احساسی ها از حقیقت مي گذرند.

 

فکری ها انسان هاي صادقی میباشند، هم با خودشان و هم با دیگران. اگر تشخیص دهند که اشتباه از خودشان هست بدون هیچ تردیدی آن را تصدیق مي کنند.احساسی ها معمولا دوست ندارند حقیقت را بفهمند. معمولا به دروغ هاي مصلحتی پناه مي برند و ترجیح مي دهند با این دروغ ها ارتباط‌ شان را نگه دارند.

 

معمولا دو زوج فکری به این نتیجه مي رسند که بدون همدیگر بهتر مي توانند زندگی کنند و دو زوج احساسی تا آخر زندگی مدام با یکدیگر درگیری دارند. اما یک زوج فکری – احساسی باقی مانده تمام داشته هایشان را جمع آوری مي کنند و با کنار هم قرار دادنشان به زندگی شیرین خود ادامه مي دهند.

 

گاهی اوقات مسئله فقط زندگی با وجود مشکلات هست و زوج هایي که دیدگاه ها و رفتارهای متفاوت دارند بهتر مي توانند به بقای خود ادامه دهند.