حامد بهداد بی تردید یکی از برترین و پرطرفدار ترین بازیگران مرد سینمای ایران هست, وی با بازی و حرکات خاص خود توانسته دقت مخاطبین را جلب کند. دنیا روزگار عجیبی را میگذراند و تمام لحظات آن حامله رویدادها ناخوشایند و دردناکی میباشند در مقیاسهاي گوناگون. انسان تمام تلاش خود را برای تسخیر طبیعت به کار برده هست.
امکانات رفاهی که امروز انسان به سادگی از آن بهره گیری میکند, در قبلهاي دور قابل تصور نبود. ما علاوه بر ترقیهاي تکنولوژیکی, ادعای تمدن نیز می کنیم و از آزادی فکر و اندیشه انسان سخن می گوییم و داعیه مخالفت با جنگ را داریم.
اما چنان که پیداست انسان در طول تاریخ همواره در پی قدرت طلبی بوده هست و گذشت زمان و ورود تکنولوژی هاي گوناگون, تنها ابزار او برای اعمال قدرت را به ابزار پیچیده تر و مفیدتری برای کشتار و به اسارت کشیدن انسان هاي ضعیف بدل کرده هست. اگر در قبل انسان برای جنگ از تیر و کمان بهره گیری می کرد, امروز به پیچیده ترین سلاح ها و موشکها و انواع بمبهاي شیمیایی و سلاحهاي اتمی مسلح هست
دغدغه اصلی نمایش “شرق دور, شرق نزدیک” به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی, همین مساله هست. هرکدام از بازیگران این نمایش به نوعی مجروح میباشند و هرکدام روایت خود را از زندگی دارند و در نهایت این روایتها به هم میپیوندند. در واقع این نمایش, بهگونهاي ویرانی انسان را از سرآغاز تاریخ تا امروز روایت ميکند.
نمایشنامه به چنگیز مغول, به توپ بستن مجلس و نيزکمی جلوتر می آید و به پیشامد پلاسکو و خطاهای پزشکی اشاره میکند و کمی مفصل تر به این مباحث میپردازد.
از این اثر میتوان با عنوان یک ملودرام اجتماعی اسم برد که موضوع خشونت انسان را در مرزهای ایران و به ویژه در پایتخت به نمایش میگذارد.
با حامد بهداد «بازیگر این نمایش» در خصوص سالها دوری او از تئاتر و همچنین حال و هوای “شرق دور, شرق نزدیک” به گفتوگو نشستیم که در ادامه می خوانید:
آقای بهداد, شما بعد از سالها به صحنه تئاتر برگشتید؛جاییکه از ابتدا نیز کار خود را شروع کرده بودید. کمی از حس و حال بازگشت به صحنه بگویید. نفس به نفس تماشاگر بودن برای شما که کار خود را با نمایش نخست کردید, وارد سینما شدید و سالها از صحنه دور ماندید و به آن برگشتید چگونه بود؟
این شماره هشت در زندگی من خیلی دیدنی دقت شده هست. به انواع و اقسام دلبرى خود را ظاهر میكند. هشت شماره مورد علاقه من هست. سال 88 بود که اجرایی را در منزل هنرمندان با آروند دشت آرای روى صحنه برديم و این که بعد از هشت سال مجدد تئاتر دست داد, برايم دیدنی هست.
اما در كل بعد از هشت سال رخداد خاصی نیفتاده مگر اينكه شماره عمر افزایش پیدا کرده و تجارب و خاطرههایي اضافه شده و بارگرفته اند و وقتی روی صحنه ميروى احتمالا آن بار و تجربهها اکثر خودش را در كار بازیگر نشان بدهد,اکثر نمود پیدا کند و احتمالاً رابطه اکثر و بهتری با مخاطب برقرار شود.
فکر میکنم در حال آماده با دقت به این که این تئاتر نقدی هست بر اوضاع پایتخت, حتی ممکن هست در لحظاتى رنگ شعارگونهاي داشته باشد اما به نظر میرسد مایحتاج من و مخاطبم باشد و فکر میکنم که باید انجام میشد بهخصوص که در نیمه اول سال چون از سفر برگشته بودم و وقت آزادی برای تمرین داشتم, فکر کردم که برای سال جاری اول یک تئاتر را در کارنامه ام اضافه کنم.
فکر میکنید حال که بعد از هشت سال به صحنه تئاتر بازگشتید, چه تجاربی را از سینما به تئاتر آورده اید؟
مهمترین اتفاقی که برایم رقم خورد, این بود که به سبب شغل سینماییام از دل شهر و جامعه و مردم دور افتاده بودم. به هرحال چه بد و چه مفید, مردم باعث میشوند که بازيگرهاى سينما به گوشه رانده شوند و ما بهاين دليل فرصت زندگی کردن در شهر را از دست میدهيم و مردم خواه و ناخواه فرصت مشاهده کردن
و دیدن و خلوت را از ما می گیرند اما تئاتر در این روزها باعث شد که هر روز در دل شهر باشم و یک پاتوق منطقی را برای همکاری با مردم پیدا کنم. من برای بهره گیری از فضای شهر, پیادهروی در مجامع عمومی و خرید لباس در یک بوتیک, دشوار دارم که به نظر غیر منطقی میرسد اما فکر می کنم که تئاتر محفل منطقیتری هست که بشود هم از فضای عمومی تنفسی بگيرم و هم این که در شهر خود, شاهد زندگى باشم.
مساله دیگر این هست که فکر میکنم نسبت تئاتر با دیگر هنرها این هست که تئاتر زنده و پویاست و رابطه بدون واسطهاي با مردم برقرار میکند و چون خودم نيز تئاتر خواندهام , علاوهبر غيرتى که روی رشته تحصیلیام دارم, مشخصاتش را هم میشناسم؛ زنده بودن تئاتر یکی از مشخصات آن هست. به سبب زنده بودن این مقوله, رابطه منطقی با مخاطبان خودم برقرار می کنم. خودِ تئاتر از جنس دیگری هست و مخاطب خاص خودش را دارد.
شما با حمیدرضا نعیمی هم دانشگاهی بودید. بهطور حتم پیش از این اثرنيز خواهشهایي برای نمایش داشتهاید اما علت جواب مثبت شما به ایفای نقش در “شرق دور, شرق نزدیک” چه بود؟
آقای نعیمی را میشناختم. ایشان کمک کرد که من اتمام نامه ام را در سال 92 یا 93 ارائه دهم. در آن سال, پژوهش و پژوهشی داشتم درمورد تراژدیهاي شکسپیر و ما سه ماه, شب و روز با هم کار کردیم و همین باعث شد تا با سلایق و طبع ایشان درمورد نمایش آشنا شوم و فکر کردم براى شروع بد نيست.
چقدر در نمایش کوشش کردید از کاراکتر حامد بهداد سینما فاصله بگیرید؟
من نمیدانم چهکاري کردم. این سوالی هست که باید از مخاطب پرسید. من خواستم تئاتری کار کنم که به خودم کمکی کرده باشم, این که چگونه روی صحنه دیده می شوم را مخاطب میفهمد.
“شرق دور, شرق نزدیک” نمایش مدرنی مخلوط شده با دغدغههاي کلاسیک بود. انگار که ما هم چنان در دوران حملات چنگیز و تیمور لنگ به سر می بریم منتهي با شکلی نوینتر. شما با یک مونولوگ در ابتدای نمایش از این موضوع سخن گفتید.
می خواهم بپرسم خود شما جدای از نقشی که ایفا کردید چقدر به این مساله یقین دارید که دنیای امروز ما, همان دوران چنگیز هست, همان دوران به توپ بستن مجلس و… اما با ابزار و روشهاي مدرنتر؟
ابزارها متفاوت میباشند اما ساختار ذهن بشر هیچ تغییری نکرده هست چون همواره در اوضاع افسوسبارى به سر میبرد؛ نمی تواند با پدیدهاي بهاسم تغییر مواجه شود و در واقع میخواهد اوضاع دلخواه را برای نگه داری امنیتی که به آن عادت کرده هست, حفظ كند اما طبیعت قدرت بیشتری دارد.
ساختار ذهن بشر و نفسش دست نخورده و در همان دوران غارنشينى بهسر ميبرد و به همان میزان و شکل, حسادت میکند, به همان شکل سبوعيت میورزد و اگر پتانسیلش را داشته باشد, به همان میزانِ خشم, شروع به نابود کردن اطرافش می کند. این مساله در کتب مقدس ديگر و اشارات فلسفى آمده و پر واضح هست که انسان شروع میکند به آلوده کردن محیط زیست, ویرانی جامعه و خودش و تا جاییکه می تواند, بیملاحظه و بیمحابا ويران می کند.
کارهایی مثل کشتن, ایجاد محدودیت, محدود کردن رشد و خشونتهایي از این قبيل. انچه اهميت دارد, ایجاد فضای نقد و بالا بردن گنجایش نقد پذیری هست چون اگر ما اینکار را نکنیم آسیب خواهیم خورد.کما این که فجایع عجیبی را در این سالها شاهد هستیم وبايد تجديد نظرى بر رفتارمان داشته باشیم.
ما در همسایگیِ هم در یک آپارتمان, به شدت نسبت به هم زشت و خشن فکر میکنیم و کمر به قتل هم بسته ایم. به سبب ناسازگاری طبقاتی, به سبب تفاوت در مشاغل و بافت ذهن و هوش و… هرکدام برای خود ما به نادرست, فضیلتی را در نظر گرفتهایم و به دليل آن فضیلت کاذب, ماسک و لباس متفاوتی مهیا کرده و شروع می کنیم به کشتن همسايه و ویرانی نزدیکانمان.
نقد رسانه, نقد مشخص جامعه پزشکی و… در این اثر وجود داشت. کاراکترهای نمایش در شکلها و اندازههاي گوناگون زخم خورده بودند اما هم چنان به زندگی خود ادامه میدادند و گویی همۀ در انتظار رسیدن به شرق دور بودند. شرق دور از منظر شما کجاست؟ آیا همان آرمان شهری هست که هیچوقت به آن نمی رسیم؟
در واقع شرق دور, اندرونیِ تك تك ماست و شرق نزدیک, همین اطرافی هست که در آن زندگی می کنیم اما شرقی که به جستوجوی آن هستیم, فردیتی مقدس و گرامي هست اما سراغش نمیرویم. ما باید پاسداشت خود را داشته باشیم و به فردیت خود ما اعتنا کنیم.
شرق دور اندرونی دل , روح و ذهن ماست برای ویرانی نفس و پرداختن به عشق و مدارا با اوضاع زشت فعلى, برای افزایش اطلاع و دانش. اما این فردیت, به دليل منافع کثیف دیگران به خطر افتاده هست. حتی ما خود ما موجودیت خود ما را بهدلیل منافع بیرونی به خطر میاندزیم. بهدلیل همین منافع بیرونی هست که منافع درون را خراب کردیم.
بهجای این که به ترویج خود ما از درون بپردازیم آن را رو به بیرون فرافکنی می کنیم. شرق دور, دلِ ماست و شامل حال اتباع ايرانى می شود و اگر ما امروز به شرق دور که در واقع نزدیکترین نقطه وجود ماست اعتنا می کردیم, شاهد این رویدادها اسفناک و زشت و نامحترم در اطرافمان نبودیم
و این که اگر نقدی بر قشری یا جایی در تئاتر دیده می شود, صرفا بی احترامی به قشری نیست, فقط به دليل نامحترم داشتن دل و اندرونی انسان هست. بهخصوص برای مردم ایران که معرفت و عرفان در قبل آنها همواره وجود داشته هست.
تئاتر امروز ایران در شرایط عمده خوبی نیست و آثاری فروش می روند که بازیگران مطرح سینما در آن نقش ایفا کنند و گرچه میباشند بازیگرانی که تا به حال حتی یک کار صحنهاي نداشتهاند و اکثر بازیگران تلويزیون و گاه سینما بودهاند. چرا همواره سینما از فروش و اوضاع بهتری نسبت به تئاتر بهره مند هست؟ و به طور کلی خودتان اوضاع تئاتر را نسبت به قبلاي که در آن کار می کردید چگونه می بینید؟
در حال آماده, رونق بهتری در تئاتر میبینم چون مردم نمایش ببین و تئاتررو شدند. سینما رسانه عامهتری هست اما برای دیدن تئاتر, باید از شعور بیشتری بهعنوان یک تماشاچی برخوردار باشید تا بتوانید با آن رابطه برقرار کنید. سطح شعور در جامعه بالا رفته هست.
از جانب دیگر کمک ها باید حکومتی و دولتی باشند. زمانی فرانسه دچار دشوار شد و حتی يارانه نان قطع شد, يارانه تئاتر را قطع نکردند, چرا که تئاتر نیاز فرهنگی آنان بود.اما در خصوص هنرمندان سینما که به تئاتر می آیند باید بگویم که این به شعور آن بازیگر برمیگردد که می خواهد در چه نمایشی ایفای نقش کند.
باید بیندیشد آیا تئاتری که روی صحنه برده نیاز جامعه هست؟ آیا پیام و نقد و افزایشی براى جامعه به همراه دارد؟ آیا برای خويش افزودهاي دارد؟ یا این که فقط نمایشی روی صحنه برده و مردم نيز آمده و رفتهاند؟
خواستگاه اجتماعی من تئاتر هست و میدانم که کجا باید حضورداشته باشم چون زنده و دلنازک هستم. ممکن هست هر انگی به ما بخورد چرا که به هنرمندان تهمتهاي گوناگون می زنند اما هنرمندان و آدمهاي قلمی و منتقدان, افراد واكنشى جامعه میباشند و بسته به نیاز آن روز علايم حيات را از خودشان نشان می دهند.
واکنش امروز من نسبت به محيطى که درآن زندگی می کنم, حضور در تئاتری هست که امروز در آن ایفای نقش می کنم. این واکنش هنرمندانه من هست, نمی گویم نادرست هست, خیلی هم درست هست اما ممکن هست از سطح ديگرى برخوردار باشد.
شما علاوهبر بازیگری, موسیقی هم کار می کنید و همین طور در نمایشگاههاي گوناگون تجسمی نيز حضور دارید. فکر میکنید حضور در فضاهای گوناگون هنری چقدر شما را در کار هنر اصلی خودتان که سینما و تئاتر هست پیش می برد؟ برخی معتقدند هنرمند تنها باید در رشته فعالیت حرفه اي خود کار کند.
آن کسانیکه میگویید, افراد مورد علاقهشان را محدود می خواهند. من برده ذهنیت مسدود دیگران نیستم و در واقع بهعنوان یک فرد آزاد می خواهم در تمام فضایی که امکان دارد تنفس کنم, از جمله موسیقی, نمایش, تئاتر, سینما و… در نتیجه تا حدى که استعداد و دانشش را دارم فعالیت میکنم. دیدن گالری هاي نقاشی, تصویر, مجسمه و… سطح سلیقه را بالا می برد و چشم را قوی می کند. باید اکثر در همجواری هنرمندان زمانه خود باشیم تا دچار انفعال نشویم.
و سوال پایان این که آیا باز هم قصد انجام کار تئاتر دارید؟ برنامه کاری آینده تان چیست؟
ادامه می دهم.
حدود دودهه از فعالیت تئاتری و سینمایی شما میگذرد. پس از سالها به منزل اول بازگشتهاید؟ آن حامد بهداد فیلم “آخربازی” که دراولین بازی خود کاندیدای سیمرغ شده در این سالها برایش چه اتفاقی افتاده هست ؟ اکنون که به تئاتر بازگشته ,چقدر با آن بهدادی که از تئاتر و منزل اولش رفت تا ستاره سینما شود , تفاوت کرده هست؟
همه ي تفاوت ما در قياس با يكديگر, حاصل پذيرش و عدم پذيرش هر انسان در مقابل تغيير ناگزيرى هست كه در هسته زندگى رخداد مى افتد. براى من تركيبى از اين دو هست.