دکتر شریعتی ادیب و فیلسوف و عارف زمان نه عمده دور ما بودند، تعداد زیادی از کتاب هاي ایشان تاکنون نیز پرفروش میباشند و مردم از سخنان وی استقبال می کنند. احسان شریعتی سرحال هست و هیچوقت از گفتن درمورد پدر خسته نمیشود. در اینباره حرف زدیم که اصلا شریعتی کدام هست؟
متفکر عاشقپیشهاي که در آرامش می نویسد، یا خطیبی که به کنشگری سیاسی میاندیشد؟ او معتقد هست نسخه درمان تناقض در برداشتهاي گوناگون از شریعتی، توسط خود او پیچیده شده هست و درنهایت پدر را حامی ارزشهاي چپ واقعی و سنتی میداند
جناب شریعتی به نظر شما در این برهه از زمان، به کدام وجه از شخصیت پزشک علی شریعتی پرداخته نمیشود؟
پرداختهنشدههاي پزشک شریعتی خود از دو بخش تشکیل میشود. یک بخش مشمول مرور زمان شده، منسوخ شده، وجههاش را از دست داده هست. این بخش همان مصداق تاریخیاش هست که بهطور طبیعی به آن بخش نمی پردازند، چون از لحاظ تاریخی بلاموضوع شده هست. مصادیقی که مربوط به دوران خودش بوده،
مثلا صورتبندی مسائل سیاسی دوران فرق کرده هست. بنابراین آن بخش ممکن هست بیمصداق شده باشد. ولی یک بخش ممکن هست مغفول مانده باشد که ما باید رویش تاکید کنیم. اگر منظور شما قسمت دوم باشد، یکی همین کویریات هست که درواقع نشانگر خودِ صمیمیِ خصوصیِ وجودیِ شریعتی هست که ما با این شخصیت آشنا میشویم.
یکی از مشکلاتی که وجود دارد، برداشتهاي گوناگون هست. متناقضنما یا پارادوکس اصولا جزو خصلت ذاتی این اندیشه هست، چون مثلا ابعاد بهظاهر ناهمخوانی مانند آزادی با برابری در طول تاریخ با هم تناقض داشتهاند. ولی در شریعتی بنا شده که این دو تا با هم تناسب و تعادل پیدا کند. یا مثلا عقلانیت اجتماعی با معنویت عرفانی با همدیگر در طول تاریخ تناقض داشتهاند.
عرفا و اهل تصوف یا دنیاگریز و جامعهگریز بودند یا سیاستستیز بودند، ولی در شریعتی ما با یک مثلا عرفان یا معنویت یا مذهب اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی با جهتگیری مشخص مواجهیم. اینها با هم پارادوکس هست و برداشتهاي متناقضی را نیز در جامعه بهوجود آوردهاند. مثلا فرض کنید از اندیشه شریعتی یک حکومت دینی – روحانی استنباط شده،
مثلا بنا بر برداشتی از کتاب «امت و امامت». و همچنین در مقابل برداشتهاي دیگری شده که شریعتی ضدروحانیت و حتی در فکر حذف آنهاست که گروههایي هم اینها را شعار خود قرار دادند و وارد عملیات خشونتآمیز شدند. اینها با هم متناقض میباشند؛ یعنی این برداشتها هم با شریعتی متناقضاند و هم با یکدیگر. نمی تواند یک کسی هم معلم انقلاب باشد و هم مثلا همسو با رژیم سابق، علیه انقلاب یا روحانیت. این برداشتهاي متناقض نمیتوانند صادق باشند.
بنابراین در این قسمت دوم شناخت خودِ شریعتی واقعی در مقابل این همه ي شریعتیهاي مجازی که آخریاش هم همین شریعتیهایي بود که در شبکههاي اجتماعی اکران میشد، قرار دارد. شریعتی تبدیل به تیتری شده بود که جملات رمانتیک می گوید و هر شخصی به نام او حرف میزند. ما برای اینکه واقعا خود شریعتی را بشناسیم،
مجبوریم کویریات یا نامههایش را برجسته کنیم. باید به شناخت شخص یا فرد شریعتی روی بیاوریم که این قسمت یک مقدار در جامعه ناشناخته هست.
این تناقض در برداشتها؛ مثلا شریعتی آزادیخواه در برابر شریعتی برابریطلب و عدالتخواه، اجتنابناپذیر بودند، یا اینکه در وهله اول بهدلیل یک اشتباه یا یک سوءتفاهم بهوجود آمدند؟ سوال دیگرم که در ادامه می آید، این هست که آیا اساسا این تناقض در برداشتها یعنی قابل حلاند؟
بله، بههرحال برای کسانی که با شریعتی بهعنوان یک جامعیت و تمامیت تفکرش آشنایی دارند و همچنین با شخصیت خصوصی ایشان آشنایی دارند، اینها متناقض نیست یا دستکم خیلی ضد و نقیض نیست. مثلا در یک دوران خاص، پارادایم، سرمشق یا صورتبندی معرفتی قهرآمیز، انقلابات و اینها نیاز و ضرورت یا گفتمان حاکم روز بوده هست. در دنیا گروههاي چریکی و مبارز مانند چگوارا و انقلابهاي گوناگون بودند،
در ایران هم همۀ خودشان را انقلابی میدانستند، بهطوریکه رژیم حاکم هم خودش میگفته من میخواهم انقلاب سفید بکنم. پارادایم اصلی انقلاب بوده هست. بنابراین شریعتی هم در همان دوران با همان زبان و همدلانه با مبارزان و… صحبت میکند، ولی در کنار این همدلی، یک فاصله انتقادی هم با آن سرمشق دورانی خودش دارد.
اگر صرفا همان بود، پرونده شریعتی اصولا بسته میشد، اما چون در همان زمان از آن سرمشق دورانی فاصله می گیرد و می گوید اصولا باید روش عمیقتری در پیش بگیریم، چون تا وقتی که اندیشه و روان و رفتار عوض نشود، تغییر نظامات سیاسی و هیئتهاي حاکمه الزاما مسئلهحلکن نیست.
شما میفرمایید خود پزشک شریعتی نسخه درستی برای حل این تناقض پیچیدهاند؟
بله، آثارش هست، ولی باید خوانش درست شود و بهروز هم بشود. یعنی نهتنها باید خوانش درست در دوران خودش شود، بلکه باید بازخوانی و بازسازی شود تا در شرایط اخیر فهمیده شود، به علت اینکه اگر شما دچار نابهنگامی خوانش شوید، قطعا دچار سوءبرداشت میشوید. نقد قرض میشود. بنابراین ما باید به شریعتی زنده، یعنی شریعتی روز فکر کنیم، یعنی باید این سوال را بپرسیم که اگر امروز بود، چه می گفت.
اگر امروز بود، چه میگفت؟
این موضوع سمپوزیومی هست که ما امسال در چهلمین سالگرد پزشک در پانزدهم و شانزدهم تیرماه میخواهیم برگزار کنیم و درواقع یک مجادله و مباحثهاي هست بین کسانی که در افق فکری شریعتی میاندیشیدهاند، ولی با هم اختلاف برداشت دارند. اما در این مجادلهاي که میکنند، جامعه متوجه می شود اصلا موضوع چیست و اشتراکات این ها چیست؟
در این حین که ما داریم جدل می کنیم، جامعه میفهمد که موضوع بحث، چه سطحی دارد، یعنی آن برداشتهایي که تاکنون شده، کجاهایش اشتباه یا سطحی یا شایعاتی بوده که اعتباری ندارد.
وقتی در جامعه، در خیابان و تاکسی صحبت می شود، ممکن هست تعجب کنید از شخصیتهاي ذهنی یا برداشتهاي کاذبی که از شریعتی می بینید.
با وجود تنوع فکری که مردم در مورد آقای شریعتی دارند، می توان این را گفت که درحقیقت هیچ عکس جامع و درستی از او وجود ندارد؟
بله، آفرین، دقیقا می شود همین را گفت. مثلا تصویرهایی که خود شهرداری ممکن هست از نوشتههاي شریعتی بگذارد، حتی در گرافیک و در طراحی هم شبیه خود شهرداری هست. حتی شهرداری هم سعی میکند یک شریعتی مانند خودش بسازد.
چه چیزی در پزشک شریعتی بود که هر تفکر یا هر جریانی دوست دارد مصادرهاش کند؟
این قضیه در مورد همه ي هنرمندان، متفکران و شاعرانی که نمادین صحبت میکنند، وجود دارد. مثلا از حافظ میتوانید برداشتهاي گوناگون کنید، یا مثلا از خود قرآن برداشتهاي مختلفی میشود، به علت اینکه وارد تفسیر می شویم و به قول نیچه تفاسیر گوناگون از حقیقت با هم درگیر می شوند و گویی حقیقت وجود ندارد،
ولی تفاسیر خود حقیقتاند و همین تفاسیرند که با هم درگیر میباشند. بنابراین در مورد همۀ متون مقدس یا ادبی، هنری، فرهنگی، چون ما با انسان پیچیده سروکار داریم، یک دایره تاویلی بین متن برقرار می شود و این دوایر تودرتو باعث میشود از همۀ مسائل برداشتهاي گوناگون پیش بیاید.
مثلا یک موقع یک آقا مطلبی نوشته بود تحت عنوان فراتر از باورها؛ آقایی بود به نام اشکان آویشن که خیلی تعریف کرده بود از اینکه شریعتی چگونه صحبت می کرد. بعدا در یک مطلب دوم توضیح داده بود که اصلا من مخالف اندیشه شریعتی هستم، ولی گفتم لحن ایشان اینگونه بود.
جناب شریعتی، برخی میگویند همین که متوجه باشیم اغلب کتابهاي پزشک شریعتی در وهله اول مکتوب نبوده و فقط سخنرانیهایي هست که پیاده شدهاند، ممکن هست به باز شدن این چرخه تناقض در برداشتها کمک کند. به نظر شما این می تواند درست باشد؟
خود همین یک خبر بسیار هست، یعنی شریعتی گذشته از اینکه یک سخنران باشد، یک نویسنده بوده هست. یعنی شریعتی عادت همیشگیاش، نوشتن بوده؛ از بچگی بر در و دیوار، بعد در بزرگی روی کاغذهای پراکنده، کاغذهای سیگار و… همۀ جا مطلب مینوشته هست. یعنی نه فقط شغلش، بلکه عادت هرروزاش نویسندگی بوده هست.
فقط در یک دوره مشخص هست که بعد از دانشگاه مشهد، دانشگاههاي گوناگون کشور از ایشان دعوت می کنند تا کنفرانس بدهد، بعد در حسینیه ارشاد سخنرانیهایي می کند. هم اکنون درحقیقت ما شریعتی را با این سخنرانیها میشناسیم.
آیا بهتر نبود از همان اول آثاری که منتسب به پزشک شریعتی میباشند، اساسا جدا شوند به دو دسته مکتوبات پزشک شریعتی که خودشان شخصا نوشتهاند و چیزهایی که بقیه پیاده کردهاند از سخنرانیهایشان؟
بله، چون این ها در اذهان از یکدیگر تفکیک نشدهاند. نوشتههاي اصلی شریعتی که همین گفتوگوهای تنهایی، هبوط و تعداد زیادی از یادداشتهاي دیگر که برخی از آنها کتاب نشده و بعد از مرگ منتشر شده، هنوز بخشیاش در جامعه پراکنده هست و بخشیاش هم از بین رفته هست. در همین تعقیب و گریزهایی که داشتند،
در خود حسینیه ارشاد یک جعبه از نوشتههاي ایشان از بین رفته هست. منظور این هست که اینها باید تفکیک شود تا مشخص شود نثر و سبک شریعتی از نظر نگارشی و نویسندگی چه بوده هست. برخیها به این موضوع اشاره کردهاند؛ مثلا آقای سپانلو در کتاب «نویسندگان ایران» اشارهاي داشته؛ که بههرحال شریعتی بین نویسندگان ایران سبکی داشته که تاثیر هم گذاشته هست.
درنهایت شاید بشود با کمی اغماض گفت خوانشی که از پزشک شریعتی میشود، به دو بخش شریعتی آزادیخواه و شریعتی عدالتطلب تقسیم میشود. جریان موسوم به اصلاحطلب تا همین حالا اکثر به شریعتی آزادیخواه پرداخته هست. فکر کنم اخیرا داریم میبینیم جریان اصولگرا یا راحت بگویم حزباللهی، دارد به شریعتی تمایل نشان می دهد و آن چهره به معنای واقعی کلمه چپ یا عدالتخواه یا برابریخواه آقای شریعتی را برجسته می کند.
این خیلی اتفاق جالبی هست. مشخصا برداشتهاي کاملا با فاصله از هم، توسط دو جریانی که واقعا روبهروی هم میباشند، از یک شخصیت. میشود گفت کدامیک از این برداشتها به شریعتی واقعی نزدیکتر هست؟ اصلا این سوال درستی هست که بخواهیم دنبال جوابش باشیم؟
واقعیتش این هست که اگر این دو بُعد را از هم جدا کنیم، شریعتی با هیچکدامش همخوانی ندارد، چون آزادی بدون عدالت برای شریعتی مانند مسابقهاي هست که فقط سوارهها در آن برنده می شوند. در میان جریان اصلاحطلبی ما یک گرایش می بینیم به نولیبرالیسم، همچنین در جریان اصولگرا هم می بینیم که گرایشی به عدالت وجود دارد، یا بههرحال شعارش مطرح هست، که گرچه بدون آزادی و حقوق انسان و بشر و شهروند نمیتواند معنیاي داشته باشد.
در دنیا معمولا جناح راست هست که مخالف عدالت هست، ولی در کشور ما برعکس هست. جناح چپ طرفدار آزادی هست، جناح راست طرفدار عدالت هست. این نشان می دهد که هر دو اشکال ذاتی دارند. معمولا جناح چپ باید هم طرفدار آزادیها و حقوق بشر و شهروند به شکل رادیکال و بدون قید و شرط باشد و هم طرفدار عدالت اجتماعی،
و نمی تواند یکبعدی باشد، چون اگر یکبعدی باشد، این دیگر جریان چپ محسوب نمیشود. بنابراین ما شاهد یک راستطلبی در جناح موسوم چپ سابق نظام هستیم و یک جریان بهظاهر چپنمایانهاي از سوی راست هستیم که هر دوتایش اشکال دارد.
درنهایت می شود این را گفت که شریعتی برای راست واقعی هیچ ارمغانی ندارد؟
بله، فکر میکنم اتفاقا این را می شود گفت. شریعتی برای راست واقعی هیچ ارمغان خاصی ندارد. اصلا شریعتی به معنای واقعی دارد از چپ واقعی حرف میزند؛ چپی که عدالت می خواهد و آزادی. ولی باز در میان انواع چپ، ما چپهاي اقتدارگرا داریم و چپهاي دولتگرا داریم که این نقدی هست که شریعتی از مارکسیسم دارد.
او میگوید رژیمهاي کمونیستی، آزادی را از میان برداشتهاند، بنابراین می بینیم همان عدالتش هم بهتنهایی نمیتواند پیروز باشد. و گرچه هنگامی که بین آزادی و عدالت تضادی باشد، شریعتی می گوید آزادی تقدم دارد، به این معنا که ما حتی اگر بخواهیم در یک محیط آزاد عدالت را مطرح کنیم، بهتر میتوانیم سندیکا تشکیل دهیم،
حزب تشکیل دهیم و از منافع مردم دفاع کنیم، یا از عدالت دفاع کنیم. بنابراین در تحلیل نهایی، شریعتی از نظامهاي دموکراتیک دفاع میکند که دلیلش مبارزه گرچه برای عدالت و سوسیال دموکراسی هست.
چه شد که پزشک شریعتی از رشته اصلیشان «ادبیات» به دنیای سیاست وارد شدند؟ اصلا می توان گفت دروازهاي در سن خاصی بود که ایشان به واسطه عوامل خاصی از آن وارد دنیای سیاست شده باشند
این بهدلیل موقعیت اجتماعی بود که ایران در آن قرار داشت. یعنی از شهریور 1320 که کشور اشغال شده بود، بعد تاخت و تاز منافع قدرتها بود، بعد موضوعات اقتصاد داخلی، بههرحال کودتاهایی که بعد از مشروطه با رضاخان پیش آمد، و بعد کودتای 28 مرداد پیش آمد، فضای کشور را طبعا بحرانی و سیاسی کرد و تعداد زیادی از روشنفکران
و همچنین هنر و ادبیات به سیاست وارد شدند. ما می بینیم که تاثیر مسائل سیاسی در ادبیات عمده میشود، مثلا در شعر اخوان، شاملو و بقیه شعرا، در ادبیات بهطور کلی می بینید که مسائل سیاسی حضور دارند.
مسئله سیاست فقط این نیست که نفت ملی شود یا استبداد سیاسی اصلاح شود، بلکه باید ببینیم اصلا تحول و توسعه در این فرهنگ و تمدن در کشور باید چه پروژهاي را در پیش بگیرد. این بود که ایشان از همان سنین جوانی به جنبشها یا گرایشات اجتماعی – سیاسی خودشان جذب شد. مانند خداپرستان سوسیالیست،
بعدش کنفدراسیون جهانی دانشجویان در قاره دور، بعد نهضت آزادی، ولی بعد که به ایران برگشت، دید مسئله عمیقتر هست، پس بنابراین اتفاقا در ظاهر غیرحزبیتر و غیرسیاسیتر از گذشته عمل کرد. وارد یک مبارزه فرهنگی – عقیدتی شد.
یکی از دوستان قدیمی پدرتان میگفتند زمانی که پزشک شریعتی نوجوان بودند و در کانونی بودند که آقا محمدتقی شریعتی در مشهد داشتند، روحانیان با آن کانون مخالفت داشتند و نهتنها هیچ حمایتی نمیکردند، بلکه مانع بودند و سنگ هم میانداختند. به نظر شما این تقابل جبههاي که علی شریعتی نوجوان و جوان در آن هست، با جبههاي که روحانیت موثر آن موقع در آن بود، بهصورت مستقل در تفکر آقای شریعتی تاثیری نداشت؟
بله، داشت. گرچه همۀ وقت} از زمان مشروطه بودند روحانیونی که در کنار مردم و آزادی و عدالت حرکت کردند، مانند خود مراجع نجف، یعنی ملااحمد خراسانی که ستارخان میگفت ما حکم فتوای وی را دادیم، تا زمان نائینی، بعد طالقانی، بعد زنجانی و روحانیونی که در کنار نهضت مردم بودند، همۀ وقت} بودند. شریعتی
هم با این ها ارتباط داشته هست. ولی شریعتی روشش مبارزه فکری بوده، یعنی میگفته ما نباید این ها را از مردم بگیریم، بلکه باید مردم را از اینها بگیریم. یعنی باید کار فکریاي بکنیم که آن برداشتها به حاشیه رانده شود و اتفاقا جامعه دینی متقاعد شود که باید در کنار مردم، توسعه و تحولخواهیاش قرار بگیرد.
بنابراین در این امر بهطور نسبی شریعتی پیروز بوده، تا جایی که می بینیم نتوانستند حذف بکنند، همینطور که اسمش از زمان انقلاب در خیابان ها، اماکن و بیمارستانها باقی مانده. بنابراین شریعتی مطرح هست و همچنان بهعنوان یک پرونده باز رویش بحث میشود.
میبینیم که مشخصا در نوشتههایشان شخصیت رمانتیکی دارند. مثلا در لحن، نگارش و حتی جزئیات نوشتاریشان. اما در سخنرانیهایشان یک کنشگر سیاسی میبینیم که می خواهد اثرگذار باشد و این ضرورت اثرگذاری لاجرم یک خشونت حداقلی در کلامش ایجاد میکند. سوال من این هست که درنهایت ساحل امن شریعتی کجاست؟
آرامش خود علی شریعتی زمانی هست که با همان لطافت مینوشته، یا آرامش شریعتی موقعی هست که داشته مردم را با آب و تاب از پشت تریبون خطاب قرار میداده؟
خود شریعتی واقعی درواقع همان هست که میبینید از لحاظ شخصیتی یک بُعد آرام داشت. من یادم هست از همان زمان کودکی پیشنهادهایشان را به ما می گفت، که مثلا باید بتوانی خونسردی و آرامشت را نسبت به این تنشهایي که با آن مواجه هستیم، حفظ کنی. شخصیت واقعی پزشک خیلی شخصیت آرام و باطمأنینه و خونسرد و درونگرایی بود، بهطوریکه حتی کسانی که شریعتی را میشناختند، موقع سخنرانیهایش متعجب میشدند
که چنین دگرگونی روحی یا کلامی یا بیانی پیدا کرده هست. این دوگانگی در بیرون و در درون در یک دوره اجتماعی در شریعتی وجود داشت، ولی برای شناخت واقعی خود طرف شریعتی، به نوشتههایش رجوع میکنیم و می بینیم که نوشته چون کرگدن تنها سفر کن و…
فکر میکنم عملا هیچ شخصیت متفکری نداریم که بتوانیم جوانهاي هم اکنون را به او ارجاع دهیم. ارمغان پزشک شریعتی برای کسی که هم اکنون می خواهد فکر کند و تفکر سیاسی هوشیارانه و عاقلانه داشته باشد، چیست؟ پزشک شریعتی برای جوان همین حالا که با هزار جور تناقض زندگی میکند، چه دارد؟
شما وقتی به گرایشات موسیقایی و حتی موزیکهاي رپ جوانان دقت می کنی، مانند بهرام یا هیچکس، می بینی که قطعاتی از پزشک شریعتی در آثارشان هست. مثلا در یکی از همان قطعات میگوید همۀ نهضتها در بیرون پیروز می شوند و در درون شکست میخورند.
من خودم گاهی نمایشگاه کتاب به غرفه بنیاد شریعتی که میرفتم، می دیدم عدهاي از جوانان رد میشدند و میگفتند شریعتی خیلی جملات باحالی دارد، برویم کارهایش را بخریم. گرچه باید بگویم که برخی از اینها اساسا مجازی هست و اصلا وجود ندارد، ولی برای جامعه، شریعتی شخصیتی هست که با خنده دار آمیخته شده، که گرچه این نیز خودش مورد خنده دار واقع شده.
اکثر روایتها هم شهادت میدهند که آقای پزشک شریعتی هم خیلی طناز بودند.
بله، ایشان اصولا اهل خنده دار و شوخی عمده بودند. برای همین یک عدهاي هم سعی کردند خود شریعتی را مورد خنده دار قرار دهند. درنهایت می توانم اینطور بگویم که چون شریعتی مقدس نبوده و به معنای واقعی انسان بوده، و همچنین نثرش جوان و گفتوگویی هست، همه ي می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. الزاما خیلی فنی و نخبهگرا و تخصصی یا آکادمیک نیست.
بنابراین توانسته در زمان خودش با نسل جوان ارتباط برقرار کند و بیشترین تاثیر را داشته باشد. همین حالا هم بهروز شده، یعنی با هر نسلی که می آید، برداشتها و تصویرهای جدیدی از شریعتی ساخته می شود که برای خودمان هم تعجبآور هست.
– فکر می کنم آقای شریعتی آخرین متفکری باشد که شخصیت بهمعنای واقعی باحالی داشتهاند. یعنی می شود به جوانان معرفیاش کرد، چون خشک نیست و آن چیزی که ما از آن داریم بهعنوان تناقض نام می بریم، شاید درحقیقت یک تنوع فکری خاص هست که فکر نمیکنم متفکر دیگری جز ایشان واجدش بوده باشد.
میباشند، اما خیلی کمتر از ایشان. من با شما موافقم. ایشان واقعا باحال بودند. همین «باحالی» ویژگی برجسته ایشان هست که واقعا وجود داشت و مخاطبانش نیز بهدرستی فهمیده بودند.
شما خوشحالید از اینکه فرزند پزشک شریعتی هستید؟
بله، ما خیلی خوشحالیم، با اینکه گاهی بهای سنگینی می پردازیم و موانع و مشکلات بسیاری داشتیم و دوران جوانیمان از بین رفت. من یادم هست در دوران کودکی از مشهد میآمدیم به سمت استان تهران که ثبتنام کنیم، میخواستیم در دبیرستان علوی ثبتنام کنیم، قبول نکردند. می گفتند ممکن هست بیایند اینجا شلوغ کنند و روی بچهها تاثیر بگذارند.
درنتیجه ما نتوانستیم ثبتنام کنیم و تا امروز هم که مدرس هستیم و در دانشگاهها درس میدهیم، هنوز به رسمیت شناخته نشدیم و حتی یک قرارداد هم با ما نمیبندند. مانند اینکه ما وجود نداریم. منظور این هست که همۀ این مشکلات را داشتیم، ولی این ها مهم نیست، مهم این هست که سرحال باشیم. خود حال همین حالا مهم هست. بله، ما خوشحالیم از اینکه فرزند پزشک علی شریعتی هستیم.