پارس ناز پورتال

خوشگذرانی های جالب ناصرالدین شاه +عکس

خوشگذرانی های جالب ناصرالدین شاه +عکس

خوشگذرانی های جالب ناصرالدین شاه +عکس,یکی از تفریحات مورد علاقه ناصرالدین شاه در طول دوران سلطنتش شکار بود. وی چندین ماه از سال را در سفر و شکار می‌گذرانید. او در خاطرات خود با علاقه در این باره سخن گفته است.

 

بخشی که در پی می​آید قسمتی از گزارشهای روزانه ناصرالدین شاه از یکی از سفرهایی است که وی به شکار رفته. در شروع این گزارش آمده است:
 

تفصیل شکار جاجرود که به دست خودمان ان شاءالله می زنیم از این قرار است:

10 شهر شعبان المعظم سنه 78[12] تخاقوئیل
10) روز حرکت از طهران: روز دوشنبه 10شهر شعبان المعظم سنه 78 تخاقوئیل از راه توچال آمدیم.

 
 
یک باقر قرا در صحرای دوشان تپه روی هوا، روی اسب خیلی خوب زدیم. دور بود. در راه توچال دو عدد تیهوی نر یکی خیلی خیلی دور بود زدیم با تفنگ تقی بدصدا. یک عدد تیهوی دیگر روی زمین زدیم نر بود. بعد نزدیک اردو یعنی توی اردوی جاجرود دم چادر امین شورا یک خرگوش روی اسب جلو تازیها زدیم بسیار خوب.
 

11) روز سه شنبه اول سمت شکارگاه امیر رفتم قوش انداختیم، کم کبک آمد. بعد من رفتم از همانجا الی دوآب خیلی خیلی پیاده روی کوهها راه رفتم. 9

 

عدد کبک روی هوا زدم، 6عدد گیر آمد سه عدد گم شد. یک از کبکها که زدم دم نداشت از اصل غریبه بود. یک خرگوش هم زدم. همه کبکها را روی هوا بسیار خوب زدم.

 

12) روز چهارشنبه بالای کوه نخست طرف راست دواب رفتم. تا حال هیچ روی آن کوه نرفته بودم. بسیار خوش گذشت. یک کبک زدم. یک خرگوش. یک ارقالی قوچ تخولی، دوسال. یک بز کوهی هم زدم زخمی شده، گم شد. ساعت شکاری من امروز گم شد.

 

13) روز پنجشنبه به کوک داغ پدر سوخته رفتم برای شکار قوچ و میش. ده قوچ پیدا شد. در کمال خوبی مارق رفتیم.

 
 
رد شکاری از روبه رو رفته بود. خیال کردیم این قوچها رفته اند، مایوس شده سست شدم، تفنگ را به مصطفی قلی خان دادم به آواز بلند تاسف می خوردیم یکبار دیدیم ده عدد قوچ از زیر پای من که خوابیده بودند برخواسته [برخاسته] تفنگ را گرفته انداختیم دور شده بودند نخورد.
 
 
زیاده از حد مایه دلتنگی شد. امروز هیچ چیز نزدم دست خالی به منزل آمدیم.
 

14) روز جمعه جرگه باغ کوموش شد. یک بز کوچک آمد از دور گلوله انداختم به کت راستش خورد. رفت آنطرف. تازی مولی رضاقلی خان گرفت غلامان رحمت الله خان از دست او گرفته آوردند به حضور، سرش را هم کنده بودند.

 

15) روز شنبه. از دیشب الی حال، که روز است باران شدید الحمدلله می آید. امروز جرگه موقوف شد. در منزل ماندیم مشغول صحبت و بازی با شاهزادگان.

 

16) امروز هوا خیلی خوب بود. جرگه زیره چال بسته شد. رفتیم بالای سنگی نشستیم با تفنگداران و غیره. امین الدوله، فیروزمیرزا، عین الملک، موسی، میرزاهاشم، همه پیشخدمتها، جمعیت زیادی بود. یک تکه بزرگ، سه عدد هم بز بزرگ، یک پلنگ بسیار بسیار بزرگ از سرتا دم ده وجب و نیم من بود، زده شد.

 
دو سه گلوله و چند تیر چهارپاره زدم تا مرد، خیلی خیلی تماشا داد، زیاد با مزه شد. با سربازان خوی بعد از زخمی شدن جنگ سخت کرد دو سه نفر را زخم دار کرد. الحمدلله بسیار بسیار خوش گذشت. مصطفی قلیخان معرکه کرد 500تومان انعام خودش گرفت، سیصد تومان پیاده ها و سرباز و فراش.
 

17) امروز دوشنبه سوار شدیم هوا ابر بود. رفتیم از راه خانه رضاقلی خان به کوک داغ. قوش قزل من دور کرد، بسیار اوقاتم تلخ شد. برای قوچ رفتم از زیرکوه کوک داغ کوچک به دره های عسطلک. سه قوچ بود در رفتند، برگشتم.

 
یک خرگوش زدم. با قوشها هم چند تیهو و کبک گرفته شد. امروز بد گذشت. ان شاءالله قوش پیدا بشود. قوش پیدا شد آوردند.
 

18) سه شنبه رفتیم کوک داغ بزرگ از راه بالای عمارت. دیشب برف و باران زیادی باریده بود. هوا مه وابر و رطوبت زیاد و ترشح داشت. با وجود این سوار شده به کوک داغ رفتیم.

 
بالا زیاده از حد معطل شدیم. مه بود، شکار دیده نمی شد. آخر سه ساعت به غروب مانده من خسته شده مراجعت کردم پایین کوه.
 
 
مصطفی قلیخان از عقب رسید گفت قوچها را پیدا کردم. دیگر نمی شد بالا رفت. باران هم گرفت نرفتیم. آمدیم منزل پایین همین کوک داغ. دو عدد کبک یکی با یک لوله و دیگری با لوله دیگر روی هوا خوب زدیم.
 

19) چهارشنبه می خواستیم به دوآب برویم. آدم مصطفی قلیخان آمد گفت بالای طویله شکار پیدا شده است. رفتم نشد در رفته. نهار را دواب پخته بودند. مصطفی قلیخان را گذاشتم شکارها را بپاید من رفتم که دوآب نهار خورده بازگردم.

 
با مصطفی قلیخان رفتم دره های بالای شکارگاه امیر، شکارها باز فرار کردند. تازی کشیده اسب تاختم به گردشان نرسید. امروز دو خرگوش پسر والی خابانده [خوابانده] بود.
 
 
اول هر دو را گفتم حاجب الدوله پیاده شد تفنگ انداخت، نزد. بعد من زدم، حاجی زیاد خفیف شد. امروز گفتند قوش مرا در بومهن گرفته اند می‌آورند، زیاده خوشحال شدم. هنوز نیاورده اند.
 

20) روز پنجشنبه رفتیم کوک داغ بزرگ دو کمین قوچ رفتم. با زحمت زیاد انداختیم. دفعه اولی زخمی شد. شش عدد قوچ بودند نیفتاد، دویده رفتیم بالای کوک داغ به کمین قوچ. یک قوچی بود بزرگ تنها انداختم زخمی شد رفت. ردش را با خون تا روی عمارت آوردیم به آب زده گذشته بود طرف باغ شاه.

 

21) روز جمعه از راه قطارتپه و زیره چال رفتیم به شهر از دره صندوق بند آمدیم، هیچ از این راه نرفته بودیم. میان دره راه بند آمد.

 
کوه بلند سختی همه یخکرده لابداً پیاده رفتیم بالا. بسیار بسیار بد راهی بود. اسب پسر شاطرباشی پرت شد. اسب قهوه‌چی … پرت شد مرد. اسبهای زیادی افتادند. میان دره محمدرحیم خان زند بیچاره بسیار بسیار بد زمین خورد. سرش شکافت. ما ترسیدیم بمیرد، خدا رحم کرد.
 
خلاصه بعد از آن همه زحمت، شکاری چیزی هم نبود. اما بعد راه خوب شد افتادیم به قرق. سه ساعت چیزی کم به غروب مانده به شهر رسیدیم، الحمدلله.
 

الحمدلله این دفعه شکار جاجرود بسیار بسیار خوش گذشت. بدون ناخوشی و مکروهی الحمدلله. در کمال صحت و قوت مزاج هر روز هم سوار شدیم. بجز یک روز.

 

اندرون: انیس‌الدوله، گلین خانم، تاج الدوله، شکوه السلطنه، …خانم، خانم الملوک، هما خانم، صبیه آلب ارسلان میرزا، شمس الدوله، نایب السلطنه هم است مادرش نیست، هاجری.

 

کنیزان: زبیده، تاج گل، جان سلطان، اقله بیگ، زعفران باجی.

 

خواجه ها: آقابشیر، آقا محراب، آقاسلیمان، آقاسبحان، حاجی فروز، حاجی بلال، حاجی کلبعلی.

 

غلام بچگان: حسین خان، موچول خان، غلامعلی خان، شوهری، ماچکی، ماشاالله، مهدیقلی خان پسر اعتمادالدوله.

 

گلین خانم با شکوه السلطنه و تاج‌الدوله و شمس الدوله جنگهای عظیمی کرد، قهر کردند خنده داشت، نظاره هم بود همراه انیس الدوله.

 

مصطفی قلیخان میرشکار با همه شکارچیها بودند؛ رحمت الله خان، شجاع الدین خان، عبادالله خان بودند. میانه مصطفی قلیخان خان و رحمت الله خان عداوت است.

 

پیشخدمتان اکثری هستند: آقااسماعیل، پسرش آقارضا، مولی خان، عبدالحسین خان، محمدعلی خان، عبدالعلی خان، حاجی میرزاعلی مقدس، … خان، حاجب‌الدوله، آقامحمدحسن، آقا ابراهیم، یحیی خان، میرزا هاشم خان، محمدابراهیم، محمدتقی خان، محمدتقی خان افشار، علیرضاخان.
خوشگذرانی های جالب ناصرالدین شاه +عکساز وزراء: امین الدوله، دبیرالملک.

شاهزادگان: اعتضادالسلطنه هم ازعقب آمد، نصرت الدوله، شعاع السلطنه، امیرآخور، محمدامین میرزا، سردارلال، سلیم لال، ملک آرا، پسرش بودند. عین الملک، عثمان (یعنی جهانسوزخان)، مملی بودند.

 

کبک و تیهو زیاد شکار شد. به همه مردم خوش گذشت. پای رحمت الله خان را اسب ایشک آقاسی باشی روزی که به کوک داغ رفتیم لگد زد. رحمت الله خان سه روز خابید [خوابید]، سوار نشد.