از بازی در نقش فیلمهای پرفروش و عامهپسند باند تا تبدیل شدن به یك الهه در فیلم ترنس مالیك. مسیری است كه كمتر كسی موفق به طی كردن آن میشود.خب راستش من اصلا بازیگری را با فیلمهایی شروع كردم كه بیشتر مشابه فیلمهای مالیك بودند تا جیمز باندها. اولین فیلمام یك اثر فرانسوی بود به نام «انگشت حلقه» كه اقتباسی از یك رمان ژاپنی بود. البته كه آن كارگردانها متفاوت بودند و شیوه كارشان هم با هم فرق داشت، بیشترشان فیلمنامه كاملی داشتند. اما میدانید خب من با این نوع سینما بازیگر شدم. درنتیجه هیچوقت فكرش را هم نمیكرد كه در مسیر كارنامهام به فیلم اكشنی مانند جیمز باند برخورد كنم. لزوما هدف من نبود.
فقط اتفاق افتاد. همزمان با این ماجرا خب چون این فیلم خیلی بزرگ بود و از لحاظ تجاری موفق و خیلی از مردم به دیدنش میرفتند، من بیشتر با فیلم باند شناخته شدم. یادم میآید كه برای آن فیلم جمعوجور اول حتی نتوانستیم در آمریكا مدیر پخش پیدا كنیم. آنها به من میگفتند: «نه، ما فیلمهای فرانسوی نمیبینیم.» با dvd فیلم سراغ یك نفر دیگر رفتم و گفتم:«ببینید من در این فیلم نقش اصلی را بازی میكنم.» ولی جوابشان این بود كه: «برای ما اهمیتی ندارد. در آمریكا چه كاری انجام دادهای؟» من میگفتم: «خب راستش هیچی». متوجه شدم كه اگر میخواهم به صورت بینالمللی كار بكنم، باید بیشتر تلاش كنم و در فیلمهای متفاوتی ظاهر شوم. این پیشینه من بود اما حدس میزنم چون مردم باند را دیدهاند و بقیه فیلمهایم را نه، فكر میكنند كه من اصلا متعلق به آن سینما هستم.
او پیروان و هواداران خودش را دارد.
دقیقا. فیلمساز خیلی ویژهای است و به همین دلیل هم موقعیتش با بقیه متفاوت است.
آیا شما قبل از حضور در این فیلم هم از طرفداران فیلمهای مالیك بودید؟
بله فیلمهایش را دوست داشتم.
چطور مالیك شما را كشف كرد؟
اولین بار یك تست بازیگری در پاریس دادم اما مالیك آنجا حضور نداشت. مدیر انتخاب بازیگران از همه بازیگران زن فرانسوی در پاریس به گمانم فیلم گرفت!و بعد از اینكه ترنس نوار تست من را دیده بود، خواست تا با هم ملاقاتی داشته باشیم. درنتیجه من به آمریكا سفر كردم.
آن ملاقات چطور پیش رفت؟
خیلی خوب بود. مجذوبكننده بود. اینبار سر تست حضور داشت و همهاش درباره چشمها و چهره و احساساتی كه بیان میكنند، حرف زدیم. و بعد از آن فقط با هم گپ زدیم. او از من سوالاتی پرسید كه واقعا تحتتاثیرم قرار داد چون جوری بنظر میرسید كه انگار او مرا به خوبی میشناسد، میداند چه كسی هستم و از تجربیاتی كه تا به آن رو انجام داده بودم، خبر داشت. پس من فكر كردم «او از كجا میداند كه درباره چه موضوعاتی باید با من حرف بزند؟» بنظر میرسید یك روانشناس است. درك میكرد من چه كسی بودم. آنقدر دقیق و عمیق بود كه من كاملا مجذوب حرفهایش شدم.
درنتیجه به سرعت قانع شدید؟
دقیقا. البته همزمان از فكر كردن به بازی در این فیلم هم میترسیدم. با خودم فكر میكردم: «او میتواند كاملا ذهن مرا بخواند.
در اولین حضورتان جلوی دوربین چه واكنشی دریافت كردید؟
خب راستش تنها چیزی كه من میدانستم این بود كه نقش شخصیتی را باید بازی كنم كه با طبیعت در ارتباط است. عاشق طبیعت است و عاشق بچهها. این همه چیزی بود كه برای رفتن جلوی دوربین به من گفتند.
همهاش همین؟
بله اما این فقط برای اتودهای اولیه بود. بعدتر البته جزییات بیشتری را برایم توضیح داد. وقتی نقش را گرفتم و شروع به حرف زدن درباره آن كردیم، بهتر متوجه شدم كه این كاراكتر چه ویژگیهایی دارد و بعد از مدتی دیگر كاملا میشناختمش، همه ترسها و اشتیاقهایش را میدانستم. اما راستش بله درواقع چیز زیادی نبود. همین. چیز بیشتری در كار نبود. همهاش درباره ارتباطش با طبیعت بود. ارتباطی كه بسیاری از شخصیتهای مالیك، چه مردان و چه زنانش با طبیعت دارند. اما خب همین موضوع برای مالیك خیلی مهم است. برای اینكه او میخواهد نیرویی را نشان دهد كه قدرتش از ما خیلی بیشتر است.
اما در این فیلم كه هیچكدام از این مسائل وجود ندارد!
هیچكدام نیست ولی ما همه آنها را در پروسه فیلمبرداری داشتیم. من با ریچل(وایز) سكانسهایی را بازی كردیم كه خیلی شبیه به چیزی بود كه الان برایتان تعریف كردم. لحظهای وجود دارد كه ریچل برای ملاقات به خانه ما میآید. و من میدانم كه دقیقا این زن كیست. میدانم دلیل برگشت این زن چیست و او میخواهد با من حرف بزند. و ما حرف میزنیم و حرف میزنیم. یك سكانس پر از دیالوگ. البته همزمان حس ناراحتكنندهای هم دارید چون میدانید سكانسهایی كه برایشان این همه زحمت كشید امكان دارد در نسخه نهایی فیلم نباشند. اما به هر حال سكانسهای فوقالعادهای بودند.
درباره كاراكتر خود من، مرد از او میخواهد منصف و صادق ودر عین حال جسور باشد و هر دو این صفات را كنار هم به تصویر بكشد. حقیقتا خیلی شبیه به كاراكترهای رمانهای روسی است. آنها هم هر دوی این ویژگیها را كنار هم دارند.
هم شما و هم ریچل وایز بعد از اكران فیلم به تماشاگران گفتید كه صحنههای زیادی از بازیهای ما حذف شده است. آیا مالیك در این رابطه به شما هشدار داده بود یا غافلگیر شدید؟
نه چیزی نگفته بود(میخندد.) فكر میكنم خودمان میدانستیم اما او دوست نداشت دربارهاش حرف بزند.
حالا از نسخه نهایی فیلم راضی هستید؟
خب راستش جدا از حضور خودم در فیلم، بنظرم «به سوی شگفتی» فیلم عمیقی است. قلب آدم را میشكند چون هیچ چیزی در رابطهها ساده پیش نمیرود. خیلی غمگین است اما خیلی هم واقعی است. چون دقیقا این چیزها اتفاق میافتند. اما درباره عشق چیزهای زیادی به ما یاد میدهد. فكر میكنم این فیلم درباره عشق در همه شكلهایش است. متعجب شدم كه دیدم برخی از آن سكانسها در نسخه نهایی فیلم نیستند. صادقانهاش این است كه من انتظار یك فیلم خیلی سختتر و خیلی تیرهتر را داشتم.
بعد از دیدن فیلم با ترنس صحبت كردهاید؟
نه بامزه است چون وقتش را نداشتم. و البته شنیدم كه او هم مشغول كار روی پروژه بعدیاش است و نمیخواستم مزاحمش شوم. می دانید موقع كار خیلی سختگیر و متمركز است. اما واقعا دلم میخواست با او حرف میزدم.
از آنجایی كه مالیك هیچوقت مصاحبه نمیكند شما مجبور بودید كه در تمام این مدت جور او را بكشید. چقدر برایتان اعصاب خردكن بود؟
بله من تنها كسی هستم كه درباره فیلم حرف زدم. و حالا هم مجبورم برای مردم توضیح بدهم كه این فیلم درباره چیست. راستش در عجبم اگر خود ترنس بتواند این كار را بكند. تشریح فیلمی از ترنس مالیك كار خیلی سختی است. شما نمیتوانید یك طرح فقط یك خطی داشته باشید. غیرممكن است. احساس میكنم باری رو شانههایم گذاشته شده. اما من استحقاقش را دارم. برای اینكه بیشتر طول فیلم كنارشان بودم و حالا باید هزینهاش را هم بپردازم.