پارس ناز پورتال

بیوگرافی کامل رابین ویلیامز

بیوگرافی کامل رابین ویلیامز

كمدین‌ها همواره راهی سخت و طولانی را برای مطرح شدن درسینما طی می‌نمایند. شروع كار آنها خیلی مشكل است زیرا فیلمنامه‌هایی كه واقعا خنده‌آور و جذاب باشند كم هستند و اغلب بین كارها فاصله می‌افتد. به همین دلیل معمولا پس از چند فیلم، نوع بازی آنها تكراری می‌شود و تماشاگر را خسته میكنند. هیچ كمدینی هر چندهم كه محبوب باشد نمی‌تواند تنها با تكیه بر شخصیت خود و به طور نامحدود به بازی‌های مطلوب ادامه دهد. (ادی ‌مورفی) و (استیو مارتین)مصداق بارز این گفته هستند. آنها هر چقدر هم كه تلاش كنند در نهایت تبدیل به یك هنرپیشه معمولی و قابل تحمل می‌شوند.


در دنیای معاصر تنها یك كمدین وجود دارد كه گامی فراتر از دیگران گذاشته است . كسی كه هنوز هم پس از گذشت چند دهه تازگی خود را به همراه دارد و بیننده از بازی او لذت می‌برد. او كسی نیست جز رابین ویلیامز. زندگی‌نامه رابین ویلیامز روز 21 جولای سال 1952 در شیكاگو چشم به جهان گشود. ویلیامز سالهای كودكی خود را در شیكاگو، بلوم فیلد و میشیگان سپری كرد. پدرش رابرت مدیر یك شركت سازنده اتومبیل فورد و مادرش (لوری) مدل لباس بود. هر وقت پدر در كار خود ترفیع می‌گرفت، آنها مجبور بودند به شهر دیگری نقل مكان كنند.


وقتی به شهر (دیترویت) رفتند، آنهاصاحب یك خانه بزرگ چهل اتاقه! در یك مزرعه شدند ولی آن روزها برای رابین روزهای سختی بود. او درباره كودكی خود می‌گوید: (یك بچه قد كوتاه، خجالتی، چاقالو و تنها.) همكلاسی‌ها همیشه او را اذیت می‌كردند و رابین برای اینكه درمسیر مدرسه با شكنجه‌گران خود رو به رو نشود، هر روز راه خود را عوض می‌كرد. او بیشتر اوقات درخانه تنها بود و خود را با ست كامل سربازان اسباب بازی‌اش سرگرم ‌می‌نمود. در جوانی تبدیل به یك پسر ورزشكار شد.


او عضو تیم‌های كشتی و پیاده‌روی شد و دیگر یاد گرفته بود كه چگونه بچه‌های دیگر را بخنداند. والدینش نمی‌توانستند حس تنهایی او را برطرف نمایند. پدرش رابرت اكثر اوقات بیرون از خانه بود و در ضمن رابین احساس می‌كرد از او می‌ترسد. مادرش لوری هم اغلب بیرون بود و رابین در واقع توسط خدمتكار خانه بزرگ شد. او می‌گوید با اینكه می‌دانستم دوستم دارند ولی بلد نبودند با من ارتباط عاطفی بر‌قرار كنند. در واقع كار كمدی من از بچگی شروع شد. زمانی كه سعی می‌كردم مادرم را بخندانم تا توجهش به من جلب شود. با خود می‌گفتم: اگر مامانم را بخندانم همه چیز درست می‌شود ولی باز هم او همیشه با یك حس غریب كنار گذاشته شدن، بزرگ شد.


حسی كه خود ویلیامز از آن به عنوان (سندروم مرا دوست بدارید) یاد می‌كند. پس از بازنشستگی زود هنگام پدر، خانواده او به كالیفرنیا و در نزدیكی سان‌فرانسیسكو مهاجرت كرد. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در سال 1969 وارد كالج پسران كلرمونت شد و به تحصیل رشته علوم سیاسی و بازی فوتبال پرداخت. ترك تحصیل ویلیام تحصیل در رشته علوم سیاسی در دانشگاه كلرمونت را رها كردو بلافاصله به نیویورك رفت و در دانشگاه (جیلارد) به تحصیل رشته نمایش پرداخت. در (جیلارد) یك اتفاق خوب برای ویلیامز افتاد. اول اینكه او در آن جا با (كریستوفر ریو)، جوانی كه بعدها هنرپیشه نقش سوپرمن شد همكلاس و دوست بود.


آنها با یكدیگر پیمان بستند كه هر كدام كه در كار سینما موفق شد دست دیگری را هم بگیرد ولی این قرارداد هیچوقت لازم‌الاجرا نشد چون وقتی بعدها ویلیامز در نقش <مورك> فضایی ظاهر گشت، <ریو> خود یك سوپرمن شده بود. وقتی ویلیامز به سانفرانسیسكو بازگشت به باشگاه كمدی <وست كلاست> پیوست و به بازیگری در زمینه‌های نمایش و پانتومیم پرداخت. ویلیامز در دهه هفتاد نمایش‌های خیابانی اجرا می‌كرد و در آن بسیار موفق بود.

پس از اجرای یك سری نمایش‌های خنده‌دار در سالهای 1977 و 78، ویلیامز در یك فیلم به نام <روزهای خوش> هنرپیشه مهمان شد و درنقش فردی به نام <مورك> ظاهر شد. مورك یك آدم فضایی عجیب و دوست‌داشتنی بود كه از سیاره اورك به زمین آمده بود. وی در سال 1987ناگهان با كاندیدا شدن برای دریافت جایزه اسكار به خاطر بازی در فیلم كمدی درام <صبح بخیر ویتنام> ساخته <برای لوینسون> كه درباره یك سرباز بی‌ادب آمریكایی در


ویتنام بود، نام رابین ویلیامز در جرگه هنرپیشگان درجه یك قرار گرفت. در همان زمان مهارت‌های بداهه كاری وی مشهور شد و او به خاطر بی‌وقفه حرف زدن‌هایش معروف شد. ویلیامز در سال 1988 درفیلم <ماجراهای بارون مایچوزن > نقش كمدی دیگری را ایفا نمود. كارگردان ماجراهای<بارون مایچوزن>، (تری گیلیام) بود.


موفقیت سینمایی

بزرگ‌ترین موفقیت سینمایی و تجاری ویلیامز با فیلم كمدی(خانم داوت فایر) در سال )1993رقم خورد. در این فیلم او در نقش پدری بازی كرد كه از همسرش جدا شده است ولی به خاطر نزدیك بودن به فرزندانش، خود را به شكل یك خدمتكار زن در‌می‌آورد. این فیلم كه ویلیامز یكی از تهیه كنند‌گان آن نیز بود، به كارگردانی (كریس كلمبوس) و بازی (سالی فیلد) و (پیرس برازنان) در كنار رابین ویلیامز ساخته شد. خانم داوت فایر 200 میلیون دلار درآمد روانه



جیب‌های ویلیامز كرد و او را برنده جایزه گلدن گلوب نمود. بازی او در فیلم (روز پدر) در سال 1997 با استقبال چندانی مواجه نشد ولی در همان سال ویلیامز با بازی درفیلم دیگری به نام (فلابر) كه كاری از شركت دیسنی و برگرفته از فیلم <پروفسور كم حافظه(1961) بود، گام بلندی به سوی محبوبیت كامل در بین تماشاگران برداشت.


سال 1997 برای ویلیامز خبر خوشی را نیز به همراه داشت و او در آن سال به خاطر بازی در فیلم <شكار باحسن نیت> برنده جایزه اسكار بهترین هنرپیشه نقش مكمل شد. گفتنی است ویلیامز یك ستاره غیرمعمول در هالیوود است… یك هنرپیشه با استعداد كمدی كه می‌تواند احساس صمیمیت را به بیننده انتقال دهد و حالت رمانتیك را به زیبایی اجرا نماید. در سال 2002 او در فیلم <مترجم> بازی كرد. جدیدترین فیلم او كمدی تلخی به نام (سپید بزرگ) است. از فیلم‌های اخیر ویلیامز می‌توان به (خانهD) نوئل، نیویوركی‌ها و اشراف اشاره كرد. سال 2006 شاید برای او سال مهمی باشد زیرا احتمالا شش فیلم او اكران خواهد شد.


فیلم‌های (شنوندگان شب) ، (پاهای شادمان) انیمیشن (امپراطور پنگوئن) ، (شلوغی آگوست)، (مرد سال) و بالاخره (شبی در موزه.) نام ویلیامز بارها تیتر درشت مطبوعات بوده و زند‌گی خصوصی او همیشه برای دوستداران سینما جالب بوده است. شاید اولین شایعات درباره او در اوایل كار حرفه‌ای وی بر سر زبانها افتاد. در آن زمان گفته می‌شد كه او معتاد است و با هنرپیشه كمدی دیگری به نام (جان بلوشی) كوكائین مصرف می‌نماید.


این شایعات تا زمان مرگ بلوشی در اثر مصرف مواد مخدر در سال (1982) ادامه داشت. ویلیامز و همسر اولش (والری ولاردی) درسال 1988 پس از یك دهه زندگی مشترك از یكدیگر جدا شدند و پس از آن او با (مارشا گارنسز) پرستار پسرش ازدواج نمود. او و گارنسز دو فرزند به نام‌های (زلرا) و (كودی) دارند. گارنسز هم اكنون شریك ویلیامز در شركت تولید فیلم Blue wolf productions نیز است.