من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آه نگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است
.
.
.
.
اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور! من به حای هر دویمان دلتنگتم!!!
.
.
.
.
گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
.
.
.
.
فدای اون مهر و وفات / دلم شده تنگ برات
چطور بگم ؟ باور کنی ! / چقدر عزیزی تو برام
.
.
.
.
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟ / تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟
با آنکه ز ما یاد نکردی.. / ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
.
.
.
.
منو ببخش که بی خبر تو خلوتت پا میزارم / مقصرش دلتنگیه ، من که گناهی ندارم
.
.
.
.
واژه هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی !
.
.
.
.
اشک چشمام جمع شده ، یواش یواش سنگ شده
خبر داری چه اندازه ، دلم برات تنگ شده ؟
.
.
.
.
آسمانم دلم برای تـو، آنقدر تنگ می شود که آغـوشم
برایـــش کهکشان است !!
.
.
.
.
هروقت می بینمت اروم آرومم ، وقتی نمی بینمت قلبم می لرزه
وقتی صداتو نمیشنوم دلم تنگ تنگ تنگ ، ولی چون دلتنگ توام برام شیرینه
.
.
.
.
بی تو نه کار دنیا لنگ می مونه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط و فقط دل منه که برات تنگ میشه
.
.
.
.
زندگی را نفسی ارزش غم خورن نیست ، و دلم بس تنگ است ، بی خیالی
سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آنقدر می خندم که غم از روی رود
.
.
.
.
لحظه هایی هست که دل واقعاً برایت تنگ می شود.
من اسم این لحظه ها را "همیشه" گذاشته ام
.
.
.
.
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ / چشمت از شعر من قشنگ تر است
من چه گویم که در پسند آید / دلم از این غروب تنگ تر است
.
.
.
.
دل اگر بهر عزیزان نشود گاهی تنگ / نامش هرگز ننهم دل ، که به آن گویم سنگ
.
.
.
.
می بوسیمت سه تایی / من و غم و تنهایی / امان از این جدایی / دلتنگتم خدایی
.
.
.
.
به چشم خسته ی من آسمون سنگ شده ، لعنت به این جدایی دلم برات تنگ شده
.
.
.
.
فریاد زدم بدونی بیزارم از جدایی ، دلم برات تنگ شده عزیز دل کجایی ؟
.
.
.
.
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمی دانم ، اینجا شده پاییز ، آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمی دانم
.
.
.
.
عشق و عاشقی کمرنگ شده / محبت آه نگ شده
دوستی تکزنگ شده / مگه بین من و تو جنگ شده
نامرد دلم برات تنگ شده
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا / فردا شد و باز هم تو گفتی فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف / یک هیچ به نفع دل تو تا فردا
.
.
.
.
خورشید مردّد است، کمرنگ شده هر چیز که دست می زنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست شاید که دلت برای من تنگ شده
.
.
.
.
بیتابم و دل برای دیدار تو تنگ است ، تقصیر دلم نیست نگاه تو قشنگ است
.