پارس ناز پورتال

بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)

مجموعه : اخبار سینما
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)

بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است

برخی از بازیگران با وجود معروف بودن و داشتن فیلم های شاخص هنوز موفق به برنده شدن جایزه اسکار نشده اند.لئوناردو دی کاپریو با وجود هنرنمایی های قابل تحسین طی سال ها موفق به دریافت اسکار نشده بود تا سال گذشته بالاخره داوران را مجاب به اهدای جایزه کرد. 

 

همه می‌دانیم که جوایز اسکار عادلانه نیستند، اما از قرار معلوم، این جوایز تاثیر عمده‌ای بر سلایق عمومی دارند. این موضوع باعث می‌شود که خرده گرفتن از رای دهندگان جالب، و گاها ضروری باشد. این امری مسلم است که هرکسی نمی‌تواند این جایزه را ببرد، اما زمانی که به این لیست نگاهی بیاندازید، به فکر فرو خواهید رفت که چرا رای دهندگان، انتخاب شایسته‌ای ندارند.

 

Tom Cruise

تام کروز دیگر مانند گذشته بزرگ نیست. ممکن است مردم هیچ‌گاه او را به خاطر رفتار غیرعادی‌اش در مورد رابطه‌اش با کیت هلمز، حادثه‌ی پرش روی مبل در برنامه‌ی اپرا، کلیسای علم‌گرایی، بحث‌های مرتبط با افسردگی پس از تولد و دیگر موارد، نبخشند. اما او همچنان بر روی صحنه بازیگر توانایی است

 

و هنوز هم صورت جوان و شادابی دارد و قادر است گروهی را رهبری کند. به او بیشتر به عنوان یک سرگرم‌کننده نگاه می‌شود تا یک بازیگر، اما مانند تمامی ستارگان بزرگ، او نیز مسلماً توانایی‌های بازیگری ویژه‌ای دارد. حتی اگر این توانایی‌ها در نگاه اول قابل رؤیت نباشند.

بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)

او در فیلم ” کسب و کار نامطمئن (۱۹۸۳) ” بازی کرد و باعث شد که فیلم به چیزی بیش از یک فیلم نوجوان پسند تبدیل شود. او در سال ۱۹۸۶ برای فیلم ” اسلحه‌ی برتر ” بر سر زبان‌ها بود، اما موفقیت اصلی او در فیلم مارتین اسکورسیزی به نام ” رنگ پول ” بود که در آن نقش وینس را بر عهده داشت.

 

او صحنه را با بازی با اعتماد به نفس و پرانرژی خود به تسخیر درآورد و حتی پاول نیومن نیز نمی‌توانست از او چشم بردارد. در آن سال، توجه اسکار بر روی نیومن بود که تابه‌حال جایزه را نبرده بود و کروز از نامزدی محروم ماند. ( بازیگر همکار دیگر آن‌ها، مری الیزابت ماسترانتونیو البته توانست نامزد شود )

 

فیلم ” مرد بارانی ” به سال ۱۹۸۸ جایزه‌ی بهترین فیلم و یک جایزه‌ی بهترین بازیگر را برای داستین هافمن به همراه داشت، اما کروز با وجود که کار سخت‌تری بر عهده داشت، نامزد نشد. شخصیت هافمن در این فیلم شامل یک سری حرکت‌های معمول بازیگری است که در طول فیلم، هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند،

 

اما کروز موظف بود که در مقابل وی واکنش نشان دهد و می‌شود گفت که به تنهایی بار عاطفی فیلم را بر عهده داشت. با در نظر گرفتن توجهی که فیلم به دست آورده است، نمی‌توان به کیفیت بازی‌اش مشکوک بود.او اولین نامزدی‌اش را در سال بعد، برای یک فیلم بیوگرافی به نام ” متولد چهارم جولای ” به کارگردانی الیور استون،

 

محصول سال ۱۹۸۹ به دست آورد. او به اندازه‌ی ران کاویک قدرتمند و بزرگ ظاهر شد و به داوران رویی از خود را نشان داد که آن‌ها تاکنون ندیده بودند.شرایط با بازی در چند فیلم موفق در گیشه، به اوضاع عادی بازگشت. از این فیلم‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد : ” چند مرد خوب ” ( راب رینر – ۱۹۹۲ ) که توانست

 

نامزد بهترین فیلم سال شود، اما برای کروز هیچ نامزدی به همراه نداشت، ” مأموریت ناممکن ” ( برایان دی پالما – ۱۹۹۶ ) که البته فیلمی نبود که بتواند نامزد اسکار شود، اما باید به عنوان یکی از دلپذیر ترین فیلم‌های کروز به آن اشاره شود. در همان سال، فیلم ” جری مگوایر ” (۱۹۹۶) که به مراتب کمتر لذت‌بخش ولی مخاطب پسند تر بود،

 

برای کروز نامزدی دومش را به عنوان بهترین بازیگر مرد به ارمغان آورد. در این فیلم او نقش مدیر ورزشی را بازی می‌کند که تمامی مشتریانش ( جز یکی ) را از دست می‌دهد اما انسانیتش را بازمی‌یابد.او به مدت سه سال برای بازی در فیلم ” چشمان کاملاً بسته ” ( استنلی کوبریک – ۱۹۹۹ ) ناپدید شد.

 

این فیلم یک شاهکار بود، هرچند که مخالف داشت و به درستی درک نشد و همچنین یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های کوبریک است که البته کروز نیز در آن نقش کمرنگی ندارد. این فیلم هنوز هم توسط منتقدان مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد، اما هنگام مراسم اسکار ۲۰۰۰، مدافعین کافی،

 

حتی برای نامزدی در یک زمینه ، نداشت. اگرچه کروز برای فیلم ” ماگنولیا ” ( پاول توماس اندرسون – ۱۹۹۹ )، نامزد بهترین بازیگر مکمل شد، که این نقش را می‌توان بهترین اجرای او دانست.” گزارش اقلیت ” ( ۲۰۰۲ ) و ” جنگ دنیاها ” ( ۲۰۰۵ )، هر دو از استیون اسپیلبرگ، از جمله جذاب‌ترین فیلم‌های تام کروز هستند

 

ولی ” آخرین سامورایی” (۲۰۰۳)، ” شیرها برای بره‌ها ” (۲۰۰۷) و ” واکری ” (۲۰۰۸) مانند فیلم‌هایی بودند که برای بردن اسکار تلاش می‌کنند. در فیلم ” طوفان استوایی ” (۲۰۰۸)، با گریم سنگین بسیار خنده‌دار بود و کمی توجه اسکار را به خود جلب کرد، ولی رابرت داونی جونیور، با نقشی بسیار مهم‌تر فیلم را از آن خود کرد.

 

با وجود اینکه دوران طلایی‌اش به پایان رسیده است، او تعدادی از سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌های اخیر را مانند ” مأموریت ناممکن – پروتکل روح ” (۲۰۱۱) ، ” جک ریچر ” (۲۰۱۲)، ” لبه‌ی فردا ” (۲۰۱۴) بازی کرده است. به نظر نمی‌رسد که دیگر شانسی برای اسکار داشته باشد، اما لااقل او همچنان یک بازیگر عالی ست.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد: “متولد چارم جولای” (1989)
شکست خورده در برابر‌: دنیل دی لوئیس – “پای چپ من”
بهترین بازیگر مرد: “جری مگوایر” (1996)

 

شکست خورده در برابر : جفری راش – “درخشش”
بهترین بازیگر مکمل مرد: “ماگنولیا” (1999)
شکست خورده در برابر: مایکل کین – “قوانین خانه‌ی کیدر ها”

 

Brad Pitt

برد پیت یک ستاره‌ی سینماست. این به این معنی نیست که فیلم‌هایش همیشه مورد استقبال عموم قرار می‌گیرد، اما خود او همیشه مورد استقبال مردم است. هرکسی که در زندگی واقعی او را ببیند، ضربان قلبش بالا خواهد رفت، علی‌الخصوص اگر که به همراه همسر برنده‌ی اسکارش، آنجلینا جولی، باشد. در فیلم‌های مختلف، او همیشه قدرتمند ظاهر می‌شود.

 

او نه‌تنها توانایی کنترل افرادی که با او در یک مکان هستند، صرف‌نظر از این که چه همکارانی داشته باشد را دارد، بلکه روش دلپذیری برای کشف و بازی کردن با آن دارد. او بانمک و قهرمان گونه است و هیچ آمریکایی مو قرمزی نیست که حاضر نباشد او را در یک ماجراجویی همراهی کند. چندین سال است که تصمیم‌های به‌جایی می‌گیرد، اما شاید معروفیتش مانع از این می‌شود که آکادمی، آن مقداری که می‌باید، او را در نظر بگیرد.

 

او نزدیک به مدت پنج سال، پیش از این که در فیلم ” تلما و لوئیس ” ( ریدلی اسکات – ۱۹۹۱ ) مورد توجه عموم مردم آمریکا قرار بگیرد، در فیلم‌ها بازی می‌کرد. او بیش از یک فرد جذاب برهنه که فقط حضورش احساس می‌شد، نبود و برای فیلم‌سازان دشوار بود که برای او نقشی پیدا کنند. بیشتر نقش‌هایی که دریافت می‌کرد به خاطر زیبایی‌اش بود.

 

او برای اولین بار در یک نقش کوچک، به عنوان یک نشئه‌ی بی‌حرکت، در فیلم “عشق حقیقی” ( ریدلی اسکات – ۱۹۹۳ )، خوش درخشید. او اولین بازی واقعاً خوب خود را در فیلم ” هفت ” ( دیوید فینچر – ۱۹۹۵ ) ارائه داد و همان سال، او اولین نامزدی اسکار خود را برای یک نقش تکمیلی در فیلم ” دوازده میمون ” ( تری گیلیام – ۱۹۹۵ )، به عنوان یک بیمار روانی و دیوانه به دست آورد.

 

نقش‌های دیگری هم بود که به‌عنوان پسری زیبا بازی کرد، اما او در فیلم ” کلوپ مشت‌زنی ” ( دیوید فینچر – ۱۹۹۹ )، به عنوان یک بوکسور خیابانی؛ در فیلم ” قاپ‌زنی ” ( گای ریچی – ۲۰۰۰ ) به عنوان مردی با لهجه‌ای نامفهوم؛ و در فیلم موفق ” یازده مرد اقیانوس ” به همراه دو دنباله‌ی آن،

 

به عنوان کسی که با دوستانش تفریحات خطرناکی دارد؛ در فیلم بد ” تروی ” (۲۰۰۴)به عنوان آشیلِ رام نشدنی؛ دوباره به صورتی جالب و بامزه در فیلم بسیار موفق ” خانم و آقای اسمیت ” ( داگ لیمن – ۲۰۰۵ ) و در همچنین در ” بابل”، نامزد بهترین فیلم سال؛ عالی بازی کرده بود.

بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)

فیلم وسترن استادانه‌ی اندرو دومینیک به نام ” قتل جسی جیمز، توسط رابرت فوردِ بزدل ” (۲۰۰۷)، دنباله‌ای از فیلم‌های بی‌نظیر را برای پیت آغاز کرد. ممکن است بامزه‌ترین نقش پیت، در فیلم ” سوزش پس از خواندن ” ( برادران کوئن – ۲۰۰۸ )، به عنوان چد باشد که مشتاقانه تلاش می‌کند تا با اتفاقات داستان همگام شود و حتی حرکات بدنش نیز بامزه است.

 

نکته‌ی عجیب اینجاست. او فیلم بد ” پرونده‌ی جالب بنجامین باتن ” ( دیوید فینچر – ۲۰۰۸ )، بازی کرد و جای خود را به جلوه‌های ویژه داد. این فیلم یک بازسازی بی‌شرمانه و بی‌رحمانه از اتفاقاتی بود که باعث شد تایتانیک و فارست گامپ بتوانند برنده‌ی اسکار شوند، و داستان اف. اسکات فیتزجرالد را مافوق حد تصور تحریف کرد،

 

اما به نحوی مورد استقبال مردم قرار گرفت. ابن فیلم به موفقیت دست یافت و برای پیت، پس از ۱۳ سال، به عنوان بهترین بازیگر مرد؛ دومین نامزدی‌اش را به ارمغان آورد.او تقریباً فیلم ” حرامزادگان بی‌شکوه ” (کوئنتین تارانتینو – ۲۰۰۹ ) را در نقش شکارچی نازی، فرمانده آلدو راین، از آن خود کرد، اما کریستوف والتز توانست نامزد شود

 

و همچنین اسکار را برای آن فیلم، مال خود کند. شاهکار هنری ترنس مالیک ” درخت زندگی ” (۲۰۱۱) شاید فیلمی نبود که به راحتی بشود آن را تبلیغ کرد، اما به نحوی هم از سمت منتقدین و همچنین عموم مردم، مورد استقبال قرار گرفت.

 

در همان سال، پیت در ” خوشی ” ( بنت میلر – ۲۰۱۱ )، در نقش مدیر اصلی اوکلند ای، که تلاش می‌کرد با استفاده از ریاضیات، باشگاه کم بودجه‌ی خود را به فینال مسابقات برساند، باورنکردنی ظاهر شد. او توانست سومین نامزدی‌اش را برای این فیلم به دست آورد . پس از آن او دوباره به دومینیک پیوست و حاصل فیلم جنایی بسیار خوب، ولی استقبال نشده‌ی ” آرام کشتن” (۲۰۱۲) شد.

 

در کارنامه‌ی او توقف‌هایی مانند صداپیشگی انیمیشن “مگامایند” و ” هپی فیت تو ” و همچنین بزرگ‌ترین فیلم او ( و همچنین بدترین آن‌ها ) یعنی ” جنگ جهانی ز ” وجود دارد. او در فیلم به‌شدت مورد ظلم واقع‌شده‌ی ریدلی اسکات یعنی “مشاور” و همچنین فیلم موفق استیو مک کویین به نام ” ۱۲ سال بردگی” بازی کرد.

 

او برای نقش کوچک خود در آن فیلم نامزد نشد، ولی به عنوان یکی از تهیه‌کنندگان آن فیلم، اسکار بهترین فیلم سال را دریافت کرد. ممکن است داوران اسکار از این موضوع خوششان نیاید، اما اقتدار پیت بر روی صحنه نباید دست کم گرفته شود.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مکمل مرد: “12میمون” (1995)
شکست خورده در برابر: کوین اسپیسی – “مظنونین همیشگی”
بهترین بازیگر مرد: “پرونده‌ی جالب بنجامین باتن” (2008)
شکست خورده در برابر: شان پن – “شیر”
بهترین بازیگر مرد: “Moneyball” (2011)
شکست خورده در برابر: ژان دوژاردین – “هنرمند”

 

(TIE) Kirsten Dunst & Scarlett Johansson

جالب است که این دو، به چه میزان وجوه مشترک دارند، یکی از این وجوه این است که این دو هیچ‌گاه نامزد نشده‌اند. از لحاظ سنی آن‌ها نزدیک ۳ سال با یکدیگر تفاوت دارند، و هردوی آن‌ها هنگام نوشتن این مقاله، در دهه‌ی سوم زندگی خود به سر می‌برند.هردوی آن‌ها حالتی دارند

 

که به “روحیه‌ی قدیمی” معروف است که به این معنی ست که حتی در فیلم‌های اول کارنامه‌شان نیز به نظر می‌رسد تلاش کرده‌اند بهترین را ارائه دهند تا این که سعی کنند خود را در هالیوود مطرح کنند و تمرین بازیگری کنند.

 

هر دو در فیلم‌ها به عنوان یک نوجوان بازی کرده‌اند. “دانست” در فیلم “مصاحبه با یک خون‌آشام” (۱۹۹۴) مثال‌زدنی بود و مانند یک بزرگ‌سال به نظر می‌رسید که در بدن یک نوجوان گیر افتاده باشد. جوهانسون، در سن ۱۶ سالگی نقش یک دختر ۱۸ ساله را در فیلم ” دنیای ارواح” (۲۰۰۱) بازی کرد که در آن، از بازیگر همکار ۲۰ ساله‌ی خود، تورا برچ، بزرگ‌تر به نظر می‌رسید.

 

هردوی آن‌ها در طی سال‌های اخیر انتخاب‌های هوشمندانه‌ای کرده اند و فیلم‌های بالغ و کارگردانان بااستعداد را به آن‌هایی که می‌توانستند به راحتی درآمدزایی کنند، ترجیح داده‌اند. هردوی آن‌ها برای سوفیا کاپولا کارکرده‌اند که به نظر می‌رسد جذب این‌گونه افراد می‌شود. در فیلم ” خودکشی باکره” (۲۰۰۰)،

 

دانست یک نوجوان بود که گویی همه‌چیز راجع به دنیا می‌داند. در فیلم “ترجمه‌ی گمشده” جوهانسون هنوز به ۲۰سالگی نرسیده بود که شخصیتش در فیلم، با بازیگر بسیار مسن‌تر از خود او، بیل موری، رقابت می‌کرد.بااینکه هردوی آن‌ها فیلم‌های ابرقهرمانی بازی کرده‌اند،

 

همان درد و غم همیشگی را به همراه شخصیت‌هایشان آورده‌اند. شخصیت دانست در فیلم مرد عنکبوتی، مری جین، به نظر می‌رسد که توانایی تحمل فعالیت‌های مخفیانه‌ی دوست‌پسرش را ندارد و شخصیت جوهانسون در فیلم‌های “مرد آهنی” (۲۰۱۰)، “انتقام گیران” (۲۰۱۲)، “کاپیتان امریکا: سرباز زمستان” (۲۰۱۴)،

 

این حس را القا می‌کند که گویی یک مأموریت حیاتی بر عهده دارد . او به این دلیل این نقش‌ها را بازی نمی‌کند که زیباست و لباس‌های مبدل به او می‌آیند، بلکه این کار را می‌کند چون باید این نقش‌ها را بازی کند.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)هر دو بازیگر صداپیشگی کرده‌اند. دانست، با صدای دوست‌داشتنی خود در ” سرویس پستی” ( کیکی – ۱۹۸۹ و همچنین بازنشر شده در سال ۱۹۹۸) و جوهانسون با صدا تو گلویی و قدرتمند خود در فیلم “او” (اسپایک جونز – ۲۰۱۴).هردوی آن‌ها در فیلم‌های علمی تخیلی تاریک، با تمام وجود بازی کرده‌اند.

 

دانست در فیلم ” مالیخولیا” (لارس ون تریر – ۲۰۱۱) و جوهانسون در فیلم “زیر پوست” (جاناتان گلیزر – ۲۰۱۴). بازی هردوی آن‌ها مانند شخصیت خودشان به نظر می‌رسید و حالت تصنعی نداشت.دانست در چند فیلم نوجوان پسند بازی کرد که ازجمله‌ی آن‌ها می‌توان به “خودت را نشان بده” (۲۰۰۰”) و “زیبا/جانی (۲۰۰۱) اشاره کرد.

 

بازی او در نقش ماریون دیویس در فیلم “صدای گربه” (۲۰۰۲)، به عنوان یک زن با معشوقه‌ی مسن‌تر، اولین بازی شایسته‌ی اسکار وی بود، اما فیلم نادیده گرفته شد. او همچنین در فیلم “سبک سری” (اد سالومان – ۲۰۰۳) که به اندازه‌ی همان فیلم قبلی نادیده گرفته شد نیز بااحساس ظاهر شد و همچنین در فیلم “درخشش یک ذهن بی‌آلایش” (۲۰۰۴) نیز در نقش یک بازیگر مکمل،

 

عالی بازی کرد. او در فیلم “ویمبلدون” (۲۰۰۵) نیز یک نقش اصلی عاشقانه‌ای را بر عهده داشت و در فیلم درک نشده‌ی “مری آنتوینت” ( کاپولا – ۲۰۰۶) هم نقش اصلی را بازی کرد. او با افسردگی مبارزه کرد و در چند فیلم بد بازی کرد، اما با فیلم‌های “مالیخولیا” (۲۰۱۱) و “دو روی ژانویه” (۲۰۱۴) به میادین بازگشت.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)جوهانسون به ندرت دست از کار کشیده است. در فیلم “مردی که نبود” ( جوئل و ایتن کوئن – ۲۰۰۱) در نقش زنی زیبا و جوان که با بیلی باب ثورنتون همبازی بود ظاهر شد. مختصراً در فیلم “دختری با گوشواره‌ی مروارید” (۲۰۰۳) برای اسکار تلاش کرد. در فیلم “نقطه‌ی تفاهم” (وودی الن – ۲۰۰۵) خیره‌کننده و حس برانگیز بود.

 

در فیلم “کوکب مشکی ” (برایان دی پالما – ۲۰۰۶) به اندازه‌ی کافی به او توجه نشد. در فیلم‌های “پرستیژ” (کریستوفر نولان – ۲۰۰۶)، ” ویکی کریستینا بارسلونا” ( وودی الن – ۲۰۰۸) و “یک باغ‌وحش خریدیم” (کمرون کرو – ۲۰۱۱) هم بازی کرد. در فیلم “هیچکاک” (۲۰۱۲) به عنوان جنت لی بازی کرد

 

و حکم یک دختر همسایه‌ی جذاب را داشت. باز هم در نقش یک پتیاره‌ی اهل نیوجرسی در فیلم “دون جان” (جوزف گوردون لویت – 2013) خیره‌کننده بود و در فیلم “لوسی” (لوک بسون – 2104) نقش اصلی خوبی را بازی کرد.هردوی این بازیگران در زمره‌ی بازیگران بالغ و فوق‌العاده در بین سیل عظیمی از بازیگران زن زیبایی که امروزه فعالیت دارند، هستند.

 

بدون نامزدی

Johnny Depp

آیا مردم دارند از جانی دپ خسته می‌شوند ؟ دیگر تعریفاتی مبنی بر یک بازیگر قوی که فیلم‌های قوی بازی می‌کند نیست، بلکه صحبت‌هایی از طرف مخاطبانی شنیده می‌شود که از دیدن او به عنوان شخصیتی که می‌تواند کارهای عجیب و غریب انجام دهد، خسته شده‌اند. مسلماً فیلم‌هایی که او در پنج سال اخیر بازی کرده است،

 

یارای رقابت با فیلم‌هایی که در بین سال‌های 1990 و 2003 بازی کرده است را ندارند.دپ فعالیت خود را به عنوان یک فرد خوش‌چهره در تلویزیون آغاز کرد. اسم او مانند یکی از محصولات آرایشی به نظر می‌رسید و باعث می‌شد دخترها هنگامی که نامش به زبان می‌آمد، هیجان‌زده بشوند.

 

او در فیلم‌های “کابوسی در خیابان الم” (وز کریون – 1984) و “جوخه” (الیور استون – 1986) بازی کرد، اما این نقش‌ها هیچ‌کدام به اندازه‌ای مهم نبودند که کسی آن‌ها را جدی بگیرد.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)در سال 1990 او ورق را برگرداند. ریسک‌های زیادی را در رابطه با حوزه‌ی فعالیت و وجهه‌اش به جان خرید و در فیلم “کودک گریان” (جان واترز – 1990)، لباس‌های غیرعادی پوشید و در فیلم “ادوارد دست قیچی” (تیم برتون – 1990)، در نقش یک عجیب‌الخلقه‌ی درک نشده، یک بازی دوست‌داشتنی و صمیمانه ارائه داد. “ادوارد دست قیچی”، نه فوراً، اما بعداً به عنوان یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های سال خود شناخته شد.

 

او تعدادی فیلم چالش‌برانگیز دیگر نیز به دنبال این فیلم‌ها بازی کرد. این فیلم‌ها از این قرارند :

“رویای آریزونا” (اِمیر کوستوریکا – 1992) : این فیلم تا سال 1994 در آمریکا به نمایش درنیامد.

 

“بنی و جون” (1993) : در این فیلم او نقش یک کمدین صامت فوق‌العاده را بازی کرد که با چاپلین یا کیتون برابری می‌کرد.

 

“چه چیز گیلبرت گریپ را ناراحت کرده است”( لیسی هالستورم – 1993) : این فیلم برای بازیگر همکار دپ، لئوناردو دیکاپریو، یک نامزدی به همراه داشت.

 

“اد وود” (تیم برتون – 1994) : این فیلم یک شاهکار بود و برای بازیگر همکار دپ، مارتین لانداو، یک اسکار به همراه داشت.

 

“دون جان دیمارکو”‌ (1995):در این فیلم او با یک لهجه‌ی اسپانیایی در مقابل مارلون براندو بازی کرد.

 

“مرده” (جیم جارموش – 1996) : به نظر می‌آمد این فیلم تنها موردتوجه مخاطبین خاصی قرار گرفته باشد.

 

“دانی براسکو” (1997) : او در این فیلم پلیسی که به طرز دور از انتظاری خوب بود بازی کرد.

 

“ترس و نفرت در لاس وگاس” (1998): در یک نقش هانتر اس تامپسون مانند، در این فیلم، بی‌نظیر بود.

 

در “حفره‌ی بی رمق” (تیم برتون – 1999) و همچنین در فیلم اتمسفریک و ترسناک “دروازه‌ی نهم” (رومن پولانسکی – 2000) نیز بازی کرد.

 

هرکدام از این نقش‌ها می‌توانستند برای دپ، یک اسکار به ارمغان بیاورند، اما تا اولین نامزدی او، زمان زیادی باقی بود. از سال 2000 به بعد، به نظر می‌رسید که انتخاب‌هایی که می‌کند، جدی‌تر هستند یا به عبارت دیگر، فیلم‌هایی هستند که شانس نامزدی بیشتری دارد. او در فیلم خسته کننده، ولی نامزد بهترین فیلم سال،

 

“شکلات” (لیسی هالستورم – 2000)، بازی کرد. نقش کوچکی در فیلم نامزد شده‌ی “پیش از آغاز شب”‌ (2000) و “مردی که گریست” (سلی پاتر – 2001) بازی کرد و در فیلم “ضربه”، در نقش حقیقی جورج جانگ نقش‌آفرینی کرد.

 

در کمال تعجب اولین نامزدی او را فیلم “دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه” (2003) به ارمغان آورد. این فیلم در اصل می‌بایست که یک فاجعه‌ی به تمام عیار می‌بود. این فیلم محصول یک تهیه‌کننده‌ی سطح پایین، به نام جری براکهایمر بود و مهم‌تر از همه فیلم جدی‌ای نبود. اما دپ پا به صحنه گذاشت و در نقش “کاپیتان جک گنجیشکه”، حقیقتاً بازی خنده دار، قدرتمند و همه‌گیری ارائه داد.

 

این فیلم یکی از موارد موفق تابستان بود و منجر شد که چندین دنباله‌ی بی‌مورد و زیاد از حد ساخته شود که حتی از فیلم اول نیز موفق‌تر بودند. دپ مرتباً به نقشش بازگشت، اما آن تازگی دیگر از بین رفته بود و ادامه یافتن دنباله‌های آن را به مخاطره انداخته است.

 

دومین نامزدی او برای یک فیلم زندگینامه‌ی نه چندان خوب ناپخته‌ای که برای دریافت اسکار ساخته شده بود، به او رسید. در این فیلم او نقش جان بری، خالق پیترپن را بازی می‌کرد. سومین و آخرین نامزدی او تا به امروز نیز، سرانجام برای یکی از فیلم‌هایش با تیم برتون به او رسید. “سوئینی تاد” (2007) با این که بهترین فیلم آن‌ها نیست، اما بدترین آن‌ها نیز نیست.

 

در این دوره، جز تعدادی شکست و عقب‌گرد، چیزی در کارنامه‌ی او نیست. بهترین کار او در نقش یک آفتاب‌پرست انیمیشنی در انیمیشن “رنگو” (2011) است که یک اثر شاخص و قابل‌توجه، شجاعانه و نامعمول است و از بهترین موفقیت‌های انیمیشن‌های کامپیوتری تا به امروز به حساب می‌آید. این انیمیشن یک اسکار برد، اما آکادمی هنوز نمی‌داند که چگونه باید به بازیگرها، برای صداپیشگی جایزه اهدا کند.

 

مشخص شد که جانی دپ دوست دارد که خودش را در پس نقش‌هایش، لهجه‌ها، صداهای بامزه، کلاه، دندان مصنوعی، آرایش، خال‌کوبی، جواهرات و بدلیجات مخفی کند و اغلب از موهای بلندش برای این کار کمک می‌گیرد. به نظر می‌رسد که هرچه بیشتر وسیله به خودش آویزان کرده باشد، خوشحال‌تر به نظر می‌رسد،

 

اما او برعکس یک آفتاب‌پرست است. او به این دلیل مخفی نمی‌شود که احساس ناامنی می‌کند بلکه او حس همیشگی خود را به همراه شخصیت می‌آورد. او ممکن است هنوز هم یک بازیگر فوق‌العاده باشد و عدم موفقیت‌های اخیرش تنها ناشی از شانس و انتخاب‌های بد بوده باشد.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد: “دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه” (2003)
شکست خورده در برابر: شان پن – “رودخانه‌ی اسرار”
بهترین بازیگر مرد: “در جست و جوی ناکجا‌آباد” (2003)
شکست خورده در برابر: جیمی فاکس – “رِی”
بهترین بازیگر مرد: “سوئینی تاد: ارایشگر شیطانی خیابان فلیت” (2007)
شکست خورده در برابر: دنیل دی لوئیس – “خون به پا خواهد شد”

 

Jennifer Jason Leigh

eXistenZیکی از تواناترین بازیگران نسل خود، جنیفر جیسون لی، هیچ‌گاه موفق به دریافت یک نامزدی اسکار نشده است. آیا ممکن است مشکل فقط زمان‌بندی باشد، یا اینکه چیز خطرناکی راجع به وی وجود دارد. شاید مشکل این است او بیش از حد جذاب است، یا بیش از حد خطرناک؟

 

او فیلم‌های خطرناکی را انتخاب کرده است. برای مثال در فیلم “سرعت در بزرگراه ریجموند” (۱۹۸۲) او روابط جنسی را تجربه کرد، در فیلم “گوشت و خون” (پاول ورهون – ۱۹۸۵) از روابط جنسی برای نجات یافتن استفاده کرد، در فیلم “لنگ” (۱۹۸۶) که یک فیلم منفور از طرف منتقدین بود بازی کرد، در فیلم بسیار حساس و شجاعانه‌ی “آخرین خروجی برای بروکلین” (۱۹۸۹) حضور داشت و در “غم میامی” (۱۹۹۰) نیز ایفای نقش کرد.

 

او موردتوجه کارگردانان رده اولی قرار گرفت که بسیاری از آن‌ها سابقه‌ی ساخت فیلم‌هایی را داشتند که برای بازیگرانشان اسکار به ارمغان آورده باشند، اما برای او این اتفاق نیافتاد.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)در فیلم “Backdraft” اودر برابر جلوه‌های ویژه مورد ظلم واقع شد ودر فیلم “زن مجرد سفیدپوست” (باربت شرودر – ۱۹۹۲) نقش یک مزاحم را بازی کرد، در میان جمع عظیمی از بازیگران فوق‌العاده در شاهکار رابرت آلتمن، “زخم‌های سطحی” (۱۹۹۳) حضور داشت، عالی و زودجوش با لهجه‌ی محلی در فیلم ” رابط هادساکر” (برادران کوئن – ۱۹۹۴) ایفای نقش کرد.

 

در فیلم “خانم پارکر و چرخه‌ی بی‌هدف” (۱۹۹۴) نقش دوروتی پارکر را بر عهده داشت و در یکی از اقتباس‌های پخته‌تر از داستان‌های استفن کینگ، با نام “دلورس کالیبورن” (۱۹۹۵) نیز بازی کرد. او نهایتاً توانست با فیلم “جورجیا” (الو گروسبارد – ۱۹۹۵) جلب‌توجه کند، اما فقط همکار او، مر وینینگهام بود که توانست یک نامزدی به دست آورد.

 

او مجدداً در فیلم “کانزاس سیتی” (۱۹۹۶) با آلتمن همکاری کرد. با کارگردان، انجلیکا هیوستون در فیلم “حرامزاده‌ی کارولینا” (۱۹۹۶) کار کرد و همچنین در دو فیلم “میدان واشنگتن” (1997) و “هزار هکتار” (1997) نیز حضور داشت که هردوی این فیلم‌ها در فصل اسکار بر روی پرده رفتند و مورد استقبال قرار نگرفتند.

 

از آنجایی که او بیشتر و بیشتر به سمت فیلم‌های مستقل گرایش پیدا می‌کرد، شانس او برای دریافت نامزدی کمتر شد. او در فیلم “وجود” (دیوید کروننبرگ – 1999) خیره‌کننده بود، در فیلم “پادشاه زنده است” (2000) و همچنین ” مهمانی سالروز ” (2001) که خودش به همراه الن کامینگ کارگردانی کرده بود

 

و به ‌اندازه‌ی کافی به آن توجه نشد نیز بازی کرد. او در فیلم “راهی به نابود” (سم مندر – 2002) حضور داشت. این فیلم یکی از معدود فیلم‌های مندز بود که توجه اسکار را به خود جلب نکرد.او دوباره در فیلم به‌شدت درک نشده‌ی ” In The Cut ” (جین کمپیون – 2003) فوق‌العاده ظاهر شد.

 

او همچنین در فیلم‌های “ماشینی” (برد اندرسون – 2003)، “کلمات بازگشتی” (تاد سولوندز – 2005)، “ژاکت” (جان میبری – 2005)، فیلم همسر وقت خود “مارگوت در عروسی” (نوح بامباخ – 2007)، “نیویورک” (چارلی کافمن – 2008) و در فیلم مبهم “گرینبرگ” ( بامباخ – 2010) نیز بازی کرد.

 

او نقش‌های کوچکی نیز به‌عنوان مادر داشت که باید نامزد می‌شدند، اما این اتفاق نیافتاد. مانند : “عزیزانت را بکش” (2013) که در این فیلم کنترل خود را از دست می‌دهد. و فیلم “زمان حال هیجان‌انگیز” (2013). او احتمالا هنوز هم برای آکادمی بیش از اندازه سنگین است و در این شرایط، احتمال این که بتواند یک نقش اصلی به‌یادماندنی بازی کند نیز اندک است.

 

( اگرچه گفته می‌شود در فیلم “هشت منفور” کوئنتین تارانتینو حضور داشته باشد). به احتمال قوی سرنوشت او این است که روزی یک جایزه برای تمام مدت فعالیت خود ببرد.

 

نامزدی ها:
بهترین نقش مکمل زن: هشت نفرت انگیز

 

Bill Murray

یک شخصیت دوست‌داشتنی از برنامه‌ی Saturday Night Live و یک ستاره‌ی فیلم معترض که جای پای خود را در فیلم‌های کمدی سبک (Meatball-Caddyshack-Stripes-Ghostbusters و غیره) محکم کرده است. برای سال‌ها هیچ‌کس بیل موری را یک بازیگر شایسته‌ی اسکار در نظر نمی‌گرفت، اما پیش‌تر او در یک فیلم برنده‌ی اسکار، در نقشی کوچک مقابل داستین هافمن به نام “پا” (1982) بازی کرد.

 

نقش او صرفاً این بود که در چند صحنه، خنده‌دار و بامزه ظاهر شود، اما عملکرد او به گرمی موردتوجه رسانه‌ها قرار گرفت. تنها چند سال بعد، پس از موفقیت چشمگیر فیلم Ghostbusters، او تصمیم عجیبی گرفت تا در فیلم “لبه‌ی تیغ” (1984)، نقشی جدی بازی کند. اما به نظر می‌رسید که موری آمادگی کافی برای خو گرفتن با نقش را نداشت و نمی‌توانست بامزه ظاهر نشود.

 

او هنگامی به مردم نشان داد که درباره‌ی حرفه‌اش جدی است که در کمدی سیاه “تغییر سریع” (1990)، کمک کارگردان شد. این فیلم تنها کمی بیش از کارهای پیشین وی، او را جدی نشان داد. فیلم “روز موش‌خرما” (1993) در ماه فوریه به نمایش درآمد و مخاطبین و همچنین بازخوردهای خوبی داشت،

 

اما در پایان سال، نتوانست به لیست 10فیلم برتر بسیاری از منتقدین راه پیدا کند و نتوانست هیچ نامزدی‌ای را برای خود رقم بزند.در گرچه در سال‌های پس از آن، این فیلم در سطح جهانی به عنوان یکی از بهترین کلاسیک‌ها شناخته شد. بازیگر همکار بیل موری، مارتین لانداو برای نقشش در فیلم “اد وود” (1994) توانست

 

جایزه‌ی اسکار را از آن خود کند و با این وجود که موری در نقش کوچک‌تر خود، فوق‌العاده است، نتوانست توجه اسکار را به خود جلب کند.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)این شروع فصل جدید از نقش‌های مکمل ماجراجویانه برای موری بود. او در فیلم “سگ وحشی و افتخار” (1993) در مقابل نقش مثبت رابرت دنیرو، یک گنگستر بود و در فیلم کمدی برادران فارلی به نام “سردسته” (1996)، نقشی مکمل داشت. همچنین همراه با مایکل جوردن و باگز بانی در فیلم “موقعیت فضایی” (1996) بازی کرد

 

و در فیلم “وحشی‌ها”‌ (1998) نقش یک وکیل کثیف را بازی کرد. در فیلم “راش مور” (وس اندرسون – 1998) او یک حس اندوه و پشیمانی به شخصیت بامزه‌ی خود در نقش یک تاجر به نام هرمن بلوم اضافه کرد. منتقدین پیش‌بینی کردند که او می‌تواند نامزد شود، اما تا اولین نامزدی او هنوز مانده بود.

 

او در فیلم Cradle Will Rock (تیم رابینز – 1999) حضور داشت و همچنین در اقتباس مدرن نمایشنامه‌ی شکسپیر، “هملت” (مایکل المریدا – 2000) نقش پولینوس را بر عهده داشت. نقش مکمل بامزه‌ی دیگری در فیلم “فرشتگان” (چارلی – 2000) بر عهده گرفت و مجدداً در فیلم اندرسون، به نام The Royal Tenenbaums (2001) ظاهر شد. در این فیلم مشکل این بود که در بین بازیگران مقتدری قرار داشت و خاص نبود.

 

حال به فیلم “گمشده در ترجمه” (2003) می‌رسیم که تا به امروز، تنها نامزدی موری بوده است. در این فیلم از سوفیا کاپولا، او نقش یک ستاره‌ی فیلم را بازی می‌کند که در ژاپن، مشغول فیلم‌برداری یک آگهی تبلیغاتی برای نوشیدنی است. در آنجا او با زن جوان یک عکاس (که نقش او را اسکارلت جوهانسون بازی می‌کند) آشنا می‌شود و با او خو می‌گیرد.

 

در این نقش او به ترکیب بی‌نقصی از تمامی استعدادهایش دست پیدا می‌کند. هم جدی است و هم شوخی می‌کند، اما او همیشه در یک محیط آشنا قرار ندارد. او غم و اندوهی غیرقابل تشخیص دارد و برای اولین بار، گارد خود را پایین می‌آورد. لحظه‌ی آخر فیلم، در یک صحنه‌ی خصوصی، او چنان حضور قدرتمندی دارد

 

که صحنه‌ی آخر “روشنایی‌های شهر” از چاپلین را تداعی می‌کند. او طی شکستی قابل‌احترام، اسکار را به شان پن در فیلم “رودخانه‌ی اسرار” واگذار کرد.او با فیلم “قهوه و سیگار” (2004) شروع به همکاری با جیم جارموش کرد و به همکاری با اندرسون در فیلم “زندگی استیو زیسو” (2004) ادامه داد.

 

او در فیلم موردتوجه قرار نگرفته‌ی “شهر گمشده” (اندی گارسیا – 2005) نقش مکمل فوق‌العاده‌ای بازی کرد و پس از آن، فیلم موفق “گل‌های شکسته” (جیم جارموش – 2005) وجود دارد که یک همتا برای “گمشده در ترجمه” به حساب می‌آید.

 

او نقش جویای حقیقت و درگیر دیگری نیز بازی می‌کند که با شوخ‌طبعی خود، یخ فضا را می‌شکند. او متوجه می‌شود که یکی از زن‌هایی که پیش‌تر با آن‌ها رابطه داشته است، ممکن است فرزندی از او به دنیا آورده باشد که وی از وجودش خبر نداشته است، به همین خاطر به‌تنهایی سفری را آغاز می‌کند

 

تا پنج زنی که با آن‌ها رابطه داشته است را ببیند و حقیقت را دریابد. به شکل عجیبی این فیلم با مقاومت خاصی از سوی منتقدین مواجه می‌شود و هیچ‌گاه موفق نمی‌شود که آن‌طور که باید و شاید، مورد استقبال قرار بگیرد. هیچ نامزدی‌ای از این فیلم حاصل نشد.

 

او حضور کوتاهی در فیلم The Darjeeling Limited (اندرسون – 2007) داشت و در فیلم کودکانه‌ی “شهر خاکستر” (2007) حضور پیدا کرد. در فیلم سخت و درک نشده‌ی “حدود اختیار” (جارموش – 2009) بازی کرد و در فیلم “خوار شدن” (2009) مقابل رابرت دووال عالی ظاهر شد. همچنین به عنوان خودش در فیلم “سرزمین زامبی‌ها” بازی کرد و در “آقای فاکس شگفت‌انگیز” (اندرسون – 2009) صداپیشگی کرد.

 

“سرزمین طلوع خورشید” (اندرسون – 2011) بسیار موردتوجه قرار گرفت، اما نقش او در این فیلم بیش از اندازه مختصر بود. “هادسون” (2012) شبیه فیلم‌های برنده‌ی اسکار به نظر می‌رسید و همچنین فیلم تأثیرگذاری نیز بود که بیل موری در آن شخصیت خود و فرانکلین دلانو روزولت را با هم ترکیب کرد تا یک بازی قدرتمند از آب درآید،

 

اما سرانجام در رقابت بین رئیس‌جمهورها، فیلم جدی‌تر دنیل دی-لوئیس، “لینکلن”، تمامی توجه‌ها را معطوف خود کرد.فیلم “مردان استثنایی” (جورج کلونی – 2014) از فصل اهدای جوایز 2013 به فوریه‌ی 2014 انتقال داده شد که بازخوردهای خوبی دریافت نکرد. “هتل بزرگ بوداپست” (2014) بازخوردهای فوق‌العاده‌ای داشت،

 

اما نقش موری بیش از حد جزئی بود که در نظر گرفته شود. پس از آن نوبت به “سنت وینسنت” می‌رسد که یک کمدی درام، با نقش اصلی قدرتمند است. جدای از بامزه بودن، موری فرصت پیدا می‌کند که یک لهجه‌ی نیوجرسی‌ای به خود بگیرد و می‌بایست که از یک سکته بهبود پیدا کند. این به نظر همان چیزی است که داوران اسکار می‌پسندند.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد: “گمشده در ترجمه” (2003)
شکست خورده در برابر: شان پن – “رودخانه ی اسرار”

 

Ian McKellen

یان مک کلن در طول دهه‌های 60، 70 و 80 میلادی در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی حضور داشت، اما او بیشتر به خاطر اجرا‌های تئاترش، مخصوصاً “ریچارد سوم” (1995)، معروف بود. این اجرا توسط ریچارد لانکرین به صور فیلمی استثنایی به سینما آورده شد. شخصیت ریچاردی که او بازی کرده بود،

 

خشن، بی‌رحم و فریبنده بود. این فیلم بسیاری توجه‌ها را به سمت او برگرداند، اما به طرز عجیبی نامزدی‌ای برای او به همراه نداشت.او در فیلم”Cold Comfort Farm” (جان شلزینگر – 1996) بامزه و خنده‌دار بود و پیش از دریافت اولین نامزدی‌اش برای فیلم زیبای “خدایان و شیاطین” (بیل کاندون – 1998)،

 

در فیلم دل‌خراش “Apt Pupil” (برایان سینگر – 1998) نیز بازی کرد. او نقش کارگردان، جیمز ویل (فرانکنشتاین، عروس فرانکنشتاین و غیره) را بازی می‌کند که در پایان روزهای فعالیتش، از اثرات سکته رنج می‌برد و نمی‌توانست خاطرات و احساسات خود را بین فیلم‌ها، جنگ و زندگی تمییز دهد.

 

در این فیلم او با یک باغبان جوان (برندن فریزر) آشنا می‌شود و بین آن‌ها رابطه‌ی دوستی برقرار می‌شود. ویل هم‌جنس‌گراست و مشخصاً این باغبان را به دید دیگری نگاه می‌کند،اما رابطه‌ی این دو به شکلی دوستانه تکامل پیدا می‌کند. مک کلن به صورت نامحسوس و استادانه‌ای اشتیاق، درد،

بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)

پشیمانی و تعجب را القا می‌کند. اما در نمونه‌ دیگری از وینستین ها و تأثیرات عمیقشان، اسکار بهترین بازیگر به روبرتو بنینی برای فیلم “زندگی زیباست”رسید که بیشتر داوران اسکار و همچنین بینندگان احتمالاً آرزو می‌کنند که ای‌کاش زمان به عقب باز‌می‌گشت

 

مک کلن دومین نامزدی‌اش را برای نقش دوست‌داشتنی و حکیم گاندالف، در فیلم “ارباب حلقه‌ها:یاران حلقه” (2001) به دست آورد، اما بااین‌وجود که این نقش را پنج مرتبه‌ی دیگر نیز بازی کرد (در دو فیلم دیگر ارباب حلقه‌ها و سه فیلم از سری هابیت)، یک نامزدی دیگر برای او دور از انتظار به نظر می‌رسد.

 

در سال 2000، او همچنین به عنوان مگنیتو، در فیلم‌های “مردان ایکس” بر عهده گرفت و از آن زمان تاکنون مشغول مدیریت وقت خود بین مگنیتو و گاندالف بوده است.او در فیلم افتضاح ولی محبوب “کد داوینچی” (ران هاوارد – 2006) بازی کرد؛ برای چندین انیمیشن صداپیشگی کرده و علاوه بر بازی کردن چند نمایش دیگر از شکسپیر،

 

در تلویزیون نیز به فعالیت پرداخته است. اما به نظر می‌رسد که مک کلن در سن 75 سالگی، بیشتر احتمال دارد که یک اسکار افتخاری بگیرد تا اینکه موفق شود آن را برنده شود.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد : “خدایان و شیاطین” (1998)
شکست خورده در برابر: روبرتو بنینی – “زندگی زیباست”
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: “ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه” (2001)
شکست خورده در برابر: جیم برودبنت – “آیریس”

 

Robert Downey

رابرت داونی جونیور از آن دسته بازیگرانی ست که هیچ‌وقت به میزانی که لایق آن است، از او تقدیر نمی‌شود. او بی‌اندازه بااستعداد است و اشتیاق سیری‌ناپذیری دارد. او به طور مداوم در حال فعالیت است، خوش‌چهره است و احساسات و اطلاعات را به سرعت دریافت و تجزیه و تحلیل می‌کند و می‌تواند هر نقشی را بازی کند

 

او توانایی خواندن، تقلید انواع لهجه‌ها، نقش کمدی، درام، تاریخی و غیره را دارد. او هم می‌تواند نقش اصلی بازی کند و هم می‌تواند نقش مکمل فوق‌العاده‌ای باشد. (او حتی به مدت یک فصل در برنامه‌ی Saturday Night Live حضور داشت.)اما او همیشه شخصیت خودش را با نقش‌هایش تکمیل می‌کند.

 

او با مشکلات اعتیاد دست به گریبان شد و مدتی را در زندان به سر برد، اما کاملاً از دید عموم مورد بخشش قرار گرفت و تبدیل به یکی از گران‌قیمت‌ترین بازیگران حال حاضر شده است. اما با وجود استعداد بی‌نظیر و توانایی‌های خارق‌العاده‌اش، او فقط توانسته است که دو نامزدی، به فاصله‌ی 16 سال به دست آورد.

 

زمانی که او برای اولین بار به عنوان فرزند فیلم‌ساز زیرزمینی، رابرت داونی بزرگ، ظاهر شد، نقش‌هایی که به او داده می‌شد عمدتاً به عنوان یک پسر لوس و بی‌تربیت ازخودراضی بود و آسان نبود که بتوان او را دوست داشت. اما بعد‌ها او در فیلم “چاپلین” (1992) بازی کرد و اولین نامزدی‌اش را به دست آورد.

 

او یک برداشت هوشمندانه از هنرمندی ارائه داد که اغلب از او به عنوان بزرگ‌ترین بازیگر عصر خودش یاد می‌شود. او این نقش را به قدری خوب بازی کرد که هیچ‌کس آن را زیر سؤال نبرد.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)او در فیلم “قاتلین بالفطره” (الیور استون – 1994) نقش یک مجری تلویزیونی استرالیایی پرشور و شوق را داشت و در “ریچارد سوم” (1995) بسیار خوب بازی کرد. در فیلم “بازگشت به خانه برای تعطیلات” (جودی فاستر- 1995) نقش گرم و بامزه‌ای در مقابل هالی هانتر داشت

 

و همچنین تنها نکته‌ مثبت فیلم “یک شبه” (مایک فیگیز – 1997 ) بود. او در این فیلم توانست که یک نقش مرده (مردی که به خاطر ابتلا به ایدز، رو به مرگ است) را به چیزی فوق‌العاده بدل کند.پس از آن در فیلم “دو زن و یک مرد” (جیمز توبک – 1998)، نقش یک بازیگر خیانت‌کار را بازی کرد که هر دو دوست‌دخترش،

 

همزمان به طور اتفاقی به آپارتمانش سر می‌زنند. این نقش پیچیده‌ای بود و شامل دیالوگ‌های سریع و موذیانه می‌شد، اما فیلم مورد استقبال قرار نگرفت.او در فیلم “مرد زنجبیلی” (1998) با رابرت آلتمن فعالیت کرد و در فیلم نیل جوردن به نام “در رویا” (1999) حضور پیدا کرد.

 

در فیلم “پسران عجیب” (کورتیس هنسون – 2000) بازی کرد و در این فیلم، او یک بازی زنده و دوست‌داشتنی به عنوان یک بازیگر مکمل ارائه کرد که به طور حتم، یکی از بهترین‌های سال بود، اما با وجود استقبال پرشور منتقدین، مخاطبین علاقه‌ای به این فیلم نشان ندادند و هنگام اسکار، به کلی نادیده گرفته شد.

 

در بین سال‌های 2000 تا 2010، انتخاب‌های او خوب باقی ماندند. او در فیلم موردپسند اسکار، “کارآگاه آوازه‌خوان” (2003)، بازی کرد که اما موردپسند مخاطبین قرار نگرفت. در فیلم کمتر دیده شده‌ی “بازی شش” (2005) که بر اساس فیلم‌نامه‌ای از دون دلیلو بود نیز بازی کرد. همچنین در فیلم بسیار خنده‌دار “بوس بوس، بنگ بنگ” (شین بلک – 2005) حضور داشت

 

و در فیلم نامزد اسکار جورج کلونی، به نام “شب خوش، و موفق باشی” (2005) نیز بازی کرد. از دیگر فیلم‌های او در این دوره می‌توان به “چگونه قدیسین خود را بشناسیم” (دیتو مونتیل – 2006)، فیلم بسیار زیبای “A Scanner Darkly” (ریچارد لینکلیتر – 2006)، “زودیاک” (دیوید فینچر – 2007)

 

و فیلم سرنوشت‌ساز او یعنی “مرد آهنی”‌ (2008) اشاره کرد. بی‌شک پس از بتمنِ مایکل کیتون، این انسانی گونه‌ترین بازی در نقش یک ابرقهرمان است.حال شانزده سال می‌گذرد و به دومین نامزدی داونی، برای فیلمی به نام “طوفان استوایی” (2008) می‌رسیم. این فیلم بن استیلر بسیار هوشمندانه است

 

و داونی در آن نقش یک بازیگر برنده‌ی اسکار استرالیایی را بازی می‌کند که نقش یک افریقایی-امریکایی را بازی می‌کند و اصرار دارد که تمام مدت در نقش خود باشد. اگر بخواهیم صادق باشیم باید بگوییم این نقش، متظاهر گونه است، اما با اشتیاق بسیار زیادی بازی شده است.

 

پس از آن، داونی فیلم دیگری به نام “تک‌رو” (2009) بازی کرد که می‌توانست موردپسند اسکار قرار گیرد، اما داوران به آن توجهی نشان ندادند. از آن پس به استثنای نقش کوچکی در فیلم زیبای “سرآشپز” (جان فاوریو – 2014)، ابرقهرمان‌ها و “شرلوک هلمز” (2009)، بیشتر وقت او را پرکرده‌اند.

 

نقش شرلوک هلمز به صورت عجیبی گویا برای داونی ساخته شده باشد و به او این اجازه را می‌دهد که لهجه‌ی انگلیسی بگیرد و همچنین شخصیت وسواسی و جزئیات-‌محوری را بازی کند که از اطلاعات تغذیه می‌کند. متأسفانه فیلم گای ریچی بیش از این که متفکرانه و یا مرموز باشد، حالت نمایشی داشت.

 

“قاضی” شانس بسیار اندکی برای اسکار 2015 دارد، اما به نظر می‌رسد بازخورد‌های بد این فیلم، حتی جلوی این شانس کوچک را هم گرفته باشند.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد: “چاپلین” (1992)
شکست خورده در برابر: ال پاچینو – “بوی خوش زن”
بهترین بازیگر مکمل مرد: “طوفان استوایی” (2008)
شکست خورده در برابر: هیث لجر – “شوالیه‌ی تاریکی”

 

Gary Oldman

گری اولدمن به طور حتم یکی از بهترین بازیگران حال حاضر است. تعداد کمی توانایی‌های او را زیر سؤال می‌برند. او برای بازی کردن تعدادی نقش منفی شناخته‌شده است، اما بن کینگزلی که توانسته برنده‌ی اسکار شود نیز همین موقعیت را دارد. او بیشترین درآمدها را در فیلم‌های محبوب هری پاتر و شوالیه‌ی تاریکی به دست آورده است،

 

اما بیاید تنها برای یک لحظه، شخصیت سیریوس بلکِ او و فرمانده گوردون را با هم مقایسه کنیم و ببینیم که به چه میزان این دو شخصیت با هم متفاوت هستند. این توانایی اولدمن است.اولین حضور اولدمن بر روی صحنه در فیلم “سیـد و نانسی” (1986) بود و به دنبال آن، در فیلم “گوش به زنگ” (جو اورتون – 1987) بازی کرد.

 

با این وجود که او توجه‌های فوق‌العاده‌ای برای این فیلم‌ها به دست آورد، فیلم‌ها نسبتاً کم‌اهمیت بودند و موردتوجه اسکار قرار نگرفتند. او در فیلم “جی‌اف‌کی” (الیور استون – 1992) به عنوان لی هاروی آزوالد، نقش ترسناکی داشت. در نقش دراکولا در فیلم “دراکولا” (فرانسیس فورد کاپولا – 1992)،

 

که جزء فیلم‌های محبوب‌تر به حساب می‌آمد و همچنین نامزد اسکار شده بود، بیشتر مطرح شد، اما هنوز تا نامزدی فاصله داشت.انتظار نمی‌رفت که او برای نقش ترسناکش به عنوان یک دلال مواد خیابانی باهوش به نام درکسل در فیلم “عشق حقیقی” (1993) بتواند نامزد شود.

 

و نقش منفی دیوانه‌ی او در فیلم “لئون (حرفه‌ای)” (1994) را فراموش نکنیم که گردنش را برای بلعیدن نوعی قرص می‌خراشید. این‌ها همه مدارکی هستند دال بر اینکه اولدمن تا چه اندازه می‌تواند پیش برود.
بازیگرانی معروفی که دستشان به اسکار نرسیده است (2)“عشق نامیرا” (1994) فرصت خوب دیگری برای مطرح شدن بود؛ او در این فیلم، بسیار به یاد ماندنی نقش بتهوون را بازی کرد ولی حتی با این وجود که داوران اسکار به زندگی‌نامه‌های موسیقی‌دانان علاقه دارند، به این فیلم علاقه‌ای نشان ندادند. پس از آن او تعدادی نقش منفی در فیلم‌های “نیروی هوایی” و “عنصر پنجم”

 

بازی کرد که هردوی این فیلم‌ها مربوط به سال 1997 می‌شدند. فیلم “گمشده در فضا” (1998) یک اشتباه بود، اما دیدن اولدمن در نقش دکتر اسمیت ترسو، جالب بود. برخی از بازیگران همکار او برای بازی در فیلم “رقیب” (2000) نامزد شدند، اما او نامزدی‌ای دریافت نکرد. “هنیبال” (ریدلی اسکات – 2001) بیش از حد برای جلب ‌توجه رای دهندگان اسکار، خشن و دلخراش بود.

 

پس از آن فیلم‌های “هری پاتر و زندانی آزکابان” (2004) و “آغاز بتمن” (2005) به میان آمدند، دو فیلم محبوبی که برای مدتی او را مشغول نگاه داشتند. او همچنین به صداپیشگی برای بازی‌های ویدئویی و فیلم‌های انیمیشنی پرداخت. او در فیلم ترسناک “نزاده” (2009) بازی کرد

 

و در “سرود کریسمس” (رابرت زمکیس – 2009) چندین صدا را بر عهده داشت. به دلیل علاقه‌ی روزافزونش به فیلم‌های علمی و تخیلی، او نقشی در فیلم بسیار خوب “کتاب الای” (2010) بازی کرد.در تابستان سال 2011، او آخرین بازی‌اش را به عنوان سیریوس بلک انجام داد و در پاییز همان سال،

 

در فیلم “Tinker Tailor Soldier Spy” حضور پیدا کرد. این یک بازی به یاد ماندنی در یک فیلم به یاد ماندنی بود. کارگردان، توماس الفردسون به نحوی یک کتاب طولانی را به فیلمی هوشمندانه و مملو از تعلیق بدل کرد. نقش اولدمن به عنوان جورج اسمایلی، او را ملزم می‌کرد که در لحظه تصمیم بگیرد و او این مسئله را همراه با حس خاکی بودن، القاء می‌کرد.

 

اگر این موضوع را که قدیمی گرا ها هنوز هم بازی الک گینس را در همین نقش در سریالی تلویزیونی در سال 1979 ترجیح می‌دهند را کنار بگذاریم، این نقش یکی از بهترین بازی‌های او بوده است. پس از 25 سال، اولدمن اولین نامزدی خود را دریافت کرد. اما دو مسئله پیش آمد. این فیلم برای بینندگان عادی سخت و گیج‌کننده بد و کاملاً محتمل است که بسیاری از داوران نیز آن را به درستی دیده باشند.

 

و مسئله‌ی دیگر وینستین ها بودند. همان‌گونه که پیش از این بارها این کار را کرده‌اند، یک جو دروغین برای فیلم “هنرمند” ساختند و باعث شدند که حتی مخاطبین باهوش نیز گمان کنند که این فیلم بسیار عالی است و کاملاً بر خلاف منطق، داوران به ژان دوژاردین رأی دادند.

 

از آن زمان تا کنون، اولدمن نقش کوچکی در “بی‌قانون” داشته و فیلم‌های علمی تخیلی بیشتری مانند بازسازی “پلیس آهنی” و “طلوع سیاره‌ی میمون‌ها” را بازی کرده است. این فکر که او هیچ‌وقت فرصت دیگری پیدا نکند بسیار دردناک است.

 

نامزدی‌ها:

بهترین بازیگر مرد: “Tinker Tailor Soldier Spy” (2011)
شکست خورده در برابر: ژان دوژاردین – “هنرمند”