در اینبخش بهترینها و بدترین در تلویزیون ملی ودر سالی کـه گذشت یعنی سال 1397 را بررسی میکنیم. سالی کـه گذشت پر از حواشی گوناگون، سالی کـه با وفور فیلم ها و سریال ها همراه بود، سالی کـه با اغتشاش هاي سلبریتی ها در هر زمینه اي همراه بودو سالی کـه پر بود از برنده هاي و بازنده ها، البته از نوع رسانه اي. در ادامه با پارس ناز همراه باشید تا این موضوع را بیشتر بررسی کنیم.
باردیگر ثابت شد یک مجری بـه تنهایی می تواند یک برنامه را پربیننده کند و توی چشم بیاورد. این کاری اسـت کـه رضا رشیدپور انجام داد و «حالا خورشید» را تبدیل بـه برنامهاي موفق کرد. در وصف تاثیر رشیدپور همین قدر کافی اسـت کـه بگوییم از نظر استاندارد برنامه سازی، «حالا خورشید» برنامهاي معمولی اسـت کـه نه آیتم سازی در آن جایگاهی ویژه داشت و نه تعداد مهمانهاي شاخص اش زیاد بود.
او آن قدر تسلط بـه اجرا دارد کـه بتواند هر بخش را «ویژه» کند. وقتی با مجری روبه رو سر شوخی را باز میکند جنسی دیگر ارائه میدهد و وقتی قراراست درباره مسئله مهمی حرف بزند لحنی متفاوت بکار می برد. «حالا خورشید» بـه واسطه ویدئوهاي رشیدپور شهرت عمومی بـه دست آورد. مهمتر اینکـه بیننده احساس کرد رشیدپور با او همدل اسـت. ایستادن درکنار مردم رشیدپور را تبدیل بـه مجریاي محبوب و موفق کرد.
باکس سریال شبکه دو بعد از سالها احیا شد؛ این اتفاق با «پدر» رخ داد کـه توانست نظر غالب بینندهها را جلب کند. نام سریال در قسمتهاي ابتدایی بخاطر یک حاشیه «فرار حامد از پنجره بخاطر در امان ماندن از دست دختران مزاحم» فراگیر شد. بعد ازآن بیننده شاهد یک ملودرام عاشقانه بود؛ جاییکه یک پسر مذهبی عاشق یک دختر نه چندان معتقد میشود.
عشق، لیلا را رستگار میکند و باعث می شود مسیری متفاوت پیش گیرد. این مفهوم در سریال با زیرکی دراماتیزه شد ودر دل یک قصه عاشقانه بـه تصویر در آمد. «پدر» از نظر تماتیک امتیازهاي دیگری هم دارد؛ مثل مردانگی، بخشش و… دیگر مشخصه آن معرفی دوچهره اسـت و حالا سینامهراد و ریحانه پارسا برای مخاطبان بازیگران آشنا هستند.
سختترین سال حرفهاي اش طی ۲۲ سال فعالیت در تلویزیون را پشت سر گذاشت، اما توانست حواشی را مدیریت کند و اجازه ندهد کارش تحت الشعاع قرار گیرد. انچه عادل فردوسی پور را حائز انتخاب بعنوان چهره برنده سال می کند، صرفا مدیریت حواشی نیست. او یکی از بهترین «نود»ها را تحویل مخاطب داد؛ «فوتبال ۱۲۰» اش در اوج بودو توانست از ویژه برنامه «بیست هجده» نمره قبولی بگیرد.
او برای دومین بار تهیه کننده ویژه برنامه جام جهانی شد و اینبار هم برنامهاي متفاوت روانه آنتن کرد. فردوسی پور در شب اول میزبان حشمت مهاجرانی و علی پروین شد تا یک تابوی بیهوده را بشکند. آن شب بینندهها با دیدن دو چهره محبوب کیف کردند و شبهاي بعد برگ برندههاي دیگر فردوسی پور رو شد.
چـه زمانی کـه شاهد آیتمهایي منحصر بـه فرد درباره رقبای کشورمان در جام جهانی بودیم، چـه وقتی ساموئل اتوئو روی صندلی برنامه نشست. کارلوس پویول هم بـه تهران آمد، اما اجازه حضور در برنامه را نیافت. پس از این اتفاق بـه وضوح میشد بی رمقی عادل را روی آنتن زنده دید، اما «بیست هجده» از نفس نیفتاد و کف استاندارد را رعایت می کرد. کمی بعد «نود» شروع شد، اما از نشاط همیشگی بی بهره بود.
۱۰ سال پیش سریال «راه بی پایان» تبدیل بـه یک اتفاق ویژه شد و عنوان پرمخاطبترین سریال سال رابه دست آورد. همایون اسعدیان، اما بار دیگر گزیده کاری پیش گرفت و سریالی نساخت. «لحظه گرگ و میش» او نشان داد اسعدیان همان گونه کارگردانی کاربلد اسـت کـه نبض مخاطب را در دست دارد.
«لحظه گرگ و میش» برای اولین بار نگاهی متفاوت بـه دهه شصت، خانواده شهدا، جانبازان، پزشکان، مسئله طلاق و … داشته اسـت. دیگر امتیاز اسعدیان ریسک او در انتخاب بازیگران ناآشناست کـه هر کدام نقشهایي طولانی و استراتژیک برعهده داشته اند. ریسک او جواب داد و حالا بیننده با طیفی از بازیگران جدید مواجه شده اسـت.
انتخاب از میان بازیگران س ریال «لحظه گرگ و میش» کار سختی اسـت. المیرا دهقانی، بعنوان نقش اصلی سریال، بسیار درجه یک ظاهر شد و فاطمه گودرزی هم یکی از درخشانترین بازی هایش رابه نمایش گذاشت. دراین میان، اما نمیشود از اهمیت بازی نیما نادری، بازیگر نقش سروش بـه اسانی گذشت.
وی را پیش از این در سریال تعبیر وارونه یک رویا» دیده بودیم، اما نقش او در آن سریال زیاد در ذهنمان نمانده اسـت. نادری، در «لحظه گرگ و میش» یک شخصیت منفی و اعصاب خرد کن رابه بهترین شکل ممکن بـه تصویر کشید ودر قسمتهاي انتهایی سریال هم تصویر دقیقی از یک مرد تنهای فلج از خودش بـه نمایش گذاشت.
سریال «بانوی عمارت» بـه جرأت یکی از بهترین سریالهاي امسال تلویزیون بود. عزیزالله حمیدنژاد، کارگردان فیلمهاي سینمایی مثل «شکوفههاي سنگی»، «اشک سرما»، «آناهیتا» و … دو سال پیش بـه همراه بهرام عظیم پور و احسان عبدی پور، مجموعه «چرخ فلک» را کارگردانی کرد، مجموعهاي کـه همان زمان هم در باره اش نوشتیم نسبت بـه سریالهاي دوره خودش، اثر بدیع و متفاوتی بود.
در واقع «بانوی عمارت» اولین سریال مستقل حمیدنژاد بود؛ سریالی کـه بر خلاف ظاهر پرخرجش، با بودجه سریالهاي آپارتمانی ساخته شده بود، اما بـه لحاظ ساختاری و محتوایی، چند پله بالاتر از س ایر آنها بنظر می رسید. حمیدنژاد، در «بانوی عمارت» داستان اندرونی یک شاهزاده قجری را روایت کرد. داستانی عاشقانه با رگههایي سیاسی کـه پیش از این نمونه اش را سراغ نداشتیم.
در واقع تا بحال پیش نیامده بود در تلویزیون ایران، روایتی از یک شاهزاده قجری عاشق بـه تصویر کشیده شود و بـه سمتی پیش رود کـه مخاطبان برای یک شاهزاده ابراز نگرانی کنند. حمیدنژاد بـه خوبی روی علایق مخاطبان تلویزیونی مطالعه انجام داده بودو میدانست برای جذابتر کردن داستان سریالش، لازم اسـت دست روی چند مثلث عشقی بگذارد.
او با اینکـه بودجه چندانی برای انتخاب بازیگران از میان ستارههاي سینما نداشت، سعی کرد دست بـه انتخابهاي درست و درجه یک بزند. حمیدنژاد بازیگرانش را از میان تئاتریها و بازیگران تازه کار انتخاب کرد، اما بهترین بازی را ازآنها گرفت. علاوه بر داستان جذاب و بازیهاي قابل قبول و دیالوگهاي درجه یک، طراحی صحنه و لباس و گریمها هم بـه جذابیت سریال کمک میکرد.
رضا مهدوی متخصص حوزه موسیقی اسـت، اما برخلاف تعداد زیادی از کارشناسان، با فوت و فن اجرا هم آشنا اسـت. ترکیب این دو مشخصه باعث میشود حضور مهدوی بر روی صندلی «شب موسیقی» نتیجه دهد. شبکه چهار امسال سری برنامههاي شبهاي هنر را روانه آنتن کرد کـه دراین میان موسیقی یکگام جلوتر از بقیه اسـت. علاوه بر مجری، رعایت استاندارد برنامه سازی دلیل دیگر موفقیت «شب موسیقی» اسـت.
یعنی درکنار اینکـه مهدوی گفتگوهایي هدفمند و پر ریتم با مهمان ها انجام می دهد، آیتم سازی نیز در خدمت سوژه برنامه اسـت. «شب موسیقی» تا حد زیادی توانسته خلا این هنر را در تلویزیون پر کند. بیننده علاقه مند، هرهفته می تواند از گفتههاي مجری و کارشناسان طرفی ببندد و گوشش رابا نغمهها نوازش دهد.
اواخر سال پیش شبکه ورزش یک برنامه جدید هفتگی را در کنداکتور قرار داد کـه محور آن شوخی با مسائل ورزشی کشورمان بود. «ویدئوچک» کـه شروع شد در وصف آن نوشتیم، اما اشاره کردیم ممکن اسـت بـه تکرار بیفتد و سوژه کم بیاورد. برنامه، اما در طول سال با قدرت ادامه یافت و هر هفته بیننده شاهد شوخیهایي جذاب با متن و حاشیه ورزش و ورزشکاران بود.
دلیل جذابیت برنامه بـه انتخاب س وژه و متنهاي جذابی اسـت کـه برای هر موضوع نوشته می شود. این متنها را عبدالله روا با جذابیت اجرا میکند و بـه آنها رنگی دیگر میبخشد. کمتر کسی فکر میکرد عبدالله روا صاحب چنین استعدادی باشد و بتواند در برنامهاي سی دقیقهاي دستکم چند بار لبخند بـه لب بیننده بنشاند و وی را سر کیف بیاورد. چـه بسا اگر مجری دیگری جای او بود این میزان موفقیت «ویدئوچک» رقم نمی خورد.
سری پنجم «پایتخت» در کارنامه سازندگانش و نیز حافظه تلویزیون تبدیل بـه اثری یگانه شده اسـت. این سریال قصهاي متفاوت از سریهاي قبل دارد، تولیدش سختتر اسـت و مهمتر اینکـه دست روی سوژهاي استراتژیک گذاشته. وقتی ایده ساخت «پایتخت ۵» مطرح شد و سازمان اوج بـه میان آمد، بیم آن میرفت کـه با سریالی شعارزده مواجه خواهیم شد؛ خاصه آنکه پای گروه تروریستی داعش هم بـه قصه باز شده بود.
محسن تنابنده، اما تیزهوش بودو زنده یاد خشایار الوند، قصهاي بامزه و بدون شعار نوشت. سیروس مقدم هم در کارگردانی قدرت خود رابه رخ کشید و خاصترین اثرش را تحویل بینندهها داد. تنابنده علاوه بر این، شخصیت نقی را پختهتر از همیشه بـه نمایش گذاشت ودر مقام سرپرست نویسندگان و نیز بازیگردان سهم زیادی از موفقیت «پایتخت ۵» را یدک کشید.
تنابنده و سیروس مقدم هم بـه تفصیل پاسخ حواشی را دادند. سری پنجم «پایتخت» حاشیه کم نداشت؛ از ازدواج کم سن و سالها تا سفر بـه ترکیه و مشتقات آن، تنابنده بعنوان طراح، بازیگر و نویسنده سریال و س یروس مقدم در مقام کارگردان بارها بـه همه ی حواشی پاسخ دادند. خود سریال هم در قسمتهاي پایانی بـه گونهاي عمل کرد تا برخی رسانههاي اصولگرا تغییر موضع دهند و از سریال حمایت کنند.
«پایتخت ۵» غیر از سوژه ملتهب و جذاب و کارگردانی موفق و بازی درخشان بازیگران ثابت، اینبار یک برگ برنده درجه یک هم داشت. بهرام افشاری، بازیگر جوانی کـه پیش از این وی را با نقشهایي فرعیتر در سریال «علی البدل» و فیلمهایي مثل «ایران برگر»، «کارگر ساده نیازمندیم» و… دیده بودیم، اینبار با گریم متفاوت و لباسهاي عجیب، نقش پسر جوانی متعلق بـه نسل جدید را دراین سریال بازی کرد.
او بعنوان چهره جدید فصل پنجم «پایتخت»، آن قدر قوی و درجه یک دراین سریال ظاهر شد کـه بعد از چند قسمت توانست توجه همه ی مخاطبان رابه خودش جلب کند. چنان با لهجه مازندرانی و فضای پایتخت اخت شده بود کـه خیلی وقتها فراموش می کردیم بازیگر جدید اسـت و تازه بـه جمع پایتختیها اضافه شده.
تلویزیون برنامههاي متعددی در حوزه سبک زندگی میسازد. حتماً می توان سراغشان رفت و نکات کاربردی دریافت کرد، ولی عیبشان این اسـت کـه اغلب از الگوی ثابت پیروی میکنند. نیاز بـه تغییر س اختار برنامه سازی در حوزه سبک زندگی احساس میشود، اما قدمهایي کـه برداشته شده ناموفق بوده اند. «وقتشه» در چنین شرایطی روی آنتن رفت و سعی کرد نگاهی متفاوت بـه مقولات خانوادگی داشته باشد.
رویکرد برنامه ابتدا در زمینه ازدواج بود، اما س ازندگان در تصمیمی منطقی تغییر فاز دادند و برنامه مسائل سبک زندگی را در بر گرفت. «وقتشه» برای همه ی گروههاي سنی پیشنهادهایي عملی داشت؛ مثلاً گاهی عشق پیری سوژه میشد و گاهی زنان نان آور خانه. برگ برنده برنامه پیدا کردن مهمانهایي خاص بود؛ چـه آنها کـه بـه استودیو میآمدند و چـه آنها کـه سوژه آیتم سازی میشدند.
سال 97 هم برای انتخاب بازندهها کارمان سخت نبود! یعنی هر چقدر تعداد برندهها نسبت بـه گذشته بیشتر شده، صف بازندهها هم طولانی شده اسـت. شاید برجستهترین تفاوت این باشد کـه میان چهرههاي شکست خورده، اسم آشنا بیش از قبل اسـت. برخی میتوانستند از موقعیت بهره ببرند تا نه تنها اسمشان در بین ناکامها قرار نگیرد بلکه لقب برنده رابه دست بیاورند.
امسال هم سریال و برنامه روی آنتن داشت و هم در قامت مجری یک برنامه سینمایی اجرا کرد. درباره سریال «سر دلبران» در باکس مربوط نوشته ایم؛ همین قدر اشاره کافی اسـت کـه محمدحسین لطیفی قصد داشت یک «صاحبدلان» دیگر تحویل دهد، اما ناکام ماند. او امسال بار دیگر اجرا را تجربه کرد ودر ایام جشنواره فجر در کسوت مجری «هفت» روی آنتن شبکه سه بود.
لطیفی سعی کرد «هفت» را بدون حاشیه اجرا کند و بهمین خاطر شاهد اظهارنظرهاي مستقیم از او نبودیم. حتی وقتی اعتراض بـه رفتار همایون غنی زاده رابه زبان آورد از او اسمی نبرد! لطیفى دقیقا از همین منظر لطمه خورد چرا کـه برخلاف فریدون جیرانی و بهروز افخمی، صاحب موضع گیری مشخص نبود. ایراد برنامه همین جا اسـت کـه بیننده شاهد نظرهاي متناقضی میبود.
ویژه برنامه شبکه سه برای پوشش مسابقات جام ملتهاي آسیا با عنوان «آسیا بیست نوزده» روی آنتن رفت. برنامه بالا و پایین زیاد داشت کـه در نهایت عنوان ناکام لقب میگیرد. دلیلش را در ادامه توضیح میدهیم. ابتدا تقاوت قوت «آسیا بیست نوزده» را یادآور شویم؛ برنامه دکوری جذاب داشت، پر آیتم بود، گزارشگر اختصاصی بـه دوبی فرستاد، محمد حسین میثاقی مجری آن بودو…
هر چـه برنامه پیش رفت یکنواختی آن بیشتر بـه چشم آمد. آیتمها روی دور تکرار افتاد ودر اینبخش شاهد آیتمهاي خاص نبودیم. «آسیا بیست نوزده» از الگوی کلیشهاي کـه پیشتر روی آنتن شبکه سه رفته بود، تبعیت می کرد. همین باعث شد برنامه بـه امضای منحصر بـه فرد خود ترسد و کپی بودنش بیشتر بـه چشم بیاید و قیاس میثاقی با عادل فردوسی پور عرصه را برای مجری برنامه تنگ کرد.
اگر چـه گاهی دوز شوخیهاي انصاریان بالا میرفت، اما بیننده وی را دراین قالب پذیرفته بود. انصاریان کـه شایعه ش د ممنوع التصویر اسـت، هم زمان با جام ملتهاي آسیا بعنوان مجری کارشناس برنامه «ورزشگاه» روی آنتن شبکه پنج بود.
عملکردش متوسط اسـت، ولی انچه باعث میشود لقب بازنده بگیرد، ورود بـه یک حاشیه اسـت؛ او خواست مجری افغان را نقد کند، اما ادای وی را در آورد. این حرکت نشان داد انصاریان علی رغم همه ی توانایی هایش، بعنوان یک مجری قابل اعتماد نیست. او مورد شماتت افکار عمومی قرار گرفت و بیهوده حاشیهاي بـه تلویزیون تحمیل کرد.
رفتار غیرحرفهاي پانته آ بهرام در پایان سریال «دلدادگان» مسئلهاي نیست کـه از یادمان برود. قطعا هر بار باز پخش این سریال را از شبکههاي مختلف تلویزیون تماشا کنیم بـه یاد این مسئله میافتیم کـه پایان سریال بخاطر قهر ناگهانی این بازیگر، بـه چـه سمت و سویی رفت. ماجرا از این قرار بود کـه پانته آ بهرام بدلیل پرداخت نشدن بـه موقع دستمزدش حاضر بـه ادامه همکاری با گروه نشد.
او درست روزی کـه قرار بود قسمت آخر سریال را ضبط کنند بدون خبر سر لوکیشن حاضر نشد. سازندگان سریال هم وادار شدند با توجه بـه غیبت این بازیگر فینال قصه را تغییر دهند. جالب این جا بود کـه اولین واکنش بـه این مسئله، بلافاصله بعد از پایان پخش آخرین قسمت سریال در اینستاگرام خود پانته آ بهرام رخ داد. او در صفحه اش نوشته بود کـه پایان بندی سریال بخاطر بدقولی تلویزیون تغییر کرده و …
دو سریال با بازی حمیدرضا آذرنگ درسال ۹۷ روی آنتن رفت؛ یکی «آرماندو» و دیگری «تاریکی شب، روشنایی روز». او سریال «نهنگ آبی» را هم در شبکه نمایش خانگی دارد. در «آرماندو» نقش اصلی بازی می کرد و بـه اقتضای قصه، وارد جلد کاراکترهاي مختلف میشد. آذرنگ، اما در موقعیتهاي مختلف ناکام بود؛ چـه گاهی کـه در نقش جوانی آسوپاس بازی میکرد و چـه گاهی کـه جوانی متمول بود.
در همه ی موقعیتها خود واقعی آذرنگ بـه چشم میآمد. بیراه نیست بگوییم یکی از عوامل شکست سریال «آرماندو» بازی بد بازیگران از جمله آذرنگ اسـت. همین اتفاق در «تاریکی شب، روشنایی روز» رخ داد و آذرنگ بـه همراه دیگر بازیگران ناموفق عمل کردند؛ جالب آنکه دراین سریال نیز او در دو موقعیت متفاوت قرار داشت. در هردو موقعیت هم آنچه بیش از همه ی مشهود اسـت؛ آذرنگ اسـت نه نقشها.
سامان مقدم، فیلمها و سریالهاي خوش ساخت و پر مخاطب زیادی در کارنامه دارد. سال گذشته با «دیوار بـه دیوار» بـه میدان آمد و توانست خودش رابه خوبی ثابت کند و بهترین سریال نوروز ۹۶ گذشته نام بگیرد. با توجه بـه اینکـه مخاطبان با حال و هوای سریال و کاراکترها کاملا آشنا شده بودند و سریال هم روی مسیر موفقیت قرار داشت.
انتظار داشتیم در فصل دوم شاهد اتفاقهایي بهتر از این باشیم. «دیوار بـه دیوار ۲»، اما انتظارمان را برآورده نکرد. درست اسـت کـه در مقایسه با «تعطیلات رویایی» و «هیات مدیره» جایگاه بسیار بالاتری داشت و نمره قبولی را از هر جهت میگرفت، اما مشخص بود مقدم آن طورها هم کـه باید برای ساخت آن حساسیتی بـه خرج نداده بود.
زمانی کـه اولین قسمت از «شبی با عبدی» روی آنتن رفت، نوشتیم کـه درباره جذابیت و جایگاه اکبر عبدی، بعنوان یک بازیگر با تجربه میان مخاطبان شکی نیست. اتفاقا حضور او بعنوان مهمان، در برنامهها با استقبال هم روبه رو میشود، اما سوال اینجاست کـه آیا عبدی مجری خوبی هم هست؟ تعامل درستی با مهمانهاي برنامه دارد؟ مردم واقعا از آیتمهاي نمایشی برنامه استقبال میکنند و بـه آنها میخندند؟
در قسمتهاي ابتدایی، بخشهاي نمایشی، جز چند نمونه انگشت شمار، آثار موفقی نبودند و بجای اینکـه مخاطبان رابه تماشا ترغیب کنند وی را وادار میکردند، قید تماشای برنامه رابه طور کامل بزند. عبدی بجای اینکـه از یک باب دیگر وارد گفتگو شود و مخاطبان رابا ابعاد مختلف شخصیتی آنها آشنا کند، بـه پرسیدن چندسوال روتین بسنده می کرد.
نکته دیگر اینکـه اکبر عبدی سابقه زیادی در ایفای نقش زن دارد و خب هر بار هم با استقبال زیادی از سوی مخاطبان روبه رو می شود. با این حال، اما بخش مرتبط با حضور خاله بیوک در برنامه، برگ برنده مهمی برای آن حساب نمیشد و تعامل او با نصرت عظیمی، بیشتر توی ذوق میزد.
تولید «سیر دلبران» بیش از حد طول کشید و حتی پخش آن یک ماه بـه تعویق افتاد. سریال محمدحسین لطیفی ماه رمضان بـه آنتن شبکه یک رسید، اما در همان قسمتهاي اول نومید کننده ظاهر شد؛ چـه در قصه گویی، چـه شخصیتها و چـه بازیگران. اگر از بازی خوب برزو محترم کـه درک درستی از شخصیت روحانی داشته بگذریم، بازی فرهاد قائمیان، شهرام عبدلی، جعفر دهقانی و متین ستوده غیرقابل دفاع اسـت.
محمدحسین لطیفی در سریال «صاحبدلان» کـه جزو معدود سریالهاي موفق دینی محسوب می شود، شعار میداد، ولی حواسش بود کـه پیش از همه ی اقتضائات داستان گویی را رعایت کند. در آن سریال با یک داستان جذاب روبه رو بودیم، ولی در «سر دلبران» هم قصه لکنت دارد و هم شخصیت ها. کارگردان نتوانست شخصیتها را ورز دهد و رابطهها و شخصیتها بیش از حد نمایشی شدند.
زمانی کـه پای بازیگران بـه اجرای برنامههاي تلویزیونی باز شد، دانیال عبادی هم برای اجرای مسابقه «هفت در سه» بـه تلویزیون آمد. عبادی، بازیگر درجه یکی در سینما نیست و موفقیتی در عرصه بازیگری بـه دست نیاورده، اما با همین کارنامه، اجرای یک مسابقه در اختیارش گذاشته شد.
آن هم مسابقهاي کـه هیجان در آن نقش زیادی ایفا می کند. عبادی بجای اینکـه همپای شرکت کنندهها وارد هیجان بازی شود، کت و شلوار رسمی بـه تن می کرد و بجای تحرک و جابه جایی، با بالا بردن صدا و داد و هوار زدن، سعی می کرد هیچان بـه برنامه تزریق کند. او امضای خاصی در اجرای این مسابقه از خودش بـه جا نگذاشت و چندان دیده نشد.
محمدرضا ورزی در سریال «ایراندخت» برشی از قیام مردم تبریزی بـه رهبری ستارخان و باقرخان را محور قرار داد. او برای روایت این واقعه تاریخی، داستانی تخیلی درباره چند خانواده را انتخاب کرد و از این طریق بـه زندگی ش خصی و مبارزات ستارخان هم وارد شد. ایده درآمیختن یک اتفاق تاریخی با قصهاي خیالی، اگر چـه تکراری اسـت، اما میتواند بـه قوت درام کمک کند و دست سازندگان را برای روایت داستان باز نگه دارد.
این اتفاق برای «ایراندخت» نیفتاد؛ قصه قدرت و کشش لازم را برای همراه کردن بیننده نداشت و ازآن سو، کارگردان نتوانست شمایلی «درخور» از ستارخان و باقرخان نشان دهد. یکی از نقاط ضعف «ایراندخت» بـه بازیها بر میگردد. مهم ترین نقش سریال یعنی ستارخان بـه عهده سعید نیک پور باسابقه گذاشته شد، اما نتوانست از پس آن بربیاید. انچه می بینیم نیک پور اسـت نه ستارخان…
انتخاب بدترین بازیگر سریال «تعطیلات رویایی» کار سهولت اسـت، چون همه ی بدترین بازی کارنامه شان را دراین سریال رقم زدند: محدرضا شریفی نیا، افسانه بایگان، علی صادقی، محمود عزیزی، افسر اسدی، لاله اسکندری، علی اوجی، رضا یزدانی، خاطره حاتمی، سولماز آقمقانی و مریم معصومی. نمی دانیم سریال را نوروز دیده اید یا نه؛ همین قدر اشاره کنیم کـه دو برادر برای تعطیلات بـه کیش می روند.
بقیه قصه حرکت شخصیتهاي داستان از این چادر بـه آن چادر اسـت! یک داستان معمایی هم پیش آمده و همه ی سرگرم آن هستند. از بازیها چـه بگوییم؛ وقتی قصه کم ملات اسـت و پایه اتفاقات سخیف، یک بازیگر چـه می تواند بکند؟ آنها کاری نداشتند جز اینکـه روبه روی هم دیالوگ بگویند. البته کارگردان «علیرضا امینی» بعداً مدعی شد کـه شرایط سختی در تولید داشته اند و چـه و چـه…
اگر بخواهیم عملکرد این برنامه را در فصل اول محاسبه کنیم، باید بگوییم جزو آثار موفق شبکه نسیم بود. هم زمان با شروع رقابتهاي جام جهانی ۲۰۱۸ برنامه «قاچ» هم شروع شد و رامبد جوان در آن گفتوگوهاي مرتبط انجام میداد و آیتمهایي جذاب در حال و هوای مسابقات فوتبال روی آنتن میرفت. مشکل از جایی شروع شد کـه رامبد فصل دوم این برنامه را ساخت، اما اینبار هدف مشخصی را در آن دنبال نکرد.
«قاچ» جدید، مجموعهاي از چند آیتم بود کـه ربط محتوایی خاصی بـه هم نداشتند ودر واقع هر کدامشان میتوانستند بخشی از خود برنامه «خندوانه» باشند. این برنامه کـه در نقطه شروع، در اوج بود کم کم سقوط کرد ودر پایان تبدیل بـه یک برنامه کاملا معمولی شد.
چیزی از پخش «تاریکی شب، روشنایی روز» نمیگذرد؛ دقیق ترش را بگوییم، پخش آن هفته پیش بـه پایان رسید. اگر نامش را نشنیده اید، عجیب نیست، چون سریال بدلیل ضعفهاي مفرط مورد اقبال قرار نگرفت. داستان «تاریکی شب، روشنایی روز» در دوبرهه زمانی گذشته و حال اتفاق میافتد. این سریال قصه زندگی بهنام طریقت اسـت کـه جریان روزمره حیاتش از مدار عادی خارج میشود.
کارگردان برای روایت این داستان بازیگران نقش اصلی را مقابل دوربین نشاند تا شعار دهند؛ بعد از تک گویی، آنها را در موقعیتی قرار داد کـه بـه هم طعنه بزنند و… «تاریکی شب، روشنایی روز» شبیه یک نمایش رادیویی بود کـه با شنیدن دیالوگها هم می شد حدس زد چـه اتفاقی در جریان اسـت! بازی بازیگران از جمله فرهاد قائمیان دیگر ضعف سریال حجت قاسم زاده اصل اسـت.