پارس ناز پورتال

حکایت کوتاه و خواندنی شکر خدا از گلستان

حکایت کوتاه و خواندنی شکر خدا از گلستان

حکایت کوتاه و خواندنی شکر خدا از گلستان 

گلستان سعدی گنجینه ادبیات ایرانیان است که در آن داستان های نغز و بسیار زیبا را می توان یافت که به ما درس زندگی می دهند.

 

پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد.

 

مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عز وجل علی الدوام گفتی.

 

پرسیدندش که شکر چه می گویی؟ گفت: شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.

 

گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویى که در آن دم، غم جانم باشد

 

گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد

کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد

 

گلستان سعدی