پارس ناز پورتال

خاطره های خنده دار و طنز

مجموعه : مطالب طنز
خاطره های خنده دار و طنز

خاطره های خنده دار و طنز 

 

خاطره اول: 

پسر خالم زنگ زده بهم میگه: حمیده شنیدم مریض شدی الان بهتری؟

 

من: الان از بیمارستان اومدم تازه چندتاهم سرم و آمپول زدم…

 

پسرخالم: نه بابا من که باورم نمیشه!

 

من: حالا وقتی جاشو نشونت دادم باورت میشه آمپول زدم …

 

یدفه دیدم پشت تلفن داره از خنده هلی کوپتری میزنه. تازه فهمیدم چی گفتم از خجالتم هول شدم گوشی رو قطع کردم الانم روم نمیشه نگاش کنم…

 

خاطره دوم:

پسرخالم 8 سالشه داشت کلاه قرمزی میدید یه قسمتش بود بعبعی به جیگر یاد داده بود بگه ای ام دانکی

 

اینم اومد از من پرسید ای ام دانکی یعنی چی ؟

 

منم گفتم یعنی من خرم

 

اون: اِاااااا … عجببببب خودتم فهمیدی خری 🙂 خاله خاله خالهههههههههه بچت اعتراف کرد خرهههههههههه

 

خالم و مامانم و تمام کسایی که در محل حضور داشتند از خنده منفجر شدن

 

منم که نابوددددد گودزیلا هم که خندووووووووون خلاصه خر شدیم رفت

 

خاطره سوم:

دیشب از سرکار برگشتنی منتظر ماشین بودم برگردم خونه ی پراید جلوم وایساد تا یارو رو دیدم یادم اومد دوسه ماه پیش سوارماشینش شده بودم و کلی برام از خودش گفته بود و سوال پیچم کرده بود!خلاصه سوارشدنی سلام کردم و شیطونیم گل کرد گفتم ی کم ایستگاه بگیرم

 

_سلام جوون چرا انقد خسته به نظر میای؟

 

من:بله آقا کارم خیلی انرژی میگیره خسته کننده س

 

راننده:خسته نباشی کارت چیه؟

 

من : شغل ما به صورت موروثی طالع بینی و فال گیری و پیشگویی شرکتهای ایستگاهیه!

 

_والا من که به این چیزا اعتقاد ندارم همش چرته

 

(ی نگاه چپ چپ بش کردم و گفتم):

 

48 سالته ، قبلا وضعت خوب بود الان مستاجرشدی،ی پسر و ی دختر داری

 

که پسرت معتادشده و دخترتم دانشجوعه ، خانومتم میخاد طلاق بگیره، اینا رو گفتم که دیگ توهین نکنی الانم نگه دار پیاده میشم!!!

 

راننده در حالی که تعجب کرده بود گفت: آقا غلط کردم همه حرفات درست بود توروخدا الان ی ذکری بگو درست بشه کارم!!! ی چند لحظه نگاش کردم ی کاغذ از جیبم در آوردم فوتش کردم و گفتم: برای حل

 

مشکلت باخانومت 3باربگو همخواب رقیبانی و من خواب ندارم ایشالا اوکی میشه(بیچاره3بار گفت:)

 

حالا برای رفع اعتیاد پسرت 3باربگو:

 

بچه بودیم قوطی بودیم بزرگ شدیم دودی شدیم(بازم گفت)

 

خنده م گرفت سرمو انداختم پایین گفت چرا میخندی؟

 

گفتم من باید بخندم تا ذکرا اثر کنه، حالا واسه موفقیت دخترت یه چیز مینویسم بده همراش باشه(کیپ کام آی ام کویین! 🙂

 

بعدفوت کردم سمتش گفتم حالا میخای مسافر گیرت بیاد زیر لب بگو زلاتان ابراهیموویچ و هرکس سوارشد بش بگو سلام بر ابراهیموویچ آقا یه 50 متر جلوتر یکی سوار شد بهش گفت سلام بر ابراهیموویچ من منفجر شدم،واس اینکه تابلو نشه چندتا فوت کردم گفتم قبول باشه و پیاده شدم!:)