پارس ناز پورتال

داستان کوتاه و خواندنی کودک ویلچر نشین

داستان کوتاه و خواندنی کودک ویلچر نشین

داستان کوتاه و خواندنی کودک ویلچر نشین 

خواندن داستان هاي جذاب و تاثیرگذار می‌تواند در سبک زندگی و روحیه ما تاثیرات مثبت زیادی داشته باشد, بنابراین برای شما یک حکایت خواندنی در ادامه آورده ایم. 

 

مرد ثروتمندی سوار بر ماشین گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابانی می گذشت.ناگهان پسربچه اي پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به خودرو او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که آسیب ي زیادی به اتومبیلش وارد شده. به طرف پسرک رفت تا وی را به سختی تنبیه کند.

 

پسرک گریه کنان, با تلاش فراوان دقت مرد را به سمت پیاده رو, جاییکه برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کرد.

 

پسرک گفت ;”این جا خیابان خلوتی هست و به ندرت کسی از آن عبور می‌کند, هر چه چشم براه ایستادم و از رانندگان کمک خواستم, کسی دقت نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من نتوانستم بلندش کنم . برای این که شما را متوقف کنم, ناچار شدم از این پاره آجر بهره گیری کنم.”

 

مرد بسیار غمگین شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند, سوار ماشینش شد و به راه افتاد.