پارس ناز پورتال

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

مجموعه : اخبار سینما
رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید 

رامبد جوان یکی از شناخته شده ترین هنرمندان سینما و تلویزیون ایران هست که فیلم ها و برنامه هاي زیادی را به مردم ارائه نموده هست.در این مقاله گفت و گو مفصلی را که محمد صابری ازماهنامه سروش در میانه اسفند با رامبد جوان جوان درمورد خودش و برنامه خندوانه انجام داده هست را برای شما بازنشر کرده ایم.

 

هر چقدر هم بخواهی وی را در قد و قامت فرید جنلگبرد بعنوان بازیگر به یاد بیاوری و روی کارنامه کارگردانی اش در سینما و تلویزیون متمرکز شوی باز هم این خندوانه هست که سایه سنگین خود را بر کارنامه حرفه اي رامبد جوان تحمیل می‌کند. برنامه اي که به وضوح میتوان نقطه عطفی در کارنامه فعالیت هاي سینمایی

 

و تلویزیونی رامبد جوان قلمداد کرد. حالا دیگر این تجربه سنگین و پر زحمت اعتبار و جایگاهی را برای این بازیگر و کارگردان فراهم آورده هست و در سال هاي جدید انرژی فراوانی را برای به سرانجام رساندن ایده آل هایي که برای خندوانه در ذهن خود پرورانده بود، صرف کرده هست.

 

رامبد جوانی که سال ها برای شیطنت هایش به دبنال نقش هاي متفاوت بود تا در تار و پود داستان پردازی دیگران تصویری سرخوش و پرانرژی از خود ارائه دهد، گویی دیگر نیازی به نقاب ندارد و حالا مخاطبان تلویزیون عادت کرده اند وی را بعنوان رامبد جوان در قاب خندوانه ببیند. حالا رامبد جوان نه «فرید جنگلبرد» هست

 

و نه کارگردان سریال هایي همچون «مسافران» او برای طیف گسترده اي از مخاطبانش بیش از هر چیز ایده پرداز و مجری یکی از پیروز ترین تولیدات تلویزیون در سه دهه قبل هست که به واسطه همین توفیق به شدت هم زیر ذره بین قرار گرفته هست.

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

این موقعیت برای جوان دشوار و در عین حال هیجان انگیز هست. شاید همین هیجان هم باعث شده او بعد از چهار فصل هنوز انرژی روزهای نخست اکران خندوانه را حفظ کند و با انرژی از ایده هاي تازه و اتفاقات ویژه در قسمت هاي پیش روی برنامه اش بگوید.

 

همه ي این مقدمه لازم بود تا به این جا برسیم که این روزها نمی توان مرزی میان «خندوانه» و «رامبد جوان» قائل شد. کارنامه حرفه اي او حتی اگر اثر متفاوتی همچون فیلم «نگار» هم در آن ثبت شود، به شدت رنگ و بوی خندوانه به خود گرفته هست. به همین علت مگر می شود به دیدار نوروزی رامبد جوان رفت و گپ و گفت را از جایی غیر از خندوانه آغاز کرد.

 

رامبد برای برنامه اش ایده هاي ویژه اي دارد و معتقد هست که این فصل هم در آستانه نوروز با یک جهش در اقبال مخاطب مواجه خواهدشد. او هم زمان از ایده هایش برای برنامه سازی خارج از قالب و ساختار «خندوانه» و نیز تجربه تازه اش در عرصه کارگردانی سینما هم می گوید تا اثبات کند هنوز هم اهل شیطنت و رفتن به سراغ تجربه هاي تازه هست؛ رامبد جوان بعید هست خود را زیر سایه سنگین «خندوانه» متوقف کند؛ او انگیزه و دغدغه کارهای بزرگ تر را هم دارد.

 

نظر رامبد جوان درمورد این روزهای «خندوانه» چیست؟ حال عمومی این فصل را در قیاس با سه فصل قبل چگونه ارزیابی می کنید؟

 

به این سوال این طور می توان جواب داد که ما از ابتدا قاعده اي برای برنامه سازی داشتیم و می دانستیم که باید این برنامه مشخصات معینی داشته باشد. حالا بعضی از این مشخصات متغیر و بعضی دیگر اثبات هست.

 

بعنوان مثال درمورد همین برنامه خندوانه، یکی از اجزای اثبات کار «رامبد جوان» هست که در مقام میزبان برنامه را با درود آغاز میکند و با خداحافظی به اتمام می رساند. در بین این اجزای اثبات، جزییات دیگری وارد می شود که می توانند اهمیت بالایی هم پیدا کنند، مثل دعوت از مهمان، موسیقی زنده، تماشاچی داخل سالن، کمدین ها، جناب خان، گزارش هاي می‌ دانی، نیما و موارد دیگری از این دست.

 

اینها اجزایی از «خندوانه» هست که شما در مواجهه با آن انتظار دارید انها را مشاهده نمایید. حالا امکان دارد در مواردی بخش هایي نقش پررنگ یا کمک رنگ تری پیدا کنند. مثلا در شب هایي که احساس می‌کنیم مهمان باحال تری داریم ،کمدین را حذف می‌ کنیم و زمان بیشتری را به معاشرت با مهمان اختصاص می دهیم.

 

در پاسخ به این که در فصل چهار هر یک از این جزییات چه کیفیتی پیدا کرده اند، می توان پذیرفت که در موارد ضعف و در مواردی قدرت داشته ایم. در فصل یک تا سه خندوانه، ما درصد قابل توجهی از مهمانان باحال را به استودیو آوردیم و از این به بعد باقی مهمان ها یا افرادی میباشند که زمان بندی مشترکی برای حضور در برنامه ما نداشته و ندارند، یا نمی خواهند به تلویزیون بیایند و یا تلویزیون نمی خواهد انها بیایند.

 

این طور بود که در این فصل گزینش هاي ما برای دعوت از مهمان محدود شد. از طرف دیگر حضور کمدین ها هم به دلایلی کم رنگ تر شد؛ عدذه اي سر کارهای دیگر بودند و بعضی هم احساس کردند دیگر چیزی برای ارائه ندارند. بعضی از دوستان هم به برنامه «دورهمی» رفتند و طبیعتا تکرار حضورشان در برنامه ما دیدنی نبود و هر دو برنامه سعی کردیم این رنگ و بوی خاص خود را حفظ کنیم.

 

خداحافظی جناب خان که حضورش گرما و ویژگی خاصی به برنامه داده بود هم اتفاق مهمی بود. اما واقعیت این هست که از آغاز کار رویکردی را در برنامه داشته ایم که هنوز هم حفظ کرده ایم و آن رویکرد فرهنگ سازی و تعامل با مردم هست که مشابه جدید آن پویش اهدای عضو بود. این ماجراها را هنوز هم در خندوانه داریم.

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

برداشتم از محموع این توضیحات این هست که تلویحا رامبد جوان هم پذیرفته هست که حال این فصل خندوانه بدتر از حال فصل هاي قبل هست و در حال لیست کردن دلایل این حال بد هست…

 

گرچه حال خندوانه در سه فصل قبل بد نبود که این یکی «بدتر» باشد، حتی حالش بد هم نیست. به نظرم شاید میزان تنوع و شوخ طبعی این فصل به نسبت فصل هاي قبل کمتر هست که دلیلش نبود چیزهایی هست که به آن اشاره کردم. بعنوان برنامه ساز هم در مواجهه با این اوضاع دست روی دست نگذاشته ایم. عروسک هاي تازه اي که پیش از نوروز به ترکیب ما اضافه میشوند قطعا رنگ و بوی تازه اي با خود به همراه خواهندداشت.

 

گروه کاملا حرفه اي هم پشت این عروسک ها میباشند. محمدرضا علیمردانی، هومن حاجی عبدالهی، هادی کاظمی و مجید آقاکریمی یک گروه گوینده باحال در حوزه کارهای عروسکی میباشند و قطعا همراه شدن این عروسک ها حال وهوای تازه اي به خندوانه خواهدداد…

 

اما در کنار نکاتی که درمورد مهمان ها و کمدین ها مطرح کردید برگ برنده فصل هاي قبل خندوانه اکثر ایده ها بود و نه مهمان ها! احساس نمی کنید خندوانه در این فصل دچار فقر ایده هم شده هست؟ انگار خیلی به پشتوانه استقبال از فصل هاي قبل و محبوبیت تضمین شده در بین مخاطبان حساب باز کرده بودید!

 

هیچ وقت اینگونه نبوده ام. من آدم با اعتماد به نفسی هستم؛ بسیار چندان. مدعی هم هستم اما موقع بازی کردن هیچ وقت حریفم را دست کم نمی گیرم، چون در عین حال باهوش هم هستم. آدم هاي کم هوش دچار این اوضاع میشوند که با خودشان بگویند من که کارم درست هست و همچنین جلو می روم! نه م نو نه تیم ما آدم هاي کم هوشی نیستیم.

 

ما همۀ وقت} برای کارمان ساز و کاری داشته ایم. همه ي وقت تلاش کرده ایم خود ما را سر پا نگه داریم، حتی شده با حداقل ترین علائم حیاتی؛ اما از جایی به بعد موتور یک اتفاق را روشن می‌ کنیم و آن وقت هست که قدرت و جذابیت برنامه مشخص می شود.

 

در فصل جدید تا الانی که با هم صحبت می‌کنیم، 41 قسمت خندوانه اکران شده هست، در این مدت کارهایی کرده ایم، مهمان هاي باحالی آمده اند، شب هاي خاص و گرمی هم داشته ایم. اتفاق کمدی و طنزی هم رقم خورده هست. همین اندازه فکر می کنم آنقدر تنوع دارد که براساس آن بتوان گفت «خندوانه» هنوز هست و کارش را میکند. طراحی ما اساسا همین بوده هست.

 

اشاره کردم که برنامه ما اجزای ثابتی دارد که قرار نیست انها را برای جذابیت تغییر بدهیم. همۀ وقت} قرار هست رامبدی باشد مثل همه ي شوهای تلویزیونی در جهان که یک میزبان دارد و همان میزبان تبدیل به نخ تسبیح اصلی برنامه می شود. باقی اجزای اثبات مثل مهمان و قطعه برنامه ها و نیما و غیره را هم که کماکان داریم. باقی موارد مثل مسابقه «استندآپ کمدی» ایده اي هست که در کنار این‌ها به صورت موقت تعریف می شود و قرار نیست در برنامه غالب شود.

 

همان بحث نقطه اوجی که در نمودار خط سیر هر فصل قابل تشخیص هست.

 

بله.

 

و در این فصل هنوز به این نقطه نرسیده اید…

 

از دو هفته دیگر و با حضور عروسک ها حتما این اتفاق میوفتد. از ابتدا می دانستیم نزدیک به یک ماه باید اکران داشته باشیم تا به اصطلاح جاگیر شویم و از اسنفندماه وقت رو کردن عروسک ها هست؛ که به نظرم کار بسیار درخشانی خواهدبود…

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

علی الظاهر حساب ویژه اي روی این عروسک ها باز کرده اید…

 

بخشی حتما همچنین هست. بعد از آن از ادیبهشت دور جدید «لباهنگ» را برگزار خواهیم کرد.

 

«خنداننده شو» به کجا رسید؟

 

به تابستان سال بعد موکول شد.

 

چرا این قدر با تاخیر؟ انتظار می رفت امسال شاهدش باشیم.

 

عقب افتادنش دلایل مختلفی داشت. ما برای برگزاری این جنس مسابقه ها وابستگی هایي به افرادی خارج از گروه ساخت برنامه داریم که باعث می شود همۀ کار مربوط و مرتبط با داشته ها و برنامه هاي خود ما پیش نرود. باید با یکدیگر هماهنگ می شدیم و حاصل این هماهنگی هم به همین زمان بندی رسیده که عرض کردم.

 

پس در ایام نوروز هیچ رقابت و مسابقه اي در برنامه نیست و بار اصلی جذابیت بر عهده همین عروسک ها هست.

 

بله، عروسک ها و گرچه مهمان ها و بازی هاي ویژه اي که خواهیم داشت. درمجموع هر کدام از این ایده ها فضا و رنگ و طعم تازه اي به برنامه خواهدداد و براساس تجربه اي که در فصل هاي قبلی خندوانه داشتیم احساس میکنیم باز هم کارمان می گیرد و زوردار می شویم!

 

این نکته درستی هست که هر ایده و تصمیمی حال و هوایی به برنامه می دهد و از همین زاویه نگاه می خواهم نقدی را به یکی از رویکردهای فصل چهارم در قیاس با سه فصل قبل مطرح کنم. واقعا احساسم این هست که یکی از دلایلی که این خندوانه دیگر نمی تواند حال مخاطبش را خوب کند حجم بالای ایده هاي پول محور در آن هست!

 

در فصل هاي قبل مخاطب بعد از یک روز کار و دغدغه معاش می توانست ساعتی را به وجه دیگر زندگی بپردازد و شاداب شود، اما حالا ناگهان با برنامه اي مواجه هست که با پرتاب یک توپ بسکتبال 100 میلیون جایزه می دهد، با یک دارت، 87 میلیون می دهد، با پیامک شاسی بلند می دهد! چرا این قدر برنامه رنگ پول گرفت؟

 

ما پول خوب هم اگر می دهیم، آن را خرج حال خوب میکنیم…

 

اتفاق نکته همین جاست، چرا خندوانه روی همان محور که «پول لازمه حال خوب نیست» باقی نماند!

 

آن رویکرد را که کماکان هم داریم، اما واقعیت این هست که وضع اقتصادی کشور خوب نیست و درصدی از مردم واقعا نیازمندند. خندوانه رسما تبدیل به خیریه شده هست. هر روز تعداد بالایی نامه و درخواست داریم از افراد نیازمندی که پول می خواهند برای درمان و رفع نیازهای نخست…

 

اتفاقا برای همین افراد هست که می گویم تلویزیون نباید بار مضاعفی بر ذهن مخاطب تحمیل کند!

 

بحث من چیز دیگری هست. اساسا برنامه اي که مدام می گوید حال تان خوب باشد و بخندید، ناخودآگاه این احساس را ایجاد میکند که یک فردی می آید می گوید حالا که حالت این قدر خوبه پول بده که حال منم خوب باشه! این شرایط از فصل اول برای خندوانه بوده و هنوز هم ادامه دارد. به هر حال پشتیبان مالی (اسپانسر) دارد برای برنامه پولی را هزینه میکند

 

تا نامش مطرح شود. ما هم تلاش میکنیم از امکانات و بودجه اي که پشتیبان در اختیار ما گذاشته بهره گیری کنیم تا در جایی دیگر حال عده اي خوب شود.

 

طبیعتا به پشتیبان نمی توانیم بگوییم تو پولت را بده تا ما آن را بدهیم به مردم! این بدترین حالت ممکن هست؛ اما می توانیم پول پشتیبان را در فرایندی به مهمان برنامه بدهیم و از او بخواهیم که آن را در فلان کار خیر هزینه کند. این پولی هست که به هر حال وجود دارد و در جایی باید هزینه شود و در همۀ برنامه هاي تلویزیونی جهان هم این ساز و کار وجود دارد و حامی مالی کارکردش همین هست…

 

درمورد ساز و کار حمایت مالی که بحثی نیست. ابتدا هم تاکید کردم که انتقادم به جنبه فرهنگی این رویکرد هست. مخاطبی با تمام ان مشکلات مالی که به بخشی از آن اشاره کردید، شب مقابل تلویزیون می نشیند و می بیند یک فرد عاید مثل اوئ با پرتاب یک توپ داخل حلقه صاحب 100 میلیون تومان پول نقد می شود، این چه تاثیری بر روحیه و افکار او می گذارد؟

 

مگر چه تاثیری می گذارد؟

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

از نظر روحی چنین فردی دیگر به سختی می تواند خوشبختی و حال خوب بدون پول را باور کند! این به نوعی تن دادن به قواعد شانس و قرعه کشی در مسیر خوشبختی هست…

 

اما این پول ها چه می شود؟ به طور خاص تاکید می کنم روی 87 میلیونی که بابت پرتاب دارت به مهمانان اهدا می شود، واقعا توی جیب مهمان نمی رود؛ خرج کارهای خیریه می شود. نخستین جایزه تبدیل به جهیزیه برای دختران جوان شد و دومی…

 

این‌ها که می گویید بحث انتخاب مهمان هست…

 

بالاخره انچه مخاطب می بیند همین هست. این جایزه درواقع فراتر از برنامه اهدا می شود و مهمانان هم غالبا به خواست و انتخاب خود آن را در یک کار خیر هزینه می‌کنند؛ یعنی این فقط یک بهانه هست برای رقم خوردن یک کار خوب…

 

اما انچه مخاطب روی آنتن می بیند پول دار شدن ناگهان و شانسی یک فرد هست، فارغ از این که با این پول چه می تواند بکند. اصلا چرا در برنامه اي با مختصات و شناسنامه «خندوانه» باید «پول» این قدر شخصیت پیدا کند؟!

 

گرچه تا این جا که با هم صحبت می‌کنیم تنها یک مورد صد میلیون تومان پرداخت شده و دو مورد 78 میلیون تومان…

 

که گویا جایزه صدمیلیون تومان به دلایل اعتراضات منتفی شد!

 

نه بحث بر سر اختلاف با پشتیبان آن بخش بود که به برنامه هم ربطی نداشت و مربوط به تعاملات سازمان با آن پشتیبان خاص بود.

 

در کل این نقد را به برنامه وارد نمی دانی؟

 

چرا، اصل حرفت را می فهمم و مطمئن باش حتما به آن اکثر فکر می کنم. نکته بسیار مهمی را مطرح کردی و اگر واقعا این اتفاق دارد در برنامه رخ می دهد، خلاف آن چیزی هست که طزر تفکر اصلی خندوانه از ابتدا تا امروز بوده هست. حس هم اکنون من اما این هست که ما داریم یک کار باحال برای خوب کردن حال افراد می‌ کنیم و چنین نگاهی به مسئله ندارم.

 

این که یک نفر شانسی در برنامه پول زیادی می برد مگر بد هست؟ مگر دیگران شانسی چیزهایی را به دست نمی آورند؟ چرا مخاطب باید به آن حساس باشد؟ به خصوص وقتی کسی که به صورت شانسی پولی به دست می آورد به جای آنکه پول را داخل جیبش بگذارد، آن را خرج حال خوب دیگران می‌کند، این آن چیزی هست که مخاطب می بیند…

 

مخالفم. ما درمورد واقعیت جامعه امروز صحبت می‌کنیم که به شدت در اساس مسائل مالی روحیه آسیب پذیری دارد و حتی وقتی رامبد جوانِ نوعی را سوار بر خودرو شاسی بلند می بیند واکنش منفی به آن نشان می دهد؛ منتظر توضیح و استدلال هم نمی ماند…

 

این دیگر مشکل من نیست. هر آدمی در مختصات ماهایی که در اینکار هستیم در همۀ جهان پول هاي بسیار کلانی دریافت می‌ کند. مگر منِ نوعی همین امروز به این جایگاه رسیده ام و فقط با همین خندوانه شروع کرده ام. 25 سال هست که دارم برای موقعیتم تلاش می کنم.

 

این‌ها همان توضیحاتی هست که جامعه حساس امروز، حوصله شنیدن آن را ندارد و به همین علت هم می گویم نسبت به آن پول شانسی هم کاری ندارد خرج چه کاری می شود و حس نخست همان حساسیت منفی هست! در چنین شرایطی رسانه قطعا باید اکثر حواسش باشد…

 

قطعا ما بعنوان برنامه ساز باید حواسمان باشد و سعی می‌ کنیم اکثر هم حواسمان را در این اساس جمع کنیم. رسانه هم به اندازه خودش حواسش هست. این خیلی هم بدیهی هست. این که می گویی برنامه نباید چنین ذهنیتی ایجاد کند بسیار درست هست و حتما بررسی دقیقی درمورد آن خواهیم داشت. بابت طرح این موضوع ممنون تو هستم.

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

پس برویم سراغ رامبد جوان که هم زمان با بازتاب هاي خندوانه در فصل جدید ناگهان در مقام کارگردان شاهد رونمایی از فیلم «نگار» او در جشنواره فجر بودیم. این تجربه عجیب و غریب چه نسبتی با این روزهای رامبد دارد؟ تعمدی برای فاصله گرفتن از فضای خندوانه و شکستن تصور مخاطب از خود داشتی؟

 

طبیعتا این هم بخش دیگری از من هست. قطعا یک موجود تک بعدی نیستم. فیلم «نگار» برای من تجربه ارزشمندی بود، چرا که اساسا من عاشق سینما هستم. خیلی خوشبختم که در این حرفه هستم و زیبا ترین جای جهان را سینما می دانم. خیلی جادو و رویا دارد و به همین علت واقعا جای هیجان انگیزی هست.

 

هر آن چیزی را که در زندگی نمی توانی به دست بیاوری، اما می خواهی داشته باشی، در سینما می توانی خلق کنی. این بسیار اتفاق باحالی هست. چون سینما را با تمام ویژگی هایش دوست دارم و در عین حال آدم هستم و ابعاد مختلفی دارم در کنار این تجربه خوشحال و خوش یک تجربه سینمایی خشن هم خواستم داشته باشم.

 

احساس می کنید مخاطبان خندوانه می توانند با «نگار» ارتباط برقرار کنند؟

 

طبیعتا مخاطبان خندوانه هم آدم هایي تک بعدی نیستند. عین ما که همین حالا داریم حرف هاي جدی با هم می زنیم و فردا در یک مهمانی احتمال دارد با هم بگوییم و بخندیم! هر فردی در هر موقعیت رفتار خود را انتخاب میکند. بر همین اساس عده اي می توانند «نگار» را ببینند و دوست نداشته باشند و عده اي دیگر ممکن هست آن را دوست داشته باشند.

 

مهم این هست که «نگار» یک فیلم تکلیف روشن هست. می دانم چه ساخته ام و تماشاگر هم در مواجهه با آن متوجه می شود با چه اثری مواجه هست.

 

در مواجهه با تجربه هاي قبلی خیلی سر و شکل سینمایی تری دارد…

 

حتما در امر فیلم سازی پخته تر شده ام.

 

نه منظورم پختگی نیست، چه این که آثار قبلی شما در سینما هم ناپخته نبود! منظورم شیطنت ها و بازی هاي فرمی سینمایی هست که قبلا مشابه اش را در کارنامه رامبد جوان ندیده بودیم.
فیلمهای قبلی لازم نداشت. باید به اندازه می رفتیم و در «نگار» هم این لازمه روایت بود.

 

فیلم باید ذهن تماشاگر را با، اکثر از قصه تماشاگران عادی، درگیر خود کند.

 

و از بازخوردها در جشنواره رضایت داشتید؟

 

بله. خیلی بهتر و اکثر از آن چیزی بود که انتظار داشتم و حتی بعضی تبدیل به هوادار جدی فیلم شدند! واقعیت امر این هست که حداقل یک فیلم متفاوت هست و برای شخص من ساخت آن بسیار لذت بخش بود. اساسا این که چیزهایی را به صورت مجزا کنار هم می چینید تا به نتیجه اي برسید و در خروجی شاهد این نتیجه می شوید، یکی از اصلی ترین لذت هاي کارگرداین برای من هست.

 

آن چه در نگار وجود داشت همین چیزهایی بود که در ذهنم داشتم و تلاش کردم انها را با مخاطبان به اشتراک بگذارم. این جنبه ها آنقدر پیچیدگی داشت که در مواردی لازم می شود حتی فراتر از گروه همراهانم به نکاتی فکر کنم و هم زمان این نگرانی و هیجان وجود داشت که آیا انچه در ذهن داشته ام در خروجی اتفاق میوفتد؟!

 

احتمالا هم بحبوحه این هیجان آنجایی هست که می بینی مخاطب هم انچه را در ذهن داشته اي، دریافت کرده هست!

 

دقیقا. فیلم هایي مثل «نگار» اساسا رنگ و لعاب تازه اي به سینما می دهد. سینمای ما در سال هاي جدید بخش زیاد اي از تولیداتش شبیه هم شده هست و تجربه اي مثل «نگار» ناگهان فضای تازه اي را خلق میکند و می تواند ذائقه هاي تازه اي به وجود بیاورد. این تغییر ذائقه تاثیر مثبتی در کلیت حرکت سینمای کشور ایران می تواند داشته باشد.

 

اتفاقا غیر از «نگار» فیلمهای دیرگی مثل «ماجرای نیمروز» یا «خفه گی» هم درجشنواره امسال بود که طعم و رنگ متفاوتی از نظر سینمایی داشتند؛ این یک فرآیند هست یا صرفا هم زمانی اتفاقی چند تجربه شخصی؟

 

قطعا کسی نیامده به من بگوید امسال یک فیلم متفاوت بساز. این خود ما هستیم که به صورت جداگانه تصمیم می گیریم و دغدغه شخصی ماست که تبدیل به فیلم می شود. از آنجا که سینما را دوست دارم مدام به آن فکر می کنم و طبیعتا به دنبال تجربه هاي تازه هستم. همۀ ما برآیند و نتیجه آن چیزهایی هستیم که در اطراف مان در جریان هست با انچه در ذهن داریم.

 

سینمای ما اگر این شکلی یعنی شبیه «نگار» بود، شاید دیگر چنین کاری نمی ساختم. شاید به دنبال تجربه دیگری می رفتم. اساسا این که تجربه دیگران را تکرار کنم دوست ندارم. حتی تجربه هاي خودم را هم تکرار نمی کنم. مثلا این که «ورود آقایان ممنوع 2» را بسازم تجربه جالبی نیست…

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

اتفاقا صحبت هایي شده بود برای ساخت این فیلم؛ نخواستید یا نشد؟

 

نمی گویم نخواستم، اتفاقا همۀ هم می خواستیم اما به دلایلی نشد. حرفم این هست که هیجان انگیزتر از اینکار تجربه هاي تازه هست. من که نمی دانم چقدر دیگر زنده هستم، پس برایم مهم هست که من خندوانه اي می سازم که چیز تازه اي دارد؛ و یا «نگاری» را کارگردانی می کنم که هم برای خودم و هم برای مخاطب، تجربه اي تازه محسوب می شود.

 

این شیطنت کاری و تلاش برای تجربه هاي متفاوت، فکر می کنم از همان آغاز جزیی از ویژگی هاي کارنامه رامبد جوان بوده هست؛ از فرید «منزل سبز» تا همین امروز. احساس می کنید در این سال ها رابطه تان با مخاطب چه تغییراتی کرده هست؟

 

به هر حال در تمام این سال ها تلاش کرده ایم یاد بگیرم و رشد کنم. اصلا از این که بگویم یاد می گیرم ابایی ندارم. مدام به دنبال تجربه هاي تازه هستم، به همین علت هم در شرایطی که اینترنت و فضای مجزای تا این اندازه فراگیر شده هست به دنبال آن هستم که در آن فضا هم کاری بکنم. امروز هم اینکار را کلید زده ایم و پروژه اي با عنوان «جوان زی» را شروع کرده ایم.

 

آیا تجربه اي در ادامه همان پروژه «گپ» در شبکه آی فیلم هست؟

 

شاید بله و شاید هم نه. نمی دانم دقیقا شبیه می شود یا نه. ویژگی اصلی پروژه این هست که کل کار با تلفن همراه تصویربرداری می شود، از موبایلی که در دست خود من هست تا تلفن همراه هایي که دیگران در دست دارند…

 

چه می شود که برخلاف بعضی از هم صنف هایي که اساسا فضای مجازی را تهدید مطلق می دانند و اصرار دارند فعالیت در شبکه هاي مجازی را تکذیب کنند، رامبد تا این اندازه اصرار به حضور فعال در این فضا دارد؟

 

ما باید در جریان این واقعیت باشیم که جهان مدام در حال تغییر هست و مدام باید آن را به خود یادآوری کنیم. من اگر قرار هست آدم پویایی باشم، باید بدانم اتفاقاتی در جریان هست که نباید از انها بی خبر بمانم. بالاخره قصد نهایی همۀ ما منتقل کردن بعضی چیزها به مخاطب هست. وقتی فضای اینترنت تا این اندازه گسترده شده و مخاطب دارد، چرا باید آن را نادیده بگیریم. مگر غیر از این هست که حرفه ما ارتباط با آدم ها و به نمایش گذاشتن داشته ها برای تماشای دیگران هست.

 

واقعیت ترسناک تر این هست که ما در کشورمون در حدود 17 میلیون نوجوان 10 تا 20 ساله داریم که این جمعیت با حداقل محصول فرهنگی مختصِ خود مواجه اند؛ به تعبیری ما هیچ محصولی برای این جمعیت ساخت نمی کنیم و اساسا انها را نمی بینیم…

 

حتما باید ماجرای پردیس کوروش اتفاق بیفتد تا دیده شوند!

 

واقعا همین هست. این 17 میلیون نفر خودشان یک کشور میباشند! اگر این‌ها را نادیده بگیریم بسیار خطرناک خواهندبود. واقعیت این هست که منِ نوعی در این موارد دغدغه فرهنگی دارم. اصلا چرا فیلم می سازیم؟ چرا من ایده اي مثل خندوانه را 14 سال در ذهنم پرورش می دهم تا به بار بنشیند؟ اگر به دنبال پروژه سازی سریالی بودیم که طور دیگری عمل می کردیم. برای ما کتاب خوان شدن مردم مسئله هست.

 

اجازه دهید تجربه اي را از پروژه تازه مان یعنی «جوان زی» تعریف کنم؛ برای این گزارش هر ما به یک دبیرستان دخترانه و یک دبیرستان پسرانه می رویم. همین هفته پیش به یکی از مدارس دخترانه و پسرانه در منطقه اي رفتیم که سطح مالی شان نه چندان بی نظیر بود و نه پایین. هر دو مدرسه هم دانش آموزانی با سطح علمی و معدل نسبتا بالا داشتند، اما همه ي مایوس و ناامید مطلق بودند! مدام می پرسیدند آخرش چه می شود!

 

تعجب می کردم که شما معدل 20 و 19 دارید، حتما در آینده نزدیک می‌تواند دانشجویان موفقی در دانشگاه باشید، بلافاصله می گفتند بعدش چی؟!

 

دانش آموز 17 ساله ما صراحتا سوال دارد که آینده اش چه می خواهد بشود و به شخصه احساس کردم هیچ پاسخی به او ندارم بدهم! انگار این بچه ها وارد بازی اي شده اند که باور کرده اند هیچ پایانی ندارد! این وضع پسران بود. در مدرسه دخترانه پرسیدیم بزرگترین ترس شما چیست؟ غالبا پاسخی نداشتند تا این که یکی دستش را بلند کرد

 

و گفت: «از دست دادن خانواده ام» گفتم چرا باید در این سن به این ترس فکر کنی؟ خواستم به این موضوع فکر هم نکند، اما وقتی پرسیدیم این دغدغه چند نفر شما هست، تقریبا همه ي دست بلند کردند!

 

یعنی نوجوانان 15 ساله به جای آنکه آتش به پا کنند و خوش باشند، هراس از دست دادن خانواده دارند! این‌ها واقعیت هایي هست که باید نگران انها باشیم. این میزان از افسردگی و ناامیدی در جامعه نگران کننده و غم انگیز هست. این ترسناک هست…

رامبد جوان از رازهای زندگی خصوصی اش سخن می گوید

و احساس می کنید با پروژه اي از جنس «جوان زی» میتواند این شرایط را تغییر دهید؟

 

اساسا «جوان زی» به دنبال یک شعار محوری هست و آن این که «جوان زندگی کنید». حرف ما در این برنامه همین هست که محدوده سنی را جدی نگیرید، بلکه یاد بگیرید چگونه می توان تا سال ها جوان زندگی کرد. مهم این هست که ویژگی هاي یک جوان از قبیل انگیزه و امید در کارها را تا سال ها برای خود حفظ کنیم و اینگونه قطعا تا 80 سالگی هم می توان جوان زندگی کرد. در این برنامه به دنبال کشف همین قاعده هستیم که چگونه می توان جوان زندگی کرد.

 

واقعیت این هست که اتفاقات غم انگیز در اطراف مان چندان هست و امثال منِ نوعی هم در این موارد دغدغه داریم. از روزی که به آن دو مدرسه رفته ام هنوز حالم بد هست. میباشند افرادی که به برنامه ما می آیند و می گویند نمی دانیم اگر روزی دیگر خندوانه نباشد چه کنیم! این واقعا به معنای مهم بودن برنامه خندوانه نیست؛ بلکه نشان می دهد حرف از «امید» زدن چقدر اهمیت دارد.

 

خاطرم هست خندوانه با این شعار و ایده کارش را شروع کرد که «خنده مصنوعی هم خوب هست» فکر می کنید برنامه تان بعد از چهار فصل از این ایده نخست عبور کرده یا روی آن متوقف مانده هست؟

 

همین نکته اي که به آن اشاره می کنید آنقدر با تهمت و ایراد از سوی بسیار مواجه شد، با این مضمون که خندوانه دارد آدم ها را ترغیب می‌ کند به خنده هاي الکی و مصنوعی! این برداشت از خندوانه بسیار ترسناک هست. این صرفا یک تکنیک بود برای آنکه بگوییم خوشحال بودن و خندیدن آنقدر مهم هست که حتی متخصصان پیشنهاد می‌ کنند

 

شده روزی 5 دقیقه الکی بخند! بعنوان مثال و تمرین برای همین تکنیک در هر برنامه 25 ثانیه از یک برنامه 90 دقیقه اي را شاهد مثال گرفتند تا ما را متهم به ترویج الکی خندیدن و فکر نکردن بکنند! این عین دشمنی هست. این قدر این نکته را به من گفتند و تکرار کردند که قیدش را زدیم! برای من انتقال موضوع مهم بوده و هست…

 

سوال من هم همین بود؛ فکر می کنید بعد از چهار فصل توانسته اید از آن تکنیک نخست عبور کنید؟

 

تا حدودی توانسته ایم. بالاخره فراموش نکنید ما هم طیفی از همین جامعه هستیم. در همین بازه زمانی چهار ساله افراد بسیاری به خندوانه آمدند و مثلا گفتند «معتاد بوده ام با خندوانه ترک کردم»، «ناامید مطلق بودم و شما مرا به زندگی امیدوار کردید»، «دو سال بیکار در منزل نشسته بودم که با برنامه شما انگیزه زندگی و کار پیدا کردم!» و موارد بسیار دیگری از این دست. اینها همۀ اتفاقات خوب خندوانه هست که نمی توان آنها را نادیده گرفت.

 

آیا بعد از این فصل شاهد ساخت فصل پنجم خندوانه خواهیم بود؟

 

هر چند دراین سالها مثل روبات فقط مشغول کار بوده ام و این واقعا کسل کننده هست اما جواب قطعی به سوال شما نمیتوانم بدهم چرا که آلبوم اي از عوامل در این اساس دخیل خواهدبود. من همۀ تلاشم را میکنم که کارم را به برترین شکل انجام دهم و اصلا هم نمیدانم فصل پنجمی برای خندوانه وجود خواهد داشت یا خیر؟ آلبوم اي از عوامل دراین اساس نقش آفرین هست و من به تنهایی نمیتوانم درمورد آن تصمیم گیری کنم.