زیباترین اشعار درمورد شهریور ماه 

در اینبخش مجموعه اي از زیباترین اشعار درمورد شهریورماه را مرور میکنیم. ماه شهریور آخرین ماه تابستان اسـت، این ماه کـه سنبله «در ماه هاي فلکی» نیز نام دارد، 31 روز دارد و سمبل آن نجابت و باکرگی می باشد. متولدین این ماه بـه احساسی بودن، رک گویی و روحیه نجیب شان مشهور هستند. در ادامه این مطلب زیباترین شعرهایی کـه در وصف ماه شهریور سروده شده اند را مرور می‌کنیم.

بهترین شعرهای شهریور ماه و شهریوری ها

شهریور اسـت و گیتی

از عدل شهریار شاد اسـت

خیز و مایه ي شادی بـه مـن بیار

باده‌ شناس

مایه‌ي شادی و خرمی بی باده

هیچ جان نشد از مایه شادخوار

**********

جنسم از شهریور اسـت امّا

نطفه ام پیچیده شد پاییز

غم شبیخون زد بـه دنیایم

آه از این لشگر خون ریز

کاشکی آید کسی گوید

خواب می‌بینی دگر برخیز

**********

بانوی شهریوری تـو

ماه شب چهاردهی تـو

رؤیای یک دشت بی آب

آرزوی شاعری دیوانه اي تـو

چشمان یک آهوی آزاد

دفتر شعری

پرازپروانه اي تـو

برلبانت زندگی می‌روید

عشق در وجودت از خدا میگوید

تا دم صبح فرشته اي بی‌تاب

برپلک تـو مدح خدای می‌گوید

متن درباره ماه شهریور

متن ادبی در مورد شهریور

منم شهریور دلخون کـه از پائیز بو برده

چـه بی انصاف پائیزی کـه هرچه بوده او برده

رسیده بر مشامم بوی آن پیراهن مصری

همان پیراهن چاکی کـه از این دیده سو برده

فغان از عشق شیرینی کـه با خود حسرت آورد و

بـه جایش هرچه پروردم دراین دل آرزو برده

مرا این عشق روزی آبرو بخشید امّا حال

می‌بینم کـه از مـن بی مروت آبرو برده

خدانگهدار کـه گفت و رفت دیدم بی دلم کرده

قطعاً آش رابا جاش حین گفت و گو برده

تماشا دارد آن لحظه کـه از نقاش این برکه

دلش را در غروبی تلخ، طرح چشم قو برده

نصیب مـن چـه بود از عشق؟

یک خنجر کـه تا دسته خودِ دنیا بـه دست خود

دراین سینه فرو برده، ببین

دل بسته شهریور بـه فصل سرد پائیز

و  همین دلبستگی بدجور از او رنگ و رو برده

یکی پرسید: شهریور چرا امسال پژمرده ست؟

گفتم «عشق» شهریور از این نیرنگ بو برده!

شعر درباره تولد شهریوری ها

شهریور هم رسید

ماه هوای مجنون

ماه باران هاي عاشقانه گاه و بیگاه

ماه وزیدن نسیم هاي ملایم

و این رسیدن ها 

چـه سودی دارد

وقتی کـه مـن هنوز

کال ترین اتفاق توام

و تـو بهترین اتفاق زندگی مـن

**********

تـو این شبهای شهریور

همش تا صب بیدارم

دوباره خیره تـو عکست

کنار دود سیگارم

مـن و یه استکان چایی

دوتایی غرق لبخندیم

خیالت میره کـه ردشه

درب هارو زود میبندیم

واست هی شعر میخونم

کنار بهمن و جی وان

زنی کـه غرق تـو عکست

یه ویسکی غرق تـو لیوان

یه عادت توسرم مونده

خیابونارو گز کردن

یه کم دیوونه بازیو

رو جدول ها تلو خوردن

بهترین شعرهای شهریور ماهی

گلبرگ ها چشم انتظار باد پاییزند

سودای آن دارند بارانی برانگیزند

با آرزوی غوطه در کهنه شرابی ناب

انگورها از شاخه هاي کهنه می ریزند

امسال حتّي لحظه ها هم با زمان قهرند

وامانده در حسی غریب ، از گریه لبریزند

از روز هجرانت در آن شهریور منحوس

تا روز مرگم ناله و حسرت گلاویزند

ایام شهریور برایم قصه ها دارد

از قصه ها شمع و گل و پروانه می خیزند

لبهای معصومم کـه کامت را طلب می‌کرد

دیگر نمی‌خواهند با کامی بیامیزند

گنجشک هاي تا همین دیروز در آواز

غمگین بـه زیر شاخه ها پنهان و ناچیزند

خورشید کم رنگی میان آسمانهاشان

خورشید و ابر و ماه هم این جا غم انگیزند

اي کاش از ته مانده‌هاي پیر تابستان

مردادها و تیرهای تازه برخیزند

قانون خوبی فرقۀ دیوانگان دارند

مادام بودن از هر اندوهی بپرهیزند

دلواپسم گلبرگ هاي باغ را، امّا

گلبرگ ها چشم انتظار باد پاییزند

شعر در وصف شهریور ماه

دختر شهریور!

گندم موی ترا

مهر دستان طلای خورشید

چـه فریبا، زیبا، دانه دانه

رج بـه رج و چـه شکیبا بافته

آن خدای باور

نخستین و آخر

شعر این مزرعه را

بـه لطافت با عشق

همچو دیبا تافته

غزل صورتی یاد محبت‌هایش

همچو گوشواره

بـه قلب و جانم

نغمه خوان، آویز اسـت

دختر شهریور!

شاعرانه،رقصان

می خرامی آرام

تـو در آغوش نسیم

با غمی بی موزیک

دامن سبز تـو می بازد رنگ

عاشقانه، دلتنگ

آخرین سمفونی تابستان

زردی گاه بـه گاهت

هر چند قاصد پاییز اسـت

دست فصل سوم

بر تن و گیسویت

مهر شعر آمیز اسـت

چشم بارانی او خیس از عشق

زِ غزل لبریز اسـت

کوچه هاي قلبش

نور امید تب شبدیز اسـت

شعر در مورد معشوق شهریوری

دلم برایت یکذره اسـت

کی میشود کـه ساعت وقارش را

با بیقراری مـن عوض کند؟

عقربه هاي تنبل

آیا پیش از مـن

بـه کسیکه معشوق را درکنار دارد

قول همراهی داده اید؟

در آسمان آخر شهریور

حتی ستاره اي هم نگران مـن نیست

بـه اتاق برمیگردم و شب را

دور سرم می چرخانم و

بـه دیوار می کوبم

**********

چرا بـه یاد نمی‌آورم!؟

بـه گمانم تـو حرفی برای گفتن داشتی

هرگز هیچ شبی دیدگان ترا نبوسید

گفتی مراقب انار و آینه باش

گفتی از کنار پنجره

چیزی شبیه یک پرنده گذشت

زبان زمستان و مراثی میله‌ ها

عاشق‌شدن در دی‌ ماه

مردن بـه وقت شهریور

وقتی کـه تـو نیستی

مـن حزن هزار آسمان بی اردیبهشت را

گریه می‌کنم

فنجانی قهوه در سایه هاي پسین

عاشق شدن در دی ماه

مردن بـه وقت شهریور

وقتی کـه تـو نیستی

هزار کودک گم شده در نهان مـن

لای لای مادرانه تـو را می طلبند

اشعار متولدین شهریور

فردا باید بروم

تکلیف بوسه هایم را روشن کنم

بروم و عطرهای جامانده روی پیراهنش

شاخه گل خشک شده نخستین دیدار

و رد انگشتانش بر شقیقه ام را

بـه باد گرم شهریور بسپارم

و برگردم

شعر برای دختر شهریوری

مـن شهریوری هستم

پادشاه عشق

صاحب غرور عالم

صاحب قلب رئوف

از خود گذرو درون گرا

برایم همـه چیز

در دیدن معنا نمی‌یابد

زندگی پیچیده اسـت

و مـن آسانش میکنم

**********

گمان نمیکنم

دو سبد گیلاس کافی باشد

تمام باغهای الموت را

می‌خواهم از امروز

در پس جاده هاي پر پیچ و تاب

کمین میکنم

تا شهریور از راه برسد

می‌دانم

دستان مهربان روستائیان

میهمان گیلاسهای آبدارم میکند

پس یورشی در کار نیست

از بلندای الموت

هدیه هاي سرخ را

سوار بر تیر کمان میکنم

وبه گوشه گوشه ماه پیوند می‌زنم

شهریور

ماهی پر از گیلاس

ماهی بـه شکل انار

شعر درمورد شهریوری ها

روز مرگ غرور این دختر

روز نحس 19 شهریور

بی تـو امّا دوباره تنهایی

دختری از همیشه تنهاتر

روی آغوش دفترم امشب

مصرعی از ترانه می میرد

با نگاهی شکسته و مجروح

قلب مـن بوی مرگ می‌گیرد

کوچه ها را ورق زدم انگار

مـن بـه خانۀ خدا هم رفتم

تا کـه پیدا کنم نشانش را

دفترم را دوباره می گشتم

یاد روزی کـه دست در دستش

پیکرش عاشقانه بوسیدی

تا کـه چشمت بـه چشم مـن افتاد

زیرکانه نگاه دزدیدی

یاد مـن تا همیشه می‌ماند

روز مرگ غرور این دختر

بعد این قصّه خاطرت باشد

روز نحس 19 شهریور

شعر در مورد شهریور ماه

پشت پلاک بیست و ششم هستی

از خانه هاي احساسیه شهریور

نزدیک می‌شود شبح پاییز

گنجشک پر کلاغ ولی پر پر

گیتار میزنم سر می‌دهم فریاد

شمع ها نیز گریه کنان در باد

می خوانمت با لهجۀ باران

لب دوخته اي دارم ولی در یاد

بیست سال و سال و سال ورق خوردم

هرروز برای خودش صفحه ي آخر

گفتی کـه شب تمام می‌شود دیدی؟

بد رفته بودو حال نوبت بدتر

غمهایم خلاصۀ تاریخ اسـت

لبخندهای این شبم هم زوری

اي کاش شانه هاي غمت بودم

نفرین بـه مرز و فاصله و دوری

پلاک بیست و ششم شب تولد مـن امّا

شمعی نیست کسی نیست فقط مـن تنها

زیباترین اشعار درمورد شهریور ماه

سکوت برگ ها را پای مگذار

بیا دست از سر پاییز بردار

هوا ابری، غروبی تلخ پیداست

مـن این جا، روبرویم بغض بسیار

تـو را می‌بینم از شهریور عشق

نگاهت اول مهر اسـت انگار

دلم با عشوه هایت حرف دارد

بیا تـو نقطه و مـن خط پرگار

مـن از این لحظه هاي بی تـو بیزار

همین یک جمله را در یاد بسپار

دگر دلخسته ام از گوشه گیری

فقط یک بار دوشت جای دیوار