شاید شما هم دقت کرده باشید که دختران و پسران امروزی باوجود فضای مجازی و جو خانواده ها چه میزان خودشیفته شده اند. درسال هاي اخیر، دقت روان شناسان اجتماعی و شخصیت، همینطور منتقدان اجتماعی- فرهنگی، به مقوله خودشیفتگی در جوامع امروزی افزایش پیدا کرده است؛ زیرا طبق بررسی هاي انجام شده
توسط یکی از منتقدان، به اسم «کریستوفر لش»، به علت ایجاد تغییرات زیربنایی در جوامع امروزی، خودشیفتگی در بین نسل امروز شیوع بالایی پیدا کرده است، به طوریکه وی این احتمال را تحت عنوان «روان رنجوری عصر حاضر» مورد بررسی قرار داده است. افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، درکی غیرواقع بینانه و کاذب از اهمیت خود دارند؛ صفتی که به خودبزرگبینی مشهور است.
این افراد معتقدند که ناب و بی همتا هستند و فقط افراد یا موسسات ناب یا عالی رتبه قادر به درک انها هستند و لذا تنها باید چنین افرادی در تماس باشند. افراد خودشیفته نیاز مفرطی به تحسین شدن دارند لذا ممکن است به صورت دائمی به این موضوع اشتغال ذهنی داشته باشند که تا چه اندازه کارهای خودرا خوب و درست انجام میدهند و تا چه اندازه دیگران نظر مساعدی نسبت به انها دارند.
این اشتغال ذهنی غالباً به شکل نیاز مداوم به دقت، تحسین و تایید از سمت دیگران در میآید.ویژگی دیگر این افراد این است که همواره احساس محق بودن میکنند، یعنی به شکل نامعقولی انتظار دارند که دیگران برخورد بسیار مطلوبی با آنها داشته باشند و با بی چون و چرا تسلیم خواسته هاي انها شوند. این افراد در روابط میان فردی خود استثمارگر هستند،
یعنی از دیگران برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده میکنند و ممکن است از انها بیگاری بکشند و طبق معمول تنها در صورتی با دیگران روابط دوستانه یا عاشقانه برقرار میکنند که احتمال بدهند طرف مقابل شان به پیش بردن مقاصد انها کمک کرده و یا به طریقی عزت نفس شان را افزایش میدهد.
فرد خودشیفته توانایی همدلی با دیگران را ندارد و تمایلی برای در یک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نشان نمیدهد و غالباً نسبت به افرادی که درمورد نگرانی ها و مشکلات خود صحبت میکنند بی صبر و تحقیرکننده رفتار میکند؛ این در حالی است که او از دیگران توقع دارد که وی را تحسین کرده و تمامی خواسته ها و نیازهای وی را برآورده سازند. همینطور نقص شدید در برقراری روابط صمیمانه، سردی هیجانی و فقدان علاقه متقابل در افراد خودشیفته کاملا مشهود است.
فرد خودشیفته غالباً به اسانی آزرده خاطر میشود و زمانی این آزردگی رخ میدهد که احساس عزت نفس کاذب فرد خودشیفته مورد تهدید قرار میگیرد. طبق معمول افراد خودشیفته به دیگران حسادت می ورزند و سعی دارند ویژگی ها و محسنات دیگران را نادیده بگیرند و همواره اعتقاد دارند که خودشان بیش از دیگران سزاوار پیشرفت هستند.
در مورد این افراد، اگر شخصی نقشی در پیشرفت انها داشته باشد. بی رحمانه زحمات وی را بی ارزش جلوه میدهند. به علاوه این افراد طبق معمول رفتارها و نگرش هاي پرنخوت و متکبرانه اي از خود نشان میدهند که میتواند بطور جدی در روابط میان فردی آنها اختلال ایجاد کند.
افراد خودشیفته عزت نفسی بسیار شکننده دارند، به طوریکه این ویژگی، آنها را نسبت به ضربه ناشی از انتقاد و یا شکست بسیار حساس و آسیب پذیر می سازد، به طوریكه این افراد در برابر انتقاد دیگران به شدت دچار احساس حقارت، تهی بودن و بی ارزش میشوند، بنابر این ممکن است
در برابر این عمل دیگران متقابلا با نفرت، خشم یا حمله گستاخانه واکنش نشان دهند؛ چنین تجاربی غالباً منجر به انزوای اجتماعی، یا تظاهری از فروتنی کاذب در فرد خودشیفته میشود که میتواند خود بزرگ بینی فرد را مخفی کرده و ازآن محافظت نماید.
تحقیق هاي روان شناختی انجام شده در حوزه عوامل ایجاد خودشیفتگی در افراد، نظام خانواده و پویایی هاي آنرا در شکلگیری این اختلال بسیار موثر محاسبه کرده اند. در نظام خانواده، نوع باورها، نگرش ها، فعالیت ها و نحوه برخورد والدین با فرزندان، در قالب الگوهای خانوادگی و سبکهای فرزندپروری نمود پیدا میکند؛
حال اینکه والدین در هر عصری چه سبک و الگویی را برای تربیت فرزندان خود انتخاب میکنند، تحت تاثیر عوامل مختلفی است که مهمترین این عوامل شرایط و مقتضیات حاکم بر جامعه در آن دوره زمانی است؛بدین صورت که ساختار و پویایی نظام خانواده، در جواب به تغییرات جامعه، تغییر مییابد که این دگرگونی در انتها منجر به ایجاد تغییرات
عمده اي در ویژگی هاي شخصیتی فرزندان آن نسل خواهدشد. عامل دیگری که بر چگونگی سبکهای فرزندپروری در یک نظام پویای خانواده تاثیر میگذارد، فضای عاطفی حاکم بر خانواده است که درواقع نشأت گرفته از چگونگی روابط همسران با یک دیگر است. فضای متشنج و ناامن حاکم بر خانواده، میتواند اثرات بسیار مخربی را بر شخصیت فرزندان آن خانواده بر جای بگذارد.
در رابطه با علل شیوع خودشیفتگی در عصر حاضر، باید گفت که نظام هاي خانوادگی شکل گرفته دراین عصر، متاثر از عوامل فوق الذکر، عملکرد مناسب و صحیحی در رابطه با فرزندپروری نداشته اند که در نتیجه آن شاهد افزایش این اختلال در فرزندان امروز هستیم که در ادامه، این دو عامل مورد بررسی قرار خواهدگرفت. در مورد عامل اول شیوع بالای خودشیفتگی در نسل امروز، این مضمون قابل دقت است که امروزه والدین،
در مقایسه با نسل پیشین خود، حساسیت بیشتری نسبت به افکار و الگوهای حاکم بر جامعه دارند؛ به گونه اي که به علت یک سری تغییرات صورت گرفته در اذهان عمومی، برای نمونه، دراین عصر ازدواج ها طبق معمول با انتخاب جوانان صورت میگیرد و تقریباً اجبار والدین برای ازدواج با یک فرد ناب، دیگر متعارف نیست و یا تنبیه بدنی کودکان در جوامع امروزی تقریباً منسوخ شده است
ودر مقابل احترام به فرزندان و حفاظت از عزت نفس آنها، بیش از پیش مورد دقت والدین امروز قرار گرفته است.تعداد زیادی از اینگونه تغییرات اجتماعی، تاثیرات مثبتی را بر نظام هاي حاکم بر خانواده هاي امروزی داشته است ولی در برابر، تغییرات نامناسبی نیز در بعضی باورها حاکم بر جامعه ایجاد شده است که به تغییراتی در نحوه فرزندپروری
والدین و ایجاد مشکلات و آسیب هایي در فرزندان نسل امروز منجر شده است؛ یکی از این تغییرات، کم شدن اقتدار در والدین امروز است. درواقع در نسل امروز، یک جا به جایی قدرت رخداد افتاده است، به این صورت که امروزه والدین بعنوان مراجع قدرت از سمت فرزندان درنظر گرفته نمیشوند و زمان کودکی آنها،
بدون وجوه درکی از اقتدار والدین سپری شده و قدرت با فاصله زمانی به نهادهای آموزشی و اجتماعی انتقال یافته است، این حالت، رسیدن به استقلال عاطفی را برای فرزندان نسل امروز دشوار می سازد. این درحالی است که تا پیش از این، فرزندان نسل هاي پیشین، به والدین خود بعنوان مراجع قدرتی نگاه میکردند
که در عین حال که تکیه گاه قدرتمندی برای آنان بودند، در مواقع لزوم آنها رابه علت اشتباهات شان مورد مواخذه قرار می دادند ودر عین حال محبت کافی را نیز نثارشان میکردند؛ این تجربه فرزندان نسل هاي گذشته، باعث می شد تا آنها با تصویری کاملا آرمانی یا کاملا اهریمنی از والدین خود بزرگ نشوند و تصورشان از والدین خود، به حقایق نزدیک باشد.
در عین حال، این تجربه همزمان عشق و تنبیه از سمت والدین نسل دیروز، به فرزندان آن نسل، درس بزرگی آموخت، از جمله اینکه میتوان به این والدین نیرومند اعتماد کرد ودر نتیجه در کودک دیروز، خودپنداره سالم عزت نفس متعادلی شکل میگرفت که باعث می شد در آینده، وقتی از سمت
دیگران مورد انتقاد قرار میگرفت، احساس حقارت و بی ارزشی در او ایجاد نشود. بدین ترتیب فرزندان نسل هاي گذشته اي که با سبک فرزندپروری مقتدرانه و محبت آمیز، بارآمده بودند از امنیت عاطفی بنیادینی برخوردار میشدند که انها را قادر می تولید که در طول زمان، خودرا از پوسته تخیلات و تفکرات کودکی رها کرده ودر انتها به بلوغ روانی- عاطفی دست پیدا کنند.
اما در عصر امروز، ستایش افراطی کودکان توسط والدین انها، غلو کردن در توانایی هاي انها، تحسین و تمجید بی مورد ودر عین حال عدم انتقاد از کودکان در مواقع لزوم، همینطور ارضای بی چون و چرا و دائمی نیازهای فرزندان و عدم اقتدار لازم در والدین، باعث شکلگیری شخصیت ناپخته، بسیار شکننده و پرتوقع در کودکان امروز شده است. فرزندانی که در نتیجه چنین تربیتی، واجد نشانه هاي خودشیفتگی شده اند
و به دریافت تحسین و تمجید مداوم و ارضای بی چون و چرای خواسته هایشان عادت کرده اند و توقع دارند که تمامی افرادی که با آنان در تماس هستند، چنین برخوردی رابا آنان داشته باشند، وقتی در مراحل بعدی زندگی و ورود به محیط هاي اجتماعی، با برخورد دیگری از سمت دیگران روبهرو میشوند، سرخورده و منزوی خواهند شد.
همانطور که اشاره شد، خودشیفتگی در فرزندان امروز، علاوه بر فقدان اقتدار والدین، میتواند نتیجه عامل دیگری نیز در پویایی نظام خانواده هاي امروز باشد و آن افزایش شمار خانواده هاي آشفته و تشنج در جوامع امروز است.
در جو آشفته و نابسامان چنین خانواده هایي، فرزندان آزاد و بی اعتنایی هاي بسیار شدیدی را تجربه میکنند که در نتیجه این آسیب ها، به شکل دیگری، زمینه برای ایجاد خودشیفتگی در فرزندان ایجاد میشود که دراین حالت به آن خودشیفتگی جبرانی میگویند؛ دراین حالت، مطابق با نظریه روابط شیء
که بر تاثیر رابطه آشفته والد- فرزند بر رشدِ «درک خویشتن» تاکید میکند، خودشیفتگی بیمارگونه نتیجه فقدان همدلی بدرفتاری جسمی و روانی و بی توجهی والدین، رد طول دوره رشد کودک است.هر کودکی نیاز دارد که از سمت والدین خود، برای دستاورد ها و کارهای مثبتی که انجام میدهد، مورد تشویق و تایید قرار بگیرد
و بدون دریافت چنین بازخوردهای مثبتی، تنها دو راه انتخاب برای ادامه مسیر زندگی کودک باقی میماند؛ مسیر اول، انتخاب یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی که به شخصیتی افسردهخو در بزرگسالی منجر خواهدشد و مسیر دوم پناه بردن به خیال پردازی هاي خودبزرگبینانه برای جبران آن چیزی است که کودک در زندگی خود ازآن بی بهره بوده است.
این خیال پردازی هاي خودبزرگبینانه و این خودشیفتگی جبرانی، به کودک ناایمن، احساس امنیت کاذبی میدهد که در نتیجه آن خودِ چندپاره اي ایجاد میشود که بطور متزلزلی بر باورها خودبزرگبینانه و غیرواقعی در مورد شایستگی و جذابیت فرد استوار است. در حقایق، کودکی که در یک خانواده آشفته و نابسامان، بطور مکرر مورد آزارد جسمی، روانی و بی توجهی والدین قرار میگیرد، این خودشیفتگی جبرانی، میتواند
راهکار سازگارانه اي برای او قلمداد شود؛ او با استراتژی افکار حقایق و غوطه ور شدن در دنیا تخیل خود، میتواند از رویارویی با احساسات دردآور درونی خودش اجتناب ورزد.هنگامیکه این کودک به زمان بزرگ سالی خود میرسد، خودشیفتگی جبرانی او، به صورت جنبه هاي تثبیت شده
و ناخودآگاه از نمای شخصیت او جلوه گر میشود. با دقت به آنچه گفته شد، بنظر میرسد فقدان آگاهی خانواده هاي امروز از شیوه هاي درست فرزندپروری و تاثیرات مخربی که جو ناسالم خانواده بر روی شخصیت فرزندان میگذارد، مهمترین عوامل ایجاد چنین معضلی در جامعه امروز است؛
معضلی که تبعات منفی اجتماعی و حتی اقتصادی در بر خواهدداشت، زیرا افراد خودشیفته بسیار مستعد ابتلا به افسردگی هستند که این امر مشکلاتی را برای آنها ایجاد کرده و حضور موثر آنها را در جامعه کاهش میدهد.همینطور بررسی ها نشان میدهد که یکی از عوامل ایجاد خودشیفتگی در فرزندان، خودشیفتگی والدین است؛
بدین ترتیب انتظار میرود که خودشیفتگی در نسل هاي آینده نیز ادامه یابد و اثرات مخربی را بر پیکر جامعه وارد سازد. بنابر این بهتر است دراین زمینه، دقت متخصصان امر، بجای درمان، معطوف به پیشگیري از بروز این مشکل در جامعه باشد. دراین رابطه، نیاز به عرضه برنامه هاي گسترده آموزشی در سطح جامعه در زمینه شیوه هاي صحیح فرزندپروری و تحکیم ساختار خانواده کاملا احساس میشود.