امروز و بـه مناسبت فرارسیدن سال روز رحلت پیامبر اعظم حضرت محمد «ص» و همچنین سال روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) فرزند بزرگ امیر المومنین، پیام ها و متن هاي تسلیت برای این دو نور درخشنده جهان اسلام را جمع آوری کرده ایم. بـه علاوه این متن ها عکس نوشته هاي تسلیت این دو بزرگوار و پیشوای مسلمانان را نیز جمع آوری کرده ایم کـه در ادامه بـه همراه هم انها را مرور میکنیم.
ای عرش چـرا زغصة گـریـان نشوی
وز داغ و فـراق و درد ویـران نشوی
برختم رسـل چـرا نمی گریي خـون
بهر حـسن و رضا پریـشان نشوی
سوگ رسول یا کـه غـم بینهایت اسـت
یا نقشه شکستن رکـن هدایت اسـت
تیغ سقیفه گـشته حـمایل بـه دسـت خصم
وی را هـوای حمـله بـه بیت ولایت اسـت
باور کنید قامـت حیدر خـمیده اسـت
رنـگ از عذار حضرت زهرا پریـدة اسـت
باور کنید بغض حسن ماندة در گلو
خوندلِ حسین بـه صورت چکیده اسـت
رحلت حضرت محمد«ص» تسلیت باد
دریغا کـه روح دعا رفت درخاک
گرفتند از مـا روان دعـا را
بـه سـوگ محّمد بگریید یـاران
کـه زهرا ببیند سرشک شـما را
رحلت پیامبر(ص) تسلیت…
عالـم امروز پر ازماتم و رنج ومحن اسـت
گرد غم بر سرهر محفل و هر انجمن اسـت
این چـه شور اسـت کـه برپا شدة در ارض و سما
این چـه سوز اسـت کـه درسینة هر مرد و زن اسـت
بانـگ و فریاد بـه گـوش آید از افلاک مگر
رحلـت ختم رسولان و عزاي حسن اسـت
غمی در سینهام مي جوشه امشب
چراغ آسمون خاموشة امشب
گمونم پیرهن مشکیشو زهرا
بجای مادرش ميپوشه امشب
زهرا بـه خانه وملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچکس نکردة طلب اذن وای عجب
بیاذن فاطمة ننهد پاي پیشتر
چقدر آخر این ماة سـخت و سـنگین اسـت
تمام آسمان و زمین بیقرار و غمـگین اسـت
بزرگتر زِغم مجـتبی(ع) و داغ رضا«ع»
فراق فاطمة با خاتـم النبیین(ص) اسـت
درشب رحـلت خاتـم انبیاء
محمد مصطفی«ص» فرشـتگان عـرش می گریند
عاشـقانش با چشمانی اشک آلود مرثیة غم میسرایند
مـا نیز درشب رحـلت آسمانیاش درسوگ می نشینیم
یا رسولالله
مثل تـو دیگر درپهنه زمین تکرار نخواهد شد
امّا با تکرار صلوات بر تـو
نور حضورت را در قـلب خود احـساس مى کنیم
لالـه اى بود کـه با داغ جگر سـوخـته بود
آتـشى در دل سـودا زده افروخته بود
شـرم دارم کـه بـگویم تـن مسـموم تـو را
خـصم با تیـر بـه تـابـوت بـه هـم دوخته بود
راز دل را هـمه با همـسر خـود مىگویند
حـسن از هـمسر خودکـامه خـود سـوخته بود
جـگـرش پـارة شد از نیشتر زخـم زبان
در لگـن خون دلى ریخـت کـه انـدوخته بود
ارث از مادر خود برد غم و رنج و محن
صبر وتسلیم و رضا از پدر آموخته بود
ای کریم آل طه
باور کن آسمـان تاب تنـهایی نمی آورد
و کـمرش زیر داغت خم خواهد شد
ای کریم آل طه
وقتی تـو رفـتی چشـمان آسمـان سیـاهی رفت
و اشک از نگاه ستاره غلتید
ای کریم آلطه
بوي غربت حنجرةات
جهاني را غریبانه بـه گریه می اندازد
ای کریم آل طه
باور کنم تـشییع غریـبانه پیـکرت را
در هـجوم بیامان نـفرت و کینه؟
شـهادت دومیـن نور ولایت
امام حسـن مجتبی علیه الدرود را
تسلیـت میگوییم
هر مرد راست محـرم دل همسرش ولى
غـربت ببین کـه همـسر او گشـته قاتلش
از سم پارة پارة و از صبر ریز ریز
قرآن برگ شهادت بود دلش
هـفت صفر بود زمـان عزا
عـزای آقا حســـن مجتبــی
بـه سم پر شرر شدة پارة جگر
زهـرا بگوید زار و گریان
مظلـوم حسـن جـانم حـسن جـان
مظـلوم حـسن جـانم حـسـن جـان
از سوز آه و محنـش چـه گویم
از تیـر باران تنش چـه گویم
انیس بکا بود پیر کوچهها بود
قاتـل او شده مکرر
یاد رخ نیـلی مادر
مـظلوم حــسن جـانم حســن جان
یا حســن مـجـتبـی «ع»
مولا حــسنی و مجتبایی
تـو مظـهر صبر اولیایی
برمـادر تـو جفا نمودند
تـو شاهد کوچۀ جفایی
یاد تـو نرفت آن جـسارت
در اصـل قتیل آن خطایی
از بعد پدر امـام گشتی
تنها تـو میـان اشقیایی
خائن بـه میان لشـگرت بود
ستمدیده همـیشه زین جفایی
ای مجروح جـهل بعض یاران
بیرهرو چگونه مقتدایی
گفتـند مذل مومنینی
این بود برایت افترایی
خونست دلت زدست مردم
ازدسـت عدو وآشنایی
خون میچکد حسن زلب تـو سخن مگو
گفتی بـه زینبت تـو هر آنچه بـه مـن مگو
مـن مثل تـو کـه صبر ندارم عزیز مـن
از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو
اصلا بیا بـه فکر خودت باش و این کفن
اصلا بیا و روضه از این بیکفن مگو
دیدم تن کبـود تـو آتش گرفتهام
حالا تـو از منی کـه شوم پاره تـن مگو
مادر بـه دست خواهـرمان داد امانتش
از تاراج و نماندن آن پیرهن مگو
یک پیرمرد کور بـه پای تـو نیزه زد
اما تـو از گلوی مـن و نیـزه زن مگو
از غـارت تنـم سخـنی را وسط مکش
پیام تسلیت وفات حضرت محمد «ص» و شهادت امام حسن مجتبی عکس
از دسته دسته روی سرم ریختن مگو
وقتی بجای گـل بـه تنت تیر ریختند
از زیر نعل ماندنم عریـان بدن مگو
طشت مدینۀ تـو کجا طشت مـن کجا
از خیزران نشستن بر این دهن مگو
یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت
دیگر تـو از عزای حسین ای حسن مگو