پارس ناز پورتال

پیامک های شب یلدا (10)

مجموعه : اس ام اس جدید
پیامک های شب یلدا (10)
 


اي کاش می‌دانستم چگونه بـه صبح رسانم تمامی شب هایي راکه با رفتنت یـلـدا شدند …
.
.
.
بلندای شب یلدای مـن باش
طلوع روشن فردای مـن باش
ولی فردا خدا داند کجایی
هم اکنون همین حالای مـن باش
.
.
.
بیا تا در بلندترین فرصت شبانه ،
از هزار رنگی پاییز بـه یکرنگی زمستان برسیم … یلدا مبارک !
.
.
.
شب هجرانت اي دلبر، شب یلدا اسـت پنداری
رخت نوروز و دیدار تـو عید ماست پنداری
یلدا مبارک
.
.
.
شب یلدا شب بزم و سرور اسـت
شبی طولانی و غمها بدور اسـت
شباهنگام تا وقت سحرگاه
بساط خنده و شادی چـه جوراست
یلدا مبارک
.
.
.
Yalda yani :
“Y”ademan bashad ke zendegi
“A”nghadr kootah ast ke
“L”ezzate
“D”aghigheyi bishtar be ham
“A”ndishidan ra bayad jashn gereft
.
.
.
کاش هندونه یه دکمه Ctrl+Z داشت
کـه اگه بعد از بریدن سفید درمیومد سریع برمیگردوندیش و یه بار دیگه امتحان می کردی …
.
.
.
تـو کـه نیستی ، “یلدا” بلندترین شب سال نیست ؛ اوج دلتنگیست …
.
.
.
بیا اي دل کمی وارونه گردیم
برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلدا شده نزدیک اي دوست
برای هم بیا هندونه گردیم
شب یلدا مبارک
.
.
.
شب یلدا ، شب یلدا ، عطر پیرهن تـو داره
شب یلدا ، شب یلدا ، تـو رو یاد مـن می یاره
واسه ي نشستن غم ، روی قلب پاره پارم
عطر پیرهن تـو رو بس ، یاد اسمون تارم . . .
.
.
.
هرچه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم
و بگذاریم کـه دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها . . .
یلدایتان رویایی ، روزهایتان پر فروغ ، شبهایتان ستاره باران . . .
.
.
.
بـه آخر پاییز پاییز رسیدیم,همه ی دم می زنند از شمردن جوجه ها !
روی تختت امشب :
بشمار تعداد دلهایی راکه بـه دست اوردی !
بشمار تعداد لبخندهایی کـه بر لب دوستات نشاندی !
بشمار تعداد اشک هایي کـه از سر شوق و غم ریختی !
فصل زردی بود ، تـو چقدر سبز بودی ؟
جوجه ها را بعداً باهم میشماریم !
.
.
.
دوباره نوبت دیدار یلداست / بدون یار این یلدا چـه تنهاست
وجودش نور دراین تیره شب بود / بدونش این شب یلدا و سرماست
دگر یلدا برایت دل ندارم / نگاهم منتظر بر نور فرداست
همه ی در شور این یلدا بهارند / انار سرخ بر سفره چـه زیباست
ندارم جز تـو امشب آرزویی / کـه با تـو هر شب مـن مثل یلداست . . .

از برگ برگ ِ دفتر مـن پرت می‌شوند
معشوق هاي خسته ي پایان گرفته ام
یلدای چشم هاي تـو را گریه می‌کنند
مو هاي رنگ و بوی زمستان گرفته ام !
« سید مهدی موسوی »
.
.
یلدای چشم هاي تـو برفی ترین شب اسـت
یلدای چشم هاي تـو طوفان می آورد
امشب تمام وسوسه ها در نگاه توست
ابلیس هم بـه دین تـو ایمان می آورد !
«مهران حسینی »
.
.
یلدا چگونه این همه ی قدت بلند شد؟
طفل حقیر نازک مردادماه مـن!
امشب برات کیک گرفتیم و چند شمع
کادو برات آمده یک شال و پیرهن
«علیرضا عاشوری »
.
.
دیر آمدی دوباره زمستان رسیده اسـت
فنجان چای و قهوه ي مان سرد میشود
تنها ترین ستاره ي یلدای سال پیش
از آسمان چشم شـما طرد میشود
« مقداد تکلوزاده»
.
.
دستی گرفته کل شبم را و بی دلیل
با برف بـه بلندی موی تـو دوخته
این سال هاي جمع شده روی زندگیم
خشک و ترش بـه سردی عشق توسوخته
« فاطمه اختصاری »
.

سایر اشعار زیبا در ادامـــه مطلب

.
آتش گرفته دفتر شعرم بـه اسم تـو
فالی نمانده تا بـه تـو یلدایی اش کنم
بی خود بـه فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا بـه تـو لیلایی‌اش کنم
« فاطمه شمس »
.
.
شب  ریسه میرود ته مو هاي مشکی ات
آجیل می‌بریم بـه دیوانه منازل
مـن چشم هاي  سرخ توام  در” بدون خواب”
کـه کارد می‌خورم بغل هندوانه ها
« شهرام میرزایی »
.
.
وقتی کـه قلب سنگ ِ تـو را هم شکافتم
چشمم برای دیدن ِ خون نا امید بود
تقصیر عشق نیست ، خداوند شاهد اسـت
هر هندوانه اي کـه بریدم سفید بود !
« یاسر قنبرلو – پدرام »
.
.
ساعت دقیق چند زمستان گذشته اسـت؟
دارم تـو را چـه سرد بخاطر می آورم!
بـه شعرهای یخزده کبریت میکشم
مـن بـه گواهم این همه ی شاعر می آورم!!
« سیده زهرا بصارتی »
.
.
دردش گرفته این شب و فارغ نمیشود!
چشمم سفید/تر شدو پهلو بـه برف زد
این شعر هم بـه حرمت امشب بلند شد
این شعر..اگر چـه پشت سر عشق حرف زد!
« سیده زهرا بصارتی »
.
.
دلگیر ، زیر چشم خدا ، روی ابر غم
بی هیچ ارتباط بـه باران نشسته ام
فرقی نمی کند چـه شبی چند ساعت اسـت
از هر پلی کـه رد شدم آنرا شکسته ام !
« یاسر قنبرلو – پدرام »
.
.
از گریه هاي خسته پائیز/ تر شدم
رنگش پریده شعر مـن از برگ هاي زرد
دلباخته یا رنگ! بـه آخر نمیرسد!؟…
این چارپاره کـه بند بندش گرفته درد!
« مسعود عطایی »
.
.
در کوچه هاي ساکت  این شهر یخ زده
سرما نشانه ایست کـه آغوش تـو بـه یاد…
در خویش جمع می‌شوم وگریه می‌کنم
سرما بـه کوچه گفته تورا داده ام بـه باد
« صالح سجادی »
.
.
…هشتاد ونه حکایت سرد وسیاه را
با خواب شاعرانه بـه فردا رسانده ام
حالا بـه نامت این شب بالا بلند را
با چشمهای یخ زده بیدار مانده ام
« علی اکبر رشیدی »
.
.
شب قصه هاي پیرزنی ساده لوح بود
در “غارهای” بی خبر پر کلاغی ات
یلدا شروع ساختن یک گلوله برف
در مشت هاي منجمد اتفاقی ات!
« صدیقه حسینی »
.
.
جامانده رد پای اناری سیاه بخت
بر گونه هاي منبسط انتحاریت…
امشب پناه میبرم از سرد سرنوشت
بـه خواب هاي تـو , بـه لب اظطراریت
«مسیحا ابوعلی »
.