پارس ناز پورتال

هم تن باشیم یا همسر؟؟

هم تن باشیم یا همسر؟؟

اگر بخواهیم در هر چیز میانه‌رو و معتدل باشیم باید میانه را بگیریم یعنی 50 درصد عقل و 50 درصد عشق را در این ماجرا دخیل کنیم. این ازدواج‌ها تداوم و تعالی را در کنار هم دارند و با ثبات‌‌ترین هستند. با این اوصاف در جامعه امروز ایران 3 شیوه ازدواج داریم؛ ازدواج‌های همسان، غیر‌همسان و میانه.
 

ازدواج‌هایی که تنها براساس منطق و عقل باشد، ازدواج‌هایی است که تداوم دارد و با یک شیب آرام از خوشبختی و آرامش ادامه پیدا می‌کند که این مدل از زندگی را می‌توان هم‌تنی نامید. ازدواج‌هایی که عقل کمترین میزان تاثیر‌گذاری در انتخاب را داشته و عشق و علاقه محور اصلی تشکیل خانواده بوده است به همسری ختم می‌شود.

 

در توضیح ازدواج به شیوه میانه باید گفت در این مورد هم 2 شیوه متفاوت دیده می‌شود. یکی این‌که زوج‌ها با این موضوع کنار می‌آیند که درصدی از عشق دارند و درصدی از منطق؛ در خیلی از موارد عشق و شور آنچنانی وجود ندارد ولی منطق و عقل حضور پررنگی دارد.

 

برای ازدواج، شیوه میانه را انتخاب کنید اما 50 درصد عقل را جدی‌تر و مهم‌تر تلقی کنید و به آن اهمیت بیشتری بدهید؛ یعنی همان شیوه سنتی در ازدواج یا همگنی را بیشتر مد نظر قرار بدهید بعد عشق و عاشقی را. چون به محض حضور عشق در ماجرا عقل کور می‌شود.

 

این‌که افراد تصمیمی بگیرند بر پایه احساس و بدون توجه به عقل و فاکتورهای مهم همسانی و همگنی، باعث می‌شود بعد از مدتی به راحتی به طلاق فکر کنند؛ به همین دلیل باید ازدواجی بر پایه عقل و شناخت صورت بگیرد تا مقدمه‌ای بر جدایی و طلاق نباشد. مطمئن باشید اگر در ازدواج دقت نظر نباشد به طلاق منتهی خواهد شد.

 

بدانید از زندگی چه می‌خواهید

 

افراد باید بدانند از زندگی چه چیزی می‌خواهند، هرچه اختلاف فاز کمتر باشد میزان درگیری و کشمکش کمتر و آرامش و هماهنگی بیشتر است و به تعبیری زندگی‌شان توالی می‌یابد و هرچه فازها و نظرات متفاوت‌تر باشد، آرامش کمتر است اما ممکن است شما تعالی و شکوفایی بیشتری پیدا کنید و به نقاط مشترک جدیدی برسید.

 

هرچه میزان عقل یا عشق بیشتر باشد و تناسبی بین این 2 وجود نداشته باشد، حاصل یا برآیند هرکدام از این‌ها در زندگی کمتر و بی‌رنگ‌تر می‌شود. هرچه این 2 موضوع به هم نزدیک‌تر و اختلاف کمتر باشد برآیند آن‌ها که آرامش و تداوم زندگی عاشقانه همراه با تعالی است، بیشتر می‌شود

 

فرمول ریاضی برای محاسبه عشق

 

در محاسبه ریاضی زمانی که بخواهید مساحت یک شکل هندسی را محاسبه کنید از این فرمول استفاده می‌کنید، طول ضرب‌درعرض. شما تصور کنید یک مستطیل به عرض 40 و طول 60، حاصل ضرب این 2 عدد می‌شود 2400. در این حال، عرض و طول با هم اختلاف دارند و این اختلاف هرچه بیشتر شود تغییری در حاصل ضرب ایجاد نمی‌شود. حالا شما این مستطیل را مربعی با ابعاد کاملا مساوی 50 درنظر بگیرید؛ حاصل ضرب این 2 عدد می‌شود 2500. یعنی بیشتر از زمانی که بین عرض و طول اختلاف وجود داشته باشد. همین موضوع را در مورد انتخاب همسر نیز درنظر بگیرید؛ اگر مجموع عقل و عشق را عدد 100درنظر بگیریم و درصدی را به عقل و بخشی را به عشق اختصاص دهیم حاصل چه چیزی می‌شود؟

 

هرچه میزان عقل یا عشق بیشتر باشد و تناسبی بین این 2 وجود نداشته باشد، حاصل یا برآیند هرکدام از این‌ها در زندگی کمتر و بی‌رنگ‌تر می‌شود. هرچه این 2 موضوع به هم نزدیک‌تر و اختلاف کمتر باشد برآیند آن‌ها که آرامش و تداوم زندگی عاشقانه همراه با تعالی است، بیشتر می‌شود.

 

در گذشته پدر، دامادش را در محل کار یا مسجد می‌دید و انتخاب می‌کرد و مادر هم عروسش را در مجالس زنانه یا محیط‌های خاصی می‌دید و انتخاب می‌کرد. آن‌ها فرد مورد نظرشان را از نظر شکل و‌ شمایل، عقل و خانواده بررسی می‌کردند و وقتی به تشابه‌های خانوادگی یا عقلانی می‌رسیدند به پسرشان این دختر یا خانواده‌اش را معرفی می‌کردند تا آشنایی بیشتری صورت بگیرد یا این‌که درصورت خواستگاری از دخترشان به آن خانواده جواب مثبت یا منفی می‌دادند.

 

پدر و مادر کاری به موضوع عشق نداشتند فقط کار عقل با آن‌ها بود به همین دلیل افرادی که از نظر عقلی خوب بودند یا ارزش فکر کردن داشتند را مدنظر قرار می‌دادند. در زمان حال، قضیه برعکس شده. پسر یا دختر یکدیگر را در محیط دانشگاه، محل کار یا… می‌بینند و یک دل نه، صد دل عاشق می‌شوند، دل می‌بندند و همه حرف‌های‌شان را می‌زنند؛ بعد از این ماجرا‌ها خانواده‌های‌شان را در جریان می‌گذارند و می‌خواهند و اصرار دارند که خانواده‌شان هم طرف را قبول کنند درحالی‌که کمترین سنخیت و هماهنگی را با هم دارند و نتیجه‌اش این می‌شود که می‌بینیم.