در اینبخش و بـه مناسبت ولادت امام موسی کاظم «ع» بهترین احادیث این پیشوای گرامی را مرور میکنیم. امام موسی کاظم «ع» پسر امام صادق و هفتمین پیشوای شیعیان جهان می باشند. ایشان در 20 ذوالحجه متولد شدند ودر زمان استبداد گری حکام عباسی خدمات بزرگی بـه مذهب تشیع ارائه دادند. در ادامه نگاهی بـه برترین احادیث و همچنین زندگی نامه این پیشوای عزیز داریم.
بخشندگی
سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْجَوَادِ فَقَالَ علیهالسلام إِنَّ لِكلَامِك وَجْهَینِ فَإِنْ كنْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الْجَوَادَ الَّذِي یؤَدِّي مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ الْبَخِیلَ مَنْ بَخِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ وَ إِنْ كنْتَ تَعْنِي الْخَالِقَ فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَى وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ لِأَنَّهُ إِنْ أَعْطَاك أَعْطَاك مَا لَیسَ لَك وَ إِنْ مَنَعَك مَنَعَك مَا لَیسَ لَك «کافی، جلد۴، صفحه۳۹»
مردى از امام کاظم علیهالسلام درباره [معنى] جواد پرسید. امام علیهالسلام فرمود: سخن تـو دو صورت دارد. اگر درباره آفریدگان مى پرسى، بـهدرستى کـه جواد و بخشنده کسى اسـت کـه آنچه خداوند بر او واجب نموده را ادا کند و بخیل کسى اسـت کـه از ادای آنچه خداوند بر او واجب نموده مضایقه کند. ولی اگر مقصود تـو آفریدگار اسـت، او اگر عطا کند جواد و بخشنده اسـت و اگر مضایقه کند [نیز] جواد و بخشنده اسـت.
فحش دادن
رَأَى علیهالسلام رَجُلَینِ یتَسَابَّانِ فَقَالَ: الْبَادِئُ أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صَاحِبِهِ عَلَیهِ مَا لَمْ یعْتَدِ الْمَظْلُومُ «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۲۴»
امام کاظم علیهالسلام دو مرد را دید کـه بـه هم دیگر دشنام مى دهند. پس فرمود: شروع کننده، ستمگرتر اسـت و بار گناه خویش و بار گناه دوستش را تا آن زمان کـه ستمدیده تجاوز نکند، بر دوش مى کشد.
سخاوت
السَّخِي الْحَسَنُ الْخُلُقِ فِي كنَفِ اللَّهِ لَا یتَخَلَّى اللَّهُ عَنْهُ حَتَّى یدْخِلَهُ الْجَنَّةَ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً إِلَّا سَخِیاً وَ مَا زَالَ أَبِي یوصِینِي بِالسَّخَاءِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ حَتَّى مَضَى «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۲۴»
سخاوتمند نیکرفتار در حفاظت و حمایت خداست، وی را وانگذارد تا بـه بهشت وارد کند و خداوند پیامبرى را مبعوث نکرد جز آنکه سخاوتپیشه بودو همواره پدرم مرا بـه سخاوت و نیکرفتارى سفارش مى فرمود تا این کـه درگذشت.
پرهیز از طمع
إِیاك وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیك بِالْیأْسِ مِمَّا فِي أَیدِي النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحٌ لِلذُّلِّ وَ اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ وَ اخْتِلَاقُ الْمُرُوَّاتِ وَ تَدْنِیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْم وَ عَلَیك بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّك وَ التَّوَكلِ عَلَیهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَك لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَیك كجِهَادِ عَدُوِّك «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۱۵»
از طمع بپرهیز، چشم امید از دست مردم برگیر، طمع از مخلوق را در دل بمیران، کـه طمع کلید ذلت و رباینده عقل، و فرسایشگر جوانمردیهاست، شرف را لکه دار کند، دانش را ببرد. و بر تـو باد بـه پناه بردن بـه خدا و توکل بر او. با نفس پیکار کن تا از هوس بازش دارى؛ زیرا این پیکار هم چون جهاد با دشمن، بر تـو واجب اسـت.
رضای خدا
قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ قُدْرَتِي وَ بَهَائِي وَ عُلُوِّي فِي مَكانِي لَا یؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاي عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ الْغِنَى فِي نَفْسِهِ وَ هَمَّهُ فِي آخِرَتِهِ وَ كفَفْتُ عَلَیهِ فِي ضَیعَتِهِ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ كنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كلِّ تَاجِر «بحارالانوار، جلد۷۵، صفحه۳۱۰»
خداى عزوجل فرموده: «بـه عزت و جلالم، بـه عظمت و قدرتم، بـه بها و بلندى مقامم، هیچ بنده خواست مرا بر خواست خود ترجیح ندهد جز آنکه بى نیازیش را در دلش قرار دهم، و همتش را در آخرتش، و زندگی و معاشش را برای او گرد آورم، و آسمان و زمین را ضامن روزیش گردانم، ودر پس تجارت هر تاجری، پشتیبان او باشم».
عفو و اصلاح
ینَادِي مُنَادٍ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلَا مَنْ كانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ فَلَا یقُومُ إِلَّا مَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه
روز قیامت ندا دهنده اى ندا سر دهد: هان! هر کس کـه بر عهده خدا پاداشى دارد بـه پا خیزد، پس کسى برنخیزد جز آن کس کـه بخشوده اسـت و اصلاح نموده اسـت؛ پس پاداش او بر عهده خداست.
یاری ناتوان
عَوْنُك لِلضَّعِیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۲۶»
یارىرسانى تـو، بـه ناتوان از برترین صدقه هاست.
حیا از خدا
ینْبَغِي لِلْعَاقِلِ إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَنْ یسْتَحْيي مِنَ اللَّه «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۱۳»
شایسته فرد عاقل اسـت کـه چون کارى را انجام می دهد، از خداوند حیا کند.
تکبر
مَنْ تَعَظَّمَ فِي نَفْسِهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِكةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكةُ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَكبَّرَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَ اسْتَطَالَ عَلَیهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ
هر کـه خودرا بزرگ بیند، فرشتگان آسمانها و زمین لعنتش کنند، و هر کـه بر برادرانش تکبر کند و بزرگى فروشد، با خدا ضدیت کرده اسـت.
دوری از شهوت
أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ یا دَاوُدُحَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أَصْحَابَك عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنِّي
خداوند متعال بـه حضرت داود وحى کرد: اي داود، اصحاب خودرا از دلباختگى شهوتها برحذر دار و «از عواقب آن» بیم ده؛ چراکه انها کـه دل بـه لذتها بسته اند، قلوبشان از مـن محجوب و پوشیده اسـت.
سکوت
إِذَا رَأَیتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یلْقِي الْحِكمَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قَلِیلُ الْكلَامِ كثِیرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنَافِقُ كثِیرُ الْكلَامِ قَلِیلُ الْعَمَل
اگر مؤمنى را ساکت و کمحرف دیدید بـه وى نزدیک شوید کـه حکمت مى افشاند. مؤمن کمحرف و پرکار اسـت. و منافق پُرحرف و کمکار.
خیر زندگی
لَا خَیرَ فِي الْعَیشِ إِلَّا لِرَجُلَینِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِق « تحف العقول، صفحه ۳۹۷»
زندگى جز براى دو کس خیرى ندارد: شنونده نگهدار، و عالمی زباندار.
حسابگری
لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كلِّ یوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیه
آن کـه هرروز بـه حساب خود نرسد، از مـا نیست؛ تا اگر نیکى کرده بیفزاید، و اگر بد کرده از خدا آمرزش خواهد و بـهسوی او توبه کند.
پاداش نیکی
قَوْلُ اللَّهِ «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» جَرَتْ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْكافِرِ وَ الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ مَنْ صُنِعَ إِلَیهِ مَعْرُوفٌ فَعَلَیهِ أَنْ یكافِئَ بِهِ وَ لَیسَتِ الْمُكافَأَةُ أَنْ تَصْنَعَ كمَا صَنَعَ حَتَّى ترى فَضْلَك فَإِنْ صَنَعْتَ كمَا صَنَعَ فَلَهُ الْفَضْلُ بِالابْتِدَاء «بحارالانوار، جلد۷۵، صفحه۳۱۱»
گفتار خداوند کـه «آیا پاداش نیکى، جز نیکى اسـت؟» [الرحمن: ۶۰] درباره مؤمن و کافر، نیک و بد، همه ی جارى اسـت. هر کـه بـه او احسانی شود، باید تلافى کند، و تلافى این نیست کـه همان کنى کـه او کرده، مگر این کـه مزیت و زیادی خودرا [نسبت بـه عمل او] ببینی، ولی اگر نیکی تـو هم بـه اندازه نیکی او باشد، او بر تـو امتیاز دارد بـهسبب این کـه او آغازکننده عمل بوده اسـت.
حفظ آبروی دیگران
مَنْ كفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَنْ كفَّ غَضَبَهُ عَنِ النَّاسِ كفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیامَة
هر کـه خودرا از تعرض بـه آبروى مردم نگه دارد، خداوند در قیامت از لغزشهایش بگذرد، و هر کـه خشم خودرا از مردم باز دارد، خدا در قیامت خشمش را از او نگه دارد.
خصوصیات عاقل
إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یحَدِّثُ مَنْ یخَافُ تَكذِیبَهُ وَ لَا یسْأَلُ مَنْ یخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا یعِدُ مَا لَا یقْدِرُ عَلَیهِ وَ لَا یرْجُو مَا یعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لَا یتَقَدَّمُ عَلَى مَا یخَافُ الْعَجْزَ عَنْهُ «کافی،جلد۱، صفحه۲۰»
عاقل با کسى کـه می ترسد تکذیبش کند، سخن نگوید؛ و ازآن کـه می ترسد دریغ کند، تقاضای ننماید؛ و انچه را نمیتواند، وعده ندهد و امیدى کـه مایه سرزنش اسـت «طمعهاى خام»، در دل نپرورد و بـه کارى کـه میترسد در آن بماند، اقدام نکند.
حیا
الْحَیاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِي الْجَنَّةِ وَ الْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَ الْجَفَاءُ فِي النَّار «وسائل الشیعة، جلد۱۶، صفحه ۳۶»
حیا از ایمان اسـت، و ایمان در بهشت اسـت و بیشرمى از جفاست، و جفا در دوزخ. امام موسی کاظم «ع»
تعقل
ینْبَغِي لِمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا یسْتَبْطِئَهُ فِي رِزْقِهِ وَ لَا یتَّهِمَهُ فِي قَضَائِهِ «کافی، جلد۲، صفحه۶۱»
بر آن کس کـه از جانب خدا خرد ورزد [و عقلش بـه فرمان حق باشد] سزاست کـه خدا را در روزیرسانى کندکار نپندارد و وی را در قضایش متّهم نسازد [و بر او گمان بد نبرد.
یقین
وَ قَالَ رَجُلٌ سَأَلْتُهُ عَنِ الْیقِینِ فَقَالَ علیهالسلام یتَوَكلُ عَلَى اللَّهِ وَ یسَلِّمُ لِلَّهِ وَ یرْضَى بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ یفَوِّضُ إِلَى اللَّهِ
مردى گفت: از امام کاظم علیهالسلام در مورد یقین پرسیدم، فرمود: بر خدا توکل کند و مطیع خدا باشد و بـه قضا و خواسته الهى راضى باشد و [کار خویش را] بـه خدا بسپارد.
تواضع
أَنَّ اللَّهَ لَمْ یرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَكنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ «بحارالنوار، جلد۷۵، صفحه ۳۱۴»
خدا متواضعان رابه قدر تواضعشان بالا نبرد، بلکه در خور مجد و عظمت خود بالا برد.
احترام
لَا تُذْهِبِ الْحِشْمَةَ بَینَك وَ بَینَ أَخِیك وَ أَبْقِ مِنْهَا فَإِنَّ ذَهَابَهَا ذَهَابُ الْحَیاءِ «کافی، جلد۲، صفحه۶۷۲»
احترام بین خویش و برادرت را از میان مبر و اندکى ازآن را باقى گذار؛ چرا کـه از میان رفتن احترام در واقع از میان رفتن حیاست.
آداب همسایگی
لَیسَ حُسْنُ الْجِوَارِ كفَّ الْأَذَى وَ لَكنَّ حُسْنَ الْجِوَارِ الصَّبْرُ عَلَى الْأَذَى «کافی، جلد۲، صفحه ۶۶۷»
خوشهمسایگى [تنها] خوددارى از اذيت رسانى [بـه همسایه] نیست، بلکه خوشهمسایگى صبر بر اذيت [از جانب همسایه] اسـت.
وسیله تقرب بـه خدا
أَفْضَلُ مَا یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِهِ الصَّلَاةُ وَ بِرُّ الْوَالِدَینِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْر
بهترین وسیله تقرب بنده بـه خدا، پس از معرفت او، نماز، نیکى بـه پدر و مادر، و وانهادن حسد، خودبینى و فخرفروشى اسـت.
خوف و رجا
لَا یكونُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً حَتَّى یكونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یكونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتَّى یكونَ عَامِلًا لِمَا یخَافُ وَ یرْجُو
مرد، مؤمن نیست مگر این کـه بیمناک امیدوار باشد و بیمناک امیدوار نیست مگر بدان چـه ازآن میهراسد و بـه آن امید دارد، عمل کند.
شوخی و تنبلی
قَالَ علیهالسلام لِبَعْضِ وُلْدِه: إِیاك وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمَانِك وَ یسْتَخِفُّ مُرُوَّتَك وَ إِیاك وَ الضَّجَرَ وَ الْكسَلَ فَإِنَّهُمَا یمْنَعَانِ حَظَّك مِنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ «وسائل الشیعة، جلد۱۶، صفحه۲۳»
بـه یکى از فرزندانش فرمود: از شوخى دورى گزین؛ زیرا نور ایمانت را از بین می برد و از جوانمردى تـو میکاهد و از بىقرارى و تنبلی بپرهیز؛ زیرا آن دو، تـو را از نصیب دنیا و آخرت، باز دارند.
رفتار خردمندان
إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَكوا فُضُولَ الدُّنْیا فَكیفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْك الدُّنْیا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْك الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْض «کافی،جلد۱، صفحه۳۷»
خردمندان، زائد بر حاجت را نیز ترک کنند تا چـه رسد بـه گناهان، با آنکه ترک زوائد فضیلت اسـت و ترک گناه واجب.
صبر
الْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۲۶»
مصیبت براى شکیبا یکى اسـت و براى بى قرار دوتاست.
گمان نیک
إِذَا كانَ الْجَوْرُ أَغْلَبَ مِنَ الْحَقِّ لَمْ یحِلَّ لِأَحَدٍ أَنْ یظُنَّ بِأَحَدٍ خَیراً حَتَّى یعْرِفَ ذَلِك مِنْهُ «کافی، جلد۵، صفحه۲۹۸»
آن هنگام کـه ظلم بر حق چیره آمد و بیشتر شد، براى هیچکس جایز نباشد کـه بـه کسى نیک گمان باشد تا آن زمان کـه بـه نیکى او آگاهى یابد.
علم و خوشنودی خدا
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یحْیى كتَبْتُ إِلَیهِ فِي دُعَاءٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ مُنْتَهَى عِلْمِهِ فَكتَبَ علیهالسلام لَا تَقُولَنَّ مُنْتَهَى عِلْمِهِ فَإِنَّهُ لَیسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهًى وَ لَكنْ قُلْ مُنْتَهَى رِضَاهُ «کافی، جلد۱، صفحه۱۰۷»
عبداللَّهبنیحیى گفت: در دعایى بـه امام کاظم علیهالسلام نوشتم: «سپاس خداى رابه نهایت علم او». امام علیهالسلام [در جواب] نوشت: نباید بگویى: «بـه نهایت علم او»؛ چراکه براى علم خداوند نهایتى نیست، ولى بگو: بـه نهایت خشنودى او.
بلایا
الْمُؤْمِنُ مِثْلُ كفَّتَي الْمِیزَانِ كلَّمَا زِیدَ فِي إِیمَانِهِ زِیدَ فِي بَلَائِهِ «بحارالانوار، جلد۷۵، صفحه۳۲۰»
مؤمن همانند دو کفه ترازوست؛ هر چـه ایمانش فزونى یابد، بلایش نیز بیشتر شود.
آرزوی طولانی
إِنَّ الْعَاقِلَ اللَّبِیبَ مَنْ تَرَك مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ وَ أَكثَرُ الصَّوَابِ فِي خِلَافِ الْهَوَى وَ مَنْ طَالَ أَمَلُهُ سَاءَ عَمَلُهُ
خردمند تیزهوش، فردى اسـت کـه آنچه را تاب و توان ندارد واگذارد. و بیشتر درستى در مخالفت هوى و هوس نهفته اسـت، و هر کس آرزویش دراز اسـت کردارش نیز بد باشد.
توانگری و غنا
مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّینِ فَلْیتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یكمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا یكفِیهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یكفِیهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِمَا یكفِیهِ لَمْ یدْرِك الْغِنَى أَبَدا «کافی،جلد۱، صفحه۱۸»
هر کـه توانگرى بى مال و آسودگى از حسد و سلامت دین خواهد، متضرعانه از خدا تقاضای کند کـه عقلش را کامل کند، کـه هر کس عقل دارد بـه حد کفاف بسازد، و هر کـه بـه مقدار کفایت قناعت نماید بى نیاز شود، و هر کـه بـه حد کفایت نسازد، هرگز بی نیاز نشود.
گناهان
كلَّمَا أَحْدَثَ النَّاسُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یكونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یكونُوا یعُدُّونَ «بحارالنوار،جلد۷۵، صفحه ۳۲۲»
هر گاه کـه مردم گناهان تازه اى پدید آورند کـه پیش از این، آنرا انجام نمى دادند، خداوند گرفتارى هاى تازه اى بر ایشان پدید آورد کـه آنرا حساب نمى کردند.
روشنی دیده
ثَلَاثٌ یجْلِینَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَى الْمَاءِ الْجَارِي وَ النَّظَرُ إِلَى الْوَجْهِ الْحَسَنِ «بحارالانوار، جلد۱۰، صفحه ۲۴۶»
سه [چیز] بـه دیده روشنى بخشد: نگریستن بـه سبزه و نگریستن بـه آب روان و نگریستن بـه روى زیبا.
بذل ماه در راه خدا
إِیاك أَنْ تَمْنَعَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ فَتُنْفِقُ مِثْلَیهِ فِي مَعْصِیةِ اللَّهِ «بحارالانوار، جلد۷۵، صفحه۳۲۰»
بپرهیز از این کـه در راه طاعت خدا از دارایى خویش مضایقه کنى، کـه دو برابرش را در نافرمانى خدا خرج کنى.
حق و باطل
قَالَ علیهالسلام لِبَعْضِ شِیعَتِهِ: أَي فُلَانُ اتَّقِ اللَّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فِیهِ هَلَاكك فَإِنَّ فِیهِ نَجَاتَك أَي فُلَانُ اتَّقِ اللَّهَ وَ دَعِ الْبَاطِلَ وَ إِنْ كانَ فِیهِ نَجَاتُك فَإِنَّ فِیهِ هَلَاكك «تحف العقول، صفحه۴۰۸»
بـه یکى از شیعیان خویش فرمود: اى فلانى! از خدا پروا دار و حق را بگو هر چند هلاکت تـو در آن باشد کـه بى گمان نجات تـو در آن اسـت. اى فلان! از خدا، پروا دار و باطل را ترک کن هر چند نجات تـو در آن باشد کـه بى گمان هلاکت تـو در آن اسـت.
ترک دنیادوستی
قَالَ علیهالسلام عِنْدَ قَبْرٍ حَضَرَهُ: إِنَّ شَیئاً هَذَا آخِرُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یزْهَدَ فِي أَوَّلِهِ وَ إِنَّ شَیئاً هَذَا أَوَّلُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یخَافَ آخِرُهُ «تحف العقول، صفحه۴۰۸»
بر سر قبرى حضور یافت و فرمود: بـهراستى، چیزى کـه پایانش این باشد سزاست کـه از ابتدایش مورد بى علاقگى قرار گیرد و چیزى کـه ابتدایش این اسـت سزاست کـه از پایانش بیمناک باشند.
دین شناسی
تَفَقَّهُوا فِي دِینِ اللَّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِیرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَى الْمَنَازِلِ الرَّفِیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلِیلَةِ فِي الدِّینِ وَ الدُّنْیا وَ فَضْلُ الْفَقِیهِ عَلَى الْعَابِدِ كفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْكوَاكبِ وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فِي دِینِهِ لَمْ یرْضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا «بحارالانوار، جلد۱۰، صفحه۲۴۷»
دین خدا را بشناسید کـه دین شناسى کلید بینش و کمال پرستش اسـت و راه رسیدن بـه جایگاه هاى بلند و مراتب ستبر و با عظمت در دین و دنیاست و برترى دین شناس بر عابد همانند برترى خورشید بر ستارگان اسـت و هر کس دینش را نشناسد، خدا از هیچ کردار او خرسند نباشد.
دستاورد دین و دنیا
اشْتَدَّتْ مَئُونَةُ الدُّنْیا وَ الدِّینِ فَأَمَّا مَئُونَةُ الدُّنْیا فَإِنَّك لَا تَمُدُّ یدَك إِلَى شَيءٍ مِنْهَا إِلَّا وَجَدْتَ فَاجِراً قَدْ سَبَقَك إِلَیهِ وَ أَمَّا مَئُونَةُ الْآخِرَةِ فَإِنَّك لَا تَجِدُ أَعْوَاناً یعِینُونَك عَلَیهِ «بحارالانوار، جلد۱۰، صفحه ۲۴۶»
دستاورد دنیا و دین [آخرت]، دشوار شده اسـت. امّا دستاورد دنیا؛ بر چیزى ازآن دست دراز نکنى جز آنکه تبهکارى را یابى کـه در دستدرازى بر آن، بر تـو پیشى گرفته اسـت و امّا دستاورد دین؛ یارانى را نیابى کـه تـو را در آن کمک کنند.
برنامه روزانه
اجْتَهِدُوا فِي أَنْ یكونَ زَمَانُكمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَكمْ عُیوبَكمْ وَ یخْلِصُونَ لَكمْ فِي الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِكمْ فِي غَیرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَة تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَاتٍ «تحف العقول، صفحه۴۰۹»
تلاش کنید کـه وقت شـما چهار ساعت باشد: ساعتى براى مناجات با خدا، ساعتى براى کار زندگى، ساعتى براى رفت و آمد با برادران و اشخاص مورد اعتماد کـه شـما را از عیب هایتان آگاه نمایند و از دل با شـما خالص و یک رو باشند و ساعتى کـه در آن براى لذت هاى غیر حرام خویش خلوت کنید و با این ساعت، براى سه ساعت دیگر نیرو مى یابید.
موسی بن جعفر درسال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هجری قمری هنگامیکه امام صادق «ع» و همسرش حمیده از حج بازمیگشتند، در منطقه ابواء بدنیا آمد. برخی مکان ولادت ایشان را مدینه دانستهاند. درباره تاریخ ولادت امام کاظم«ع» اختلاف اسـت؛ طبری ولادت ایشان را در ذیالحجه و طبرسی آنرا در ۷ صفر دانسته اسـت.
مادر ایشان حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس«اسپانیا» بوده اسـت و نام پدر حمیده را صاعد مغربی «بربری» گفته اند. برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی کاظم«ع» هنوز کودک بود کـه فقهای معروف مثل ابو حنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند.
حضرت ابو الحسن موسى «ع» سى و هفت فرزند پسر و دختر داشتند: على بن موسى الرضا «علیه السلام»، ابراهيم، عباس، قاسم، اسماعيل، جعفر، هرون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبداللَّه، اسحق، عبيداللَّه، زيد، حسن، فضل، حسين، سليمان، فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، رقيه، حكيمه، ام ابيها، رقيه صغرى، ام جعفر، لبابه، زينب، خديجه، عليه، آمنه، حسنه، بريهه، عايشه، ام سلمه، ميمونه، ام كلثوم.
در ميان تمام فرزندان حضرت ابو الحسن«علیه السلام» فرزند بزرگوارش حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا«علیه السلام» از همه ی بزرگوارتر و عاليقدرتر و داناتر و فاضلتر بوده. احمد بن موسى مردى كريم و بزرگوار و پرهيزكار بودو حضرت موسى بن جعفر اين فرزند بزرگوار را دوست می داشت و بر ساير فرزندان مقدم میداشت و بستان يسير خود رابه او بخشيده بود.
امام كاظم عليه السّلام دو بار بـه دست هارون بـه زندان افتاده اند كه مرتبه دوم آن از سال 179 تا 183؛ يعنى بـه مدت چهار سال بـه طول انجاميده و بـه شهادت آن حضرت منجر شده اسـت. درباره مرتبه نخست زندان اوّل مدّت قيد نشده اسـت. دلايل زندانى شدن امام دراين دو بار كه هردو بـه دست هارون بوده اسـت عبارت اسـت از:
سختگیری هاي هارون نسبت بـه علویان بـه خصوص امام موسی کاظم«علیه السلام». نفوذ بسیار امام و علویان در بین مردم بدلیل این کـه فرزندان رسول خدا«صل الله علیه و آله» هستند. مفترض الطاعه بودن امامان شیعه و ترس دستگاه حکومت از شیعیان بـه دلیلی این صفت ائمه اطهار؛ مرحوم صدوق از جمله علل بـه شهادت رسيدن امام كاظم عليه السّلام را آگاهى يافتن هارون از اعتقاد شيعيان بـه امامت امام دانسته اسـت.
هارون فهميد كه شيعيان شب و روز بـه خدمت امام مىرسند. و بخاطر ترس از جان و از دست دادن سلطنتش آن حضرت رابه شهادت رسانيد. سعایت عده اي از بستگان امام مانندعلی بن اسماعیل بن جعفر «پسر برادر امام» در نزد هارون از امام. هارون با آن همه ی سلطه و قدرت، وادار بود تا دست بـه چنين توجيهاتى بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد انكار و نفرت قرار نگيرد. هارون در همان مسجد دستور توقيف حضرت را صادر كرد.
وى دستور داد تا دو كاروان آماده كرده، يكى رابه سمت كوفه و ديگرى رابه سمت بصره بفرستند. او امام را همراه يكى از اين دو كاروان روانه ساخت. اين كار بـه اين دليل انجام گرفت تا مردم ندانند امام در كجا زندانى مىشود. هارون، امام كاظم عليه السّلام را نزد حاكم بصره، عيسى بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندى در زندان او بسر برد.
اما در نهايت، عيسى از اين كار خسته شد و بـه هارون نوشت تا وی را تحويل شخص ديگرى بدهد.در غير اين صورت وی را آزاد خواهد كرد، زيرا در تمام اين مدت كوشيده تا شاهدى بر ضد امام بـه دست آورد، اما چيزى نيافته اسـت. پس ازآن، امام را تحويل فضل بن ربيع دادند. امام مدتى طولانى نزد وى زندانى بود.
گفته شده كه از او خواستند تا آن حضرت رابه قتل برساند، اما او از اين كار سرباز زد. پس ازآن، حضرت را تحويل فضل بن يحيى دادند و مدتى نيز در زندان او بسر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس مى داشت. پس ازآن امام كاظم عليه السّلام را تحويل زندانبان ديگرى بـه نام سندى بن شاهك دادند.
واپسین روزهای عمر امام کاظم«ع» در زندان سندی بن شاهک سپری شد. شیخ مفید گفته اسـت سندی، بـه دستور هارون الرشید امام را مسموم کرد و امام سه روز پس ازآن بـه شهادت رسید. شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده اسـت. درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم «ع» نظرات دیگری هم وجوددارد.
پس ازآنکـه موسی بن جعفر«ع» بـه شهادت رسید، بـه دستور سِندی بن شاهک پیکر وی را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند کـه موسی بن جعفر بـه مرگ طبیعی از دنیا رفته اسـت. درباره چگونگی شهادت وی گزارشهاي متفاوتی وجوددارد؛ بیشتر تاریخنویسان بر این باورند کـه یحیی بن خالد و سندی بن شاهک وی را مسموم کردهاند. در گزارشی نیز گفته شده وی را با پیچیدن در فرش، خفه کردهاند.
برای قراردادن بدن امام کاظم«ع» در دسترس دید عموم دو دلیل گفته شده: یکی اثبات اینکه او بـه مرگ طبیعی از دنیا رفته؛ دیگری باطل کردن باور کسانی کـه بـه مهدویت او اعتقاد داشتهاند. پیکر موسی بن جعفر«ع» را در منطقه شونیزیه در آرامگاه خانوادگی منصور کـه بـه مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند.