پارس ناز پورتال

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

بهترین اشعار فریدون مشیری 

در اینبخش بهترین اشعار فریدون مشیری را مرور می‌کنیم. فریدون مشیری یکی از ناموران شعر نو می‌باشد، اشعار فریدون مشیری با زبانی ساده و روشن سروده شده اند و سبک عامه پسند او در شعرگویی نام وی را خیلی زود بر سرزبان ها انداخت. فریدون مشیری درباره زندگی، سرنوشت، دوستی، عشق و… شعرهایی خواندنی را سروده اسـت. در ادامه بهترینها از فریدون مشیری را مرور میکنیم.

 

فریدون مشیری کیست؟

فریدون مشیری در سی ام شهریورماه ۱۳۰۵ در تهران بـه دنیا آمد. در دوران خردسالی بـه شعر علاقه داشت ودر دوران دبیرستان و سال اول دانشگاه دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با شعر نو و قالب هاي آثار وی را از ادامه شیوه کهن باز داشت. اما راهی میانه را برگزید. مشیری، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد، نه محجوب نوپردازان افراطی. راهی راکه او برگزید همان حالت نمایان بنیانگذاران شعر نوین ایران بود.

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

استاد فقید، پزشک عبدالحسین زرین کوب، درباره فریدون مشیری گفته اسـت: « با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی اسـت کـه فریدون، واژه بـه واژه با مـا حرف میزند، حرفهایی را میزند کـه مال خود اوست، نه ابهام گرایی رندانه، شعر وی را تا حد هذیان، نامفهوم می‌کند و نه شعار خالی از شعور آن رابه وسیله مریدپروری و خودنمایی می سازد. او بی ریا عشق، انسان و میهن را می ستاید.»

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

فریدون مشیری در دوران شاعری خود، در هیچ عصری متوقف نشد، شعرش بازتابی اسـت از همه ی مظاهر زندگی و حوادثی کـه پیرامون او در جهان گذشته و همواره، ستایشگر خوبی و پاکی و زیبایی، و بیانگر همه ی احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همـه خدمتگزار انسانیت اسـت.

 


 

دوبیتی های فریدون مشیری

 

تـو را مـن، سم شیرین خوانم اي عشق!

 

**********

 

می خواهم و می‌خواستمت، تا نفسم بود

می‌سوختم از حسرت و عشق تـو بسم بود

 

**********

 

مـن همین یک نفس از جرعه‌ جانم باقیست

آخرین جرعه‌ این جام تهی را تـو بنوش

 

**********

 

خوش بحال غنچه‌ هاي نیمه‌ باز

خوش بحال دختر میخک کـه می‌ خندد بـه ناز

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

تـو کیستی کـه مـن اینگونه بی تـو بی تابم؟!

شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم

 

**********

 

میدانی؟

بـه شوق نور در ظلمت قدم بردار

بـه این غم هاي جان اذيت،

دل مسپار

 

**********

 

مـن امشب تا سحر

خوابم نخواهد برد

همه ی اندیشه ام

اندیشه فرداست

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

تـو کـه امروز نگاهت بـه نگاهی نگران اسـت

باش فردا، کـه دلت با دگران اسـت

 

**********

 

مرا آن دل

کـه بر دریا زنم نیست

 

**********

 

زندگی

گرمی دل‌هاي بـه هم پیوسته‌ست

تا در آن دوست نباشد،

همه ی درها بسته‌ست

 

**********

 

بگذار سر بـه سینه مـن تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست

غم کجاست

 


 

اشعار کوتاه فریدون مشیری

چون آتش و خون، سرخ بر آمد خورشید

شرمنده شد از خون جوانان رشید

چون لاله، فرو شکست و پژمرد، کـه دید

از هر قطره، هزار خورشید دمید

 

**********

 

معنای زنده بودن مـن، با تـو بودن اسـت.

نزدیک، دور

سیر، گرسنه

رها، اسیر

دلتنگ، شاد

آن لحظه اي کـه بی‌ تـو سر آید مرا مباد

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

تویی تویی بـه خدا

عشق و آرزوی منی

بـه سینه تا نفسی هست بی‌قرار توام!

تویی تویی بـه خدا

جان و عمر و هستی مـن

بیا کـه جان بـه لب این جا در انتظار توام

 

**********

 

دیدار تـو گر صبح ابد هم دهدم دست

مـن سرخوشم از لذت این چشم بـه راهی

اي عشق، تـو را دارم و دارای جهانم

همواره تویی، هرچه تـو گویی‌ و تـو خواهی

 

**********

 

تـو آسمان آبی آرام و روشنی

مـن چون کبوتری کـه پرم در هوای تـو

یک شب ستاره‌هاي تـو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم بـه پای تـو

 

**********

 

آغوش باز کردم

ودر بر گرفتمش،

با خرمنی شکوفه تر روبرو شدم

او محو عشق مـن شد

و مـن محو او شدم

 

**********

 

چو آفتاب برآید،

زِ در درآید روز.

دوباره روشنی ایزدی شود پیروز

بـه لطف نور،سرآید زمان تاریکی

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

دل از سنگ باید کـه از درد عشق

ننالد خدایا دلم سنگ نیست

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت

کـه جز غم دراین چنگ موزیک نیست

 

**********

 

گفته بودی کـه چرا محو تماشای منی

آن‌ چنان محو کـه یک دم مژه برهم نزنی

مژه برهم نزنم تا کـه ز دستم نرود

ناز چشم تـو بـه قدر مژه برهم‌زدنی

 

**********

 

بنشین

مــرو

کـه در دل شب، در پناه ماه

خوش تر ز حرف

عشــق و

سکـوت و

نـگاه نیست

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

مـن سکوت خویش را گم کرده‌ام

لاجرم دراین هیاهو گم شدم

مـن کـه خود افسانه می‌پرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم

 

**********

 

بـه تـو می‌ اندیشم

اي سراپا همه ی خوبی

تک وتنها بـه تـو می‌ اندیشم

هـمه وقت

همـه جا

مـن بـه هرحال کـه باشم بـه تـو می‌اندیشم

تـو بدان این را

تنها تـو بدان

تـو بیا

تـو بمان با مـن، تنها تـو بمان

 


 

اشعار بلند فریدون مشیری

بر ماسه ها نوشتم:

دریای هستی مـن

از عشق توست سرشار

این رابه یاد بسپار!

بر ماسه ها نوشتی:

اي همزبان دیرین،

این آرزوی پاکی ست،

اما بـه باد بسپار!

خیزاب تیزبالی ناز و نیاز مارا

می شست و پاک میکرد

بر باد رفتنی را

میبرد، خاک می‌کرد!

دریا، ترانه خوان مست

سر بر کرانه میزد

و آن آتش نهفته

در مـا زبانه می زد

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

دوستت دارم را

مـن دلاویزترین شعر جهان یافته ام

این گل سرخ مـن اسـت.

دامنی پر کن از این گل کـه دهی هدیه بـه خلق

کـه بری خانه دشمن

کـه فشانی بر دوست،

راز خوشیختی هرکس بـه پراکندن اوست

در دل مردم عالم بـه خدا

نور خواهد پاشید

روح خواهد بخشید.

تـو هم اي خوب مـن ! این نکته بـه تکرار بگو

این دلاویزترین شعر جهان را همه ی وقت

نه بـه یک بار و بـه ده بار، کـه صد بار بگو

«دوستم داری» را از مـن بسیار بپرس

دوستت دارم رابا مـن بسیار بگو

 

شعر فریدون مشیری درباره دوست

آخر اي دوست نخواهی پرسید

کـه دل از دوری رویت چـه کشید

سوخت در آتش و خاکستر شد

وعده هاي تـو بـه دادش نرسید

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و بر خاک چکید

آن همه ی عهد فراموشت شد

چشم مـن روشن روی تـو سپید

جان بـه لب آمده در ظلمت غم

کی بـه دادم رسی اي صبح امید

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید

دل پر درد فریدون مشکن

کـه خدا بر تـو نخواهد بخشید

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

دل مـن دیر زمانی‌ست کـه می‌پندارد

دوستی نیز گلی اسـت

مثل نیلوفر و یاس،

ساقه تُرد ظریفی دارد

بی‌گمان سنگ دل اسـت

آن کـه روا می‌دارد

جان این ساقه نازک را

دانسته بیازارد

 


 

اشعار عاشقانه فریدون مشیری

بگذار سر بـه سینۀ مـن تا کـه بشنوی

موزیک اشتیاق دلی درد مند را

شاید کـه بیش از این نپسندی بکار عشق

اذيت این رمیدۀ سر در کمند را

بگذار سر بـه سینۀ مـن تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تـو از آشیان جداست

دلتنگم، آن چنان کـه اگر بینمت بـه کام

خواهم کـه جاودانه بنالم بـه دامنت

شاید کـه جاودانه بمانی کنار مـن

اي نازنین کـه هیچ وفا نیست با منت

تـو آسمان آبی آرامو روشنی

مـن چون کبوتری کـه پرم در هوای تـو

یک شب ستاره هاي تـو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم بـه پای تـو

بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت اي چشمۀ شراب

بیمار خنده هاي توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

اگر ماه بودم بـه هرجا کـه بودم

سراغ تـو را از خدا میگرفتم

وگر سنگ بودم بـه هر جا کـه بودی

سر رهگذار تـو جا می‌گرفتم

اگر ماه بودی بـه صد ناز شاید

شبی بر لب بام مـن می نشستی

وگر سنگ بودی بـه هرجا کـه بودم

مرا می شکستی، مرا می شکستی

 

**********

 

شبها کـه سکوتست و سکوتست و سیاهی

آوای تـو می خواندم از لایتناهی

آوای تـو می آردم از شوق بـه پرواز

شبها کـه سکوتست و سکوتست و سیاهی

امواج نوای تـو بـه مـن می رسد از دور

دریایی و مـن تشنه مهر تـو چو ماهی

وین شعله کـه با هر نفسم می جهد از جان

خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه‌هاي شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌هاي سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش بحال روزگار

بهترین اشعار فریدون مشیری (شعرهای کوتاه، بلند و دوبیتی)

این سان کـه ذره‌ هاي دل بی‌قرار مـن

سر در کمند عشق تـو‌

جان در هوای توست

شاید محال نیست کـه بعد از هزار سال

روزی غبار مـا را آشفته پوی باد

در دوردست دشتی از دیده‌ها نهان

بر برگ ارغوانی

پیچیده با خزان

یا پای جویباری

چون اشک مـا روان

پهلوی یک دیگر بنشاند

مـا رابه یک دیگر برساند