پارس ناز پورتال

جملات زیبا و تاثیرگذار در مورد پدر و مادر

جملات زیبا و تاثیرگذار در مورد پدر و مادر

جملات زیبا و تاثیرگذار در مورد پدر و مادر 

پدران و مادران بهترین نعمت های خداوند روی زمین برای هر کسی هستند که باید مقام آن ها را همه ی وقت والا نگهداشت حتی با گفتن یک جمله جذاب به آنان.

 

حواسمان باشد*
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاه چشم های کم سو و دلتنگی شان باشد*
حواسمان باشد که انها خیلی زود پیر میشوند*
حواسمان باشد خیلی زودتر از آن چه فکرش را می کنیم از کنارمان میروند***
حواسمان باشد به دلگیری غروبهای تنهایی شان***
حواسمان باشد که آن ها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده***
به آرام قد کشیدنمان بوده , به نیازها ونازهایمان بوده***
انها یک روز آن‌قدر پیر می‌شوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش می کنند***
حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهای زندگیمان***
به ‘بابا’ به ‘مامان’ ها خیلی باشد*
خیلی لطفا***

جملات زیبا و تاثیرگذار در مورد پدر و مادر

متن های زیبا در مورد پدر و مادر

 

 

خونه ی بابا***
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره,
همون جایی که چه ساعت 3 صبح بیای چه ساعت 3 عصر از آمدنت خوشحال میشوند*** درش 24 ساعت شبانه روز برای تو باز است***
همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند, واقعا دلتنگ اند***
همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی می‌خواهی میخوری.
همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جایی که همه ی دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا اتمام بخوری.
همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد می کنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است***
نمک هایش شور تر است***
پرتغال هایش مزه ی پرتغال میدهند***
غذاهایش خوشمزه تر است***
آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند***
حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت می دهد***
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند***
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد***
آنجا پر از امنیت و آرامش است***
آنجا بابا و مامان دارد***
خدایا خودت حفظشون کن***

جملات زیبا و تاثیرگذار در مورد پدر و مادر

جمله جذاب برای پدر و مادر

 

 

دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ***
مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ, نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ,
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ,
ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهانِ مادر میگذاشت,
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ, دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ,
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ, سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ,
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ, ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ**
دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭبِ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ;
دخترخانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمی‌کنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟*
دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ; خیر خانم***فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.
ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ ;
ﺑﻠﻪ, دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ*
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ***
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ***
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ**
کاش سوره ای به نام ‘مادر’ بود که آن گونه اولیه میشد;
قسم بر بوی دستانت, که بوی خانه و آشپزخانه میدهد
و قسم بر چشمان همه ی وقت نگرانت***
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت,
که
بهشتِ زیر پایت, گوارای وجودت***
«زنده باد همه ی یِ مادران در قید حیات و خوشحال باد روح تمامیِ مادران عزیز سفر کرده***»
خاک‌ زیر پاتم مادر