پارس ناز پورتال

این بود و کویر عاطفه ما

این بود و کویر عاطفه ما

نه تو ، نه من ، نه هیچكس

قیمت مروارید های شكسته ی چشم دخترك آفتاب را نمی داند

و دردی را كه در او

شعله می كشد

به هنگامی كه چال می كند

نعش كودكان رؤیایش را

در مقابل بی تفاوتی من

بی تفاوتی تو

و هیچكس نمی فهمد

معنای بغض لالی را

كه فرش كرده ، گستره ی خیالش را

در فاصله ی هزار حوصله ی خونین

پس به داوری چگونه می نشینیم

فرداهایش را ،

در دریچه ی دیروز و امروزی ،

زرد

و گیسوانش را به باد می سپاریم

در روزگارتكدی ترانه و تبسم

وقتی كه در هر تار مویش

هزار ترانه ی نهفته ، آواز می شود .

نه تو ، نه من ، نه هیچكس

آفتاب را

كه رعیت رایگانی ست

احساس نمی كند

و بسیاری دختركان آفتاب را .