گاهى انسان ناچار است در غربت زندگى كند،كارمند دولت است.
در ارتش یا شهربانى یا ژاندارمرى انجام وظیفه میكند،فرهنگى است،تاجر یا پیشهور یا كارگرى است كه باید در غربت زندگى كند،این قبیلافراد ناچارند براى همیشه یا به طور موقت در غربت زندگى كنند،مردناچار است دورى از وطن را تحمل كند لیكن این موضوع با مذاق بعض خانمها جور نمىآید،زیرا دوست دارند نزد پدر و مادر و خویشان ودوستانشان باشند.با در و دیوار و كوچههاى محل تولدشان مانوس شدهاند.بدینجهت تاب و تحمل دورى را
ندارند،به شوهرشان ایراد و بهانه مىگیرند،نق نق میكنند:تا كى در غربت زندگى كنم؟تا كى به فراق پدر و مادر مبتلاباشم؟دوست و آشنا ندارم،این چه جایى است مرا آوردهاى؟ دیگرنمىتوانم اینجا بمانم هر فكرى دارى بكن.
این عزیزان بىجهتبا این قبیل حرفها اعصاب شوهرشان راناراحت مینمایند،آن قدر كوتاه فكرند كه شهر یا قریه محل تولدشان رابهترین نقطهاى مىپندارند كه در آن مىتوان زندگى كرد،گمان میكنند:تنهادر همانجا مىتوان خوش بود و بس.
بشر به سطح وسیع زمین اكتفا نكرده به كرات آسمانى قدممیگذارد،اما این خانم تنگ نظر حاضر نیست چند فرسخ دورتر از محلتولدش زندگى كند،میگوید:چرا دوستانم را رها كنم و بروم در غربت تنهازندگى كنم؟گویا این خانم آنقدر براى خودش شخصیت قائل نیست كهبتواند در غربت نیز دوستان و آشنایان با وفا و صمیمى تهیه كند.
خانم محترم،دانا و بلند همت و فداكار باش،تنها به فكر خودتنباش،شغل مخصوص شوهرت ایجاب كرده كه در غیر وطن زندگى كند،مستخدم دولت است مگر مىتواند به محل ماموریتش نرود؟!تاجر یا كاسبیا كارگرى است كه در غربتبهتر مىتواند كسب و كار كند، چرامزاحمش میشوى و نمىگذارى پیشرفت كند؟تو كه میدانى شوهرت ناچاراست در خارج وطن زندگى كند چرا با ایراد و بهانههاى بیفائده اسبابناراحتى و كدورتش را فراهم مىسازى؟وقتى دیدى شغلش ایجاب میكند كه به شهر یا ده یا كشور دیگرى منتقل شود فورا اظهار موافقت كن،اثاثمنزل را جمع و جور كرده ببندید و در ماشین بگذارید و با صفا و رفاقتبهمحل جدید بروید،خودت را اهل همانجا حساب كن و با دلگرمى وبشاشت طرح زندگى نوین را بریز،وضع خودت را با اوضاع و شرائطمحیط موافق ساز،با زنهاى پاكدامن و خوش اخلاق طرح دوستى و الفتبریز لیكن چون تازه وارد هستى و به اخلاق و روحیات اهالى آنجا كاملاآشنا نیستى در انتخاب دوستان تازه احتیاط كن و در این باره حتما باشوهرت مشورت كن،خودت را یك فرد غریب حساب نكن،بلكه سعىكن با محیط تازه و ساكنان آنجا مانوس شوى.
هر مكانى امتیازات ویژهاى دارد،مىتوانى با تماشاى مناظر طبیعىیا بناهاى دیدنى آنجا رفع خستگى كنى،با اظهار مهر و محبت كانونخانوادگى را گرم و با صفا كن،شوهرت را دلدارى بده.به كسب و كارتشویقش كن،وقتى با محیط آشنا شدى خواهى دید كه براى زندگى هیچعیبى ندارد بلكه شاید از محل تولدت بهتر باشد،در بین دوستان تازه،افرادى را پیدا میكنى كه از دوستان سابق بلكه پدر و مادر و خویشانتمهربانتر و دلسوزتر خواهند بود.
اگر در قریه یا دهى اقامت نمودهاید كه اسباب و تجملات زندگىشهرى را ندارد خودت را از قید آنها آزاد كن،با زندگى بىآلایش و طبیعىآنجا انس بگیر،خوبیها و مزایاى آن گونه زیستن را در نظر بگیر،گر چهبرق و كولر و پنكه و یخچال ندارد لیكن آب و هواى سالم و غذاهاىبىتقلب دارد كه در شرها كمتر پیدا میشود،خیابان اسفالت و تاكسىندارد لیكن از سر و صدا و دود ماشینها و كارخانجات نیز در امان هستى. قدرى در زندگى هموطنان و همكیشانت تامل كن،ببین چگونه درخانههاى محقر و خشت و گلى،با كمال مهر و صفا و خوشى زندگىمیكنند،و به اسباب و لوازم شهرى و كاخهاى زیبا اصلا اعتنا ندارند،درحوائج ضرورى و محرومیتهاى آنها بیندیش و اگر مىتوانى خدمتى انجامدهى دریغ مدار.به شوهرت نیز سفارش كن براى رفاه و آسایش آنهاكوشش كند.
اگر عاقل و دانا باشى و به وظیفهات عمل كنى مىتوانى با كمالآسایش و راحتى خاطر،در غربت زندگى كنى و به پیشرفت و ترقىشوهرت كمك نمایى،در آنصورت یك بانوى شریف شوهردار و یكخانم فداكار معرفى مىشوى،نزد مردم و شوهرت عزیز و محترم خواهىبود و بدینوسیله رضایتخدا را نیز فراهم خواهى نمود.