پارس ناز پورتال

جملات عاشقانه از فریدون مشیری

جملات عاشقانه از فریدون مشیری

 
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی بـه رخم دوید ناگاه
روی تـو شکفت در سرشکم
دیدم کـه هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تـو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تـو
دانی کـه ز عشق تـو چـه شد حاصل مـن
یک جان و هزار گونه فریاد از تـو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

در پی آن نگاه هاي بلند ،
حسرتی ماند و
آه هاي بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

از بس کـه غصه تـو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن بـه درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تـو خاموشم کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

عشق تـو بـه تار و پود جانم بسته اسـت
بی روی تـو درهای جهانم بسته اسـت
از دست تـو خواهم کـه برآرم فریاد
در پیش نگاه تـو زبانم بسته اسـت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

گفتم دل رابه پند درمان کنمش
جان رابه کمند سر بـه فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تـو پنهان کنمش
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

اي چشم ز گریه سرخ خواب از تـو گریخت
اي جان بـه لب آمده از تـو گریخت
با غم سر کن کـه شادی از کوی تـو رفت
با شب بنشین کـه آفتاب از تـو گریخت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

کجایی اي رفیق نیمه راهم
کـه مـن در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تـو نالم کز خدا هم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

هزار بوسه بـه سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تـو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای مـن جدا شده بود
کـه هر چـه بود تـو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

امروز رابه باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم کـه بامداد
امروز دیگری رابا خود می آورد
تا مـن دوباره آنرا
بسپارمش بـه باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دیدی آن راکه تـو خواندی بـه جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می‌گفت منم بهر تـو غمخوارترین
چـه دلآزارترین شد چـه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دلم بـه ناله در آمد کـه
اي صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
کـه گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هیچ و باد اسـت جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز بـه اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه بـه سرمستی باد
شاد و آزاد بـه سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می‌زند در مـا و مـن
عشق را دریاب و خودرا واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

روزهایی کـه بی تـو می گذرد
اگرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز می کشد فریاد
درکنار تـو می گذشت ایکاش
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

تـو را دارم اي گل جهان با مـن اسـت
تـو تا با منی جان جان با مـن اسـت
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با مـن اسـت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

نرسد دست تمنا چون بـه دامان شـما
میتوان چشم دلی دوخت بـه ایوان شـما
از دلم تا لب ایوان شـما راهی نیست
نیمه جانی اسـت درین فاصله قربان شـما