پارس ناز پورتال

کلمات عاشقانه قدیمی و معنای آن

کلمات عاشقانه قدیمی و معنای آن

دل دویدن : عاشق شدن و دل سپردن.

 

اسیر شهرستانی :مشکل که در قلمرو هستی به هم رسد آسایشی که در قدم دل دویدگی ست

 

دیدار بینی : عشق پاک . در برابر هرزه کاری که لوطیان آن را اصطلاحا ” کارد مطبخ ” می گفته اند.

 

سعید اشرف :پای بست عالم سفلی به عِلوی کی رسد هرزه کاری دیگر و دیدار بینی دیگر است

 

دیدار خشک : تماشا و دیدار یار بی هیچ چشمداست دیگر.

 

صائب :چو آیینه قانع به دیدار خشک است از این تازه رویان دو چشم تر مامشو به دیدن خشک از سمنبران قانع که از بهار قناعت به خار نتوان کرد

 

عاشق پرانی: هر روز عاشق تازه ای دست و پاکردن . مقابل معشوق پرانی که خواهد آمد.

 

سالک قزوینی:از گُل عاشق پرانی جلوه می بالد به خود سرو از بالای قمری بر سر ناز ایستد !

 

عاشق یک فصله : آشنای دوره دولت و سرخوشی.

 

رهی شاپور :چو مرغ عاشق یک فصله نیستم شاپور ! سر خزان به سلامت اگر بهار گذشت

 

عشوه مرمری : نوع خوب و مرغوب عشوه را می گفته اند !

 

فوقی یزدی :آن بکی چشمک زند اینک بیا از من بخر نازهای نیم رنگ و عشوه های مرمری !

 

[نیم رنگ یعنی رخسار میانه رنگ . صائب :ای عندلیب این همه تعریف گل مکن تو حسن نیم رنگ خزان را ندیده ای !]

 

معشوق و معشوقه روز بی نوایی : وقتی کسی معشوق یا معشوقه خود را رها می کرد و به دنبال زیباروتر و دلخواه تری می رفت و چون وصال دومی حاصل نمی شد – از سر ناچاری – به اولی رجوع می کرد , می گفتند فلانی به معشوق یا معشوقه روز بی نوایی قانع شده است !!

 

سلیم تهرانی :مفلس چو شدیم رو به او آوردیم معشوقه روز بی نوایی ست خدا !

 

[ تبصره : برخی از این عاشقان طمع پیشه گاه به هنگام بازگشت به معشوقه روز بی نوایی زیاده ادعای محبت و بی تابی و پافشاری می کنند , اما خدا از دلشان خبر دارد!!!]

 

معشوق خیالی : معشوق موهوم که در خارج موجود نباشد. [ این قسم در شعر برخی شاعران فراوان جلوه می کند و احیانا سوء تفاهمهایی را پیش می آورد !!]

 

صائب :ز فکر پیچ و تاب آن کمر بیرون نمی آیم که هجران نیست در پی وصل معشوق خیالی را !

 

خان خالص :نباشد گر سر یاری به ما آن لاابالی را کسی از دست ما نگرفته معشوق خیالی را !

 

معشوق پرانی : مقابل عاشق پرانی است که گذشت. [ عده ای در این زمینه گویا فوق تخصص دارند و در مهلت کوتاهی کاری می کنند که طرف مقابل , هر که هست , راهش را بکشد و برود دنبال امورات شخصیه اش !!!]

 

سلیم تهرانی :حیف باشد که ز بی مهری تو شکوه کنیم ما که معشوق پران همچو کبوتر بازیم !!

 

مو دادن و مو فرستادن : رسم کهنی است که عاشق برای ابراز محبت مویی را در کاغذی پیچیده و در صندوقچه ای می گذاشته و برای معشوقه خود می فرستاده است. بدین معنا که لاکردار ما در محنت محبت و هجران تو چون این مو ضعیف و ناتوان شده ایم ما را دریاب !!معشوقه نیز اگر مشتاق او بود در پاسخ مویی می فرستاد که ای بابا حال و روز ما از شما بهتر نیست !!

 

خان خالص :می فرستم به تو از زلف تو مویی یعنی اشتیاقم به وصال تو ز حد بیرون است !

 

مخلص کاشی :وصل زلفش کی دل صد چاک را رو می دهد شانه با این ربط , مو می گیرد و مو می دهد !