پارس ناز پورتال

متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده

متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده

متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده

 شادی روح همه مادر ها ,صلوات

 

تقدیم به تموم مادرهای که امروز کنار فرزندانشون نیستن ولی یاد وخاطره اونا هنوز تو بند بند وجود فرزندانشون هست
 
 
زیباترین متن ها برای مادران مرحوم شده مادرانی که در بین ما نیستند مادرانی که فوت شدند مادری که از دست رفته است
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
امروز روز مادر هست و من غمگین مینویسم برای مادرم
 
دلتنگ توام مادر
 
همیشه کنارم بودی مادر
 
افسوس که دیگر نیستی مادر خوبم
 
بچه ها لطفا برای شادی روح مامانم یه صلوات بفرستین…
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده 
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی، سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!!!
 
اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی….
سلامتی همه مادرا…
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 

مادر امروز روز توست ، مادر امروز تمام گُل های عالم در مقابل گُل روی تو  ، چه بی رنگ و بی بویند.

 

امروز ، هیچ گلی پیام و حرفی در وجودش نیست ، نه میخک معنای دوست داشتن دارد و نه شقایق معنای عاشقی.

 

در گل داوودی می شود از صدای لالایی تو لذت برد و در گل نسترن می شود مادریت را بر تمام عشق ها برتری داد.

 

مادر دلم می خواست نقاش بودم ، زمین را می کشیدم ، دریا را می کشیدم ، ستاره ها ، مهتاب را و خورشید را و آنوقت به همه آنها رنگ عشق و رنگ مادری می زدم.

 

دلم می خواست دست هایم را مثل نیلوفر ، چشم ها و نگاهم را مثل گل های آفتابگردان ، دلم را چون دریا نقاشی می کردم و آنها را زیر پایت فرش می کردم تامهربانی  بر آنها نقش بندد.

 

مادر من هم بسان بسیار بی مادران عالم ، مادر ندارم ، ولی در نیمه هر ماه ، به هلال کامل ماه نگاه می کنم و خورشید وجودت را حس می کنم.

 

در بارش باران مهربانی هایت را ، در زلالی چشمه ساران اشک هایت را ، در تردی برگ های شمعدانی دلواپسی و دل نازکی هایت را ، در صدای آبشار و امواج دریا لالایی هایت را می بینم و می شنوم و آرام می گیرم.

 

مادر از آن روز که تو رفتی ، در فرهنگ لغات من ، عقده و زندگی معنای دیگر یافت ، عقده یعنی بی مادری و زندگی یعنی مادری

 

مادر ! من مادر ندارم  ، ولی به اندازه تمام روزهای بی مادریم  ، روز مادر را حس می کنم ، شاید بیش از آنان که مادر دارند.

 

آنان که مادر دارند ، شاید قدر مادری را به اندازه بی مادران ندانند ، پس من امروز به عشق تمام مادرداران عالم ، عاشقی می کنم  و هر آنکه گلی در دست دارد ، هر آنکه خنده ای بر لب دارد ، هر آنکه امیدی در قلب دارد ، دوست دارم.

 

مادر من امروز در پهنای قلب تو، مهربانی ها را می بینم  و آنها را دوست دارم، مادر من امروز، روزت را می بینم  و با سرکوب عقده های بی مادریم ، همراه با آنانکه گل بدست ، خنده به لب به سوی تو می آیند ، بغض در گلو ، اشک در حدقه ، لرزش در گفته ، باز هم می گویم : مادر روزت مبارک.

 

متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
شعر تقدیم به مادرانی که دیگر در بین ما نیستند
 
مامان خودم خوب من ای مادر محبوب من ای پناه لحظه های سخت من ای تو مادر؛مادر زیبای من ای نگاهت نغمه ساز روح من بی تو تامرز جنون تنها شدم بی تو در دیوانگی ها گم شدم بی تو سخت است زندگی در این جهان کاش میشد باتو باشم
 
 
در جنان کاش میشد بازگردی پیش من گیریٍم بازهم در آغوش و تن دست برسرکشی نازم کنی اشک غم از گونه ها پاکم کنی مادر اینجا هرچه هست بدبختی است غم فقط یک گوشه از تنهایی است غم فقط یک سایه از بی مادریست غم فقط یک لحظه از بی مادریست
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
 
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
 
 
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
 
 
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
 
 
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
 
 
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
 
 
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
 
 
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
 
هنوز می تپد این دل برای تو مـــــــــادر

چســـــــان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
 
نکرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر

چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
 
امید قلب حزینم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر

چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
 
مدام میشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر

درین چمن که حضور جفاست مضمونش
 
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر

مــــــــــــقیم منزل عزت کسی توان گشتن
 
که بود حـــــــــاصل کارش رضای تو مادر

نشد ز کیف و کــــــم عمر چشم ما روشن
 
حقیقت است به هــــــــر جا صفای تو مادر

رموز جـــــوهر تُست ( بایزید) و( بایقرا)
 
به این مـــــــــــــقام رسیدن عطای تو مادر

نبود لایق این گنج و این کمــــــــا ل (رفیع)
 
اگر نبود نصیبش دعــــــــــــــــــای تو مادر
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
 
متن برای مادران عزیزی که مرده اند و در جمع ما نیستند (روحشان شاد)
 
داغ مادر …
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده

شعر و متن زیبا برای تسلیت

 
تا الان هرگز نتونستم بفهمم احساسم نسبت به شب چیه! هم عاشقشم! هم بیزار! عاشقشم! ، چون سیاهه! ساکته! بی صداست! محزونه! صادقه! یک رنگه! و همۀ این ها رو مادرم هم بود!( زلف و چشمای سیاهش! چهرۀ محزون، صادق، بی رنگ و ریا، بی صدا و تکیده ش! )
 
 
و بیزارم چون رنگ بخت مادرم هم بود! مادرم هم شب بود که تنهام گذاشت و رفت که برای همیشه بره و تنهام بزاره… هرگز اون صحنۀ پایانی و کلام آخرش در این تراژدی تلخ از صفحۀ ذهنم پاک نمی شه! آخرین نگاهش که اولین اندوه ناکی عمیق زندگی مو شکل داد و حرف آخرش که ” سالا ” بود و ” ر ” رو با خودش برای همیشه برد مثل خیلی چیزای دیگه ش چون مظلومیت ، یک رنگی ، سادگی ، غربت و …
 
 
آخرین نگاهش همیشه به رویاهام زل زده ، توی اون شب سیاه و نکبت ، تصور یک کودک ۹ ساله که برای همیشه تنها کس و کارش رو از دست می ده رو چه طوری می شه شرح داد؟من حتی دیدم که فرشته ها داشتن با یک لباس سفید می بردنش و در حالی که داشت می رفت نگاه پشت سرش به من بود! با چشماش برام می خندید و می رفت که برای همیشه بره! کجاشو نمی دونم..!
 
 
اون شب تا رفتن کامل صدام گریه کردم فقط چند قطرۀ اشک ، تحفۀ آخرش بود به منی که از اون شب به بعد گم شده بودم و تا الان نتونستم بیرون از اون شب نفس بکشم. مادر! مادر! بیدار شو! قول می دم دیگه چیزی ازت نخوام ! من می ترسم ! قول می دم دیگه گرسنه م نشه … اما گویا صحنۀ آخر این بازی رو باید در و همسایه ها بازی می کردن …
 
 
گفتم شب رو دوست دارم ، چون مادرم ، روزهاشو کار می کرد این خونه ، اون خونه ، ظرف ها و لباس های زیادی که منتظر شسته شدن بودن ، در و دیوارهای گرد و غبار گرفته و فحش ها و ناسزاهای داده نشده …
 
 
یادمه وقتی شب ها به خونه برمی گشت برام قصه می گفت قصه هایی که حالا می فهمم سرنوشت خودش بوده ، تا من با شنیدن گذشتۀ خودش بخوابم ، ازدخترکی بی پدر و بی عروسک که هرگز نتونسته بوده در مقابل سیلی هایی که از ناپدری ش می خورده گریه نکنه و …
 
 
بعدها که بزرگ تر شده بودم ، دخترک دیگه ای تو محله مون بود که با شیرین زبونی منو سالا صدا می کرد و من عاشق این دختر بچه شده بودم و همیشه ازش می خواستم صدام کنه … برگ برگ خاطرات کودکی مو چیدم روی میز ، پسرکی تنها ، بی کس و غریب که روزی از روز ها و شاید شبی از شب ها
 
 
پدرش مثل تازه عروس ها از خونه قهر کرده و رفته بود پسرک از دار دنیا یه مادر بیش تر نداشت، مادری که همۀ شب ها با پسرش مهربونی می کرد به جز بعضی وقت ها که عصبی می شد ، صورتش از عصبانیت سرخ سرخ می شد فریاد بر سر تنها پسرکش می کشید و حتی چند بار هم بی جهت با یه قاشق کوچیک ، یه داغ روی بازوی پسرک گذاشته بود و بعدش ، هم دیگه رو تو بغل هم می گرفتن و های های گریه می کردن!
 
 
من مطمئنم الانش هم ، زیر این آسمون پر رمز و راز ، بچه های زیادی هستن که دارن بچگی من و بازی می کنن و در فرداهای خودشون شاید پشت یه میزی شبیه همین میزی که الان من نشستم ، خواهند نشست و به دردهایی که کشیدن فکر خواهند کرد و اشک خواهند ریخت!
 
 
یک شب یادمه بیمار بود! دلش گرفته بود، بی جهت با من دعوا می کرد ، تب داشت ، کم کم داشت شونه هاش می لرزید دندون هاش به هم می خورد صورتش زرد زرد بود ، هر کاری کردم آروم نشد التماس کردم و با منطق بچگونۀ خودم سعی کردم به زندگی امیدوارش کنم ! گوشش به حرفام بده کار نبود! یک ریز حرف می زد ناله می کرد! راه می رفت! تا حالا این قدر پریشون ندیده بودمش منی که پریشونی جزو لاینفک روزهای زندگی م بود و اضطراب و تشویش ، دل مشغولی همیشگی م!
 
 
یک دفعه ، یه فکری به سرم زد ! رفتم و یه قاشق رو داغ کردم و آوردم نشستم روبه روش ، آستینم رو بالا زدم و با گریه ازش خواستم و… قاشق رو از دستم گرفت یه نگاهی تو چشمام کرد و قاشق رو روی بازوی خودش گذاشت! اون شب تا صبح تو بغل تب دارش گریه کرده بودم و خوابم برده بود.
 
 
صبح وقتی چشمامو باز کردم ، دیدم نیست و رفته سر کار ، آخه خونه های زیادی بودن که باید تمیز می شدن و صاحب خونه هاش مبادا مبادا قند توی دل مبارکشون آب بشه ، آخه حق با اونا بود ، پول می دادن و کار می خواستن آخه هرکی یه سرنوشت و بخت و اقبالی داره لابد …
 
 
الان که بعد از سال ها دوباره به خاطراتم فکر می کنم حس می کنم خیلی وقته ندیدمش! شاید هزار سال! یعنی الان کجاست؟ من کجای داستان الانشم! یعنی تا الان من براش بزرگ شدم؟ یا هنوز داره منو با بدبختی و ذلت بزرگ می کنه و مدرسه می فرسته!؟ نکنه اون جا هم صحبت بخت و اقبال و از این جور حرفا به کار کردن وادارش کنه …
 
 
چند شب پیشا داشتم دوباره تو تاریکی اتاق ساکتم براش گریه می کردم و به نشانه هایی که روی بازوهام ازش جا مونده بود نگاه می کردم ، تنها نشانه های با ارزشم بودن اینا که یواش یواش ، کم رنگ شده بودن و داشتن از دستم پاک می شدن ، فرداش می خواستم برم سر خاکش و روزش رو بهش تبریک بگم ! با خودم گفتم :
 
 
مادر ! چی می شد الان هم حتی شده یک لحظه ، پیشم بودی و یک نشانۀ تازه و یادگاری دیگه روی دستم حک می کردی تا من در روزها و سال های آیندۀ نداشتنت ، بهانه ای برای تجدید خاطراتم و گریه های یواشکی م داشته باشم! آخه دیگه این داغ ها برای به یاد آوردنت زیادی کهنه و رنگ و رو رفته شده بودن…
 
 
اون شب یادم نیست کی خوابیدم! اما وقتی بیدار شدم یه داغ تازه روی بازوم گذاشته شده بود روحت شاد مادرم روزت مبارک الهی هرجا هستی روزگار به کامت باشه و شادی های ندیده تو بخندی! غصۀ منم نخور اشکم همیشه دم مشکمه و با یادت شبای آرومی دارم مادر همیشه با معرفت من…!
 
مادر بیمار
 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده

متن های جدید برای مادران عزیزی که وفات یافته اند و در کنار ما نیستند

 
متن و عکس نوشته های غمناک برای مادران فوت شده
 
 
آسوده بخواب مادر بیمارم
راحت شدی از اذیت و آزارم
 
با دسته گلی به دیدنت آمده ام
بر خاک تو از اشک ، چه ها می کارم
بعد از تو فقط بغض و خدا را دارم!
 
زندگی م منهای تو..!
رمز من و عشق ، نام زیبایت بود
جنت ، فرشی به زیر پاهایت بود
 
روزی که تو را شناخت ناباوری ام –
افسوس که زندگی م ، منهایت بود!
 
مادر ریحان ها…!
ای مادر آفرینش ریحان ها
رمز هیجان پروری توفان ها
 
ها! مادر بغض های سرگردانی
نشنیده ترین سمفونی باران ها.!
 
قافیه اش پر پر بود!
گل بود ولی قافیه اش پر پر بود
درکش ز توان عشق بالاتر بود
 
حتی خود عشق سینه چاکش شده بود
لبریز حماسه بود ، چون مادر بود!
 
سرمست ترین بهشت ها!
دستش همه کینۀ زمین می شوید
چشمش ز یگانگی نشان می جوید
 
هر جا که قدم به تربتش بگذارد
سرمست ترین بهشت ها می روید!
 
 
مطالب مرتبط :