پارس ناز پورتال

داستان کوتاه و بسیار آموزنده کادوی کم درد

داستان کوتاه و بسیار آموزنده کادوی کم درد

داستان کوتاه و بسیار آموزنده کادوی کم درد 

از میان داستان هاي بسیار خوشگل و تاثیرگذار امروز برای شما مخاطبین گرامی ماجرای کادوی کم درد را آماده نموده ایم که خواندنش خالی از لطف نیست. 

 

بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود رفت.

 

همۀ خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد. پولهای خرد راکه هنوز با تکه هاي قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از منزل خارج شد.

 

وارد مغازه شد. با ذوق گفت: ببخشید آقا! یه کمربند میخواستم. آخه فردا تولد پدرمه.

 

مغازه دار میگه: به به! مبارک باشه! چه جوری باشه؟ چرم یا معمولی، مشکی یا قهوه اي…

 

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت.

 

– فرقی نداره. فقط … فقط دردش کم باشه!