پارس ناز پورتال

راه های شناخت افراد خود شیفته و کنار آمدن با آن ها

راه های شناخت افراد خود شیفته و کنار آمدن با آن ها

راه های شناخت افراد خود شیفته و کنار آمدن با آن ها 

تیپ شخصیتی که در جامعه به صورت فراوان دیده میشود شخصیت هاي خودشیفته میباشند که می توانید آنها را شناسایی کنید.خودشیفته‌ها فکر می کنند تنها آدم‌هایي میباشند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آن قدر مفید میباشند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.خودشیفته کسی هست که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌هاي نخست برای جبران آن تلاش می کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد دقت دیگران قرار دهد.‏

 

در جمعی نشسته‌اید که بحثی در می گیرد. نظر شما را می‌پرسند و شما سعی می کنید به طور خلاصه کمی درمورد موضوع مورد بحث حرف بزنید اما یک نفر در این میان هست که مدام در بین کلام بقیه می‌پرد و دائم سعی میکند در مورد همۀ چیز اظهار فضل کند. او از همان ابتدا در این جمع تلاش کرده دقت همه ي را به سوی خود جلب کند و دائم در مورد خودش حرف می زند.‏

 

خودشیفتگی طیفی از اختلال شخصیتی هست که تعداد زیادی از ما دچار آن هستیم. در فرهنگ متعارف خودشیفتگی به افرادی اطلاق می‌سود که عاشق خود میباشند. خودشیفته‌ها فکر می کنند تنها آدم‌هایي میباشند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آن قدر مفید میباشند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.‏

 

خودشیفته کسی هست که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌هاي نخست برای جبران آن تلاش میکند تا به نحو اشتباهی خود را مورد دقت دیگران قرار دهد.‏این اختلال طیفی از اختلال شخصیتی هست به این معنا که فردی می تواند تنها بعضی از نشانه‌هاي اختلال شخصیت را داشته باشد و یا یک خودشیفته تمام عیار باشد.‏اختلال خودشیفتگی عمده متعارف نیست اما خیلی از ما تا اندازه‌اي خودشیفته‌وار رفتار میکنیم.‏

 

رفتارهای یک خود شیفته
خودشیفته‌ها نیاز شدیدی به تحسن و تائید دارند. چرا که گمان می کنند شخصیتی ویژه و منحصر به فرد میباشند و آنها گمان می کنند که بر دیگران ارجحیت دارند و با استعدادتر میباشند و دستاوردهای بیشتری دارند.‏آنها آسیب پذیری خود را نمایان نمی کنند چرا که از بیان ضعف خود هراس دارند و نگران موقعیت خود میباشند.‏آنها هرگر سعی نمی کنند احساس نیاز به دیگران را نشان بدهند. چرا که همواره میخواهند در مرکزتوجه دیگران باشند.‏

 

آنها میتوانند آزارگر باشند چرا که آنها می دانند چگونه با تحت تاثیر قرار دادن دیگران آنها را تحت نظارت خود در بیاورند.‏خودشیفتگی می تواند نتیجه یک کودکی ناسالم باشد و یا ناشی از زخم‌هاي قبل هست. آنها همواره در جستجویتائید دیگران میباشند زیرا در قبل نتوانسته‌اند ارزش و جایگاه مناسبی پیدا کنند.‏اشتباه در تربیت مثلا فقدان دقت کافی والدین به کودک یا قدرت طلبی والدین و محدودیت‌ها فراوان را از عوامل اساس‌ساز خودشیفتگی میدانند.‏

 

هم والدینی که ارزش و جایگاه کافی به کودک نمی دهند و هم والدینی که بیش از اندازه کودک را مورد تحسین و دقت قرار می دهند خودشیفتگی را در روند رشد کودک فراهم می کنند.‏

 

‏ چگونگی احساس و فکر افراد خودشیفته با بقیه بسیار متفاوت هست
خودشیفته‌ها دقت کمی به احساسات و نیازهای دیگران دارند. آنها اصلا اعتقادی ندارند که دچار مشکلی میباشند و باید چیزی را تغییر بدهند. آنها واقعا با چیزی که میباشند و احساسی که دارند خوشحالند و نیازی برای اصلاح در خود احساس نمیکنند.‏
گرچه خودشیفته‌ها فرق مفید و بد را می‌فهمند چرا که آنها معنای دلیل و معلول را درک می کنند

 

با این حال آنها راه‌هاي فرار بسیاری برای خود فراهم میکنند و به این ترتیب آنها هرگز متوجه دردسری که می توانند ایجاد کنند نمی شوند. خودشیفته‌ها به شکل کاملا متفاوتی فکر می کنند. آنها هر چیزی را از موقعیت‌هاي متفاوت تماشا می کنند با این حال آنها فاقد همدلی میباشند و از بیان احساسات نسبت به دیگران عاجزند.‏

 

راهی برای کنار آمدن
آدم‌ها شخصیت‌هاي متفاوتی درند. همۀ مانند شما فکر نمیکنند و عملکردهای متفاوتی دارند.به جای تلاش برای تغییر این دسته از افراد سعی کنید این تفاوت‌ها را بپذیرید و توازن ایجاد کنید. اگر واقعا میخواهید ارتباط بهتری با دیگران داشته باشید سعی نکنید آنها را شبیه خود کنید.‏بنابراین به جای تلاش برای تغییر خودشیفته‌ها یاد بگیرید بر نیازهای خود تمرکز کنید.‏

 

این مساله را بپذیرید که خودشیفته‌ها دربرابر تغییر بسیار پافشاری می کنند. این به نفع شماست که به جای آنکه بخواهید آنها شبیه شما شوند همانطور که میباشند پذیرایشان باشید.‏واقعیت این هست که تنها چیزی که شما بر آن بازرسی و تمرکز دارید نگرش و اعمال خودتان هست. آن چه خودشیفته‌ها انجام میدهند ناشی از احساس عدم امنیت هست.

 

آنها کاملا از درون احساس آسیب پذیری میکنند و نیاز زیادی به تائید و دقت دارند. اگر این مساله را بفهمید هرگز آنها را در برابر خود نمی‌بینید و یا احساس نمی کنید که هدفشان آسیب زدن به شما یا تسلط هست.این مساله به ویژه اگر با چنین فردی زندگی میکنید یا با او همکار هستید بسیار کمک کننده هست. شما کسی هستید که میتوانید به چنین فردی اطمینان و اعتماد به نفس بدهید بدون این که نگران باشید او از آن علیه شما بهره گیری خواهد کرد.‏

 

اگرچه آنها به احساسات دیگران بی‌دقت میباشند اما آنها عمیقا نگران احساس و فکر دیگران نسبت به خودهستند. اگر با یک خودشیفته همکار هستید بر ایده‌ها و حقایق تکیه کنید نه به احساسات و عواطف.‏بدون شک شما آن کسی که یک خودشیفته توصیف میکند نیستید بنابراین عمده نگران اظهار نظر او راجع به خودتان نباشید و با آنها بحث نکنید

 

یا سعی نکنید آنها را وارد میدان جنگ کنید. اصلا مساله‌ این نیست که یک خودشیفته بر حق هست یا نه. انچه او بر آن پافشاری می کند تنها برای احساس مثبت در درون خود هست نه چیزی اکثر.‏شاید بهتر باشد از یک خودشیفته دور بمانید به ویژه اگر این برایتان دشوار هست. یک رابطه سالم دو جنبه دارد. رابطه بر مبنای احترام و بده و بستان هست.

 

 به گزارش پارس ناز این مساله در رابطه یا یک خودشیفته هرگز برآورده نمیشود چرا که او همواره نیاز به دقت یک طرفه دارد. او میخواهد که دیگران باعث شادی او باشند و از او حمایتکنند.اگر وارد رابطه با یک آدم خودشیفته می شوید و دوستش دارید باید متوجه این نکته باشید که نباید انتظار زیادی از او داشته باشید.‏

 

اگر زمانی فرا برسد که احساس کنید دیگر نمی توانید رابطه با چنین فردی را ادامه بدهید باید ابتدا یک حد و مرزهایی را فراهم کنید و بر آنها استوار باشید.. چرا که یک خودشیفته به هر طریقی سعی میکند از حد و مرزها عبور کند.مثلا او ممکن هست به هر طریقی وارد گفتگو با شما شود. این شما هستید که باید بر حد و مرزهای خود استوار باشید