برخی از جدایی ها در تاریخ بوده اند که واقعا عجیبوغریب بوده اند و در ذهن ها ماندگار شدند, برای برخی افراد زندگی مشترک مثل بازی و مزاح هست. انگیزهها و دلایل برخی طلاق ها آنقدر متفاوت و عجیب هست که باورش احتمالاً برای قاضی و خبرنگاری که شنونده ماجراست هم سخت باشد.
دادگاه خانواده را می گوییم, زنانو مردانی که راهی آن می شوند تا به زندگیشان اتمام دهند و هر کدام علتی برای این جدایی دارند, اما برخی از این دلایل به قدری عجیب و خاص هست که اکثر از تلخی طلاق, خنده روی لب میآورد. گزارشی که میخوانید فقط تعدادی از این انگیزههاست.
فرار هالیوودی
برای خواهش طلاقغیابی به دادگاه آمده هست, عروس جوان که هنوز مدت زیادی از زندگی مشترکش نمیگذشت دوره پرفراز و نشیبی داشته که اگر فیلمسازان هالیوودی بخواهند ماجرای زندگیاش را به عکس بکشند بیشک یکی از جوایز بینالمللی را از آن خود خواهد کرد.
او با همسرش در یک فروشگاه در استانبول آشنا شد. مرد خوشتیپ با لباسهاي مارک و گران قیمت نظر وی را خیلی زود به خود جلب کرد و دختر24 ساله بدون هیچ شناختی از مرد خوشپوش, به توصیه ازدواجش جواب مثبت داد.زن و شوهر جوان برای ادامه زندگی راهی سوئدشدند و آنجا بود که پریا از حقیقت زندگی همسرش باخبر شد.
مرد خوشتیپ, مرد شیاد و خلافکار حرفهاي بود که با کلاهبرداریهاي کلان کسب درآمدمیکرد و زمانی که پریا از این ماجرا مطلع شد در زیرزمین منزل روستایی محبوس شد.دختر جوان پس از یک ماه بردگی نقشه فرارش را کشید و با کندن یک تونل پیروز به فرار شد. او خودش را به سفارت ایرانرساند و از آنجا راهی کشور شد و با رفتن به دادگاه خانوادهدرخواست طلاق غیابی از همسر تبهکارش را داد.
شنود در خودروی آقای پزشک
این بار ظن زنانه و پلیسبازیهاي بانو مهندس, باعث شد تا پزشک داروساز پایش به دادگاه خانواده باز شود.ماجرا از این قرار بود که بانو مهندس که به همسر داروسازش بدگمان شده بود, پنهانی یک دستگاه «استراق سمع» در خودروی او نصب کرد تا به حدس خود, با شنیدن صدای زنی غریبه, از جزئیات ارتباط پنهانی آقای پزشک باخبر شود و خیانتش را فاش کند.
این زن نیمههاي شب, زمانی که شوهرش در خواببود, پنهانی به خودروی شوهرش رفت و با فعال کردن دستگاه, به انتظار شنیدن صدای زن غریبه نشست. ولی دست بانو مهندس دو سال بعد برای همسر داروسازش رو شد.
پزشک جوان که دلش نمیخواست زندگیاش به طلاق ختم شود این راز را پنهان نگه داشت و از سوء ظنهاي بیجهت همسرش دچارافسردگیشد اما این اتمام ماجرا نبود چرا که زن بدبین با آنکه مدرکی بهدست نیاورده بود وقتی متوجه شد همسرش از ماجرای شنود باخبر شده هست, غوغایی راه انداخت
و با میانجیگری خانوادهها برای مدتی کوتاه به زندگیاش ادامه داد ولی مهندس جوان فقط دو هفته توانست این موضوع را بردباری کند و این بار جهیزیهاش را جمع کرد و به دادگاه خانواده رفت.
دعوای کهنه زوج قدیمی
طلاق برایشان دستور رو کم کنی دارد, هفت سال هست که با هم سر گرفتن طلاق کل کل دارند و هر زمان یکی از آن ها راهی دادگاه خانواده می شود تا درخواستش را ارائه کند.تقریباً تمام کسانی که در دادگاه کار میکنند این زوج میانسال را میشناسند, هر هفته انها کفشو کلاه کرده به دادگاه می آیند.
هفت سال گذشته سر لجبازیهایي که خودشان هم یادشان نمی آید علتش چه بود اختلافشان شروع شد. هر زمان یک چیز را بهانه کرده, موی سفید و خاطرات خوششان را فراموش کردند و راهی دادگاه شدند. اکنون هردویشان خسته شدهاند, اینبار زن میانسال نفقه و طلاق می خواهد و همسرش میگوید تو که منزل را ترک کردهاي چگونه خواهان نفقه هستی.
آنطور که خودشان می گویند اختلافشان خیلی اساسی نبوده, اما آنقدر سر طلاق گرفتن باهم کشمکش کردهاند که این موضوع به یک مساله مهم تبدیل شده و خودشان هم نمیدادند خاطر اصلی اختلافشان چه بوده هست. انگار سر موضوعی که خودشان هم نمیدانند شرط بستهاند و هر دو تلاش می کنند با گرفتن طلاق به شرطشان برسند.
جدایی زوج عاشقپیشه
همه ي وقت هم خاطر جدایی, ناسازگاری نیست, گاهی اوقات زوجهاي عاشقپیشه هم راهی دادگاه خانواده می شوند تا با اشک و آه از هم جدا شوند. یلدا و سیروس هم جزو همین خانوادهها بودند. زندگی خوشحال و خوش 10 ساله زن و شوهر جوان در یک شب سرد زمستانی مزه تلخی به خود گرفت. سیروس آن شب توصیه طلاق را برای همسرش مطرح کرد.
او طلاق می خواست و از همسرش خواست تا بدون هیچ سوالی به خواستهاش تن دهد. یلدا ابتدا تصور می کرد همسرش مزاح میکند اما زمانی که احضاریه دادگاه خانواده به دستش رسید متوجه واقعیت تلخ زندگیاش شد. بانو معلمزندگی خوبی داشت و نمیتوانست بفهمد چرا شوهرش پس از ده سال زندگی پر از شادیچنین پیشنهادی به او داده هست.
زن جوان زمانی که در برابر میز قاضی دادگاه خانواده ایستاد تصورش را هم نمی کرد که همسرش مبتلا به سرطان بدخیم شده و برای اینکه او به دردسر مریضی گرفتار نشود خواهان طلاق شده هست.