پارس ناز پورتال

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

عروس و دامادی که شب زفاف کارشان به بیمارستان کشید 

برخی اوقات اتفاقات عجیبی در شب زفاف عروس و دامادها رخ می‌دهد که اخبار آن رسانه اي میشود مانند اخباری که امروز میخوانیم. یک زن و شوهر جوان بعلت وقوع یک حادثه غیرمنتظره وادار شدند تا شب عروسی خودرا در بیمارستان بگذرانند.

 

وقوع یک حادثه غیر منتظره در شب جشن عروسی یک زوج اسکاتلندی، داماد را روانه بیمارستان کرد. « جیمز کمپبل » 30ساله پس از پیاده شدن از اتومبیل و هنگام ورود به محل جشن عروسی به همراه زنش ناگهان تعادل خودرا از دست داد

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

و از ناحیه پا دچار آسیب شد.نیکولای 25 ساله گفت: ابتدا فکر میکرد که همسرش در حال شوخی است، اما بعد متوجه شد که پای او واقعا آسیب دیده است. او گفت:  وقتی جیمز تعادلش را از دست داد من فکر کردم قصد دارد تا با من شوخی کند. اما وقتی اشک‌هاي جیمز را دیدم متوجه شدم آسیب دیدگی پای او جدی است و احتمالا دچار شکستگی شده است. 

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

«نیکول و جیمز کمپبل» در اثر این حادثه وادار شدند شب عروسی خودرا تا صبح در بیمارستانی در منطقه “گرینوک” اسکاتلند بگذرانند.به گزارش پارس ناز پس از 5 ساعت و انجام معاینات پزشکان به جیمز گفتند که قوزک پای او رگ به رگ شده است.گفتنی است؛ این زوج در کریسمس سال 2015 با یک دیگر نامزد کرده بودند.

 

جزییات یک اتفاق تلخ برای عروس و داماد در شب عروسی

تازه عروس و داماد سیرجانی در خانه بختشان دچار گازگرفتگی شدند و جان باختند. داماد کارمند شهرداری سیرجان و استاد دانشگاه آزاد اسلامی بودو همسرش نیز در مقطع ترم آخر کارشناسی ارشد عمران درس می خواند.

 

خانواده این زن و شوهر جوان فردای روز عروسی با اجساد آن ها در خانه‌شان روبرو شدند. به گزارش پارس ناز این در حالی بود که در ابتدا احتمال می‌رفت آن ها به خاطر بوی چسب کاغذ دیواری و رنگ جان باخته باشند؛ اما این فرضیه نیز رد و مرگ با گاز مونوکسیدکربن تأیید شد.

 

با این حال خانواده این زوج اجازه کالبدشکافی رابه کارشناسان ندادند و اجساد نوعروس و تازه داماد بدلیل مشکوک‌نبودن مرگ بدون کالبدشکافی دفن شدند.

 

حادثه تلخ پس از عروسی

روز 17بهمن‌ ماه امسال برای حسین خالویی و فرزانه چراغی روز خاصی و به یاد ماندنی بود. حسین و فرزانه قرار بود جشن عروسیشان را برپا کنند.هردو از صبح زود مثل تمام زوج‌هاي دیگر خودرا برای مراسم عروسی آماده کردند و همان شب جشن برپا شد. این زوج راهی خانه بخت شدند. بی‌آنکه بدانند چه سرنوشت تلخی در انتظارشان است.

 

حسین و فرزانه بعد از جشن آغاز زندگی مشترک‌شان، چند ساعتی را زیر یک سقف زندگی کردند، اما نتوانستند بیشتر از این از زندگی مشترک خود لذت ببرند. نفس هر دوی انها قطع شد و این تازه عروس و داماد در خانه بخت خود جان باختند.

 

انها حتی یک روز کامل هم نتوانستند درکنار هم زندگی کنند و آن قاتل خاموش جان هردو را گرفت. بررسی‌هاي نخست نشان می‌داد كه پکیج خانه این زن و شوهر جوان فاقد لوله خروجی گاز مونوکسیدکربن بوده است.

 

همچنین بوی رنگ دیوارها و چسب کاغذ دیواری نیز کامل در خانه حس میشد. در ادامه مسمومیت غذایی هم به‌عنوان یک گزینه مطرح شد. بنابر این بررسی‌ها دراین رابطه از سوی کارشناسان آغاز شد و این پرونده در شعبه اول دادسرای انقلاب سیرجان مورد بررسی قرار گرفت.

 

مرگ مشکوک نبود

قاضی مجتبی قدیمی، بازپرس شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب سیرجان پس از اطلاع از این حادثه و بررسی موضوع، در رابطه با این پرونده گفت: «از همان ابتدا کاملا مشخص بود که بحث جنایت دراین حادثه دردناک مطرح نیست و این زوج به مرگ طبیعی جان باخته‌اند. برای همین این ماجرا در حوزه جنایی بررسی نشد.

 

از طرف دیگر خانواده عروس و داماد نیز درخواست کالبدشکافی نداشتند و خواستار این شدند که اجساد بدون کالبدشکافی دفن شوند. بنابر این چون پرونده از لحاظ جنایی مشکوک نبود و از طرفی والدین نیز اصراری به نمونه‌برداری نداشتند، جواز دفن صادر شد؛

 

اما اگر دستگاه قضائی به این پرونده مشکوک بود قطعا بدون نظر والدین دستور کالبدشکافی رابه دکتری قانونی صادر میکرد. باتوجه به این که پکیج منزل فاقد لوله دودکش بودو باتوجه به سرد بودن محیط خانه محتمل‌ترین و نزدیک‌ترین علت مرگ گازگرفتگی است.

 

جای حسین کنارمان خالی است

محمد یکی از دوستان صمیمی پزشک خالویی که از همکاران وی در شهرداری نیز است، دراین رابطه به خبرنگار «شهروند» گفت: «حسین ٣٤‌ سال داشت و همسرش هم ٢٤ سال؛ من و حسین سه سالی میشد که باهم همکار بودیم. ما به همراه ٤ نفر دیگر دریک اتاق کار میکردیم و خیلی صمیمی بودیم. حسین دربخش واحد نظارت عمران شهرداری سیرجان کار میکرد. حسین و خانواده‌اش از سرشناس‌هاي سیرجان بودند

 

و خانوادگی تحصیلات بالایی داشتند. حسین دانشجوی دکترای دانشگاه سراسری هرمزگان و همسرش دانشجوی ارشد رشته عمران بود. انها که باهم دختردایی و پسرعمه بودند، دو سالی می ‌شد که باهم عقد کرده بودند و برای آغاز زندگی مشترکشان لحظه‌شماری می کردند. عاشق هم بودند

 

و برای جشن عروسی‌شان تدارک زیادی دیدند. فرزانه جهیزیه خودرا با سلیقه زیبایی در خانه‌شان چیده بودو همه ی چیز برای مراسم عروسی آماده شد. اتفاقا من و ٤ همکار دیگرمان که با حسین دریک اتاق کار می کردیم، به عروسی دعوت شده بودیم. مراسم در تالار المپیک سیرجان برگزار شد. هیچ کس فکرش را هم نمیکرد

 

که درست فردای روز عروسی این بلا سر حسین و همسرش بیاید. وقتی موضوع رابه ما اطلاع دادند، شوکه شدیم. شب قبل در مراسم عروسی درکنار حسین بودیم. آن داماد شاد و خوشحال حالا دیگر در میان ما نبود. اصلا باورمان نمی‌شد.

 

وقتی به مراسم ختمشان رفتیم، خانواده‌هاي حسین و فرزانه را دیدیم که حتی توان صحبت‌کردن و گریه‌کردن هم نداشتند؛ انگار هیچ کس باور نکرده بود. واقعا ترسناک بود. هیچ کداممان دل و دماغ سرکار آمدن نداریم. در اتاقمان جای حسین خالی است.»

 

ساعت سه بامداد ؛ آخرین دیدار

یکی از نزدیکان خانواده داماد نیز در حالی که حال مساعدی نداشت، روز حادثه را تشریح کرد و چنین گفت: «وقتی مراسم عروسی در تالار المپیک به اتمام رسید، همگی باهم به خانه فرزانه و حسین رفتیم تا در آنجا نیز جشن کوچک خانوادگی داشته باشیم. در خانه فرزانه و حسین کیک را خوردیم.

 

ساعت سه بامداد بود که از خانه خارج شدیم اما از فردای آن روز هر چه با آن ها تماس گرفتیم جواب نمی‌دادند؛ نه تلفن خانه و نه موبایل‌هایشان را؛ خیلی نگران شدیم. تا جاییکه ظهر روز دوشنبه به خانه آن ها رفتیم.

 

با خودمان گفتیم هر چه شده باشد، انها دیگر باید موبایلشان را جواب بدهند. وقتی به خانه حسین و فرزانه رسیدیم، هر چه در زدیم کسی در را باز نکرد. خیلی تلاش کردیم خودمان وارد خانه شویم. ولی در ضد سرقت بودو امکان اینکار وجود نداشت.

 

برای همین با آتش‌نشانی تماس گرفتیم، مأموران آمدند ودر را باز کردند. وقتی وارد شدیم، صحنه وحشتناکی را دیدیم.سایت پارس ناز ،حسین و فرزانه دیگر نفس نمی‌کشیدند. از آنجا که خانه‌شان نو بود، بوی رنگ و چسب کاغذ دیواری تمام فضا را پر کرده بود. از طرفی بوی گاز نیز می‌آمد. برای همین مطمئن شدیم که آن ها دچار گازگرفتگی شده باشند.

 

حسین و فرزانه حتی یک روز هم درکنار هم زندگی نکردند. جهیزیه و وسایل‌شان هنوز دست نخورده باقیمانده‌اند. انها رفتند و ما رابا این ماجرای غم‌انگیز تنها گذاشتند که تا آخرین لحظه عمرمان نتوانیم این ماجرای تلخ را فراموش کنیم.»

 

جدایی عجیب عروس و داماد در شب عروسی

عروس و دامادی که در شب عروسی طلاق گرفتند ودر واقع دامادی که در شب عروسی عروس را طلاق داد در رده پربیننده ترین هاي سایت هاي جهانی در روز گذشته قرار گرفت که داستان ان را در ادامه می خوانید.

 

 عروس و دامادی که در شب عروسی طلاق گرفتند ودر واقع دامادی که در شب عروسی عروس را طلاق داد در رده پربیننده ترین هاي سایت هاي جهانی در روز گذشته قرار گرفت که داستان ان را در ادامه می خوانید.

 

دامادی که در شب عروسی عروس را طلاق داد قبل ازآن تصور دیگری از عروس داشت که با به هم خوردن تصوراتش و متوجه شدن نکاتی تصمیم به طلاق گرفت.

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

یک داماد عرب عروس خودرا در شب عروسی طلاق داد و این تصمیم بعد از دیدن عروس خانم در شب عروسی اتفاق افتاد.

 

زوجی که اهل شرق عربستان سعودی بودند ودر شهر مدینه مراسم ازدواج خودرا برگزار کرده بودند بدون شناخت و دیدن یک دیگر موافقت خودرا برای ازدواج اعلام کرده بودند اما زمانی که عروس خانم صورت خودرا برای گرفتن عکس یادگاری باز کرد و روبند را کنار زد داماد به یک باره متوجه شد که این آن چهره اي

 


حتماً بخوانید :  شب زفاف عروس و داماد لخت در میان جمع +عکس


 

که او تصورش را داشت نیست و باید در همان لحظه همه ی چیز را تمام کند. بر اساس سنتی که در عربستان همان‌ گونه در میان تعداد زیادی از قبایل وجوددارد عروس و داماد بدون دیدن یک دیگر با توافق به ازدواج میکنند اما اینبار آقای داماد در همان لحظه ي اول متوجه اشتباهش شد اما بعد از این که مراسم رابه هم زد متوجه رفتار زشتش با عروس شد

 

و پیامی برای پوزش خواهی از رفتار نادرستش برای خانواده عروس فرستاد و عروس در جواب به این توهین گفت متاسفانه جوانان امروزی همه ی چیز را در زیبایی میبینند و شخصیت و رفتار همسر برایشان زیاد مهم نیست.

 

ماجرای جالب و خواندنی شب زفاف داماد چاق و همسری که بیهوش شد

یک زوج آمریکایی در شب زفاف اتفاقی جالب برایشان رخ داد و این اتفاق باعث شد تا از هم دیگر جدا شوند و همچنین پسر جوان شیوه زندگی اش را تغییر داد. به گزارش پارس ناز همه ی عروس و دامادها شب زفاف را دوست می دارند اما در عده اي از این شبها بدلیل زیاد احساسی شدن ممکن است اتفاقات بدی رخ دهد.

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

گاهی عدم رعایت نکات ایمنی و احساساتی شدن بیش از حد منجر به بروز اتفاقاتی می‌گردد که بسیار ناخوشایند است.به گزارش پارس ناز حکایت جوان تنومندی است که شب زفاف را بر خود حرام نمود.آقای گرک کاسارونا با بیش از 100 کیلو وزن در شب زفاف بلایی به سر نامزدش آورد که در ابتدا به اورژانس کشیده شد و سپس خانم از ترس از وی جدا شد.

 

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

آقای گرک 4 سال قبل با نامزدش گراکاریس آشنا شد.پس از یک ماه که از اشنایی انها می گذشت انها عروسی نمودند.کرگ در انزمان وزن بالایی داشت به طوریکه در شب زفاف سر خانمش به شدت با دیوار تخته کچی برخورد نمود و خانم بیهوش روی تخت افتاده بود.هنگامیکه گرک خانم را بیهوش یافت وحشت سروپای وی را فرا گرفت.

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

با خود گفت حتماً او مرده است.سریعا خانم روانه اورژانس شد.پس معاینات اولیه خانم به هوش امد.کرگ از ان شب خاطرات ناراحت کننده اي دارد.هنگامیکه خانمش از او جدا شد وی تصمیم گرفت وضعیت خودرا تغییر دهد.بهمین جهت با اراده قوی سعی نمود وزن خودرا کاهش دهد.

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

با همت بلند عاقبت او بر چاقی مفرط خود غلبه نمود و اکنون دوروبر او پر از دخترانی است که به او افتخار می نمایند.سایت تفریحی پارس ناز ،گرک ساکن لانگ ایسلند نیویورک میگوید من فعلاً مجردم اما کسی چه میداند در اینده چه اتفاقاتی میوفتد!من فعلاً روی بدنسازی خود تمرکز نموده ام. از زمانی که گرک لاغر شده بسیار سرزنده و بشاش شده است.

 

عشق بازی عروس و دامادی که شب زفاف کارشان به بیمارستان کشید

ماجراهای جالب عشق بازی عروس و داماد در شب زفاف +عکس و کلیپ

دیگر مانند گذشته وادار نیست برای پیدا نمودن البسه خود به فروشگاههای متعدد سر بزند.وی در پایان می افزاید من دوست دارم به افراد بگویم که چاقی موضوعی است که بخود افراد ارتباط دارد و انها میتوانند با اراده قوی همه ی چیز رابه نظارت خود دراورند.من به چنیدن نفر از دوستانم کمک کرده ام و انها هر کدام چندین کیلو وزن کم کرده اند.

 

راز عروس ایرانی در شب زفاف و اتاق حجله جنجالی شد

احمد وقتی با اولین نگاه عاشق یکتا شد به هر قیمتی شده تصمیم گرفت با او ازدواج کند و خوشبختی خودرا فقط درکنار یکتا می‌دید. اما پس از عروسی ودر شب زفاف، در اتاق حجله وقتی داماد عروس را دید یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد. به‌دنبال افشای راز زندگی نوعروس در اولین شب زندگی، در اتاق حجله جنجالی بر پا شد و روزبعد داماد برای طلاق همسرش به دادگاه خانواده رفت.

 

در راهروی مجتمع قضایی صدر، مراجعان زیادی حضور داشتند، اما مرد جوانی که دستبند به دست کنار مأمور پلیس نشسته بود، توجه را جلب می کرد. شلوار جین بر تن داشت و به موهایش ژل زده بود، با صورتی آفتاب سوخته و کفش­‌هاي خاکی. منشی شعبه 244 از طرفین پرونده خواست وارد اتاق دادگاه شوند.قاضی حمیدرضا رستمی سرگرم مطالعه پرونده بود.

 

بعد از آنکه مرد دستبند به دست، پدر سال خورده‌اش، وکیل زن جوان و مأمور روی صندلی‌ها نشستند، قاضی رو به مرد جوان گفت: «همسرت مهریه‌اش را درخواست کرده و باوجود رأی قاضی طی چند ماه گذشته متواری بودی. حالا اگر ضامنی معرفی کنی، بطور مشروط آزاد می شوی و فرصت‌داری 30 سکه مهریه همسرت را پرداخت کنی.»

 

اما «احمد» گفت: «من نه پولی دارم که بابت مهریه بپردازم و نه ضامنی.»قاضی همان‌ طور که یکی از برگه‌هاي پرونده را علامت می‌زد، گفت به هرحال حکم جلب شما صادر شده و اگر ضامنی معرفی کنی فرصت‌ داری مهریه همسرت را بپردازی، در غیر این صورت باید به زندان بروی.»ناگهان مرد سال خورده از روی صندلی بلند شد و گفت آقای قاضی، ما از یک روستا در حوالی کرج آمده‌ایم و این جا کسی را نداریم. از شما می خواهیم کمک‌مان کنید

 

تا این غائله هر چه زودتر تمام شود.»دراین میان احمد نگاهی به پدرش انداخت و به فکر فرو رفت.از روزی که او به یکی از دختران روستایشان علاقه‌مند شده بود تا آن روز که سردی دستبند را بر دستانش حس کرد، حتی دو سال هم نمی‌گذشت.اولین بار «یکتا» را در مینی بوس روستا دید، دختر جوان از کلاس خیاطی در شهر برمی گشت

 

که دریک نگاه به او دل باخت. احمد تعقیبش کرد و چند روزبعد پدر و مادرش را برای خواستگاری به خانه آن ها فرستاد. اما خانواده یکتا موافق خواستگار دیپلمه و بیکار نبودند. ولی احمد ناامید نشد و کارت پایان خدمتش را برداشت و رفت دنبال کار.اما پیدا کردن کار سخت بود. مدتی بعد موفق شد از صندوق بازنشستگی پدرش وام بگیرد

 

و یک مغازه کوچک خواروبار فروشی باز کند. چند ماه بعد با وساطت ریش سفیدهای فامیل، سرانجام خانواده دختر با خواستگاری احمد موافقت کردند.فاصله خواستگاری تا ازدواج زن و شوهر جوان دو ماه هم طول نکشید و انها حتی فرصتی برای گشت و‌گذار پیدا نکردند. خانواده سنتی یکتا موافق حضور احمد در خانه خودشان نبودند و معاشرت داماد را تا شروع زندگی مشترک امر پسندیده‌اي نمیدانستند.

 

با این حال احمد دل خوش بود که بهترین دختر روستایشان رابه همسری انتخاب کرده است. تا این که شب عروسی فرا رسید و میهمانان بعد از پایان جشن به خانه‌هایشان رفتند. اما ساعتی بعد از آنکه عروس و داماد وارد حجله شدند ناگهان به مشاجره و دعوا پرداختند.پس از دخالت دو خانواده جر و بحث به درگیری کشید. همان شب دو خانواده به پاسگاه رفته و شکایت‌هاي متعدد علیه هم طرح کردند.

 

از یک طرف خانواده یکتا به خاطر کتک زدن عروس شاکی بودند و از طرف دیگر خانواده احمد معتقد بودند عروسشان فریبکاری کرده و لکه ناشی از بیماری «ماه‌­گرفتگی» روی بدنش را از خانواده داماد پنهان کرده است. پدر و مادر احمد معتقد بودند «ماه­‌گرفتگی» عروس شگون ندارد و باید این ازدواج فسخ شود و…یکتا برای فشار آوردن به احمد برای تشکیل زندگی مستقل،

 

به خانه پدر خودش بازگشته و مهریه 100 سکه طلا رابه اجرا گذاشته بود. در عوض احمد هم بیکار نماند و به خاطر مخفی کردن «ماه­‌گرفتگی» عروس دادخواست «فسخ نکاح» داد. اما قاضی وقت شعبه درخواست احمد را وارد ندانستو وی را به پرداخت مهریه ملزم کرد. احمد هم پایش را دریک کفش کرد که دیگر نمی خواهد با یکتا زندگی کند.

 

بنابر این خانواده نوعروس با استخدام وکیل، خواسته‌هاي قانونی دخترشان را پیگیری کردند و سرانجام پس از توافق طرفین قرار شد با پرداخت 30سکه طلا که تعدادی ازآن یکجا و مابقی در اقساط سه ساله باشد زندگی مشترک آن ها به اتمام برسد. بدین ترتیب زن و شوهر جوان بدون آنکه حتی یک روز هم زندگی کنند به طلاق رضایت دادند. اما احمد که از پرداخت مهریه ناتوان بود روستا و مغازه‌اش را ترک کرد و فراری شد تا این که سه ماه بعد دستگیر شد.

 

در لحظاتی که قاضی دادگاه مشغول مطالعه پرونده بود، احمد همان‌ گونه در گذشته‌اش سِیر می کرد که پدرش بلند شد و گفت آقای رئیس، راهی ندارد که ما با خانواده عروسمان توافق کنیم تا پسرم به زندان نرود؟» قاضی جواب داد:«شما مهلت داشتید که طبق تعهد حق و حقوق عروستان را بدهید. اما بجای پرداخت آن پسرتان فرار کرده. به هرحال چاره‌اي ندارید. بهتر است با وکیل عروس‌تان توافق کنید.»

 

دراین لحظه وکیل یکتا بلند شد و گفت: «متأسفانه خانواده موکل من آسیب‌هاي روحی و جسمی زیادی خورده‌اند تا حدی که ناچار به ترک روستا و زندگی در شهر شده‌اند. گر چه رقم 30 سکه چندان قابل اعتنا نیست، اما بخشی از مشکلات زندگی جدید نوعروس را رفع خواهد کرد.

 

بنابر این امکان شانه خالی کردن داماد جوان از پرداخت مهریه وجود ندارد.» بدین ترتیب قاضی به مرد سال خورده و پسرش تا پایان وقت اداری مهلت داد ضامن یا وثیقه‌اي به دادگاه ارائه دهند. بعد هم انها رابه بیرون از دادگاه هدایت کرد. دو ساعت بعد مردی میانسال که مدارکی در دست داشت

 

و همکار قدیمی پدر احمد بود با سندی که در اختیار دادگاه گذاشت دستبند را از دستان احمد باز کرد. اما در گوش او گفت: «بهتر است تو مثل پدرت به خرافات اهمیت ندهی و بروی دنبال همسرت… آن دختر بیچاره چه گناهی کرده؟ مگر خودش خواسته ماه گرفتگی داشته باشد؟

 

این یک موضوع ارثی است و احمد که با شنیدن این حرف‌ها سرش را پایین انداخته بود، به گریه افتاد و دست مرد سالمند را بوسید. بعد گفت فکر می کنم همین کار را باید بکنم. بهتر است سراغ همسرم بروم و با عذرخواهی وی را به خانه برگردانم. امیدوارم برگردد و…

 

کلیپ عشق بازی خفن عروس و داماد در شب عروسی

عشق بازی خفن عروس و داماد در شب عروسی این جدال جالب و دیدنی رو از دست ندهید کلیپ زیر را مشاهده کنید.