گفتگوی جالب با بادیگارهای آرمین 2AFM و مرتضی پاشایی +عکس,مبادی آداب است و بهشدت حواسش به این است كه مبادا با رفتار و سخنانش كسی را برنجاند. به موقع میخندد و به وقتش هم خیلی جدی جواب سوالها را میدهد و با رویی گشاده، «پُز»های مورد نظر خانم عكاس را جلوی دوربین میگیرد.
بادیگاردها همیشه و در همه جای دنیا «مستقلترین» آدمهایی هستند كه هرگز دوست نداشته و ندارند تحت تاثیر نام ستاره یا چهرهای قرار بگیرند و حرفهشان را فقط نوعی «شغل» میدانند برای خدمت به جامعه.
چند سال ورزش حرفهای در كارنامه توست و از چند سالگی نسبت به ورزش جدیتر شدی؟
من از وقتی كه یادم هست ورزش میكردم. هم كشتی و هم فول ولی به صورت حرفهای ورزشهای جودو و دفاع شخصی را در كارنامهام داشتهام كه سرانجام آن به مربیگری دفاع شخصی رسیده است.
چرا همه بادیگاردها همیشه اخمو هستند و كمتر پیش میآید لبخند بزنند؟
نه من خیلی از بادیگاردها را دیدهام كه اتفاقا میخندند.
اما ظاهرا قانونی در این بین است كه آنها را مجاب میكند همیشه اخم بر چهره داشته باشند.
همیشه غم مردم را میخورند و دوست دارند به بهترین شكل میزبان آدمها باشند. بادیگاردها عمدتا آدمهای غمگین و تنهایی هستند ولی خیلیها به آنها به چشم یك انسان بد اخلاق مینگرند.
هیچوقت در تخیلات شده آرزو كنی بادیگارد یا محافظ شخصی فلان چهره باشی؟
نه؛ به هیچ وجه.
یعنی در زندگی هیچ قهرمانی نداری؟
قهرمان همه زندگی من اهل بیت (ع) هستند. من تا به امروز 44 بار كربلا رفتهام. 12 بار سوریه و مكه رفتهام. همیشه در زندگیام نور ائمه جاری بوده و از بركت وجود آنهاست كه خودم را فردی موفق برای جامعه میدانم.
در عكسهایی كه از مراسم ترحیم «مرتضی پاشایی» منتشر شد، شما در كنار «آرمین زارعی» دیده شدید كه در كنار او در حال تلاش برای خارج كردن وی از ازدحامهای شدید بودید. این تصاویر باعث شد برخی گمانهزنیها به وجود بیاید كه شما بادیگارد شخصی «آرمین» هستید.
آرمین از دوستهای قدیمی من است. در لحظهای كه دیدم در ازدحام جمعیت گیر افتاده فقط سعی كردم كمكش كنم.
دوستان مسئول حفظ انتظامات برنامه از من خواستند كه در آن لحظات كمكشان كنم و من هم وظیفه خودم دانستم كه در آن شرایط به كمك دوستانم بروم ولی آن روزمن هم برای عرض تسلیت به خانواده پاشایی و آقایان مهدی و عباس كرد و جناب محمود گلمحمدی به مراسم آمده بودم.
شما در روزهای بیماری «مرتضی پاشایی» به همراه پدر و مادر این خواننده و تعدادی از دوستان و اطرافیانش عازم سفر كربلا شدید. از آن روزها میگویید؟
روزهای تلخ و عجیبی بود. حتی عراقیهایی كه ما را میدیدند، با دیدن اشكهای پدرو مادر مرتضی از ته دل از خدا میخواستند كه حاجت دل آنها را بدهد. آنهایی كه نمیدانستند حتی موضوع چیست، باز هم از شدت گریه و زاری آنها ناراحت میشدند و خلاصه روزهای عجیبی بود.
حالا كه از آن روزها حدود دو ماه گذشته، تغییری در نگاه تو به زندگی به وجود آمده؟
خیالم راحت شده. بیشتر به زندگی و گذر لحظهها فكر میكنم و همین باعث شده تكلیفم با خودم روشن باشد. ما آدمها وقتی زندهایم و سالم و نفس میكشیم، حواسمان به خودمان نیست و این بزرگترین اشتباه همه زندگی ماست.
قهرمان زندگیات چه کسی است؟
همیشه برای من آقا «تختی» بزرگترین قهرمان و پهلوان بودهاند. منش انسانی و آن خصوصیتهای بزرگوارانه این قهرمان بوده كه باعث شده ایشان در گذر تاریخ همواره جاودان بمانند. من فكر میكنم اسطورهسازی در ایران در سالهای اخیر معنا و مفهومش را از دست داده.
در روزهایی كه «مرتضی پاشایی» در بستر بیماری بود، بیش از هر كس دیگری در تیررس اهالی رسانه و اهالی موسیقی بود. یكجورهایی سنگ صبور همه میشد و هیچكس اشكهایش را در روز فوت پاشایی در مقابل بیمارستان بهمن از یاد نخواهد برد.
محمود گلمحمدی دیگر، چهره آشنایی برای بسیاری از چهرههای موسیقی وهنر است. او خیلی زود توانست برای خودش نامی دست و پا كند.
مرتضی پاشایی را از چه زمانی میشناختی؟
از حدود شش سال پیش از طریق آقای مهدی كرد مرتضی را میشناختم. از دو سه سال پیش به صورت رسمی با ایشان همكاری میكردم و در سال آخر حیات ایشان در تمام لحظات همراهشان بودم.
خودت چه ورزشهایی را كار كردهای؟
کشتی و جودو كار كردهام.
مقام و رتبه هم داشتی؟
در سطح كشوری عمدتا مقامهایی را داشتم و توانستم به مرور پیشرفت كنم.
مرتضی پاشایی هر وقت تو را در كنسرتهایش معرفی میكرد، از دیالوگی ثابت استفاده میكرد و میگفت بر خلاف چهره خشن و ظاهری اخمو، قلبی كوچك و مهربان داری. این جمله خیلی در مورد تو استفاده میشود.
رابطه كاری من و مرتضی واقعا به یك دوستی عمیق منجر شده بود. این اواخر فقط چهار، پنج نفر بودیم كه به مرتضی نزدیك بودیم و همه زمانمان را با هم میگذراندیم. مهدی كرد، مهدی طیبی، مصطفی پاشایی، عباس باران و من. تقریبا همه وقتمان با هم میگذشت.
من هم زمانی كه حالم خوب بود دقیقا مثل تو بودم ولی حیف كه الان بیمارم و نمیتوانم پا به پای تو جلو بیایم. شاید این شوخ طبعیهای من را در جمعهای خودمانی دیده بود كه باعث شده بود این دیالوگها را در كنسرتها در مورد من به كار ببرد.
بزرگترین شاخصههای یك بادیگارد موفق چیست؟
من فكر میكنم كه وظیفهشناس بودن مهمترین فاكتور یك بادیگارد خوب است. او باید با برنامهریزی درست و سالم، بتواند در بهترین نوع ممكن خودش را با فضای كار و اطرافش وفق دهد.
تو هم از آن بادیگاردهایی بودی كه همیشه اخم میكردی؟
اتفاقا همه میدیدند كه در كنسرتهای مرتضی من همیشه تنها كسی بودم كه همیشه لبخند روی صورتم بود، مگر در شرایط خاص. در برخی اوقات باید بادیگارد جذبه داشته باشد تا بتواند وظایفش را درست انجام دهد.
در دوران کاری با مرتضی پاشایی جایی شد که مداخله کنی و کار به خشونت بکشد؟
زندهیاد مرتضی پاشایی انسان بسیار بیحاشیهای بود. طرفداران و مردم هم قلبا مرتضی را دوست داشتند.
من از خیلیها، خیلی چیزها یاد گرفتم. قهرمانان و افراد زیادی بودند كه روی من تاثیر گذاشتند و از هر كدام چیزی آموختم.
من همیشه انتظار داشتم كه «جان سینا» قهرمان زندگی یك بادیگارد باشد!
پهلوانان مملكت خودم را همیشه بیشتر و بهتر شناختهام و از آنها چیز یاد گرفتهام تا غربیها. ایرانیها برایم اسوه پهلوانی بودهاند و همین باعث شده بیشتر شیفتهشان شوم.
درباره ورزشها و برنامه روزانهات به ما بگو. سبك زندگی یك بادیگارد در حد تو چگونه است؟
من برنامه ورزشی خاص خودم را دارم. كوهنوردی و پیادهروی جزء روتین زندگی من است. بدنسازی و دفاع شخصی را هم پیش میبرم.
بعد از آن اتفاق تلخ برای مرتضی، آیا پیشنهادی برای كار جدید به تو شده؟
بله؛ ولی متاسفانه اصلا روحیه خوبی ندارم و نمیتوانم فعلا به این موضوعات فكر كنم. متاسفانه زندگی جنبه بد و تلخاش را به ما نشان داد و باعث شد مدت زیادی را تحت تاثیر این موضوع باشیم و لحظات تلخی را سپری كنیم.