تصمیم می گیرید با او ازدواج کنید تا با صبوری و محبت نواقص شخصیتی او را که به دلیل محرومیت ها و مشکلات دوران کودکی اش به وجود آمده تغییر دهید. یا او را زیر پر و بال تان بگیرید و بهش اعتماد به نفس دهید و تشویقش کنید تا به راه درست بیاید. اینجاست که شما درگیر یک باور غلط شده اید: تغییر دادن همسر بعد از ازدواج و نادیده گرفتن مشکلات موجود به امید معجزه ای که در آینده رخ دهد و اوضاع را عوض کند!
تناسب در ازدواج بر هر گرایش و تمایل دیگری ارجحیت دارد و کسی که هر مرد و زن دیگری در آرزوی ازدواج با او باشد، تنها با فردی در حد و اندازه های خودش خوشبخت خواهد بود.
اشتباه بعدی وقتی رخ می دهد که شما با کسی ازدواج می کنید که معتقدید خودش خوب است اما شرایط خوبی ندارد، خودش خوب است اما خانواده خوبی ندارد و… یعنی بین فرد مورد نظر با شرایط یا موقعیت واقعی او یک مرز قائل می شوید. در صورتی که هر کدام از ما همان چیزی هستیم که به نظر می رسیم. مردی که خوب است اما شغل ندارد، یا در حال حاضر اعتیاد دارد، همسر مناسبی نیست. زنی که خودش خوب است اما فعلا افسردگی دارد گزینه مناسبی برای ازدواج شما نخواهد بود. یادتان باشد ما ناجی نیستیم.
باور غلط بعدی را کسانی دارند که معتقدند ازدواج تمام و کمال به قسمت بر می گردد و به همین دلیل دور مشورت و مطالعه و تحقیق را خط می کشند. آنها به جای تحقیق استخاره می کنند و به جای مشورت می گویند: یا نصیب و یا قسمت! و صرفا با توجه به کلیات پیش می روند تا در زندگی مشترک بالاخره راهشان را پیدا کنند. برای این افراد، ازدواج یعنی یک تقدیر از پیش تعیین شده نه یک انتخاب.