جورج کلونی: خانواده جورج از کاتولیکهای بسیار متعصب بودند و همه مسائل و احکام دین خود را رعایت میکردند و جورج در چنین خانوادهای پرورش یافت.به گزارش پارس ناز دوران دبستان و دبیرستان خود را در لکسینگتون گذراند و برای تحصیلات دانشگاهی به شمال کنتاکی رفت، او علاقه زیادی به درس و تحصیل نداشت و همیشه بهانهای میآورد تا بار مسئولیت درس خواندن فرار کند. در کلاسهای دانشگاهی خود شرکت نمیکرد. علاقه او به کار در خرید و فروش اجناس و کالاهارا در آنجا بگذراند و خرید و فروش که البته به کار در رادیو و تلویزیون نیز گرایش داشت که شرایط سختی رو برای این بازیگر ایجاد کرده بود.
امینم : ارشال مادرز " هست در سال 1973 در جایی کوچک نزدیک شهر " کانزاس " به دنیا آمد. بیشتر دوران کودکیش با مادرش شهر ها را می گشتند به علت نداشتن پدر و نبود پدر و نداشتن سرپناه دائمی. مارشال که مقابل درس ها بی توجه بود و به خاطر مزاج خشنی که داشت در کلاس نهم از مدرسه اخراج شد.وقتی ۱۸ ماهه بود، پدرش خانه را برای همیشه ترک کرد و او به تنهایی توسط مادرش بزرگ شد. تا قبل از این که او ۱۲ ساله بشود، آنها در خانههای زیادی در شهرهای مختلف میسوری(مثل سان جوزف و ساوانا و کانزاس سیتی) جابجا میشدند.
دایی امینم که یکی از نزدیکترین اشخاص به امینم بود و مارشال خیلی او را دوست میداشت در سال 1991 به علت شلیک گلوله خودکشی کرد که خیلی در روحیه مارشال این واقعه تاثیر داشت.امینم و همسرش رابطه خشونت امیز و پرمشکلی داشتند که امینم در این رابطه بسیار ضربه دید به طوری که حتی در یکی از اهنگاش خطاب به ماد فرزندانش اعلام میکند هنوز او را د.ست دارد و دوست دارد برگردد.
مـارلون بـراندو: پیش از آنكه بازیگر گردد اپراتور آسانسور بوده است.پدر و مادر وی الكلی بوده اند. مسـن تـرین پسر وی در سال 1990 دوست پسر خواهر ناتنی خود (CHEYENNE) را با ضرب گلوله به قتل رساند و 5 سال به زندان افتاد.CHEYENNE نیز در سـال 1995 و در سـن 25 سـالـگی با حلق آویز كردن خود دست به خودكشی زد.
تام کروز : تـام كروز در یک خانواده فقیر زندگی میكرده است. پس از فوت پدرش بار مسئولیت وی نیز افزایش یافته و به همین خـاطر روزگار سخـتـی را سپـری كـرده است.به گزارش پارس ناز جالب است بدانـید كه تام كروز مدتی در سمینارهای مذهبی و دینی درس میخـوانده چـرا كــه قصد داشت روزی كشیش گردد.
جیمز هتفیلد : پدر و مادر او ",ویرجیل" و"سینتیا" از پیروان و هواخواهان تعصبی فرقه مسیحیان پروتستان بودند, از این رو, بیشتر دوران جوانی او تحت الشعاع مذهب قرار گرفت.آنها بنا براعتقاداتشان به شدت مخالف مصرف دارو و یا هر گونه کمک پزشکی بودند و ازاعتقاد خود دست نکشیدند تا زمانی که درگذشت مادر او براثر بیماری سرطان درشرف وقوع بود.
مرگ مادر جیمز و متعاقباً رابطه آشفته ی او با مذهب هردو مسایلی هستند که همواره موضوع اصلی برخی از اشعارگروه Metallica بوده اند(ترانه های Mama Said"" و The God That Failed" "درمورد مادر و پدر جیمز و ترانه "Until It Sleeps" درمورد بیماری سرطان است که موجب مرگ هردوی آنها شد.)
جاستین بیبر: وقتی جاستین ۲ ساله بود پدرش، جرمی بیبر، برای ازدواج با زن دیگری پتی را طلاق داد و مادرش او را به تنهایی و با درآمد کمی که از کارش بدست میآورد بزرگ کرد. جاستین از کودکی به مادرش در مشکلات زندگی کمک میکرد و با گیتار زدن کنار خیابان کمک خرجی برای خانواده اش به دست می آورد.
انریکه ایگلسیاس : والدین او وقتی سه ساله بود، از هم جدا شدند. پس از خبر وسیع ربوده شدن پدر بزرگ او دکتر خولیو ایگلسیاس پوگا توسط اتا باسک (که البته دو هفته بعد بدون هیچگونه صدمهای پیدا شد)، او در سال ۱۹۸۳ در سن ۸ سالگی به میامی، فلوریدا، در ایالات متحده، نقل مکان کرد تا با پدر خود زندگی کند.به گزارش پارس ناز با این حال پدرش به ندرت در خانه بود و او توسط دایهای به نام الویرا الوارز پرورش یافت. و به مادر خود در هر تابستان سر می زد.
در هنگامیکه در دانشگاه میامی، مشغول به تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی بود، تصمیم گرفت حرفهٔ موسیقی خود را دنبال کند اما فاقد سرمایه لازم برای ضبط یک نمونه نوار بود. چون خواسته بود که بلند پروازی خود را از خانوادهاش پنهان نگه دارد از دایه خود، الیوارس، ۲۰۰۰ دلار قرض کرد. و هنگامی که برای اولین بار آهنگش از رادیو پخش میشد به علت تنفرش از نام خانوادگی و پدرش درخواست کرد که تنها انریکه خطابش کنند.
مایکل جکسون : در خانوادهای از طبقهٔ کارگر و تهیدست زاده شد. مادر مایکل بسیار مذهبی بود و فرزندانش را با باورهای سختگیرانهٔ فرقهٔ شاهدان یهوه از دین مسیحیت تربیت میکرد. برادران جکسون هر روز پس از بازگشت از مدرسه، به دستور پدرشان به تمرینهای سخت میپرداختند. مایکل از همان دوران خردسالی مورد رفتار تند پدرش قرار داشت. او کار بیوقفه، شلاق و کلمات رکیک را تحمل میکرد. جوزف اغلب مچگیری میکرد و یا فرزندان پسر را به دیوار فشار میداد. این سوء استفادهها از مایکل، زندگیاش در بزرگسالی را تحت شعاع خود قرار داد.
در ۲۷ ژانویه ۱۹۸۴ مایکل دچار یک بد اقبالی شد. او در حال ساخت یک فیلم تبلیغاتی برای کمپانی نوشابهسازی پپسی کولا در سالن نمایش بزرگ شراین در شهر لسآنجلس، کالیفرنیا بود که موهایش بر اثر خطا در عملیات آتشبازی، آتش گرفت و پوست سرش دچار سوختگی درجهٔ ۲ و ۳ شد.این حادثه در برابر دیدگان ۳٬۰۰۰ تماشاگری که در آن سالن جمع شده بودند اتفاق افتاد. شرکت پپسی نیز برای جبران این خسارت، مبلغ ۱٬۵ میلیون دلار به مایکل پرداخت کرد و او نیز تمام این پول را به یک مرکز سوانح سوختگی اهدا کرد که بعدها به نام خود مایکل جکسون نامگذاری شد.رنگ پوست جکسون در تمام دوران کودکی و نوجوانیاش به رنگ قهوهای متوسط بود، اما از اواسط دههٔ ۸۰ میلادی، رنگ پوست او به آهستگی کم رنگتر شده و به سمت سفیدی رفت.
جکسون به دو بیماری لوپوس منتشر و پیسی (نامهای دیگر: ویتیلیگو، برص) مبتلا بود و از سال ۱۹۸۶ این بیماریها در او تشخیص داده شد. بیماری لوپوس منتشر او خفیف بود اما هر دوی این بیماریها سبب تغییر رنگ پوست جکسون و همینطور حساس شدن پوستش به نور آفتاب شدند. (دلیل استفادهٔ جکسون از چتر در سالهای آینده همین بیماری بود.) شیوهٔ درمانی که جکسون برای این بیماری ها استفاده میکرد باعث روشن تر شدن پوست او میشد و با گریم پنکیکی که برای پوشاندن لکهها و یکدست کردن رنگ پوستش انجام میداد، پوست او خیلی روشن و رنگ پریده جلوه میکرد.
جانی دپ : جانی دپ در سال ۱۹۷۸ والدینش از هم جدا شدند مادرش سپس با رابرت پالمر (متوفی سال ۲۰۰۰) ازدواج کرد.به گزارش پارس ناز او همیشه از رابرت پالمر به عنوان «الهام بخش من» یاد میکند.او در کودکی اش به خاطر استرس ناشی از رو به رو شدن با مشکلات خانوادگی دست به خودآزاری میزد و هفت یا هشت اثر زخم به جا مانده از آن زمان دارد. در مصاحبهای که سال ۱۹۹۳ داشت، عنوان کرد: «بدن من نوعی مجله است. مانند کاری که سربازها میکنند، هر خالکوبی معنی خاصی دارد، چه میخواهد توسط خودت با چاقو صورت گرفته باشد یا توسط یک هنرمند این رشته.
ادل : مارک پدر ۴۸ ساله ادل زمانی که وی تنها ۳ سال داشت او و مادرش را ترک کرده بود بعد از موفقیت های آدل در مصاحبه ای مشکلات ارتباطی آدل با مردها را به عدم حضور وی در زندگی وی ارتباط داده و گفته بود چون وی در کودکی ادل را ترک کرده است وی دچار این مشکلات شده است که این صحبتهای پدرش باعث خشمگین شدن او شد!
در ابتدای حرفه خوانندگی به علت مصرف نوشیدنی آنچنان حواسش پرت بود که گاهی شعر آهنگ های خودش رو در موقع اجرا روی صحنه فراموش میکرد! ادل در سن ۱۹ سالگی بر اثر بیماری خونریزی تارهای صوتی عملهای متعددی انجام داد که در نتیجه تعدادی از کنسرتهای او نیز لغو گردید اما او از طرفداران خود عذرخواهی کرد و قول داد پس از بهبودی کامل دوباره کنسرتهایش را برگزار کند.
لئوناردو دی کاپریو : مادر و پدر لئو هنگامی که او تنها 1 سال داشت از یکدیگر جدا شدند و وی همراه مادرش در محلهٔ فقیرنشین ایکو پارک که معروف به زاقه های هالیوود است، زندگی کرد و بزرگ شد.