موسیقی خیابانی اینروزها در تهران بیشتر به چشم می آید، گروه هایي که با آلات موسیقی خود به گوشه اي از خیابان رفته ودر حال نواختن هستند. خیابان، محوطه خطکشیدهشدهاي با بیانتها فلش که هر یک به سمتی امر میکنند، محل تردد و توقف خودروها و آدمها…، گاهگاه میزبان میهمانان ناخواندهاي است با سازی در دست…
میهمانانی که اتمسفر چندمتری راکه اشغال می کنند با موسیقی به تعلیق درمیآورند. منطقهاي از خیابان با چنین تصرف نیرومندی رنگ عوض می کند، تغییر ماهیت میدهد و لحظاتی درنگ میکند و دیگری می شود.
موسیقی در خیابان…
با این همه ی چنین هنر یا شغلی در ایران محل تردید و ابهام است. قاعدهاي برای آن تعریف نشده است و مرز مشخصی ندارد. گاه زیرمجموعه دستفروشی قرار میگیرد، گاه هنر. گاه بهعنوان سد معبر دستمایه اعتراض و شکایت می شود، گاه فرهنگساز و آراینده محیط شهری است. در جایجای شهر هنرمندان
و دوستداران موسیقیاي را می توان دید که لحظه به لحظه برای گریز از ممانعتها جایشان را تغییر میدهند.موسیقی در خیابان موضوع پروندهاي است که اکنون پیش رو دارید.
اینکه نوازندگان در خیابانها با چه انگیزه و دلایلی می نوازند، سؤالی است که به باور آهنگساز و رهبر ارکستر، لوریس چکناواریان، اگر از صد نوازنده پرسیده شود شاید صد پاسخ متمایز داشته باشد؛ بااینحال او دلایل مالی و اعتراض را از سایر دلایل پررنگتر میداند. جدا از مسئله مالی، مهم ترین علت برای یک نوازنده خیابانی ممکن است
این باشد که چون با هر تلاشی به جایی نرسیده، اکنون برای اعتراض دست به چنین کاری زده است؛ علت دیگر ارائه کردن هنر برای دیدهشدن و شناختهشدن است. گاه نیز با هدف آمادگی برای اجرا، در خیابان تمرین میکنند تا عکسالعمل مردم را ببینند.
این هنرمند مردمی که بین خود و مردم هیچگونه دیواری قائل نیست، می گوید: «در اروپا «وین، لیون و…» گروههایي هستند که فوقالعادهاند؛ خیلی از مردم دورشان جمع میشوند و به آنان پول می دهند. شاید در روز 200 دلار درآمد داشته باشند. اینها نه برای جاییکه در آن ساز می زنند اجارهاي میدهند و نه مالیاتی پرداخت میکنند…»
رازمیک اوحانیان، آهنگساز و رهبر گروه کر، کاربرد واژه «موسیقی خیابانی» را نازیبا میداند و میگوید: «بجای اینکه بگوییم موسیقی خیابانی، بهتر است بگوییم موسیقی در پارکها. در شادیها و اعیاد هم میتوان موسیقی اصیل، کلاسیک و فاخر را در محل عبور مردمی که روزهای تعطیل به پارکها می روال نواخت.
مسلما چنین اجراهایی میتواند به ترغیب خانوادهها به سوی موسیقی «این هنر آسمانی» کمک کند.» او پارکها و فرهنگسراها را محل مناسب ارائه چنین موسیقیهایي می داند.اوحانیان در نسبت پارادوکسیکال میان زمختی محرز پرهیاهوی خیابان و اجرای موسیقی در آن نیز میگوید که هر کاری را باید بر طبق معیار های جامعه انجام داد: «آیا خیابانهاي شلوغ ما چنین کششی دارند؟
آیا می شود در چنین سرسام و آلودگیاي موسیقی اجرا کرد؟» به باور او، ارزش موسیقی در تلاقی سروصدای خودروها، رفتوآمد مردم، دستفروشها و… از بین خواهد رفت: «شنوندگان چطور میتوانند بایستند، تمرکز کنند و گوش بدهند؟» او جلوی متروها را برای ساز زدن مناسب نمیداند و ازآنجا که پارکها خوشآبوهوا هستند و خانوادههاي ایرانی طبق معمول به این محیطها علاقهمندند، استفاده ازآنها را صلاح میداند.
چهره پیشکسوت موسیقی کلاسیک ایران، شاهین فرهت، نیز با مرور کوتاهی بر تاریخچه تروبادورها در قرنهاي 13،12 و 14 میلادی و با اشاره به منشأ اروپائی این نوع موسیقی همگانی، آنرا صاحب فرهنگی می داند که به علت ورود مهاجران رنگ و بویش تغییر کرده است. این آهنگساز موسیقی کلاسیک درمورد نوازندگان خیابانی در ایران می گوید: «هرچند نوزاندههاي خوب هم هستند، اما اگر فقط انگیزه پول درآوردن باشد،
پیشرفتی نمی کنند. بعضیها خیلی ضعیفاند. و بهطور کلی در ایران نمیتوان تعریفی ارائه کرد. ایران کشور شعر است و به علت کمبود موزیسین، نوازنده با تکنیک بالا نمی تواند در خیابان ساز بزند.» او درمورد نوازندگانی که در خیابان مینوازند اظهار امیدواری میکند که اینکار را فقط برای پول نکنند ودر آنچه به مردم ارائه میدهند وجدان هنری داشته باشند.
گفته می شود در مهد موسیقی جهان، وین، ساز زدن در ایستگاههاي مترو ممنوع است و ساز زدن در بعضی مناطق از خیابانها نیز به مجوز نیاز دارد که البته گرفتن آن سخت نیست. و آنچه در سایر کشور های اروپائی نیز مورد دقت است در عین آزاد گذاشتن هنرمند، تعریف چارچوبهایي است
که یکی ازآنها شاید عدم مزاحمت برای شهروندان و عبور و مرورشان باشد؛ آنچه نتیجه نبودش در خیابانهاي تهران را می توان در قالب چالشی آرام و خاموش زیر صداهای سرکوبگر شهری شنید.
مهرداد مهدی از تجربه نواختن در خیابان میگوید
ما خنیاگر نیستیم خودرَسانِشگریم
مهرداد مهدی، متولد شهریور ١٣۶۴ و بزرگشده شهر تهران، پیانیست، آهنگساز و تنظیمکننده و نوازنده تخصصی آثار پیاتزولا در ایران است که سطح پیشرفته نوازندگی آکاردئون را در ارمنستان نزد گئورگ گاسپاریان فراگرفته است.
او با بیش از 10 هزار ساعت پرفورمنس فضای شهری، مبدع و پیشگام موسیقی شهری و محیطی در تهران است و تنها کسی است که آلبوم تکنوازی آکاردئون با نام «والسهاي تهران» را در ایران منتشر کرده است. قطعه «والس تهرانِ» او بهعنوان موسیقی متن و تیتراژ پایانی فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی استفاده شده است.
آهنگساز آلبوم «دُرنادِئون» همان گونه در خیابان ساز میزند، اما کمتر از قبل؛ هفتهاي یکیدو بار. او میگوید: «سالهاي قبل هیچ نوازنده آکادمیکی در خیابانها ساز نمیزد و غالباً مردم به دید تکدیگری به نوازندگی در خیابان نگاه می کردند.» اما او در همان سالها به خیابان آمد، ساز به دست گرفت و بهتدریج آکاردئون را تشخص بخشید.
مهرداد مهدی 10 سال پیش نوازندگی این ساز را در خیابان، به نیت کسب درآمد، آغاز کرد. «بعد ها این به هدف مبدل شد. من بسیار خجالتی و منزوی بودم، بعد از یکسال به پیشنهاد یک کارگردان تئاتر برای بازی در تئاتر وارد دانشکده سینما و تئاتر شدم,؛ بنابر این با خودم روبرو شدم, و این روبهرویی باعث شد خودم را از درون به بیرون پشت و رو کنم… این کنش درمن موجب شد کلاهی راکه قبلا پایین کشیده بودم تا مردم مرا نبینند،
بالا بکشم و به مردم لبخند بزنم. خیلی حرفها شنیدم که بعداً فهمیدم دارم حال شهر را خوب میکنم. بهموازات مطالعاتی که از پرفورمنسآرت، بازیگری، جنبشهاي هنرهای خیابانی در غرب و آوانگاردیسم فرانسه داشتم، فهمیدم این کاری که من دارم میکنم یک کنش اجتماعی است که واکنشی را در مخاطب ایجاد میکند ودر این فرایند حال شهر دارد بهتر میشود؛ بنابر این در پیادهروها یک آشنای غیر متداول میدیدید که محصولی که بشما ارائه میداد صرفا شادی و حال خوب بود.
این نوع محصول متمایز برای مردم جایگاه متفاوتی ایجاد کرده بود. این کمکم برایم به نقش اجتماعی مبدل شد.»
او درمورد ضرورت اینکار می گوید: «لازمه حیات اجتماعی، شادی اجتماعی است. ما در تعریف قانون میگوییم ضرورت، قانون را تعریف میکند و قانون ضروری است. من میگویم شادی برای حیات اجتماعی ضروری است؛ پس شادی میتواند قانون باشد. شهر را مهم پنداشتن؛ شهر فقط محلی برای گذر نیست؛ محلی است برای زندگی.»
مهرداد مهدی در مقطعی تصمیم می گیرد ساعت هفت صبح در خیابانها ساز بزند. او از اینکه باعث شده مردم روزشان رابا رنگی متمایز آغاز کنند شاد است؛ مردمی که از اتمسفری که او آفریده است شاد و راضی بنظر می رسند. او از کشفی می گوید که با نوازندگی دراین ساعت از روز ممکن شده است: «کشف من شگفتی میزان انرژیاي بود که می تواني صبح زود به مردم بدهی.»
او درمورد ممانعتهاي موجود بر سر راه این شغل، می گوید: «ممانعتها برای من مطرح نیست. این مسئلهاي انسانی است. وقتی مسئلهاي هست که ممانعتش مربوط به توافق چند انسان است، می شود برایش تلاش، مصاحبه و پافشاری کرد و سرتق بود… من ممانعتها رابه رسمیت نمیشناختم، هیچوقت.»
مهرداد مهدی درمورد قانونی بودن یا نبودن چنین شغلی با اشاره به خاطراتش می گوید: «مرا بازداشت هم کردهاند، اما رک به من گفتهاند در قانون اساسی بند و مادهاي نیست که به جرمش تو را در بازداشتگاه نگه داریم؛ مگر اینکه شاکی خصوصی داشته باشی… تنها بحثی که مطرح است، قانون سد معبر شهرداری است. شهرداری دارد این را اعمال میکند و حق هم دارد. اینکه شما چه میزان سد معبر می کنید یا نه، تجربی است. باید تجربه شود.»
آیا سطح موسیقایی ما با دیگر کشورها قابلمقایسه است؟
«ما گذشته همسانی نداریم که بتوانیم، در مقام مقایسه، خود ما و آنها را دریک ترازو بگذاریم. خاستگاه اولیه موسیقی در شهرها، آیینها و قومها به یک اندازه قدیمی است. عاشیقهاي ما همانقدر قدیمیاند که مثلاً تروبادورهای اروپا یا شمنهاي اسکیمو یا طبالهاي آفریقایی، سرخپوستی، هندی و چینی… وقتی که شهر و تمدن شهری به وجود آمد،
پیادهرو را طراحی کردند که مردم ازآن رد شوند، ولی نگفتند این گودی برای آن است که مردم اینجا ساز بزنند. در جهان مدرن این قضیه قدیمی و پذیرفتهشده است، خیلی هنری و آوانگارد و بهروز است، ولی در تهران بسیار نوپاست.»
مهرداد مهدی خودرا نخستین کسی میداند که موسیقی رابه شکل آکادمیک به خیابان آورده است.«نخستین کسیکه این رابه شکل آکادمیک بنا کرد خودم بودم. دومین نفر را خودم آوردم، نفر دوم بقیه را آورد؛ چند تا گروه شدیم و یواشیواش گروهها زیاد شدند. هم اکنون از وسط شهر به بالا همه یجا می توانید نوازنده پیدا کنید. پس در ایران پدیده نوپایی است.
اینجا بچه است، آنجا بالغ. این بچه هم شکننده است، هم در حال گذار و تجربه؛ ممکن است اشتباهات زیادی مرتکب شود. این پویاتر است؛ چون نوتر است و پر از تغییر، ولی به لحاظ سطح کیفی ازآنها خیلی پایینتر است؛ چون سطح موسیقی در ایران همه یجوره از کشور های دیگر پایینتر است؛ مگر در موسیقی سنتیمان که فضای بسته آن باعث میشود
نوازندههاي خوب کشور اصلا در سطح شهر ساز نزنند. آسیبشناسی فنی موسیقی شهریمحیطی ایران، نبود کیفیت آن است؛ برای اینکه نوازندههاي خوب هیچوقت نمی آیند ساز بزنند؛ چون هنوز تابو است. پس از نظر کیفی سطحمان بسیار پایینتر است، اما خیلی ارزشمند است؛ چون کودک است و پر از پویایی.»
آهنگساز «والس تهران» لزوم حضور نوازندههاي آکادمیک در خیابان را پیشرفت سطح شنیداری مردم و نیز از بین بردن دیوار جدایی میان هنرمندان خوب و مردم می داند و معتقد است: «هنرمندان زیاد نزدیک و قابل لمس نیستند؛ مردم باید ساز را از نزدیک ببینند و اگر سؤالی دارند بپرسند.»
نوازنده آلبوم «دُرنادِئون» درمورد ردهبندی نوازندههاي سطح شهر تهران و تماس رودرروی هنرمندان با مردم میگوید: «دسته اول نوازندههاي کولی هستند؛ چه مهاجرهایی که از شمال ایران می آیند و آکاردئون میزنند و چه زاغهنشینانی که آکاردئون و داربوکا می نوازند و آواز هم می خوانند.
گروه دوم نوازندههاي سنتیاند که در سطح خیلی پایینی اجرا می کنند. دسته دیگر نوازندههاي غربی هستند که خیلی جواناند و سبکهاي تلفیقی تجربی بسیار عالی و پویایی اجرا می کنند. عده دیگر هم نوازندگان گیتار و آوازخوانهایي هستند که دم در متروها پاپهاي دمدستی می خوانند و نیز گروههاي پاپی که لسآنجلسی و غربی میخوانند و تا حدودی خوب هم می خوانند.»
او معتقد است تماس بیواسطه و رودرروی هنرمند و مردم میتواند به هنردرمانی منجر شود. «درمان هنرمند، درمان مردم؛ درمان تنهاییهاي هنرمند، مخاطبنداشتنهایش، گذر از فیلترهای ساخت، اسپانسرینگ، تبلیغات و چیزهایی که واقعی نیستند؛ چون شما هنرمندید تا مستقیما هنرتان رابه مردم ارائه بدهید.
خیلی مسخره است که سیدی را بگذارند در ویترین. این خوب هست، اما تقدم نیست. تقدم چیز دیگری است که فراموش شده است؛ ما باید از این در بیرون برویم و ساز بزنیم.ما خنیاگر نیستیم؛ ما «خودرَسانِشگریم». این واژهاي است که من ساختهام؛ یعنی مفاهیمی راکه کشف می کنم شخصا به مردم انتقال می دهم، بدون هیچ فیلتر و کمکی. من کنسرت هم میدهم. همه ی پلتفرمها را باید استفاده کرد و نباید تابو داشت.»
او درمورد تجربه دونوازی آکاردئون و ویولن توضیح میدهد: «تجربه ویولن برای من دو شاخه دارد؛ یک شاخهاش این است که ما به تجربه صوتی جدیدی در ایران رسیدیم با مزه موسیقیاي که تو آهنگسازیاش می کني، که نه ایرانی سنتی است و نه غربی؛ چیزی نیست که در رپرتوار ما وجود داشته باشد.
آلبوم تکنوازی آکاردئون من تنها آلبوم تکنوازی آکاردئون، و «درنادئون» نیز تنها آلبوم دونوازی آکاردئون و ویولن در تاریخ ایران است. چنین ترکیب صوتیاي در ایران هیچوقت ضبط نشده است.»مهرداد مهدی در پاسخ به این سؤال که نواختن در خیابان به مجوز نیاز دارد یا نه و اگر نه، این آنارشیاي راکه در دود و سروصدای
شهر رخداد میافتد چطور میتوان کنار یک جرعه موسیقی قرار داد، «با دقت با اینکه گاهی پیش می آید دو گروه نوازنده در فاصله کوتاهی از هم می ایستند و با سبکهاي گوناگونی ساز میزنند،» میگوید: «بحث اینکه فاصله ایمنی چه میزان باید باشد، مجوز لازم است یا نه، ذات اینکار اصلا آنارشیگری هست یا نیست،
همه ی این ها نظر شخصی نمیطلبد و باید طی سالها تجربه شود و این تجربهها باید بهعنوان مستندات و فکت در اختیار باشند و تحت پروپوزالی به کمیسیون مصلحی- متشکل از نمایندگان موسیقی، اجتماعی، شهری، فلسفه، علوم انسانی، وزارت بهداشت، محیط زیست،
دستگاه قضایی و قوه مجریه- کارشناسی شود؛ حتی باید درمورد مشروعیتش که مهمتر از همه ی است حرف بزنند، محدودهاش را مشخص کنند و به تفاهم برسند. و بر اساس آن، سختگیری نکنند که ذاتش آزادبودن است.ما انسانهاي متمدن عاشق جامعه مدنی هستیم؛ می خواهیم هر کار می کنیم در چارچوب مدنی رخداد بیفتد.
همه ی چیز باید در چارچوب صلحآمیزش رخداد بیفتد. بنظر من خاستگاهش اصلا اعتراض نیست. حرف خوب برای گفتن، زیاد دارد. وقتی حرف خوبی میزنی خود بخود حرفهاي بد را نقض کردهاي.باید حرف خوب بزنی و چیزی برای مردم داشته باشی. من صدایی دارم برای شنیدن که خود بخود صداهای آزاردهنده را ناشنیدنیتر میکند. این رخداد باید خود بخود بیفتد.»
ویولنیست تنها
نوازندگی خیابانی پرفورمنس است
متولد 74 است. 15 سال پیشینه تحصیل در موسیقی آکادمیک و سه سال پیشینه نواختن در خیابان دارد. غالباً تنهاست و گاهی با دوستانش ساز می زند. او اینکار را برای شناساندن موسیقی به مردم، تقویت گوش شنوندگان و ارتقای فرهنگ موسیقایی کشور انجام می دهد و چندان دغدغه پول ندارد. در ادامه مصاحبه با این موزیسین 22ساله را میخوانید.
هم اکنون مهم ترین چیزی که می خواهم بدانم این است که چرا اینقدر جابجا میَشوید و تغییر مکان می دهید؟
در ایران نمیتوانند از نظر قانونی به ما ایراد بگیرند، اما چون خیلی جاها سلیقهاي برخورد میَشود، نیروی انتظامی، پلیس امنیت و شهرداری هر جا بتوانند با ما برخورد میکنند. تنها ارگانی که میتواند به ما چیزی بگوید سد معبر شهرداری است، ولی ما سد معبر هم قلمداد نمی شویم. در قانون سد معبر چیزی بهعنوان ساز زدن
و نوازنده خیابانی وجود ندارد، ولی خیلی سلیقهاي برخورد می شود و سعی می کنند ما را جابجا کنند و نگذارند ساز بزنیم. نمیتوانند به ما ایراد بگیرند؛ چون نوازنده جنسی ندارد که بتواند بفروشد. جنس او سازَش است و طبق قانون نمی توانند آنرا ببرند. تا چند سال پیش میبردند؛ هم اکنون بیشتر سعی می کنند تذکر بدهند؛ خیلی وقتها هم ساز را میبرند، ولی مجبورند پس بدهند.
چرا مجبورند؟
چون ما جنس فروختنی نداریم که بشود روی ما نام دستفروش گذاشت.
ولی نوایی که از این جنس «ساز» بیرون می آید، قابل فروش است؛ از این نظر که دارید از طریق آن امرارمعاش می کنید و بهعنوان شغل به آن نگاه میکنید. درست است؟
بله.
پس یکجور ابزار تلقی می شود…؟
روی قانون و قاعده خاصی نیست.
چه میزان درآمد دارید؟
درآمد خیابان برای هر نوازنده متمایز است؛ به توانایی او و مدتزمانی که در خیابان ساز میزند بستگی دارد. قاعده روتینی ندارد. نوازندههاي خیابانی به چند دسته تقسیم میشوند؛ یکی افرادی مانند من که تحصیلات موسیقی دارند و هدفشان از ساز زدن در خیابان صرفا کسب درآمد نیست. دوم، آدمهایي که مانند قدیم فقط برای یک لقمه نان
به خیابانها می آیند و فلوت، نی، تنبک و تار میزنند. طی چند سال گذشته موسیقی خیابانی مانند کشور های دیگر در ایران هم دارد جا میافتد. نوازندههاي خوب و تحصیلکرده موسیقی، آنها که ساز تخصصی بلدند و آهنگسازند، می آیند در خیابان آهنگهاي خودشان را میزنند و می خوانند. این فرهنگ کمکم دارد در خیابانهاي ایران و بین مردم جا میافتد.
من جدا از اینجا در ماه چند میلیون تومان از موسیقی درآمد دارم؛ در دو آموزشگاه درس می دهم، در ارکسترهای مختلف کار می کنم و کنسرت می دهم… اصلا اینطور نیست که از روی ناچاری و برای دیدهشدن به خیابان بیایم.
پس انگیزه شما از اینکه در خیابان ساز میزنید چیست؟
من به این تجربه پرفورمنس میگویم. آدمهایي که دارند از پیادهرو رد می شوند اصلا انتظار ندارند این موسیقی را بشنوند. آنها دارند با جهان و افکار خودشان رد می شوند. بعضیها چند لحظه، بعضیها چند دقیقه و تعدادی هم می ایستند و گوش میدهند و میپرسند چرا در خیابان ساز میزنید؟ این رخداد برای من خیلی بزرگ است. اینکه بتوانم در طول روز با توضیحی که میدهم نگاه چند نفر رابه موسیقی خیابانی تغییر دهم. متأسفانه سلیقه مردم ما خوب نیست
و از موسیقی ارزشی «موسیقیاي که محتوا داشته باشد؛ نه صرفا خواننده و شعر داشته یا وکالدار باشد. از نظر محتوا و ساختار کیفیت بالایی داشته و اصل موسیقی در آن رعایت شده باشد» شناخت زیادی ندارند؛ ساز زدن من در خیابان می تواند نگاه و گوش موسیقی حداقل صد نفر را در روز تغییر دهد.
پس بهعنوان رسالت به آن نگاه میکنید.
بله، و فکر میکنم خیلی از نوازندههاي خوب هم وظیفه دارند در خیابان ساز بزنند؛ چون در ایران جاهایی مانند وزارت ارشاد برای تغییر فرهنگ ما و دستکم حفظ آن زیاد تلاش نمی کنند، ولی وظیفه آدمهایي مانند من این است که با دو ساعت ساز زدن در خیابان حداقل روی گوش موسیقی صد نفر تأثیر بگذارند.
آدمهایي که در خیابان ساز میزنند، درواقع خودشان را از یکسری معیارها و نگاههاي قضاوتگرانه رها کردهاند؛ از چارچوبهایي که طبق معمول بر عرصه هنر، ازجمله موسیقی، حاکم است… آیا این جماعت به نوعی خودشان را ایزوله نکردهاند؟… و البته درکنار آن خطرهایی رابه جان خریدهاند؛ از جمله اینکه شما باید مرتب نگران و پاسبان سازتان باشید که یک وقت آنرا نبرند… جدا از این، انگار خودشان را آزاد کردهاند برای به دست آوردن تجربههایي که شما هم به بعضی ازآنها اشاره کردید.
بنظر من آدمهایي که در خیابان ساز می زنند «نه آنها که صرفا برای امرارمعاش اینکار را می کنند» جدا از تعارف آدمهاي بزرگیاند، چون یکسری ساختارها را شکستهاند. در کشور های دیگر این موضوع جا افتاده است؛ در آنجا هنرمندان بزرگ به خیابانها می آیند «چه موسیقی، چه نقاشی و چه هنرهای دیگر»
و هنرشان را ارائه می دهند؛ نه صرفا برای پول؛ برای اینکه مردمشان را از نزدیک ببینند. و این رخداد واقعا باارزش است. چیزهایی در مملکت ما تابو شدهاند و باید بشکنند. درسالهاي اخیر بانوهایي هستند که در خیابان کارهای صنایعدستی انجام میدهند. چنین انسانهایي برای عوض کردن فرهنگ از بعضی چیزها گذشتهاند؛ در آینده نزدیک هم قدرشان دانسته خواهد شد.
شما روی صحنه هم ساز میزنید؟
بله، در خیلی از استیجها ساز زدهام.
این دو تجربه چه میزان با یک دیگر قابلمقایسه هستند؟
برای هر نوازنده حرفهاي اینکه بتواند روی استیج ساز بزند، یک رؤیاست. من استیجی در تهران و دو اجرا در کشور های خارجی داشتهام. 15 سال است که بهطور حرفهاي و آکادمیک ویولن تخصصی میزنم و از این نظر هیچ ضعفی ندارم، حتی از نظر مالی. بزرگترین حسی که می گیرم از خیابان است؛ چون دیدن لبخند آدمها
از نزدیک ودر فاصله خیلی کم، احساس بسیار قشنگتری دارد تا روی استیج از ارتفاع؛ بهخصوص دیدن آدمهایي که بلیت نخریدهاند و موزیسین نیستند و شاید علاقهاي هم به موسیقی ندارند، ولی وقتی عبور می کنند، یک لحظه علاقهمند میشوند و نگاهشان عوض میشود. این خیلی باارزشتر از استیج است.
هنرمندی که روی استیج مینوازد با مخاطب ناب در تماس است؛ بنابر این وادار است یکسری از معیار های موسیقایی را رعایت کند، ولی با دقت به اینکه مخاطب خیابانی الزاماً گوش و هوش موسیقی ندارد، نوازنده وادار نیست آکادمیک ساز بزند. آیا این قضیه دست نوازنده را باز نمیگذارد تا هرجور که خواست بنوازد، عیبهاي کارش را بپوشاند و موسیقی ضعیفی ارائه بدهد؟
بنظر من اینطور نیست؛ چون گوش آدمها هر قدر هم که موسیقی را نشناسد، آنرا میفهمد و مردم فرق میان نوازنده حرفهاي و غیرحرفهاي را تشخیص می دهند.
با دقت به شناختتان، نوازندههاي خیابانی را در سطح شهر چطور ردهبندی میکنید؟
ما ردههاي عالی داریم که کارهایشان جدا از خیابان خیلی مشهور است و حتی آثار جهانی دارند ودر استیج و موسیقی حرفهاي و… نامهاي بسیار شناختهشدهاي هستند.
می خواهید نام ببرید؟
مهرداد مهدی. دو تا آلبوم دارد. او از موسیقی خیابانی بالا آمده است.
معیارتان برای انتخاب قطعات چیست؟
قطعاتی که از نظر ساختار و کیفیت بالا باشد. 99 درصد قطعاتی را می زنم که زاده دل و سواد شخصیام باشد. سعی میکنم کارهای خودم را در خیابان اجرا کنم.
آیا برای هریک از اجراهای روزانه از قبل برنامه مدونی دارید؟
نه، برنامهریزی نمیکنم و چیزی راکه به ذهنم برسد می زنم.
برای خودتان حریفی متصور هستید؟
من زیاد به حریف فکر نکردهام. دوست دارم همه ی نوازندهها در خیابان باشند؛ چه خیابان و چه جای دیگر. تعریف حریف برای من انگیزه برای تلاش بیشتر است.
درمورد سبکهایي که زیر پوست شهر جریان دارد بگویید.
همه ی سبکهاي موسیقی در خیابان هست: سنتی، کوچهبازاری، اصطلاحا خالتور، موسیقی تلفیقی، کلاسیک، پاپ، جز، راک و…
از برترین و بدترین خاطراتتان در خیابان بگویید.
من توی این خیابانها عاشق شدهام، عشق واقعیام را از دست دادهام، زندگی کردهام، پول درآوردهام،… خیابانها و پیادهروها برای من پر از خاطرات خوب و بد است. به من توهین شده، لبخند دیدهام، گل گرفتهام، هزاران رخداد خوب، هزاران رخداد بد، لبخند بچهها و دستهاي کوچکشان وقتی من رابه مادر و پدرشان نشان می دهند
و خیلی رويدادها دیگر. دراین سه سالی که آهنگ خیابانی کار میکنم، به معنای واقعی کلمه زندگی کردهام. برترین و بدترین خاطرات زندگیام در همین خیابانها رقم خورده است.