در اینبخش 10 انشا درباره زمستان را جمع آوری کرده ایم. چندین انشای زیبا در مورد زمستان رابه همراه هم مرور میکنیم، فصل زمستان فرا رسیده و اگر موضوع انشای این هفته شـما درباره فصل سرد زمستان اسـت و میخواهید نمره خوبی از معلم تان بگیرید، مـا راهنمایی تان میکنیم تا بتوانید بهترین انشا را بنویسید، در ادامه با مجله پارس ناز همراه باشید تا انشا فصل زمستان را مرور کنیم.
هر سال چهار فصل دارد. هرکدام از این فصلها خصوصیات خاص خودرا دارند. بهار، تابستان، پاییز و زمستان اسامی فصلهاي سال هستند و زمستان یکی از فصلهاي زیبای سال اسـت. زمستان چهارمین و آخرین فصل سال اسـت و سه ماه دی، بهمن و اسفند دارد. زمستان با نخستین روز دیماه کـه کوتاهترین روز سال اسـت، آغاز میشود. شب قبل ازآن شب یلدا طولانیترین شب سال اسـت.
در انتها نیز پس از آخرین روز اسفند اعتدال بهاری شروع شده و فصل زمستان پایان میپذیرد. زمستان رابا سرمای هوا میشناسند. دما در فصل زمستان افت پیدا می کند و تا منفی بیست درجه در کوهستانها عادی اسـت حتی در برخی نقاط روسیه دما تا منفی پنجاه درجه هم کم میشود. البته برعکس تصور بعضیها دلیل سرمای هوا در زمستان فاصله گرفتن زمین از خورشید نیست.
دلیل سرمای هوا در زمستان بدلیل زاویه چرخش زمین اسـت، طوریکه اشعه هاي خورشید بـه صورت مایل بـه زمین میتابند و نور و گرمای کمتری بـه زمین می رسد. برف یکیدیگر از شاخصههاي زمستان اسـت. اکثر مردم انتظار دارند کـه در فصل زمستان برف بیاید. برف بارش بخار آب اسـت کـه در شرایط خاص و با سرد شدن هوا در لایههاي بالایی جو صورت می گیرد.
برخی وقایع از جمله خشکسالی و آلودگی هوا از بارش برف کاستهاند. یکیدیگر از خصوصیات زمستان کوتاه بودن روزها و طولانی بودن شبها اسـت. این هم بعلت زاویهاي اسـت کـه مدار زمین با خورشید پیدا میکند. بلند بودن شبها طوری اسـت کـه بیشتر دانشآموزان باید قبل از طلوع خورشید از خواب برخیزند و برای رفتن بـه مدرسه حاضر شوند.
درسالهاي اخیر پدیده وارونگی دمایی و شدت گرفتن آلودگی هوا در صبحهاي روزهای سرد کـه باعث تعطیلی مدرسهها در شهر هـای بزرگ می شود، از خصوصیات روزهای زمستان شده اسـت. در اینروزها بیرون آمدن از خانه و قرار گرفتن در آلودگیها برای سلامتی ضرر دارد. زمستان با همه ی ویژگیهاي متنوعی کـه دارد، فصلی اسـت کـه حضورش در چرخه زندگی طبیعت ضروری اسـت.
روستای مـا ازآن روستاهایی اسـت کـه هر چهار فصل را تجربه می کنند. از میان فصلها، زمستان فصل سختی بـه حساب می آید. اوایل زمستان هنوز برگها کامل از شاخهها نریخته بود، نور خورشید مایل میتابید و هوا سرد شده بود. بـه اواسط دی کـه رسیدیم هوا خیلی خیلی سرد شد. یک روز صبح کـه از خواب بیدار شدم، سوز سرما را بیشتر از همیشه احساس کردم. از لای درها باوجود این کـه آنها را پوشانده بودیم، باد سرد میآمد.
در را باز کردم کـه یهو برف از پشت در توی خانه ریخت. پارو را برداشتم و بـه پشتبام رفتم. توی کوچه بچههاي همسایهها شاد و خندان مشغول بازی کردن بودند. میخواستند آدم برفی بسازند. اما مـن؟ مـن کـه چند سالی بزرگتر بودم باید روی پشتبام میرفتم و برفها را پارو می کردم. چون سقف خانه مـا کاهگلی اسـت، اگر برفها روی پشتبام بماند، با گرم شدن هوا آب میشود و سقف نم میخورد و روی سرمان خراب می شود.
زمستان رابه خاطر همین دوست ندارم. بخاطر پای خواهرم هم خاطره خوبی از زمستان ندارم. پارسال مـن و خواهرم با چکمههاي پلاستیکی رفتیم باغ. خواهرم جلوتر میرفت کـه یکدفعه یک چاله کـه زیر برف پنهان بود را ندید و توی آن افتاد. پایش شکست و وادار شد تمام طول زمستان از بازی و شیطنت محروم شود. زمستان مشکل گرم کردن خانه را هم داریم.
بخاری نفتی بوی بدی می دهد و تازه گاهی وقتها نفت هم نداریم. زمستانها رودخانهاي کـه از کنار روستا رد می شود، یخ میبندد. حتی آب توی لولهها هم یخ میبندد و تهیه آب بسیار مشکل می شود. گاهی وقتها آرزو می کنم هرگز زمستان بـه روستای مـا نیاید.
پدرم می گوید اگر چـه زمستان سرد و سخت اسـت اما بارشهاي فراوان باعث می شود کـه ریشه درختان آب بخورند و برای بیدار شدن در فصل بهار آماده شوند. یعنی اگر زمستان و سختیهایش نباشند، بهار و زیباییهایش هم نیستند. در نتیجه مـن زمستان را هم دوست دارم.
دوباره آمده اسـت. هر سال همین روزها می آید. در نمی زند. همه ی درها برای او باز اسـت. همه ی منتظر او هستند. او و نخستین شبش. بله! این زمستان اسـت کـه آمده اسـت. ننه سرما کولهبار پر از برف و باران را روی دوشش میگذارد و از نمیدانم کجا؟ شاید از پشت کوهها یا شاید هم از بال هوا یکدفعه خودش را وسط میاندازد. طبیعت کـه رنگارنگی پاییز رابه چشم دیده اسـت، از این همه ی سرما بخود میلرزد.
درختان از ترس تک و توک برگ نارنجی و زرد خورد را روی زمین میریزند. رودخانه کـه تا چند روز پیش جاری بودو برای خودش خوش خوشان آواز می خواند، یکدفعه از جنبش می ایستد و حرکتش کند و خیلی آهسته می شود. گاهی روی آب و گاهی تا عمق چند سانتیمتری یخ میزند. آسمان آبی چـه بگوید؟
زمستان آن قدر ابرهای سفید و سیاه دارد و آنها را اینطرف و آن طرف پخششان می کند کـه آسمان نمیتواند زیبایی آبی خودش رابه چشم آدمها برساند. آدمها هم از این ندیدن آبی آسمان دلگیر می شوند. بعضی گیاهان علفی کـه سن و سال کمتری دارند، خشک می شوند. در این میان ایستادگی درختهاي چند ساله زیباست. محکم و راست می ایستند.
اجازه میدهند زمستان برف ببارد و باد بوزد اما آنها همان گونه محکم برجای هستند. زمستان خسیس نیست آیا؟ حیوانات زمستان کـه می شود برای سیر کردن خودشان چقدر باید سختی بکشند. مورچهها هم کـه اصلاً خودشان را از دید زمستان مخفی میکنند. بنظر مـن اینهایي کـه از زمستان می ترسند یا از زمستان متنفر هستند، هیچکدام زمستان را خوب نشناختهاند.
بـه ظاهر سرد و خشن اسـت اما او در گوش درختان و طبیعت لالایی می خواند تا بـه خواب روند و بهاران با انرژی از خواب بیدار شوند. مگر بدون یک خواب حسابی میتوان بـه جنب و جوش بهاری رسید؟ این کـه زمستان چگونه باشد، بـه نگاه مـا بستگی دارد. بـه زمستان زیبا نگاه کنیم.
هفته قبل آقای معلم از مـا خواستند کـه در کلاس در مورد فصل زمستان انشایی چند خطی بنویسیم و سر کلاس بخوانیم. آقای معلم گفتند : از هم اکنون وقت دارید تا آنرا بنویسید و بـه ترتیب فهرست بخوانید، بعد از مدتی با پایان وقت نوشتن، بچه ها بـه ترتیب فهرست، مشغول خواندن انشای خود شدند. اول امید انشایش را خواند. او گفت: زمستان را دوست دارم چون پر از برف اسـت. دانه هاي برف بسیار زیبا و سفید هستند.
مـا روی برف ها سر سره بازی میکنیم. رضا گفت: مـن زمستان را بیشتر از فصل هاي دیگر دوست دارم چون هم باران و برف می بارد و هم روز تولد مـن اسـت. محراب گفت : زمستان فصل بسیار خوبی اسـت. در این فصل باید لباس گرم بپوشیم و مراقب سلامتیمان باشیم تا مریض نشویم. نیما و چند تا دیگر از بچه ها نظری مثل هم داشتند و آن این بود:
زمستان فصل سردی اسـت کـه برگ درختان می ریزد و همه ی جا را برف سفید پوش می کند. در این فصل مـا با دوستانمان در حیاط مدرسه گلوله برفی درست کرده و بازی میکنیم و یا باهم آدم برفی می سازیم. نوبت کـه بـه مـن رسید بـه پایین کلاس رفتم و انشایم را خواندم. فصل زمستان سه ماه دارد: دی، بهمن و اسفند.
در زمستان برف می بارد و مادرم می گوید برف برکت خداوند برای مـا اسـت. مادرم هر سال زمستان کرسی می گذارد و زیر کرسی خیلی گرم اسـت. تنها چیزی کـه در زمستان ازآن متنفرم، بخاری نفتی کلاسمان اسـت چون یا خیلی دود می کند و یا خیلی سرد و گاهی کلاً خاموش می شود. زمستان خیلی سرد اسـت و خیلی هم دوست داشتنی و باید حواسمان باشد سرما نخوریم و یا روی برف لیز نخوریم.
مقدمه: سال چهار فصل دارد،بـه اسم هاي بهار،تابستان،پاییز و دراخر زمستان ،فصل سرما و برف و باران. زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده اسـت وهمیشه خواهدبود.فصلی کـه خیلی از مردم ان رابه خواب طبیعت تعبیر می کنند. فصلی کـه روح از بدن طبیعت خارج می شودوبه خواب موضعی می رودتا کـه نوروز و بهار فره برسد ودوباره طبیعت نفسی تازه بکشد و دوباره زیبایی هاي خودرا بـه نمایش برساند.
زمستان فصلی اسـت کـه ابرهای سیاه،اسمان را می پوشاندوازان هابرف هاي سفید هم چون مرواریدبه زمین می نشیندو زمین را سپیدپوش می کند.گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خودرا برای روز عیدوبهاراماده کندوجشن و پایکوبی بـه راه کندباامدن زمستان و باران زمین از اب و برکت خداوندسیراب می شودو درختان و زمین کم کم از بستر و ارامگاه خود بیرون می اید گویی کـه دوباره متولدشده اند.
فصل زمستان هم چون همه ی ي فصل ها سه ماه دارد بنام هاي دی و بهمن واسفند. در این فصل بعضی از حیوانات بـه خواب زمستانی می روندمانندمار،مارمولک و خرس و پرندگان بعلت سرما از منطقه ي سردسیر بـه منطقه ي گرم سیر مهاجرت می کنند و هم چنین در این فصل سفره هاي زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پراب می شوندو زمین را برای کشت و کار بهاری آماده می کنند.
نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل هاي خداوندمی باشد.این فصل این نتیجه رابه مـا می دهد کـه خداوندقادر و توانا میتواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کندو بهار بعداز امدن زمستان بهترین نشانه ي ان می باشد.
دانه هاي برف آرام آرام بر روی شاخه هاي درختانی کـه در خواب بـه سر میبرند مینشینند ، کم کم از گرمی هوا کاسته می شود و دانه هاي برف برگ هاي زرد و نارنجی رنگی راکه بر روی زمین اند را می پوشاند. بچه ها از پشت پنجره منظره ي شگفت انگیز بیرون را تما شا می کنند و هر لحظه منتظر میمانند تا برف بطور کامل بر روی زمین بشیند و همه ی ي شهر سفید پوش شود.
دیگر در کوچه و خیابان پرندگان دیده نمیشوند و آواز زیبای انها بـه گوش نمیرسد ودر آن لحظه یک سکوت کوتاه مدت شهر را در آغوش می گیرد. چند ساعت پس از بارش پیابی برف اگر در خیابانها قدم بگذاری ، کودکان را خواهی دید کـه همگی لباس گرم و دستکش هاي خودرا پوشیده اند و با گلوله کردن برف ها در درون سنگر هاي از جنس برف مشغول بازی کردن هستند و سکوت را شکسته اند.
کمی آنطرف تر کودکان آدم برفی هاي خودرا می سازند و با سنگ و چوب اجزای صورت و پیراهن آنرا درست می کنند ودر فاصله کمی از آنها آتشی روشن شده اسـت کـه خودرا گرم می سازند. سپس بارش برف کم تر می شود و مـا شکر گذار خدای خود میشویم کـه مـا بندگانش را از این نعمت با بهره ساخته اسـت ؛ چند روزبعد آرام آرام برف ها آب شده ، آدم برفی ها در زمین غرق می شوند و فقط خاطره ي خوب یا بدی را در زندگی خودمان رقم میزنیم.
فصل ها، این نعمت هاي زیبا کـه هر کدام مانند لباسی بر تن برهنه طبیعت مینشینند. و آنرا مانند تابلویی نقاشی پر رنگ می کنند تا مـا نشانه هایي از قدرت خداوند را در یابیم و با تماشای این صحنه هاي زیبا روحمان را جلا دهیم. زمستان یکی از زیبا ترین فصل هاي طبیعت اسـت، کـه برف در آن مانند لباس سفیدی بر تن نو عروس طبیعت مینشیند و آنرا برای رسیدن بهار آماده می سازد.
در خیابان کـه قدم میگذاری آدم برفی ها مانند چسب هاي ایستاده بر خیابان، نوید آمدن زمستان رابا لبخندی بر لب و کلاهی بر سر می دهند. کودکان نیز با شادی هاي کودکانه فریاد میزنند و یک دیگر رابا گلوله هاي برف هدف میگیرند. تـو از کنار ان ها می گذری با خود فکر میکنی کـه کـه اگر این فصل نبود شاید این کودکان شاد دیگر نبودند و تـو انگیزه اي برای قدم زدن نداشتی.
بـه راهت ادامه میدهی آتشی در دل سرما در گوشه ي خیابان زبانه میکشد ، و تـو رابه گرمای خودش دعوت می کند و تـو نیز دست هاي از سرما سرخت را بر روی آتش می گیري ، و بـه سرمای از باد این فصل فکر می کني کـه بعلت دوری خورشید از زمین اسـت. فصل ها بسیار زیبا اند فقط کافی اسـت کمی بادقت بـه اطرافمان نگاه کنیم تا بـه زیبایی ها و ویژگی هاي این فصل پی ببریم و بـه قدرت خدا ایمان پیدا کنیم.
مقدمه: زمستان، فصل سرما، فصل پایان سرما، فصلی کـه میتواند نویدی برای در راه بودن بهار باشد. فکر کنید کـه زمستان نبود، دیگر بهار متفاوت نبود و شوقی بـه همراه نداشت. زمستان نشانه بزرگی خداوند و منشأ سرماست. اگر زمستان بجای سردی روی گرم داشت،دیگر نامش زمستان نبود،دیگز با امدنش شوقی نبود. با بارش الماس هاي سفید ذوغی در دلها نبود.
می توان بـه زمستان نگاه دیگری داشت،زمستان خودرا بی برگ و باری میسازد تا بارسیدن بهار تازگی خودرا از دست ندهد، زمستان میتواند رویایی باشد،هم برای کسانی ک دریک منتظقه مرطوب زندگی میکنن و هم کسانی ک در مناطق گرمسیر دیدن و تجربه کردن زمستان برای شان آرزوست.
رویایی زمستان میتواند متفاوت باشد، دیدن بلور هاي برف،سرد شدن دستان و سرخی صورت زمانی کـه در مجاورت با سرما قرار میگیری، اینها براب یک جوان یا نوجوان یک خواسته رویایی باشد، شاید برای کسیکه این مطلب را میشنود طنز امیز باشد ولی اگر یک جوان کـه ذهن بازی داردبه اعماق وجود خود بی اندیشد و از خود بپرسد کـه در زمستان چـه کارهایی را دوست دارد انجام دهد.
شاید یک مورد، حتی کوچک هم پی ببرد ،هرگز فراموش نکنید کـه میتوان با چیز هاي حتی کوچک هم رویا ساخت. اگر لطف خداوند نبود چگونه زندگی داشتیم،شـما فمر کنید کـه برف ها اسیدی بودند ،دیگرهیچ کس و هیچ چیزی در عمان نبود ،همه ی ي موجودات بجای شور و شوق برای باریدن برف ،نگرانی و نفرت را در دل خود می پروراندند.
مـن فصل زمستان را دوست دارم. همه ی فصل ها زیبا هستند، هر کدام یک جور قشنگی دارند. بهار پر از گل هاي زیباست، تابستان گرم و پر نور اسـت، پاییز همه ی درخت ها رنگارنگ میشوند ولی زمستان هم زیباست. مـن فصل زمستان رابه خاطر روز هاي برفی خیلی دوست دارم. وقتی برف می آید میتوانیم آدم برفی درست کنیم و با دوست هاي خود برف بازی کنیم کـه خیلی کیف می دهد.
وقتی زمستان می شود در خیابانها لبو و باقالی داغ میفروشند کـه سرما خیلی می چسبد. البته گاهی آدم در فصل زمستان مریض میشود و باید بـه پزشک برود و داروی بخورد ولی مـن بازهم فصل زمستان را دوست دارم. فقط بدی زمستان این اسـت کـه ممکن اسـت کسی در زمستان لباس گرم یا بخاری نداشته باشد.
مـن در زمستان همیشه می ترسم اگر کسی بخاری نداشته باشد مریض بشود. دوست دارم وقتی بزرگ شدم بـه کسانی کـه پول ندارند کمک کنم کـه بخاری و کاپشن و لبو برای بچه هایشان بخرند. این بود انشای مـن. نتیجه گیری : هر فصلی برای خودش قشنگ اسـت و مـا باید همیشه بـه فکر هم دیگر باشیم و بـه هم کمک کنیم.
مقدمه: زمستان اسـت. هوا سرد اسـت. چـه بیچاره ها آدم هایي کـه ندارند سرپناهی برای شب هایي بـه درازی شب یلدا. یلدا نخستین شب اسـت. نخستین شب سال، سالمان زمستان اسـت، یعنی مـن دوست دارم کـه سال با زمستان شروع شود. مـن زمستانیم. شاید نباید از ترحم صحبت کنیم. زمستان خشک و خشن اسـت. خشونتی کـه در آن طراوت جاریست، طراوتی مانند زندگی.
شاید بنظر آید همه ی مرده اند، اما این مردگی نیست، خشوع طبیعت اسـت در برابر عظمت زمستان. میگویند زمستان مبارزه اي اسـت، مبارزه اي بین ماندن و نماندن، اما فکر می کنم اشتباه اسـت. زمستان برهه ایست برای نشان دادن لیاقت ها. آن کـه دارد لیاقت ماندن را، منتخب می شود. پس آدم هاي بزرگند کـه میمانند. کم نیستند کسانی کـه متنفرند از این فصل پرموهبت و چـه بسیار دارند علاقه بـه بهار.
آنها بهار را عروس میدانند، یعنی عروسش کردند. چنان ازآن یاد می کنند کـه حتی بعضی مواقع در وصف هم نمی گنجد، اما در برابر شکوه و جلال زمستان هیچ نیست. وقتی چشم بـه باغچه ي برف نشسته ي حیاط میاندزیم، برف را آنچنان مظلومانه می توان دید کـه در روی زمین با تواضع و فروتنی وصف ناپذیری روی زمین جای گرفته. چـه چیز از این بالا تر اسـت؟ آیا این زیباست یا آن برگ هاي سبز بهار؟
آدم برفی کوچکی در گوشه ي حیاط با چشمانی سرمه شده چشم بـه در حیاط دوخته انگار منتظر اسـت. منتظر کسی چیزی یا نسیمی. دل مان تنگ می شود برای سردی زمستان برای برف هایش برای سفیدیش.سفیدی بی لک و یکدست. آدم برفی کم کمک آب دماغش می آید، انگار گرما خورده. دیگر قرصهاي مسکن و پنی سیلین درمانش نمیکند. شب چهارشنبه اسـت و چهارشنبه سوری آخرین چهارشنبۀ سال.بهار می آید.