در قسمت آخر از محرم نامه امسال، عکس نوشته هاي عاشورایی زیبایی را جمع آوری کرده ایم، دراین قسمت همچنین درباره حوادث و رویداد هـای شب عاشورا هم صحبت می کنیم، قبل از جنگ خونین و نامساوی در روز دهم محرم امام حسین تمام وصیت ها را میگوید و همه ی رابه صبر فرا میخواند، او میدانست کـه روزبعد می میرد اما نه از مرگ و نه از چگونه کشته شدن نترسید و مردانه جنگید.
این حسین کیست کـه عالم همه ی دیوانه اوست
این چـه شمعیست کـه جانها همه ی پروانه اوست
هر کجا می نگرم رنگ رخش جلوه گر اسـت
هر کجا می گذرم جلوه مستانه اوست
هر شخصی میل سوی کرببلایش دارد
مـن چـه دانم کـه چـه سریست بـه در خانه اوست
مجله پارس ناز فرارسیدن عاشورای حسینی رابه شـما تسلیت میگوید
می دانستید امام حسین «ع» در شب عاشورا شعری را درباره بی ارزش بودن زمین زمزمه میکرده اسـت؟ دراین شب امام حسین بیعتش را از یارانش برداشت وبه اهل بیتش توصیه کرد کـه صبر وشکیبایی شان را از دست ندهند. از امام سجاد«ع» نقل شده اسـت کـه فرمود: نزدیک غروب بود کـه عمر بن سعد برگشت. امام حسین«ع» یارانش را جمع کرد و مـن در حالیکـه بیمار بودم نزدیک رفتم و شنیدم کـه بـه آنها گفت:
خدای تبارک وتعالی رابا برترین ستایش ها میستایم و درحال اسانی و سختی سپاس میگویم. خداوندا تـو را حمد میکنم کـه مـا رابا نبوت گرامی داشتی وبا قرآن آشنا کردی ودر دین فقیه گرداندی وبرای مـا گوش و چشم وقلب قرار دادی و مـا را از مشرکان قرار ندادی.
اما بعد، مـن یارانی برتر ونیکوکارتر از یاران خود و اهلبیتی بهتر و همراه تر از اهلبیت خود نمیشناسم. خدا از سوی مـن بـه همگی شان پاداش خیر دهد. آگاه باشید مـن یقین دارم کـه انچه امروز از این دشمنان دیدیم، فردا عملی خواهند کرد لذا مـن برای شـما تدبیری اندیشیده ام همگی شـما آزاد و رها هستید کـه بروید و پیمانی از مـن بـه عهده ندارید.
این شب شـما را فرا گرفته اسـت آنرا مرکب خویش سازید. هر یک از مردان شـما دست مردی از اهلبیت مرا بگیرد، سپس در صحراها وشهرهاي خود پراکنده شوید تا خداوند گشایش دهد زیرا این قوم آنها مـن را می خواهند واگر مرا بکشند، شاید کـه از غیر مـن دست بردارند.
سخنان امام«ع» بـه این جا کـه رسید برادران وپسران و برادرزادهها و 2 پسر عبدالله بن جعفر گفتند چرا اینکار را بکنیم؟ برای آن کـه پس از تـو زنده بمانیم؟ خدا هرگز آنرا نصیب مـا نکند. عباس بن علی«ع» این سخنان را آغاز کرد و دیگران بـه تکرارش پرداختند.
حسین «ع» گفت اي پسران عقیل! کشته شدن مسلم برای شـما کافی اسـت. بروید کـه مـن بشما اجازه دادم. آنها گفتند مردم چـه میگویند؟ می گویند مـا سید و سرور و پسر عموهاي خود راکه بهترین عموها هستند، رها کردیم، نه تیری با آنها پرتاب کردیم و نه نیزه اي در کنارشان زدیم و نه شمشیری در راهشان کشیدیم و نمی دانیم چـه کردند!
نه، بـه خدا قسم کـه اینکار را نمی کنیم. بلکه جان و مال و عیال خودرا فدای تـو میکنیم و در کنار تـو میجنگیم تا هر چیزی بـه تـو میرسد بـه مـا هم برسد. خدا زندگی پس از تـو را زشت و نابود کند سپس مسلم بن عوسجه اسدی برخاست و گفت مـا تـو را تنها بگذاریم؟
پیش خدا، در ادای حق تـو چـه عذری بیاوریم؟ نه بـه خدا قسم «هرگز نمی روم» تا زمانی کـه نیزهام را در سینه هایشان بشکنم و تا زمانی کـه دسته شمشیرم را در دست دارم، با شمشیرم آنها را درو کنم وباز هم از تـو جدا نشوم و اگر سلاحی برایم باقی نماند تا بـهوسیله آن با آنها بجنگم، با سنگ بـه آنان حمله میکنم و از تـو دفاع میکنم تا با تـو کشته شوم.
بعد سعد بن عبدالله حنفی برخاست و گفت بـه خدا قسم تـو را تنها نمی گذارم تا خدا بداند کـه در غیاب رسولالله، از تـو حفاظت کردیم. بـه خدا قسم اگر بدانم کـه کشته می شوم، دوباره زنده می شوم و زنده زنده سوزانده میشوم و سوخته ام پراکنده میشود و اینکار هفتاد بار با مـن انجام شود، از تـو جدا نمیشوم تا در پیشگاه تـو جان دهم و چرا چنین نکنم!
و زهیر بن قین گفت بـه خدا قسم مـن دوست دارم کشته شوم و زنده شوم، دوباره کشته شوم «و زنده شوم» و این کشته شدنها هزار بار تکرار شود و خداوند با این کشته شدنها بلا را از جان تـو و از جان جوانان اهلبیت تـو دور کند. امام حسین «ع» یارانش را دعا کرد و جایگاهشان در بهشت رابه آنها نشان داد.
در کتاب ارشاد شیخ مفید «جلد 2 صفحه 97» آمده اسـت کـه امام سجاد«ع» فرمود: مـن شب عاشورا نشسته بودم و عمهام نزد مـن بودو از مـن پرستارى میکرد، در آن هنگام پدرم بـه خیمه خود رفت و جون «یا جوین» غلام ابوذر غفاری در کنار ایشان سرگرم اصلاح شمشیر آن حضرت بودو پدرم این اشعار را «کـه حاکى از بیاعتباری دنیاست» خواند:
یا دهر اف لک مـن خلیل
اي روزگار اف بر تـو باد
کم لک بالاشراق و الاصیل
کـه صبح گاهان و شامگاهان
مـن صاحب او طالب قتیل
تعداد زیادی از یاران و هواخواهان را می کشي
والدهر لا یقنع بالبدیل
و حقیقتاً کـه دهر با دادن جای گزین قانع نمی شود
و انما الامر الى الجلیل
اما فرجام کار تنها بـه دست خدای جلیل اسـت
و کل حى سالک سبیل
و هر زندهاي رهرو این راه.
امام حسین این اشعار را دو یا سه بار خواند مـن این شعرها را شنیدم و مقصود امام را فهمیدم گریه گلویم را گرفت اما خودرا نگه داشتم و خاموش شدم و دانستم کـه بلا نازل شده اسـت. اما عمه ام زینب «س» تا آن اشعار را شنید و مقصود امام «ع» را دریافت نتوانست جلوی خوش را بگیرد، گریه کنان بی تابانه بـه حضور امام دوید و گفت:
وای بر مـن کاش مرده بودم. امروز گویی مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسین از دنیا رفتهاند اي جانشین گذشته و اي پناه بازمانده». امام بـه او نگریست و فرمود خواهر جان شیطان صبر را از تـو نگیرد..
زینب «س» گفت وای بر مـن آیا بـه ستم و زور کشته می شوی؟ این بیشتر دلم را خون میکند و برایم سخت تر اسـت. سپس بـه صورتش لطمه زد و گریبان چاک کرد و بی هوش بر زمین افتاد. امام «ع» برخاست و بـه صورتش آب پاشید و بـه او فرمود:
خواهرجان از خدا بترس و بـه یاری خدا صبر کن و بدان کـه اهل زمین میمیرند وآسمانیان باقی نمی مانند و همه ی اشیا نابود میشوند، جز ذات خداوندی کـه زمین رابه قدرت خود آفرید و مردم را برخواهد انگیخت و آنها باز میگردند و او یگانه بی همتاست پدرم بهتر از مـن بود.
مادرم نیز بهتر از مـن بود. برادرم بهتر از مـن بود. مـن و آنها و هر مسلمانی باید رسول خدا را اسوه و الگوی خود بگیریم. و با این سخنان دلداریاش داد و بـه او فرمود خواهرجان مـن تـو را قسم می دهم و بـه قسمم پایبند باش بخاطر مـن گریبان چاک نکن و صورتت را خراش نده و هنگامیکه کشته شدم، ندای آه و واویلا سر نده
شناسایی میدان جنگ
امام حسین «ع» درشب عاشورا از خیمه خود بیرون آمد و برای شناسایی بلندی ها و گودال هاي اطراف بـه سمت بیابان رفت.
حبیب بن مظاهر با چند تن از اصحاب امام «ع» بـه کنار خیمهها آمد و گفت: «اى گروه بانوان و حرمهاي رسول خدا «ص» این شمشیرهاى جوانمردان شماست کـه قسم یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر این کـه گردن دشمنان را بزنند و این نیزههاي جوانان شماست کـه قسم خوردهاند بـه زمین نیفکنند مگر این کـه بـه سینههاي دشمن فرو کنند.»
تأمین آب برای وضو و غسل
در کتاب نفس المهموم صفحه 117 آمده اسـت: امام حسین «ع» در شب عاشورا حضرت علیاکبر «ع» رابه همراه 30 سواره و 20 پیاده برای آوردن آب بـه سمت فرات روانه میکند و آنها بعد از درگیری با سپاه کوفیان آب را برای غسل و وضو و رفع تشنگی اهلبیت بـه خیمه رساندند.
تغییر موضع خیمهها
امام حسین «ع» بـه یارانش دستور داد تا خیمه ها رابه هم نزدیک کنند و خیمه مردان را در جلوی خیمه زنان قرار دهند و بعضی از طنابها رابه هم وصل کنند و خودشان در بین آنها قرار بگیرند و فقط راه مقابله با دشمن را باز بگذارند. همچنین در پشت خیمهها گودالی کندند و درآن هیزم و نی ریختند و آتش زدند تا دشمن نتواند ازآن سمت بـه خیمه ها تعرض کند.
در مقتل نفس المهموم صفحه 119 آمده اسـت: نزدیکیهاي سحر شب عاشورا امام حسین «ع» بـه خواب کوتاهی رفت و وقتی بیدار شد بـه یارانش گفت در خواب دیدم، سگهایي بـه سمت مـن آمدند تا مرا بدرند، در بین آنها سگى دورنگ دیدم کـه از همه ی بر مـن سخت تر بودو گمان دارم کشنده مـن از میان دشمن، مردى مبتلا بـه پیسى «برص» اسـت.
باز در عالم خواب رسول خدا «ص» رابا جمعى از اصحاب دیدم کـه فرمود اى پسرک مـن تـو شهید آل محمد هستى و اهل آسمانها از آمدن تـو شادى می کنند وامشب افطار تـو در نزد مـن باشد. تاخیر نکن، این فرشته اي اسـت کـه از آسمان فرود آمده تا خون تـو را بگیرد ودر شیشه سبزى نگه دارد. این خواب نشان می دهد کـه اجل نزدیک اسـت و بی شک هنگام کوچ کردن فرا رسیده اسـت.
تنظیم سپاه
امام حسین «ع» بعد از نماز صبح سپاه خود راکه شامل 32 نفر سواره و 40 نفر پیاده بود دستهبندی کرد وفرماندهی سپاهش رابه زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر سپرد.
**********
با عشق حسین هر کـه سر و کار ندارد
خشکیده نهالیست پر و بال ندارد
مـا غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم
آتش بـه محبان حسین کار ندارد