از وجود هم لذت ببریم: وجود و حضور یکدیگر را احساس کنیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم. همین که والدین منتظر بازگشت فرزندشان هستند یا فرزندان در انتظار بازگشت والد یا والدین، یا زن و شوهر برای بودن در کنار هم لحظه شماری میکنند، زندگی شکلگرفته و به زیباترین شکل خود در جریان است.
داستانها را بشنویم: خانواده زمانی به مکانی امن تبدیل میشود که بدانیم کسی در خانه هست که حرفمان را بشنود و غممان را سبک کند. برای رسیدن به این آرامش کافی است حرف همدیگر را «بشنویم» و راهی برای حل مشکلات بیابیم. تقسیمکردن شادیها هم مهارتی است که باید به آن توجه کنیم. در یک کلام «غم و شادی» را با هم تقسیم کنیم. با یادگرفتن این مهارتها، دیگر همخانه ما برای تقسیمکردن غم و شادیهایش به دنبال گوشی شنوا بیرون از منزل نمیگردد.
کودکی که نتواند ساعتی با والدیناش باشد و با آنها صحبت کند، با آنها غریبه میشود. نادیدهگرفتن نیاز کودک به حضور در منزل و بودن در کنار والدین، او را به انواع اختلالات روحی- روانی دچار میکند.
رکن های اصلی را فراموش نکنیم: رابطه صمیمی، دوستانه، منطقی و عاشقانه زن و شوهر، باعث تحکیم روابط زناشویی آنها میشود. رابطه درست بین زن و شوهر خود بهخود بسیاری نکات را به فرزندان میآموزد و کانون خانواده را به مکانی امن تبدیل میکند. در خانوادههای تکسرپرست، این رابطه به شکلی دیگر میتواند بین پدر یا مادر و فرزندان برقرار شود. به عبارتی، زمانی که ارکان خانواده (زن و شوهر در خانواده کامل و پدر یا مادر در خانوادههای تکسرپرست) از شرایط روحی- روانی مناسبی برخوردار باشند، میتوان به سلامت و موفقیت آن خانواده مطمئن بود.
با هم باشیم: تمرین باهمبودن را میتوانیم از سفره گرم و صمیمی شروع کنیم. هدف، در کنارهمبودن به هر شکل ممکن است.
مهارتهای فوق برنامه را کم کنیم: اینکه فرزند ما به انواع و اقسام مهارتها مسلط باشد، اصلا بد نیست، به شرط آنکه آموختن این مهارتها او را از خانواده دور نکند. کودکی که نتواند ساعتی با والدیناش باشد و با آنها صحبت کند، با آنها غریبه میشود. نادیدهگرفتن نیاز کودک به حضور در منزل و بودن در کنار والدین، او را به انواع اختلالات روحی- روانی دچار میکند.
مراسم را فراموش نکنیم: یکی از راههای برقراری ارتباط صمیمی با اعضای خانواده، به یاد داشتن و برگزاری مراسم مختلف است. جشن تولد، سالگرد ازدواج، مراسم آیینی و سنتی و… همگی شیوههایی برای ابراز محبت و در نتیجه نزدیکی بیشتر ما با هم است. همخانه ما باید محبتمان را ببیند، حتی اگر خانواده مافقط از 2 نفر تشکیل می شود.
برای رسیدن به آرامش کافی است حرف همدیگر را «بشنویم» و راهی برای حل مشکلات بیابیم.
گاهی دیگران را نادیده بگیریم: خیلی از تصمیمگیریها و برنامهریزیهای خانوادگی ما تحتتاثیر حرف و سخن دیگران، هر لحظه تغییر میکنند و همین مسئله باعث کلافگی و سردرگمی ما میشود. این مسئله به ویژه برای خانوادههای تکسرپرست، گاهی به معضلی جدی تبدیل میشود و آنها را مجبور به فاصلهگرفتن از جامعه و حتی اقوام نزدیک میکند؛ بنابراین اگر به درستی عملی که انجام میدهیم مطمئن هستیم، به نظرهای نادرست و مغرضانه دیگران اهمیت ندهیم و آنطور که میدانیم تصمیم بگیریم و رفتار کنیم.
اگر دیگران بگذارند:
هرچند قصد نداریم در اینجا به مباحث اجتماعی بپردازیم اما دیدگاه اجتماع و رفتارهای فردی و اجتماعی هریک از ما در مقابل خانوادههای تکسرپرست، عاملی مزاحم، مخرب و آسیبرسان است؛ به این معنی که همپا با تلاش خانوادههای تک سرپرست برای حضور در اجتماع و تاییدشدن از سوی جمع، دیدگاه اجتماع هم باید تغییر کند. این نکته به ویژه درباره خانوادههایی که مادر و دختر با هم زندگی میکنند، به وضوح دیده میشود. در واقع نباید هیچ تفاوتی بین نیازها، حقوق، جایگاه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خانوادههای تکسرپرست و کامل قائل بود. به همان نسبت که ترحم و دلسوزی بیجای ما میتواند مخرب و آسیبرسان باشد، دیدگاههای متحجر و نادرست ما نیز میتواند مخرب و آزاردهنده باشد. کافی است کمی انسانیتر بیندیشم.
و در نهایت اینکه آنچه میتواند خانواده را به کانونی باثبات و محکم تبدیل کند و آن را بهسوی تعالی و ترقی سوق دهد، رفتار و عملکرد تکتک اعضای آن است. به عبارتی، زندگی – چه در خانوادههای تکسرپرست و چه کامل – میتواند همواره شاد و آرام باشد؛ اگر هریک از اعضای آن به سهم خود برای رسیدن به این جایگاه تلاش کنند.